آدمیان با نگاههای متفاوت و تصورهای گوناگون خود، واژهها را تعمیم میدهند و با گروهبندی آنها در فرآیندهای صرفی و نحوی، به تعریف و تفسیر آنها در حوزه زبانی خود میپردازند.
حاصل این ادراک و دانش زبانی، شکلگیری ترکیبها، عبارتها و جملههای معنیدار و گزارههای پررمز و راز است؛ گزارههایی که در قالب گفتار معمولی روزانه یا گفتار آهنگینی شاعرانه، شکل میگیرند و خواست و رای ذهنی و درونی بیانکننده آن را باز مینمایانند. این گفتار شاعرانه موزون و خیالانگیز در پیوند با گونهگونی معنایی و نحوی، الگویی ویژه از سخنپردازی و تکلم را به وجود میآورد و «شعر» را از «نثر» در زبان آدمیان متمایز میکند. وجه تمایز و راز و رمز گفتارهای شاعرانه، در واژهها و معنیهای آنها و شیوه کاربردشان در کلام آشکار میشود.
توجه اکنون ما در اینجا به واژهها و معنیهایی است که سخنپردازان نامدار ما از دیرباز برای بیان عقیده، اندیشه، ادراک و احساس خود نسبت به پدیدهها و پیشامدها در شعرهایشان به کار بردهاند. پدیدهها و پیشامدهای زندگانی در کلام شاعران ما به رنگها و صورتهای متفاوت و متنوع نقش بستهاند و شاعران ما، هریک در دوره زمانی خاص، همراه دگرگونیهای اجتماعی و تاریخی بهضرورت، کلامی ویژه یافته و به فراخور، بر غنا و گستردگی زبان، فرهنگ، شعر و نثر فارسی ما افزوده و ما را به نظم و پایداری در زبان و فرهنگ دیرینهما رسانیدهاند.
پدیدهها و پیشامدهای زندگانی در کلام شاعران ما به رنگها و صورتهای متفاوت و متنوع نقش بستهاند و شاعران ما، هریک در دوره زمانی خاص، همراه دگرگونیهای اجتماعی و تاریخی به ضرورت، کلامی ویژه یافته و به فراخور، بر غنا و گستردگی زبان، فرهنگ، شعر و نثر فارسی ما افزوده و ما را به نظم و پایداری در زبان و فرهنگ دیرینه ما رسانیدهاند |
از قرن چهارم هجری به این سو، ما شاهد تغییر و تعبیرهای گوناگونی در کلام شاعران فارسی بودهایم. بهعنوان مثال همین واژه «بهار» که این روزها با طراوت و زلالی باران آمیخته، در طول تاریخ ادبیات کارکردهای مختلف داشته است.
ابوشکور بلخی، واژه «بهار» را در مفهوم مطلق «فصل بهار» به کار برده است:
درخش ار نخندد به گاه بهار / همانا نگرید چنین ابرزار
واژه «درخش» به معنی «برق» است و شاعر «خندیدن» و «گرییدن» را به برق و رعد و ابر نسبت داده و در کلام شاعرانه خود، در مجموع، نوع آرایه حسآمیزی به وجود آورده است. با این نسبت دادنها، نیروی تخیلی و هنری سخن خود را بیشتر کرده است.
ناصرخسرو قبادیانی واژه «بهار» را به معنی «شکوفه و گل» به کار برده است:
کی غره شود، دل حزینم/ زین پس به بهار بوستانی
عنصری بلخی در آغاز قصیدهای در مدح سلطان محمود غزنوی، پس از توصیف زیبایی طبیعت در تغزلی شیوا، اینگونه واژه بهار را در شعر خود معنی کرده است:
بهار نعت خداوند خسرو عجم است/ که بوستان شد از او، طبع و خاطر شعرا
بهار معنی رنگ و بهار حکمت بوی/ بهار عقل ثبات و بهار کوه بقا
به این ترتیب، میبینیم که واژه بهار فراتر از معنی فصلی و دورهای عمر آدمی، دلالتهای دیگری در طول زمان القا کرده است. امیر معزی نیشابوری در بیت زیر، اینگونه کلام خود را خیالانگیز و دلآرا کرده است:
عکس خورشید، بدزدد زفلک، ابر بهار/ جامه حور بیارد زجنان، باد صبا
و در جایی دیگر: بهار خانه چین کرده در بهار و خزان/ خجسته بزم تو، خوبان خلخ و یغما
واژههای «خلخ» و «یغما» نام دو شهر معروف در ترکستان بوده است. فرخی سیستانی از شاعرانی است که بیشترین تنوع و تفاوت معنایی را از واژه بهار در شعرهای خود ایجاد کرده است:
آمد آن بلبل چمیده به باغ/ آمد آن آهوی چریده بهار
که واژه بهار به معنی مطلق «سبزی و گیاه و شکوفه» به کار رفته است. فرخی در قصیدهای دیگر ترکیبی متفاوت از واژه بهار ساخته است:
سیصد هزار گونه بت است اندرو به پای/ هر یک چنان که خیره شود زو، بت بهار
همان طوری که میبینیم، واژه «بت» هیچگونه پیوندی با ساختار زبانی و معنی کاربردی اصلی واژه بهار ندارد و معنی اخص آن در واقع فقط نشانه نمود ذهنی و تصور شاعرانه سراینده آن است و شاعر با توجه به فضای محیطی و اجتماعی خود، بت را مصداقی از واژه بهار دانسته است.
حکیم ابوالقاسم فردوسی، حماسهسرای بزرگ زبانفارسی، از این واژه در شعرهای خود اینگونه استفاده کرده است:
چو بر گاه بودی، بهاران بوی/ به بزم، افسر شهریاران بوی
منوچهری دامغانی، شاعر طبیعتگرای سده پنجم هجری، از شاعرانی است که واژه بهار را با معنیهای متفاوت به کار برده است:
جویش پر از صنوبر و کوهش پر از سخن/ باغش پر از بنفشه و راغش پر از بهار
واژه بهار به معنی «سبزی و گیاه» است و واژه «راغ» به معنی صحرا و دامنه سبزکوه که به صحرا وصل میشود.
حکیم عمر خیام نیشابوری هم در دو بیت زیر این گونه از «بهار» یاد کرده است:
افسوس که نامه جوانی طی شد/ وان تازه بهار زندگانی دی شد
از آمدن «بهار» و از رفتن دی/ اوراق وجود ما، همی گردد طی
از سنایی غزنوی، شاعر صاحبسبک و سخنپرداز زبردست قرن ششم هجری هم بیتهای زیر را برگزیدهایم:
تا زمستان بسی نیاساید/ در بهاران، جهان نیاراید
زیب معنی بایدت، اینک شنیدی ای پسر!/ نقش باقی بایدت، رو معتکف شو در بهار
که به نظر میرسد منظور سنایی از «بهار»، آتشکده یا «بتخانه» بوده است. سنایی در بیشتر شعرهای خود، تنوع معنایی و تفکر شاعرانه ویژه خود را نشان داده است. محمد بلخی (مولوی) نیز از واژه «بهاران» به معنی «هنگام بهار» این گونه نتیجه گرفته است:
پشه کی داند که این باغ از کی است/ در بهاران زاد و مرگش در دی است
در بهاران، کی شود سرسبز سنگ/ خاک شو تا گل بروید، رنگ رنگ
سعدی شیرازی، سخنسرای بزرگ زبان فارسی هم از واژه «بهار» و «بهاران» در مقایسهای عاشقانه و مهرورزانه اینگونه معنی به دست داده است:
گلا و تازه بهارا! تویی که عارض تو/ طراوت گل و بوی بهار من دارد
گر بهار و لاله و نسرین نروید، گو مروی/ پردهبرداری بهار و لاله و نسرین من
یا این بیت معروف او که بسیار دلنشین و زیباست:
بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران/ کز سنگ ناله خیزد، روز وداع یاران
حافظ شیرازی هم در قرن هشتم هجری با دگرگونیهایی که در حوزه زبانآرایی و ساز و کار معنایی شعر خود ایجاد کرده، ما را با دستاوردی بدیع و ارزشمند در بلاغت تصویرهای شاعرانه روبهرو کرده است.
ای خرم از فروغ رخت، لالهزار عمر/ بازآ که ریخت بیگل رویت، بهار عمر
که ترکیب «بهار عمر» کنایه از دوران جوانی است. یا در بیت زیر که با ترکیب «بهار حسن» به زیبایی، شادابی و آغاز دوره جوانی اشاره کرده است.
خوشچمنی است حافظا! خاصه که در بهار حسن/ حافظ خوشکلام شد، مرغ سخن سرای تو
یا در غزلی دیگر، این گونه از فصل بهار و عمر آدمی و غنیمت شمردن حیات یاد کرده است:
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی/ که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی
به این ترتیب میبینیم هر چه ما به زمان معاصر شعر و ادب کشورمان نزدیکتر میشویم، همسو با پرورش زبان و فرهنگمان، واژههای زبان فارسی ما هم تغییر کرده و در پیوند با گسترش آرایههای ادبی و شگردهای شاعرانه نیرومندتر شده و معنیهای تازهتری پیدا کرده و رازآمیزتر و بهارآلودتر شده است.
اکنون با توجه به بیتهای برگزیده در این بررسی، میتوانیم بافت زبانی واژهها و همنشینی خاص آنها را ببینیم و به تفاوتهای معنایی آنها پی ببریم. تنها عاملی که توانسته همنشینی واژهها را در بیتهای برگزیده تعیین کند «معنی» آنهاست و این «معنی» در عملکرد واژه در ارتباط با واژههای دیگر، ارزش پیدا کرده و با هم به عنوان عنصرهای زبانی، حوزه معنایی خاص بیتها را ساختهاند. البته در این میان، تنها «زبان» بوده که تفاوتهای معنایی را در هر بیت مشخص کرده است و همان گونه که در سیر شکلگیری زبان و عملکرد واژهها میبینیم، هر چه به زمان معاصر خود نزدیکتر شدهایم، نقش «استعاره» و آرایههای دیگر مانند کنایه و تشبیه در پیوند با معنی واژهها پررنگتر و موثرتر شده است.
بررسی این رازهای شاعرانه، نشان میدهدکه زبان فارسی ما در گذر تاریخ و روزگار، چگونه و به چه اندازه تغییر، تعمیر و تعبیر یافته و در پرمایگی و جاودانگی زبان و شعر ما نقشآفرین بوده است. راز واژهها و انگیزش معنایی آنها را در بررسیهای آینده، بیشتر پی میگیریم:
بیدل! نفسم، کارگه حشر معانی است/ چون غلغله صور قیامت، کلماتم
عبدالحسین موحد / منتقد و پژوهشگر
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگوی «جامجم» با نماینده ولیفقیه در بنیاد شهید و امور ایثارگران عنوان شد