گاه یک حسدورزی مقدمات مرگ یک انسان یا جنگ آتشین میان دو کشور را رقم میزند و گاه یک پیوند و ازدواج راه را بر جنگها میبندد. خیر و شر با هم در جدال مداوم هستند و حکیم خردمند ما یعنی فردوسی توسی از این میگوید که یزدان پاک همواره با نیکان است.
در شاهنامه بیپرده با همه وجوه زندگی انسانی روبهرو میشویم. با بخل و کینه، حسد، برتریجویی و جنگخواهی، عشق و نفرت، وطنپرستی و خیانت، نخوت و غرور و... همه و همه بخشی از این کتاب بزرگ و جاودان را بهخود اختصاص داده است.
زندگی تا حدی در این کتاب جاری است که نه میتوان آن را داستان شاهان دانست و نه یک روایت ساده که با زبان حماسی بیان میشود. اگر کمی دقت کنیم، میبینیم میشود شاهنامه را کتاب زندگی دانست. کتابی که همه اتفاقات زندگی را به شکلی در خود جای داده است.
در میان همه جدالهای پرفراز و نشیب این کتاب، یک موضوع انسانی دیگر هم وجود دارد که در سایه توصیفات و داستانپردازیهای بینظیر فردوسی دارای لطافتی ژرف است. عاشقانههای شاهنامه هر چند طولانی نیست و فضای چندان زیادی از این کتاب را به خود اختصاص نداده است، اما به یادماندنی بوده و در ذهن همه ما نام عشاق بزرگی را ثبت کردهاند.
محمدعلی اسلامی ندوشن، پژوهشگر برجسته ادبیات در این باره و در کتابهای مجموعه داستانهای شاهنامه خود نوشته است: شاهنامه کتابی است که از زندگی در تمام ابعادش حرف میزند، بنابراین هرچه در زندگی وجود دارد، این کتاب هم قابل بررسی است و نمود دارد؛ از جمله عشق. اگرچه کلمه عشق در شاهنامه به معنایی که در غزل فارسی مرسوم است و ادبیات تغزلی ما را شکل میدهد، دیده نمیشود و به جای آن «مهر» و «دلبستگی» و مترادفهای آن به کار رفته است.
او عشقهای موجود در شاهنامه را روشن و طبیعی دانسته و صفتهایی همچون بدون تکلف و با مشارکت جسم و جان را برمیشمرد که در آن غریزه ذاتی انسان تلطیف شده و با تمدن آراسته شده است. نمونههای آن از همه برجستهتر در دوره باستانی، دلدادگی زال و رودابه، بیژن و منیژه، تهمینه و رستم و کتایون و گشتاسب است.اما عشقهای شاهنامه را میتوان به چند دسته تقسیم کرد که دکتر حسن ذوالفقاری، مدرس دانشگاه دستهبندی این عشقها را ارائه میکند. او در گفتوگو با جامجم میگوید: عشقهای موجود در شاهنامه چند دسته است؛ عشقهای دسته اول از جمله داستانهایی است که در زمره منظومههای اصلی ادبیات کشورمان محسوب میشود. داستانهایی مانند «زال و رودابه» به تنهایی توانایی این را دارند که یک داستان مستقل باشند.
او ادامه میدهد: این داستانها خودشان به تنهایی انطباق کامل و دوسویه با بنمایههای داستانهای عاشقانه را دارند و میتوان آنها را قالب منظومههایی مستقل نگاه و بررسی کرد.
این مدرس دانشگاه میافزاید: دسته دوم، عشقهای شکارگاهی است. این عشق بعضا در حین شکار رخ میدهد و محیط وقوع آنها شکارگاههاست؛ مانند عشق رستم و تهمینه که نتیجه آن تولد سهراب است.
ذوالفقاری اظهار میکند: دسته سوم عشقهای ممنوعه است که عشق بدفرجام سودابه به سیاوش در این دسته قرار میگیرد. سیاوش نمیخواهد به عشق نامیمون و خائنانه سودابه تن دهد و همین موضوع اتفاقات زیادی را دامن میزند.او درباره دسته آخر عشقهای موجود در شاهنامه میگوید: دسته چهارم، عشقهای تاریخی است که داستان عشق خسرو و شیرین در زمره آن قرار میگیرد. این داستان که فردوسی در شاهنامه مختصری به آن دامن میزند، بعدها با برداشتهای دیگری از سوی شاعران و نویسندگان فارسی روبهرو میشود و نمونه اعلای آن خسرو و شیرین نظامی گنجوی است.
این مدرس دانشگاه سپس به ارائه توضیح درباره ماهیت عشقهای شاهنامه میپردازد و میگوید: ماهیت عشق در شاهنامه با دیگر کتابها تفاوتهای اساسی دارد، چون داستانها در بافت حماسی رخ میدهد و اغلب یک نتیجهگیری خاص دارد و آن تولد فرزند یا قهرمان بعدی است.
او همچنین اظهار میکند: شاهنامه یک اثر حماسی است و باید قهرمانان زنده بمانند تا فرزندی قهرمان از آنها بر جای بماند. اگر قهرمان بمیرد حماسه هم میمیرد. پس لازمه ادامه حماسه وجود قهرمانان و وصال عشاق است.
زال و رودابه ازدواج میکنند و رستم متولد میشود. تهمینه و رستم ازدواج میکنند تا سهراب به دنیا بیاید. سیاوش و فرنگیس ازدواج میکنند تا کیخسرو متولد شود و...
در این کتاب خبری از هجران نیست، دلدادگان به وصال یکدیگر میرسند. این موضوع در دیگر آثار ادبیات کلاسیک کشورمان رنگ و بوی دیگری دارد و با هجر پایان میگیرد. ذوالفقاری در این باره میگوید: در شاهنامه ما با حماسه روبهرو هستیم و خبری از جنبههای تراژیک موجود در دیگر داستانهای عاشقانه نیست.
او ادامه میدهد: رزم و حماسه بخش عمده شاهنامه را به خود اختصاص داده است و بر خلاف اغلب داستانهای عاشقانه که بزمی هستند حماسی است. به همین دلیل فضایی متفاوت با روایات صرفا بزمی دارد. ما در داستانهای عاشقانه بزمی میبینیم که معشوق واکنش چندانی ندارد و عاشق بار همه چیز را بر دوش میکشد، اما در شاهنامه عاشق و معشوق رودررو و پا به پای هم پیش میروند و معشوق منفعل نیست.
او میافزاید: عاشق و معشوق هر دو در صحنه عشق فعال هستند و این نگاه فردوسی بعدها در قالب افسانههای پهلوانی ادامه حیات داده و شاید بیش از صد اثر به نظم و نثر داریم که عاشقانههایی را در دل یک داستان عیاری و پهلوانی روایت میکنند؛ از جمله امیر ارسلان نامدار و نوشآفریننامه ملک جمشید و... .
عشقهایی در مسیر عفاف
یکی از نکات جالب توجه در باب عشقهای شاهنامه این است که فردوسی در هیچ جای شاهنامه از مسیر عفاف خارج نشده و در توصیف عشق با آن متعالی و انسانی رفتار کرده است. او وقتی از شکلگیری یک عشق میان دو دلداده حرف میزند، هرگز آن را به بیحیایی نمیآلاید و هر چند در اصل هدفش روایت حماسه است، اما شخصیت پهلوانان بزرگ را هم بهگونهای پیش میبرد که جایی دلشان بلرزد و عشق را تجربه کنند.
از دیگر نکات جالب در شاهنامه این است که زنان به مردان ابراز علاقه میکنند و همه این ابراز علاقهها نیز با شرم و حیا و به نرمی انجام شده و به ازدواج میانجامد. گویی بر خلاف اغلب آثار ادبیات گذشتگان کشورمان قرار نیست همیشه فراق باشد و دوری، بلکه در این کتاب همه هجرانها به وصل بدل میشود و طعم شیرین وصال، چاشنی داستانهاست.زنها در شاهنامه معشوقهایی منفعل نیستند و پا به پای مردها حرکت میکنند. هر دو، هم عاشق هستند و هم معشوق. عاشقانههای شاهنامه لطیف و باشکوه است و داستانهای زال و رودابه، رستم و تهمینه و بیژن و منیژه از زیباترین عاشقانههای جهان محسوب میشود. زنان شاهنامه عاشقانی دلیر، خردمند و سنتشکن هستند. عشق در شاهنامه مرزهای زبانی، نژادی، طبقاتی و ملی را در هم میشکند.
بیشتر زنان عاشق شاهنامه که عاشق پهلوانان ایرانی هستند از سرزمین بیگانه، از روم و کابل و توران هستند. این داستانها شکوه عشقهای زمینی و انسانی را با مشهورترین داستانهای دوران رنسانس و پس از آن در اروپا برابر و گاه بالاتر مینهد.
یک عشق نامیمون
البته در میان همه عشقهایی که حکیم توس روایت میکند، یک عشق نامیمون وجود دارد که منتهی به ازدواج نیز نمیشود. عشق ممنوع سودابه، همسر کیکاووس به سیاوش، پسر کیکاووس؛ این تنها عشقی است که مسیری متفاوت با دیگر دلدادگیها دارد.
البته اغلب زنان شاهنامه وفادار به پیوند زناشویی و همسران خود هستند و تنها کسی که پیمان میشکند و فکر خیانت دارد، سودابه است. وفای به عهد و ماندن بر سر پیمان از جمله اتفاقاتی است که در شاهنامه بسیار بر آن تاکید شده است و برخی بر این عقیدهاند وقتی مردان شاهنامه همسر دوم یا سوم خود را برمیگزینند، این پیوندها حادثهای را در دل خود میکشاند و روزی نتیجهای تلخ خواهد داشت.
برای نمونه، پیوند زال با کنیزکی تولد «شغاد» و در نهایت کشتهشدن «رستم» را در پیدارد. پیوند کیکاووس با سودابه، مرگ دردناک «سیاوش» را سبب میشود. پیوند فریدون با «ارنواز» و «شهرناز» کشتهشدن «ایرج» را به عنوان پیامد دارد. گویا فردوسی میخواهد ارزش نگاهداشت پیمان را به شکلی و در لفافه بیان کند.
زینب مرتضایی فرد / گروه فرهنگ و هنر
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد