لوطیان

طیب را جور دیگر ببینیم

یکی از عادت‌های ما ایرانیان این است که پس از درگذشت کسی به یاد قدر نهادن به زحمات و ارزش‌های او می افتیم و صد افسوس که در این چرخه غلط زندگی برخی فعالان و تاثیرگذاران تاریخی به درستی واکاوی نمی‌شود.یعنی وقتی می‌خواهیم به فرد یا گروهی به هر دلیل روی خوش نشان ندهیم، حتی کارهای مثبت آن فرد یا گروه را به هزار و یک ترفند مخدوش می‌کنیم که این روحیه ،آسیب زیادی به حوزه تاریخ‌شناسی ما ایرانیان وارد کرده است.یکی از همان کسانی که به‌درستی برای نسل امروز شناخته و واکاوی نشده، فردی است به نام طیب؛ طیب حاج رضایی.
کد خبر: ۶۵۷۵۴۳
طیب را جور دیگر ببینیم

طیب حاج رضایی سال 1295 در تهران متولد شد. بچه صام‌پزخونه (صابون‌ پزخانه از محله‌های فقیر نشین تهران قدیم) بود. برخی می‌گفتند سواد نداشت، در حالی که خواندن و نوشتن می‌دانست.

خانواده‌ای فقیر و کم درآمد داشت، پدر او حسینعلی حاج رضایی پس از مهاجرت به تهران به شغل جمع آوری بوته‌های خشک برای نانوایی‌ها مشغول بود و از این راه درآمد اندکی کسب می کرد.

از همان نوجوانی و جوانی روحیه ناسازگاری با جامعه داشت و بارها به دلیل دعوا و درگیری و چاقوکشی بازداشت شده بود. گفته می‌شود در 18 سالگی به بندرعباس تبعید شده است.

بعد از تبعید می‌خواست سر به راه باشد، اما شرایط اجازه نمی‌داد و رفته و رفته تبدیل شد به یکی از گردن‌کلفت‌های تهران قدیم. نامش همواره در کنار افرادی چون شعبون بی‌مخ‌، هفت کچلون، حسین رمضون یخی و محمود مسگر آمده است.

البته در بازار میوه تهران قدیم کاسب بوده، او زندگی‌اش را با باج‌گیری آغاز کردو رفته رفته به واردات موز پرداخت.

وی از سال ۱۳۳۰ تا ۱۳۴۲ از میدان داران بنام میوه و تره بار تهران بود؛ البته بودجه این کار را هم از راه‌هایی به سبک خود جمع کرد، چرا که ابتدا در میدان میوه «درباغی» می‌گرفت.

درباغی، واژه‌ای مربوط به همان سال‌ها ست، به این صورت که چند «گنده‌لات» با جمع کردن تعدادی «نوچه» در مقابل هر یک از دروازه‌های میدان می ایستادند و هر بار میوه‌ای که وارد یا خارج می‌شد، از آن باج می‌گرفتند.

طیب، به قول خود اکثر ایام سال را خلاف می‌کرد به جز محرم و ماه رمضان. بزرگ‌ترین هیات عزاداری و دسته‌ سینه‌زنی تهران را او به راه می‌انداخت.

البته با حکومت پهلوی سر و سری داشت و به قول معروف، باج بگیر رژیم بود و عربده‌کش بر سر مردم.

حتی در کودتای آمریکایی ـ انگلیسی علیه دولت ملی دکتر محمد مصدق به نفع رژیم وارد میدان شد و دسته بزرگی از لات‌ها، چاقوکش‌ها و زنان هرزه را به سمت خانه دکتر مصدق به راه انداخته و حتی از حکومت نشان هم گرفته بود.جالب اینجاست که شعبون بی‌مخ در آن روز به اندازه یک صدم طیب برای سرنگونی دولت تلاش نکرد، اما ملت ایران پس از گذشت 60 سال هنوز از شعبون‌ بی‌مخ تنفر دارند، این در حالی است که تلاش طیب برای سرنگونی دولت ملی را فراموش کرده‌اند.

بعدها وقتی فرزند محمد رضا پهلوی به دنیا آمد، وی از مولوی تا شوش را چراغانی کرد و فرش انداخت و گوسفند سر برید برای خوش‌آمد شاه. اتفاقا این خوش‌خدمتی برای وی خیلی گران تمام شد و داستان‌هایی از آن روز توسط دوستان طیب نقل می‌شود که زندگی‌اش را تغییر داد.

مثلا روزی حسین رمضون یخی به یکی از نوچه‌هایش گفته بود که «طیب وقتی منقل اسفند رو دست نصیری داد، گور خودش‌رو کند. طیب عاقل بود، نمی‌دونم چرا این خبط رو کرد؟»

نصیری که رئیس ساواک بود، بعد از آن روز ،از طیب کینه به دل گرفت تا پای چوبه دار کشاند.

وقتی «طیب طیب» در تهران راه افتاد، لوطی‌ها و گنده‌لات‌ها می‌گفتند که طیب از همه لوطی‌تره. چون از همه بیشتر رفته حبس، از همه بیشتر دعوا کرده، از همه بیشتر سفره انداخته، از همه بیشتر دست توی جیبش کرده و از همه بیشتر پول میز حساب کرده.معروف بود اگر پول میزش رو حساب می‌کردی، زنده نمی‌ماندی.

تا اینجای کار زندگی طیب، چنگی به دل نمی‌زند. لاتی چاقو کش که ادای لوطی‌ها و داش‌مشتی‌های تهران قدیم را در می‌آورد، اما باج بگیری بیشتر نبود که به دفاع از ظالم به مردم ظلم می‌کرد و زور می‌گفت.

چند ماه پیش، روزنامه سیاست روز به نقل از حسین شیروانی از آشنایان طیب که سال‌ها در بازارهای تهران قدیم کار کرده است، در مورد باجگیری طیب نوشت: «طیب از زندان که آمد بیرون، حاج خان خداداد او را برد پیش خودش. طیب حدود 26 ساله بود که به میدان امین السطان آمد. اوایل کارش این بود که در باغی می‌گرفت. یعنی وقتی به میدان می‌رفتید و مثلا 10 لنگه پرتقال می‌خریدید، 10 تومان از شما می‌گرفتند، بعد به شما اجازه می‌دادند بار از میدان خارج کنید. یادم هست برای هر لنگه بار یک ریال می‌گرفتند. چند تا کارگر هم به عنوان نوچه همیشه دم دست طیب‌خان بود. کسانی مثل رضا گچ‌کار، مش مهدی، آن روزها آژان به اصطلاح پاسبان نبود. برای همین برای گرفتن عوارض هر کسی که می‌خواست این کار را بکند،چند نفر بزن بهادر را کنار دست خودش نگه می‌داشت. مدتی که گذشت، مردم اعتراض کردند و قضیه درباغی گرفتن جمع شد.»

به عبارتی، شغل طیب در میدان میوه ابتدا باجگیری به وسیله نوچه‌ها و بزن‌بهادرهایش بود و بعدها که به رژیم خوش خدمتی بیشتری ‌کرد، مجوز واردات موز را در اختیار گرفت و شد سلطان موز ایران.

شعبان جعفری معروف به شعبون‌ بی‌مخ در خاطرات خود گفته است که وقتی مجوز واردات موز را از طیب گرفتند، علیه حکومت ناراضی شد. البته این سخنان را خانواده طیب رد می‌کنند و آن را نشانه‌ کینه‌ای می‌دانند که شعبون بی‌مخ سال‌ها از طیب به دل داشت.

درباره این روزها و زندگی طیب در این دوران، بهترین تعریف را حبیب‌الله عسکراولادی مطرح کرده و می‌گوید: طیب حاج رضایی شخصیت بسیار پیچیده‌ای بود و از اواخر دوره رضا خان و اوایل دوره محمدرضا در شرایط ویژه‌ای حامی سلطنت. باید برای نسل جوانمان عرض کنم که آنچه بدها همه داشتند، طیب به آنها متهم بود. تا ۲۸ مرداد آنچه همه بدان داشتند از انواع شرارت‌ها، آدمکشی‌ها، ‌صدمه زدن به انسان‌ها به وسیله باند پیچیده‌ای که داشت و بخصوص کار سیاسی در ۲۸ مرداد،‌ طیب به آنها متهم بود و بدان ۲۸ مرداد هر که بودند، اینها در راس آنها بودند.

نکته مهم‌تر در تعریف عسکراولادی واژه تا 28 مرداد است. بنابراین زندگی طیب را باید به 2 بخش از بدو تولد تا 28 مرداد 32 و دوره بعد از آن تقسیم کرد.

طیب چگونه حّر انقلاب شد؟

در باب زندگی فردی که به قول معروف هر آنچه همه بدها و بدکردارها داشتند، او یکجا داشت، یک نکته ظریف هم به چشم می‌خورد و آن‌هم عشق وی به مولا حسین(ع) سرور و الگوی آزادگان جهان است.

طیب ،عاشق امام حسین(ع) بود. از دسته سینه‌زنی طیب که به قول دوست و دشمن ، بزرگ‌ترین هیات سینه‌زنی‌‌ای است که تهران تا به حال به خود دیده، سخنان و نقل‌های بسیاری گفته و شنیده شده است.

می‌گویند طیب در دوران محرم دست به هیچ خلافی نمی‌زد، صورت خود را با تیغ نمی‌تراشید و خود را به طور کامل وقف عزاداری حسین شهیدان می‌کرد. حتی در روز عاشورا پا برهنه می‌شد و بر سر گل می‌مالید و در عزای امام شهیدان گریه می‌کرد.

همین عشق به الگوی آزادگان جهان، وی را نجات داد و این برای نخستین بار نیست که نام حسین(ع) فردی را از لجنزار دنیا به عرش آسمان‌ها می‌برد و آخرین بار نیز نخواهد بود.

حجت‌الاسلام و المسلمین حاج حسین انصاریان که خانه پدری وی در محله زندگی طیب بوده است، درباره این خصوصیت وی می‌گوید: خصوصیات بارز طیب عشق و محبتش به حضرت سیدالشهدا(ع) بود. مجلس روضه خوانی و دسته سینه‌زنی او در ایام محرم از شلوغ‌ترین مجالس بود.

نقطه عطف در زندگی طیب از زمانی آغاز می‌شود که با شهید مهدی عراقی از مبارزان علیه رژیم طاغوت و موسسان هیات‌های موتلفه آشنا می‌شود.

شهید مهدی عراقی در خاطرات خود درباره طیب می‌گوید: برای دیدن مرحوم طیب، رفتیم و گفتیم که ما منزل آقا (امام خمینی ره) بودیم. آنجا به مناسبتی صحبت شد و اسم شما وسط آمد. بچه‌‌ها گفتند که این دسته‌ای که روز عاشورا ما می‌خواهیم راه بیندازیم، ممکن است اینها بیایند و نگذارند و به هم بزنند. آقا (امام خمینی) گفت: «نه، اینها علاقه‌‌مند به اسلام هستند و اینها هم اگر یک روزی، یک کارهایی کرده‌اند، آن [بر اساس] عِرق دینیشان بوده [است] و به حساب توده‌‌ای‌‌ها و کمونیست‌‌ها و اینها آمده‌‌اند یک کارهایی کرده‌‌اند. اینها کسانی هستند که نوکر امام حسین ‌‌ـ‌علیه السلام‌‌ـ‌ هستند و در عرض سال، همه فکرشان این است که محرمی بشود، عاشورایی بشود [تا] به عشق امام حسین‌‌ـ‌علیه السلام‌‌ـ‌ سینه بزنند؛ خرج بکنند؛ چه بکنند و از این حرف‌‌ها. خاطر جمع باشید.» مرحوم طیب این صحبت‌ها را که شنید، جواب داد: «اینها (ساواک) عید هم از ما می‌‌خواستند استفاده بکنند (در جریان مدرسه فیضیه). شما خاطر جمع باشید که اینها تا حالا چندین بار سراغ ما آمده‌‌اند و ما جواب رد به آنها داده‌ایم. حالا هم همین‌جور است». بعد، همان‌جا دست کرد و یک صد تومانی به اصغر ـ ‌پسرش ـ داد و گفت: «می‌‌روی عکس حاج آقا را می‌‌خری و می‌‌بری توی تکیه و به علامت‌‌ها می‌زنی».

طیب به این قول و وعده خود عمل می‌کند و به مسیری می‌رود که بازگشتی برای او وجود ندارد و اگر باز می‌گشت هم دیگر حّر انقلاب نمی‌شد.

مرحوم حاج رضا حداد عادل در این باره می‌گوید: «دسته طیب، شب عاشورا ـ 12 خرداد ـ طبق معمول همه ساله، از تکیه بیرون آمد. طیب جلوی علامت تکیه، در حرکت بود و سینه‌‌زن‌‌ها پشت سرش، آرام آرام حرکت می‌کردند. آن شب بر خلاف سال‌‌های قبل، عکس‌‌های حضرت امام به سینه علامت، نصب بود. اتومبیل دربار کنار خیابان ایستاد. رسول پرویزی‌‌ـ‌ معاون اسدالله علم، نخست وزیر دربار ‌‌ـ‌ پیاده شد و سریعاً جلوی طیب آمد و پس از سلام گفت: «طیب خان! این کاری که کرده‌‌ای، کار درستی نیست. آن عکس‌‌ها را بردار». طیب گفت: «من عکس‌ها را بر نمی‌دارم». پرویزی گفت: «طیب خان! بدجوری می‌شود». طیب با متانت و وقاری که مخصوص خودش بود، خیلی صریح گفت: «بشود». پرویزی به اتومبیل‌‌ـ‌ که اسدالله علم داخل آن بود‌‌ـ‌ برگشت. علم مجدداً پیغام دیگری به پرویزی داد. او دوباره پیاده شد و با طیب صحبت کرد و گفت عکس‌های امام را بردارد؛ اما طیب باز هم مقاومت ‌کرد.همه اینها در حالی اتفاق افتاد که سینه‌‌زن‌‌ها پشت سر علامت، جلو می‌آمدند. پرویزی گفت: «طیب خان! دارم به تو می‌گویم بد می‌شود».طیب گفت: «می‌‌‌خواهم بد شود! عکس‌‌ها را بر نمی‌دارم». پرویزی با عصبانیت رفت و سوار اتومبیل شد. اتومبیل با یک چرخش سریع، از راهی که آمده بود، برگشت و دسته با علامتی که عکس‌‌های حضرت امام به آن نصب بود، حرکت کرد».

طیب به روحانیت احترام می‌گذاشت و به روحانیون سید علاقه خاصی داشت.

در یکی از اسناد ساواک درباره احترام طیب به روحانیت حتی در دوران جاهلیت آمده است: طیب حاج‌رضایی 4 صندوق میوه به منزل آیت‌الله کاشانی برد. (گزارش ساواک در 7‌‌/‌‌1‌‌/‌‌1337) یا «چندی است که طیب حاج رضایی تغییر لحن داده و با طرفداران آیت‌الله کاشانی طرح دوستی ریخته...» (گزارش ساواک در 8‌‌/‌‌6‌‌/‌‌1337)

همین تغییر روحیه بود که از یک لات چاقو کش، آزاده‌ای ساخت که حر انقلاب نامیده می‌شود.

سرنوشت حر انقلاب

پس از تظاهرات 15 خرداد، محمد رضا پهلوی به دروغ در رسانه‌ها گفت که مخالفانش از خارجی‌ها پول گرفته‌اند و با هدایت خارجی‌ها قصد آشوب علیه وی را دارند.به ساواک نیز ماموریت داده می‌شود که اسنادی برای این دروغ شاه جعل کند که نصیری به یاد کینه‌اش از طیب افتاد.

طیب را به دلیل شرکت در تظاهرات 15 خرداد به همراه یکی از مبارزان انقلابی به نام حاج اسماعیل رضایی که اتفاقا نسبتی هم با طیب نداشت و از نظر فکری با وی تفاوت‌های آشکار بسیار داشت،‌ دستگیر می‌کنند.

از طرف شخص نصیری- رئیس ساواک- در زندان به طیب فشار می‌آورند که بگو از [ امام] خمینی پول گرفته‌ای تا آزادت کنیم.

طیب زیر شدیدترین شکنجه‌ها که حتی از نظر جسمی به وی آسیب بسیاری وارد کرده بود، مقاومت کرده و در طول بازجویی‌ها فقط می‌گفت به فرزند فاطمه زهرا(س) و سالار شهیدان حسین(ع) تهمت نمی‌‍ زنم و خیانت نمی‌کنم.حتی گفته می‌شود که طیب ساعاتی نصیری را سر کار گذاشته و به ظاهر قبول می‌کند که این حرف را بزند، اما شرط می‌گذارد که تنها در برابر (امام) خمینی می‌گویم. اما وقتی طیب را نزد امام می‌آورند به زانو درآمده و در مقابل ایشان قسم می‌خورد که تا حالا این سید خدا را ندیده‌ام که بخواهم از او پول بگیرم.

وی از طریق خانواده‌اش در دوران زندان به امام پیامی فرستاد که پاسخ امام، افکار او را که حالا مدتی است دگرگون شده، به سمت روشنایی سوق می‌دهد.

طیب در این پیام ضمن بیان زندگی و بدکرداری‌هایش قسم می‌خورد که به امام خیانت نکرده است و امام نیز در پاسخ می‌فرماید: «آخرین برگ کتاب زندگی آدم ،تعیین کننده است؛ ببین در آخرین صفحه کتابت چه می‌نویسی»

تمام زندگی طیب با همین یک جمله تغییر می‌کند و وی تا پای چوبه داری که برای او تدارک دیده بودند، به قول خودش به فرزند زهرای مرضیه(س) و حسین(ع) خیانت نکرد و حّر انقلاب شد.

امام خمینی(ره) نیز پس از شنیدن سرنوشت طیب و اعدام وی، از تمام طلاب حوزه‌ علمیه قم می‌خواهد که به پاداش استقامتی که در راه ایمانش داشت، برای وی روزه گرفته و نماز بخوانند. (مجله شاهد یاران، شماره 68)

امیر توحید فاضل

newsQrCode
برچسب ها: طیب اعدام
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها