قصه‌گویی اصلی‌ترین مولفه و البته اساس موفقیت و جذابیت سریال ستایش است؛ سریالی که هم طرفداران بسیار و هم منتقدان سرسخت دارد! از آنجا که کارگردانی و بازی‌ بازیگران در این سریال مبتنی بر روند فیلمنامه و در خدمت داستان‌پردازی شکل‌ گرفته‌ است، دلیل شیوه‌های متضاد مخاطبان در مواجهه با این اثر را بیش از هر چیز باید در فیلمنامه آن جستجو کرد.
کد خبر: ۶۷۲۴۷۵
بازی با تقدیر در سریال «ستایش 2»

به استناد فیلمنامه سریال ستایش1 و 2 که در ادامه هم هستند، به همان میزان که قصه‌گویی در این سریال به جذب مخاطب عام منجر شده، تاکید بر قصه‌گویی یا به عبارت دیگر تاکید صرف به بافتن ماجراها و رویدادهای متعدد و متنوع، مخالفان و منتقدانی برای این سریال رقم زده است.

سریال ستایش از قلم نویسنده‌ای متولد شده که سالیان سال در عرصه فیلمنامه‌نویسی فعالیت کرده و سابقه‌اش از شناخت او نسبت به خواسته‌ها و نیازهای مخاطب عام گواهی می‌دهد، مخاطبی که برایش فیلم‌ها و سریال‌ها در دو دسته تقسیم می‌شود؛ آثاری که دوستشان دارد و آثاری که دوستشان ندارد چرا که این مخاطب می‌پذیرد که در حال تماشای یک روایت فیلمی یا به عبارتی یک قصه ساختگی است که می‌تواند گاه از قاعده‌ها بگذرد و به استثناها بپردازد. این مخاطب به تماشای یک فیلم یا سریال نمی‌نشیند که شاهد چیره‌دستی سازندگان اثر در بازسازی هوشمندانه واقعیت و زوایای تازه‌ و متفاوت برای دیدن بدیهیات زندگی باشد بلکه خواهان لذت بردن از قصه‌ای پر اوج و فرود است.از این منظر سریال ستایش برای مخاطب عام اثری قابل توجه است چرا که از همه عناصر و مولفه‌هایی که در ساخت یک اثر نمایشی سهم دارند، در جهت قصه‌پردازی بهره گرفته است!

سریال ستایش در یک کلام اثری روایتگر و قصه گوست حتی اگر قرار باشد منطق روایی، هویت تاریخی و جغرافیایی یا حتی شخصیت‌هایش را مخدوش کند.

سریال ستایش در روایت داستان‌هایش همچون فیلم‌های هندی با تکیه بر تقدیر، رویدادها را پیش می‌برد و از این‌روست که گاه براساس نیاز قصه ممکن است به سراغ استثناها برود، اصول را ندیده بگیرد و به چرخش‌های ناگهانی ماجراها و شخصیت‌ها متوسل شود.

ستایش داستان دختری است که تقدیر، زندگی پر اوج و فرودی برای او رقم زده است. او در یک بازه زمانی نه چندان طولانی، یعنی از زمانی که دختری دم بخت است تا وقتی که صاحب فرزند می‌شود ماجراهای بسیار از سر می‌گذراند؛ مرگ برادر، عشق به جوانی که مسبب مرگ برادرش شناخته می‌شود، ازدواج غریبانه، مرگ زودهنگام و ناگهانی همسر، درگیری با پدر همسر برای حضانت فرزندان، فرار و دربه‌دری به‌علاوه اتفافات ریز و درشت فرعی که بستری برای رخ دادن ماجراهای اصلی محسوب می‌شوند و اساسا به همین نیت در فیلمنامه گنجانده شده‌اند. در سری دوم سریال بر مبنای همان مولفه‌های آشنا در فیلم‌های به اصطلاح هندی، می‌بینیم سال‌ها گذشته و ستایش شاد و موفق با فرزندانش با هویتی تازه، در جغرافیایی دیگر به دور از زادگاه، با خاطرات تلخ و شیرین روزهای جوانی، روزگار می‌گذراند اما تقدیر قرار است بار دیگر او را به دل جزر و مدهای زندگی پرتاب کند و او برای حفظ خانواده و فرزندانش یک‌بار دیگر گرفتار یک مبارزه مظلومانه شود. به عبارتی بخش دوم سریال نیز با همان لحن و شیوه قصد دارد قصه‌ای عامه‌پسند روایت کند که باز بی‌شک مورد توجه مخاطبان عام و در مواجهه با تیغ تند منتقدان قرار خواهد گرفت.

همانقدر که مخاطب عام، سریال ستایش را دوست دارد و از دیدن قصه‌های پر سوز و گذار، قهرمان‌ با معرفت، خانواده دوست و بامرامش لذت می‌برد، منتقدان سینما به‌دلیل شعارزدگی، عدم تطابق شخصیت‌ها و داستان‌ها با واقعیت‌های جاری زندگی و نادیده گرفتن بسترهای زمانی و مکانی سریال آن را اثری حائز توجه نمی‌دانند. به‌عنوان نمونه این سریال در بخش اول، داستانش را در دهه هفتاد روایت کرده و از آن بستر زمانی و رویدادهایش صرفا در حد چند اشاره کوتاه به جنگ تحمیلی بهره گرفته است. بخش دوم این سریال نیز در شمال کشور روایت می‌شود اما مهم‌ترین کارکرد این جغرافیا در سریال ستایش به برخی نماهای عمومی از طبیعت شمال محدود شده است. در واقع رویدادها و شخصیت‌های ستایش حیاتی ایزوله دارند که از ظرفیت‌های زمانی و مکانی بی‌تاثیر است. از دیگر نکاتی که مخاطب حساس و منتقدان نمی‌توانند در این سریال بپذیرند، بازی نویسنده با تقدیر و سرنوشت شخصیت‌هاست. نویسنده در سریال ستایش در مقام خدای قصه ظاهر شده و تقدیر را آن‌گونه که خود خواسته بدون وفاداری به واقعیت‌های منطقی و جاری زندگی رقم زده است.

نمونه بارز بازی با تقدیر در بخش دوم سریال ستایش برخورد فرزند ستایش با پدربزرگش است که همچنان شرح و بسط پیدا می‌کند در حالی که مواجهه دوباره ستایش با حشمت فردوس می‌توانست مبتنی بر یک رویداد اتفاقی نباشد و براساس خواست یکی از شخصیت‌ها اتفاق بیفتد. از این دست اتفاق‌ها و رویدادهای تقدیری در سریال ستایش کم نیست و با استناد به پیشینه‌ای که از نویسنده موجود است، همچنان ادامه پیدا خواهد کرد و حتی ممکن است عشقی بین دختر انیس و پسر ستایش را هم رقم بزند چرا که فیلمنامه‌نویسی براساس بازی با تقدیر ایجاد هیجان برای مخاطب را نشانه می‌گیرد و حتی شخصیت‌هایش را بر همین اساس تعریف می‌کند؛ قهرمان‌ها سفید و مثبت هستند و ضدقهرمان‌ها سیاه و منفی به نمایش در می‌آیند، احتمال چرخش هر شخصیتی از سفید به سیاه یا بالعکس فراهم است و اگر شخصیتی گاه نشانه‌هایی از خاکستری بودن بروز می‌دهد برای پیشبرد داستان و در خدمت قصه‌گویی اثر است نه به‌دلیل وجوه تعریف شده نقش و ویژگی‌ها و مختصات آن. منتقدان و مخاطبان جدی‌تر آثار نمایشی بی‌قیدی یا ناتوانی نویسنده در خلق ماجراهای واقعی و باورپذیر در سریال‌هایی مانند ستایش را بر نمی‌تابند و توقع کمی تلاش و هوشمندی بیشتر برای روایت قصه‌هایی واقعی‌تر دارند اما مخاطب عام از ابتدا با علم به تماشای یک اثر نمایشی و ساختگی به تماشای سریالی چون ستایش می‌نشیند و جز لذت بردن و سرگرم شدن توقع دیگری ندارد.

آذر مهاجر / گروه رادیو و تلویزیون

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها