سیستان، دیار جوانمردان

قبل از عصیان معاویه و جنگ صفین و حُکم حَکَمین و استعفای امام حسن(ع) از خلافت و شهادت امام حسین(ع) و حرکات زشت دیگر یزید اعم از قتل عام مردم مدینه و دستور سنگساری بر خانه کعبه و ستمکاری‌های حجاج، جماعتی از مسلمین که سیره بی‌آلایش حضرت رسول(ص) و خلفای راشدین را دیده یا شنیده بودند، جمیع این حرکات را خلاف اسلام و خارج از حدّ انصاف و انسانیت دانسته سر مخالفت با خلفای زمان و عمال ایشان برداشتند و به خوارج که در تقبیح این اعمال با آن جمع هم‌عقیده بودند، پیوستند و چون از آزار عمّال بنی‌امیه در زحمت بودند همه وقت به ولایات دوردست مثل سواحل خلیج فارس و دریای عمان و آفریقا پناه می‌جستند.
کد خبر: ۶۷۲۶۸۸
سیستان، دیار جوانمردان

کرمان و سیستان هم برای این جماعت پناهگاه نسبتا مناسبی بود. در دوران خلافت حجاج بن یوسف و بر اثر ظلم و ستم عمال وی بخصوص در نواحی سیستان جوانمردی از دیار پاک ایران به نام قطری که شاعری شیعه بود، علم قیام برافراشت و عده‌ای زیاد گرد وی جمع شدند و لشکریان حجاج نتوانستند در قبال قطری و جوانمردان سیستان مقاومت کنند در نتیجه شکست‌خورده و عده زیادی از لشکریان حجاج نابود شدند.

باز مقارن این دوران جوانمرد و پهلوان دیگری که به استقلال ایران علاقه‌مند بود، علیه عباسیان قیام نمود که در تواریخ به قیام امیر حمزه بن عبدالله یا حمزه خارجی مشهور بوده است، حمزه در مقابل عباسیان و بخصوص هارون‌الرشید قیام دلاورانه سهمگینی آغاز کرد و هارون نیز در پی تدارک لشکر برای مقابله با این جوانمرد بود تا این که اجل به وی مهلت نداد و تا امیر حمزه زنده بود دیناری جهت مالیات نواحی سیستان به بغداد فرستاده نشد.

مولف تاریخ مفصل ایران در مورد حمزه می‌نویسد: «چون استیلای حمزه و نرسیدن مال قسمت شرقی ممالک اسلامی به بغداد بر هارون‌الرشید سخت ناگوار بود، خلیفه در سال 192 به قصد خراسان و دفع حمزه حرکت کرد، اما هنگامی که به گرگان رسید به علت استیلای مرضی بر مزاجش و یاس از دفع حمزه به تاریخ صفر سال 193 نامه‌ای از آنجا به او نوشت و او را به شرط تسلیم و آمدن به خدمت خلیفه وعده امان و گذشتن از سر گناهان سابق داد، لیکن حمزه جوابی بسیار معقول به او نوشت و علل قیام خود را که تنها برای رفع ظلم و کوتاه‌ساختن دست ظلمه و اجرای اوامر الهی است نه به نظر جمع مال و منال و تسخیر ملک شرح داد و تکلیف هارون را ردّ کرد».1

باز در این اوان در سرزمین دلاورخیز سیستان، سلحشوری به نام غسان بن نضر که از اصیل‌زادگان سیستان بود، بر ظلم حاکمان و عمال وی قیام کرد، ولی به عللی شکست خورد و توسط حاکم سر بریده شده‌اش بردار شد، چون این جوانمرد نام نیکی از خود بر جای گذارده بود پیروان غسان گرد برادرش صالح بن نضر جمع شدند و صالح نیز قیامی را آغاز کرد و کار وی تا آنجا کشید که حاکم از مقابل صالح گریخت و این عده از سلحشوران جزء مطوعه یاجوانمردان سپاهی دنیای اسلام در آن دوران به این نام خوانده می‌شدند و در فتوحات مسلمین در کشورهای روم شرقی و غربی نقش بسزایی ایفا کردند.

سلسله صفاری به دست توانای جوانمردان عیار این سرزمین به وجود آمد و به مرور به چنان قدرتی رسید که تا پشت دروازه شهر بغداد مرکز خلافت عباسیان نیز نفوذ کرد و ایران و ایرانی با ظهور این سلسله که می‌توان گفت قیام جوانمردان ایران زمین علیه سلطه‌جویان بود، آغاز شد.

بنیانگذار سلسله صفاری یعقوب لیث از جوانمردان روزگار خود بود، در عنفوان کودکی تحت تعلیم سلحشوران قرار گرفت، یعقوب فضایل علمی و عملی و علوم رزمی را فرا گرفت و ناجی ایران شد. یعقوب از طرفداران و حامیان صالح بود و با دلاوری و اخلاق جوانمردی توانست پیروان صالح را جلب منش خویش کند.

یعقوب از همان اوان جوانی هر چه تلاش می‌کرد و روزی به دست می‌آورد بین یاران و فقرا تقسیم می‌کرد و همین اخلاق جوانمردانه و دلاوری سبب شد رتبه سرهنگی در میان عیّاران سیستانی بیابد و همچنین پیروزی‌های صالح بن نضر در نبرد با حاکمان زر و زور سبب شد در وی غرور و نخوتی به وجود آید و چون به مرور پا از دایره جوانمردی بیرون می‌نهاد پیروان وی و در رأس آنها یعقوب و عمرو لیث مانع غارت او شدند و این گونه کردار موجب مخالفت دیگر یاران شده و صالح فرار می‌کند.

سید صادق گوهرین در کتاب حجت‌الحق می‌نویسند: «مهم‌ترین این عیّاران که توانست برای اولین بار مردانه در مقابل عباسیان بایستد و بر ضد ظلم و بیدادگری عرب که به علت هر فساد و بدبختی و تباهی مردمان کشور ایران خاصّه خراسان و ماوراءالنهر واز بین رفتن این سامان و بروز هزاران مفسده دیگر شده بود قیام نماید یعقوب پسرلیث سیستانی بود. یعقوب اولین کسی بود که برای قلع ریشه عرب از ایران مردانه قیام کرد و تا آنجا که توانست کوشید و به ایرانیان مسلمان فهماند که بدون وجود خلیفه عباسی هم می‌توان زندگی کرد».2

یعقوب بعد از قدرت یافتن و برگزیده‌شدن به جای صالح بن نضر برای رهبری جوانمردان عیارسیستان به قلع و قمع خوارج پرداخت (خوارج چنان قدرتی را به هم زده بودند که خلفای عباسی از دست آنان راحت نداشته و این خوارج به سبب تندروی مردمان نواحی مختلف را مورد آزار و اذیت قرار می‌دادند) و عده‌ای از سیستانیان گروه‌های مسلحی را تحت عنوان مطوعه (غازیان داوطلب) برای جلوگیری از قتل و نهب و غارت خوارج به وجود آورده بودند، از تمامی جوانمردان و آزادگان منطقه برای سپاه خویش دعوت به عمل آورد حتی عده‌ای از خوارج نیز به سپاه یعقوب پیوستند و جوانمردان عیار این گروه را جیوش الشراه نامگذاری کرده بودند. این زمان خوی و روح استقلال‌طلبی و خروج از سلطه اعراب در میان اهل ایران که از دیرباز و در زمان ابومسلم و دیگر جوانمردان و سلحشوران ایران زمین به وجود آمده بود قوّت خاصی گرفته و یعقوب توانست تا اندازه‌ای به این آرمان‌ها عینیت بخشد و جوانمردان صفاری اولین شکاف مهم را در خلافت اعراب عباسی به وجود آوردند و ذکر نکته ضروری است که مورخان به عمد با تحریک خلفای عباسی به جوانمردان صفاری با نظر حقارت نگریسته و آنان را عصیانگرانی ضدخلافت و قانون‌شکن و راهزن لقب داده بودند.

یعقوب لیث بنا به تعلیم و تربیت جوانمردان و پهلوانان و غیرت و تعصب ملی سیادت هیچ قوم و نژادی را بر ایران و ایرانی نمی‌پذیرفت و اعتنایی به خلفای عباسی نمی‌کرد همین امر سبب دشمنی سخت قشریان و وابستگان خلافت نسبت به صفاریان شده بود.

از برکت وجود جوانمرد ایران زمین استقلال ایران به منصه ظهور رسید و با درایت و پشتکار در راه هدف خود کوشید و با جدّیت در قبال سست‌عنصران پایداری کرد و با افرادی که مخالف استقلال ایران بودند و سرسپردگی عباسیان را بر گرده داشتند، بشدت برخورد کرد.

یعقوب بعد از سامان دادن به سیستان و نواحی اطراف آن به خراسان لشکر کشید و در برابر عده‌ای از سست‌عنصران آن دیار که استقلال کشور از یوغ عرب را برنمی‌تافتند ضرب شستی نشان داد.

یعقوب بعد از اقدامات بی‌شمار به طرف بغداد لشکر کشید و در نزدیکی آن دیار به بیماری قولنج مبتلا شد و خلیفه نیز سعی کرد او را با تهدید و تطمیع از بغداد دور کند، سپاه خلیفه آب بر لشکر یعقوب بست و شدت مرض سبب شد فرماندهی این سلحشور مفید واقع نشود، یعقوب بعد از شکست و تضعیف روحیه در مواجهه با فرستاده المعتمد خلیفه عباسی با عزت نفس و طبعی بلند جواب دندان‌شکنی به آنان داد که در تاریخ جوانمردی از اعتبار ویژه‌ای برخوردار است.

مؤلف تاریخ سیستان می‌نویسد: «معتمد در این تاریخ رسولی پیش او فرستاد و به طریق تملق به او پیغام داد که اکنون ما را معلوم شده که تو مردی ساده بودی و به سخن این و آن فریفته شدی و قصد ما کردی. اینک که خداوند ما را بر تو غلبه داده گناه تو را بخشودیم و برای این که مرحمت خود را بار دیگر تجدید کنیم تو را کماکان به عمارت خراسان و فارس می‌گماریم، یعقوب امر داد تا قدری نان خشک و ماهی و تره و پیاز بر طبق چوبین نهاده پیش آورند. رسول خلیفه را گفت به مخدوم خود بگو رویگرزاده‌ام و از پدر رویگری آموخته، خوراک من نان جوین و پیاز و ماهی و تره بوده شوکت که می‌بینی از راه دلاوری و شیرمردی به دست آورده‌ام، نه از میراث پدر و نعمت تو تا خاندانت برنیندازم از پای ننشینم اگر مُردم از جانب من خواهی آسود و اگر ماندم کارت با این شمشیر است و اگر مغلوب شدم به سیستان بازگردم و به نان خشک و پیاز عمر را به انجام می‌رسانم.»3

بعد از یعقوب برادرش عمرو لیث که از شیرمردان و سرداران یعقوب بود به حکومت رسید، ولی عمرو کاردانی و رهبری یعقوب را نداشت به همین سبب با چشم طمع دوختن به نواحی از سرزمین سامانیان و پذیرفتن امرا و فرماندهان سامانی در لشکر خود برای تسخیر آن نواحی و جرأت و جسارت بیش از اندازه عمرو موجب گرفتاری و زوال سلسله جوانمردان و عیّار پیشگان صفاری بعد از 40 سال استقلال شد، عمرو لیث بعد از مرگ برادر با ناملایمات فراوانی روبه‌رو بود و با خلیفه عباسی گاه با قدرت شمشیر و گاه نیز با قدرت مادی مقابله می‌کرد.

چون این جوانمردان و در راس آنان یعقوب لیث با سرکشی‌ها و بی‌اعتنایی به خلیفه و برانداختن مکرر نام وی از خطبه‌ها کین و خشم عباسیان را به جوش آورده بود خلیفه نیز در قبال این بی‌توجهی و بی‌حرمتی‌ها در خفا امیر اسماعیل سامانی عیار دیگر سرزمین ایران را پشتیبانی کرده بود پس از فوت یعقوب به ترفند عمرو لیث را به جنگ با امیراسماعیل تشویق کرد، بخصوص این که دست‌درازی‌های امیراسماعیل به نواحی تحت فرمان عمرو سبب تشدید دشمنی بین دو گروه و طایفه از عیاران شده، در نهایت عمرو با وجود دلاوری‌های فراوان به علت وضع بدآب و هوایی و آشنایی امیراسماعیل به شیوه‌های رزمی عیاران شکست‌خورده و امیر نیز عمرو را به بغداد فرستاد و جوانمرد صفاری در آنجا زندانی شده با تحریک اطرافیان خلیفه کشته شد (ترغیب و تشویق سامانیان و بزرگان آنان که از جوانمردان و عیاران نواحی شمالی ایران و آشنا به شیوه‌های رزمی و اخلاقی مکاتیب سلحشوری بودند به توسط عباسیان موجب رودررویی این دو طایفه و نهایتا نابودی صفاریان شد که این هم نمونه‌ای از دشمنی‌های ناجوانمردانه عباسیان نسبت به ایرانیان بود.)

پی‌نوشت‌ها:

1 ـ‌ تاریخ مفصل ایران، عباس اقبال آشتیانی، انتشارات خیام

2 ـ حجت‌الحق ابوعلی سینا، سیدصادق گوهرین، تهران کتابخانه ایران

3‌ ـ تاریخ سیستان، تصحیح ملک الشعرای بهار

امیر هاشمپور / جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها