نماینده دادستان تهران درباره کیفرخواست میگوید: «پنج سال پیش با مفقود شدن مردی به نام فریدون و پس از این که خانوادهاش موضوع را به پلیس اطلاع دادند، تحقیقات در این زمینه شروع شد و پلیس بعد از ماهها بررسی به دوست فریدون به نام منوچهر مشکوک شد. منوچهر بدون این که مقاومتی از خود نشان دهد، بازداشت شد و از ابتدا قتل را پذیرفت و گفت به دلیل اختلافی قدیمی، مرتکب این قتل شده است. او جزئیات ماجرا را توضیح داده و گفته به علت این که فریدون به همسرش نظر داشته، او را ابتدا با تبر زده و سپس با گلولهای به قتل رسانده است. متهم، نشانی محل رها کردن جسد را به ماموران داده است از آنجا که جسد در محل تخلیه زباله رها شده بود و زمان اعتراف به قتل مدتها از قتل گذشته بود، جستجوها برای پیدا کردن جسد به جایی نرسید. متهم به گفته خودش جنازه را سوزانده است. بررسیها نشان داده که قتل اتفاق افتاده است و از گفتههای همسر متهم هم مشخص میشود حرفهای منوچهر درباره انگیزهاش صحت دارد. همچنین متهم با خواهر مقتول رابطه داشت که این موضوع هم یکی از دلایل پرونده است. بنابراین برای ما کاملا محرز است که متهم مرتکب قتل شده است. او صحنه قتل را نیز بازسازی کرده و از نظر دادسرا او در قتل و جنایت بر میت مجرم است، به همین دلیل کیفرخواست علیه وی صادر شده است.
فرزندان مقتول خارج از ایران زندگی میکنند و برای پیگیری پرونده پدرشان مراجعه نکردهاند. یکی از این فرزندان صغیر است. نماینده دادستان میگوید: «مادر مقتول درخواست قصاص ارائه کرده ضمن این که دادستان از سوی فرزند صغیر نیز درخواست قصاص کرده است مادر مقتول نیز قبول کرده با توجه به وضع پرونده و قانون موجود در این زمینه، تفاضل دیه را پرداخت کند. بنابراین مشکلی در این زمینه وجود ندارد.»
دروغ میگوید
همسر منوچهر میگوید اطمینان دارد شوهرش قاتل نیست و حدس میزند فریدون از کشور خارج شده باشد. او میگوید: وقتی فریدون به ایران آمد، سارا به من گفت برادرش همسرش را طلاق داده و فرزندانش هم پیش همسرش هستند. من و سارا دوست صمیمی بودیم و من فکر نمیکردم روزی سارا به من خیانت کند. رازهای زندگیام را به او میگفتم این که شوهرم با من بدرفتاری میکند و حدس میزنم با کسی رابطه دارد این حرفها را در حالی میگفتم که نمیدانستم آن زن ساراست. سارا هم مرا نصیحت میکرد و میگفت به فکر خودت باش، منوچهر برای تو شوهر نمیشود از او جدا شو و به زندگی خودت برس، اما من به خاطر بچههایم، نمیتوانستم.
این زن درباره تعرض فریدون میگوید: صبح روز حادثه با سارا بیرون بودم بعد هر کدام به خانه خودمان رفتیم بعد از یک چند دقیقه تماس گرفت و گفت بیا با هم صبحانه بخوریم. گفتم مزاحم نمیشوم. گفت برادرم نیست من و مادرم هستیم من هم قبول کردم و رفتم. وارد خانه که شدم سارا برای آوردن صبحانه به آشپزخانه رفت. چند دقیقه بعد فریدون وارد اتاق شد و درباره منوچهر با من صحبت کرد و گفت تو هم باید به فکر خودت باشی. حرفهایش ناراحتم کرد. او به من چای داد بعد از خوردن آن حس کردم سست شدهام. منوچهر مرا مورد آزار قرار داد آنقدر سست شده بودم که قدرت مقاومت نداشتم بعد از این حادثه نفهمیدم چطور از خانه خارج شدم حالم بد شد آنقدر حالم بد بود که وقتی به خانه رسیدم، یکی از اقوام مرا به بیمارستان رساند.این زن ادامه میدهد: میدانستم چه سرنوشتی در انتظار من است، اما هیچ وقت به شوهرم دروغ نگفته بودم به همین دلیل آن ماجرا را هم برایش تعریف کردم. بعد از آن منوچهر بدرفتاریهایش را با من شروع کرد. کتکم میزد و تحقیرم میکرد، اما به خاطر بچهها طلاقم نداد. من متوجه رابطه او با سارا هم شدم چون یک بار پلیس آنها را بازداشت کرده بود. از آن به بعد ارتباطم با سارا قطع شد، اما دیگر کاری نمیتوانستم بکنم. شوهرم دنبال او بود و همیشه در خانه ما جنگ و درگیری بود. میترسیدم بچههایم آسیب ببینند به همین دلیل از آن خانه نرفتم حالا هم به خاطر بچهها زندگی میکنیم، اما باید بگویم شوهرم قاتل نیست او حتی نتوانست سر گوسفندی را در عروسی دخترش ببرد چطور آدم کشته است؟ نمیدانم این همه اصرارش به چه دلیل است، اما با توجه به شناختی که از او دارم مطمئن هستم قتل کار او نیست. فکر میکنم فریدون فرار کرده چون چند باری گفته بود دنبال پول کلان است تا از کشور خارج شود.
من قاتل هستم
متهم اصرار دارد مرتکب قتل شده است. منوچهر درباره نحوه آشناییاش با مقتول میگوید: «خانواده پدری او را از سالها قبل میشناختم. ما در یک محله زندگی میکردیم و رفت و آمد داشتیم. بعد از ازدواج من، آنها با همسرم هم رفت و آمد پیدا کردند تا این که نزدیک به 20 سال قبل فریدون از خارج به ایران آمد. من او را نمیشناختم سالهای بسیار دور به آمریکا رفته بود. وقتی آمد از آنجا که با خانوادهاش رفت و آمد داشتم، با هم آشنا شدیم و دوستی بین ما شکل گرفت. همان زمان بود که خواهر فریدون به نام سارا به من علاقهمند شد و گفت میخواهد با من ازدواج کند. گفتم نمیشود من همسر و فرزند دارم و نمیتوانم زنم را طلاق بدهم. او مادر بچههای من است، اما من و سارا پنهانی با هم ارتباط پیدا کردیم. سارا با همسر من هم خیلی دوست بود و فکر نمیکردم مشکلی پیش بیاید. چند سالی گذشت و یک شب دخترم با من تماس گرفت و گفت مادرش بیمار شده و او را به بیمارستان بردهاند. بالای سر همسرم که حاضر شدم، دیدم خیلی بدحال است. پزشکان گفتند مسموم شده است و نمیتوانستند تشخیص دهند دقیقا مشکلش چیست. شب که به خانه برگشتیم، همسرم در حالی که بشدت گریه میکرد، گفت فریدون به او تعرض کرده است. از همان موقع نقشه قتل فریدون در ذهنم شکل گرفت و نمیدانستم چطور باید آن را اجرا کنم. چندبار سعی کردم شرایطی فراهم کنم تا فریدون را بکشم، اما نشد. هم از آبرویم میترسیدم هم نگران بودم اگر زندانی شوم، بچههایم چه سرنوشتی پیدا میکنند. چند سالی از این موضوع گذشت و من هم فریدون را بخشیدم؛ چون نمیخواستم زندگیام خراب شود.
متهم درباره این که رابطهاش با سارا بعد از این حادثه چطور بود، میگوید: «مدتی با هم مشکل پیدا کردیم، اما بعد از آن همه چیز دوباره مثل قبل شد. سارا مرا دوست داشت به او گفته بودم ازدواج کن و بعد طلاق بگیر آن وقت تو را صیغه میکنم. همسرم هم متوجه نمیشود و ما به زندگی خودمان میرسیم، اما همچنان از فریدون متنفر بودم تا این که متوجه شدم او زنی را صیغه کرده است. خواهر آن زن مقداری پول به من داده بود تا با آن کار کنم و بهره بدهم. من یک قسط بهره را داده بودم و قسط دوم مانده بود. فریدون چند بار به من گفت پول او را بده و سر این موضوع با هم اختلافی نداشتیم. فکر میکردم از وقتی ازدواج کرده، درست شده است. میدانستم مشکلاتی دارد، اما فکر نمیکردم دوباره به من خیانت کند. تا این که روز حادثه او را در خیابان دیدم و درباره همان پول با هم صحبت کردیم. گفتم به کارگاهم بیا تا بیشتر حرف بزنیم گفت کمی مشروب دارد، من هم مشروب داشتم و قرار شد با هم بخوریم. بعد گفت پول را بده، گفتم میدهم چقدر اصرار میکنی. حرف زشتی درباره همسرم زد. یکدفعه کنترل خودم را از دست دادم یک تبر روی دیوار داشتم چون آنجا اتاقی بود که وسایل شکارم را نگهداری میکردم وسیله قتل زیاد بود. اول با تبر به سرش زدم و بعد با یک تفنگ شکاری به او شلیک کردم.
متهم درباره نحوه انتقال جسد میگوید: جنازه را در پارچهای پیچیدم و آن را با وانت به بیابان بردم و جایی که زبالهها را میریختند، انداختم و آتش زدم. من قتل را انکار نمیکنم.
متهم درباره این که آیا حالت مستی باعث شد دست به این قتل بزند، میگوید: مشروب خورده بودم، اما مست نبودم و بر خودم مسلط بودم. فریدون را بخشیده بودم، اما بعد از 15 سال متوجه شدم او هنوز هم به همسر من نظر دارد./ ضمیمه تپش
مرجان لقایی
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگوی «جامجم» با نماینده ولیفقیه در بنیاد شهید و امور ایثارگران عنوان شد