شرق: توپولویم توپولو، صورتم مثل هلو
درحالیکه جهان نظارهگر اقدامات نظامی روسیه درخصوص اوکراین است مسکو از آزمایش موفقیتآمیز یک موشک قارهپیمای جدید بهنام «تُپُل» یا «توپول» خبر داد. (مهر)
ما: سلام توپول جان. شما از کجا آمدهای آمدنت بهر چه بود؟
توپول: من توپولم. متولد مارچ روس 2014 در روسیه هستم.
ما: چطوری شد به دنیا آمدی؟
توپول: یک روز وقتی پوتین بچه بود، داشت تو کوچه بازی میکرد و میخوند: «یه توپ دارم قلقلیه سرخ و سفید و آبیه، میزنم زمین هوا میره.» که متوجه سرخ و سفید و آبی پرچم روسیه است. پس شعرش را ترجمه کرد و به همسایهها فرستاد، تا بهصورت زیرساختی برود تو مخ بچههای همسایه. بعد پوتین توپش افتاد تو حیاط همسایه. همسایهش گفت: «ببین، روسی جان، یه بار دیگه توپت بیفته اینجا پارهش میکنم.» روسی جان گفت: «آخه چرا؟» همسایه گفت: «یه دفعه توپت را انداختی تو حیاط ما، خورد به شیشه، شیشه شکست.» روسی جان گفت: «توپم را کجا بندازنم؟» همسایه گفت: «ببین تو خُردهشیشه داری. اگه راست میگی پوتین و کلاه کن برو اوکراین ببین چه خبره.» در همین لحظه پوتین متوجه شد باید بنا بر آن شعر قدیمی یک توپ دارم قلقلیه، یک چیزی داشته باشد که وقتی میزند زمین هوا برود تا حساب کار، دست بچههای کوچه بیاید. اینطوری شد که من ساخته شدم.
ما: شما چه جور موشکی هستی که اسمت توپول است؟
توپول: من موشکی فریبنده هستم. وقتی من را هوا میکنند برخلاف موشکهای دیگر که از بالا سر شما میگذرند صدا میدهند «هوووووووووشت...» من وقتی از بغل گوش شما رد میشوم آواز میخوانم «توپولویم توپولو... صورتم مثل هلو... » با این حال فریبندهای که من دارم، شما جایی که از دست من فرار کنی، آغوش باز میکنی.
ما: شما با هواپیمای توپولف نسبت داری؟
توپول: دارم. پدربزرگمه. اون هم هربار هوا شده، زمین خورده و خیلیها هوا رفتند. من امیدوارم بتونم راه اون رو ادامه بدم.
ما: چرا توپول؟ چرا قلمبه یا چاق یا گردالو نه؟
توپول: دانشمندان روس کلی تحقیق کردند دیدند توپولها در دنیا مهربانتر هستند یا کسی بخواهد از کسی تعریف کند بهش میگوید: «چطوری توپول؟» خب. روسیه تصمیم گرفته دنیا ازش تعریف کند. ولی دنیا دلیلی ندارد از روسیه تعریف کند. برای همین اگر دنیا درباره موشک جدید روسیه صحبت کند، انگار دارد تعریفش را میکند.
ما: چطوری؟
توپول: اینطوری. اولی: چه موشک توپولی. دومی: آره. توپولها روسی هستند.
سیاست روز: مرغهای معلومالحال استکباری
رسانههای استرالیا : کشتی جنگی استرالیایی پس از نجات دادن ۱۳ ایرانی سرگردان بر روی لاشههای قایق این افراد را تحویل یک کشتی پاکستانی داده است تا به ساحل منتقل کند.
ما از این خبر نتیجه میگیریم که:
الف) استرالیا بره را دست ... سپردهاند و پیش خودشان خیال میکنند کار انساندوستانهای کردهاند.
ب) آنها این سیزده ایرانی را هم گروگان میگیرند و باج میخواهند.
ج) گاهی بهتر است آدم همچنان به لاشه قایق آویزان شود اما گیر آنها نیفتد.
د) گاهی نهنگ آدم را ببلعد بهتر است.
اظهارنظر زیر یادآور کدام ضربالمثل شیرین فارسی است؟
نتانیاهو: ایران میگوید به دنبال برنامه هستهای صلحآمیز است، پس چرا راکتور آب سنگین میسازد که هیچ فایدهای در برنامه صلحآمیز ندارد.
الف) وقتی گفتند نون و پنیر / تو سرت رو بگذار زمین و بمیر.
ب) فضول را بردند جهنم، گفت هیزمش تر است.
ج) کسی که به ما نپریده بود / کلاغ «حلق دریده»!! بود.
د) آب که سر بالا برود قورباغه «ابوعطا» میخواند.
عبارت زیر از کدام فیلسوف معاصر است؟
فرآیند عزت افزایش یاریدهنده و کاهش یاری گیرنده است.
الف) فریدریش نیچه
ب) یورگن هابرماس
ج) مریم حیدرزاده
د) محمد نهاوندیان
مدیرعامل اتحادیه مرغداران مرغ تخمگذار: دلیل توزیع نامناسب تخممرغ در سبد کالا ... است.
نقطهچین فوق را با یکی از گزینههای مناسب زیر پر کنید.
الف) همکاری تنگاتنگ مرغهای معلومالحال با عوامل استکبار جهانی.
ب) تعامل مرغهای مفسد با جریان انحرافی.
ج) ارتباط مشکوک مرغهای قلم به مزد با امپریالیسم شرق و غرب و آمریکای جهانخوار.
د) هیچکدام.
کیهان: اسفالت (گفت و شنود)
گفت: این دیگه چه وزارت ارشادیه؟! مگه قرار نبود وزارت ارشاد اسلامی باشه؟
گفتم: قرار بود باشه. حالا مگه چی شده؟!
گفت: انگار مأموریت خودشو در این میبینه از هرکسی که به اسلام و امام و انقلاب و مردم اهانت کرده تقدیر و تجلیل کنه!
گفتم: معلوم نیست چه کسانی اونجا نفوذ کردهاند! سابقه وزیر ارشاد که با اینجور کارها همخوانی نداره.
گفت: بعضی از معاونهای وزیر هم که کار دستشونه انگار نه انگار وظیفه تعریف شدهای دارند و خودشونو به اون راه زدهاند!
گفتم: چه عرض کنم؟! به یارو گفتند؛ پشتت خاکیه! گفت؛ مگه انتظار داشتی اسفالت باشه؟!
تهران امروز: بیا نشر اکاذیب
خوشا آنان که دل تنگی ندارن
همیشه بر خر دنیا سوارن
سوار پورشه و بنز و پاجیرو
نه بی آرتی سوار میشن نه مترو
همونایی که دنیا رو خریدن
بدهکاری و بیکاری ندیدن
اگه اینجان اگه اون جا رئیسن
همیشه یا رئیسن یا... رئیسن
نه بی پولن، نه قسط و وام دارن
خوش و شادن سوارن، آی سوارن
چه سودی داره این حرفا چه سودی؟
آهای وایستا ببینم! با کی بودی؟
آهای آجان بیا! نشر اکاذیب
مجازات و جریمه، تحت تعقیب
آهای تشویش اذهان عمومی!
تو یک لحظه به فکر آبرومی؟
چرا میگی اونایی که سوارن
تو این ایام دل تنگی ندارن؟
تو که شعرت به این و اون میخنده
خبرداری مگه از حال بنده؟
توی پاریس اگه ویلا خریدم
سه ماهه رنگ ویلامو ندیدم
دلم تنگه واسه ویلای پاریس
دلم تنگه برای برف سوئیس
سوئیس و برف و اسکی، داد و بیداد
بگم این دردو با کی؟ داد و بیداد
دلم میخواد از این جا پر بگیرم
بلیت خارجه، یک سر بگیرم
اروپا هست و برف و پیست اسکی
کباب بره و میگو و... آب دوغ!
الا شاعر که بابایت گدایه
توی بانک هر چی وامه مال مایه
به ما گفتی صبوری کن صبوری
اگه میشه بگو لطفا چه جوری؟
صبوری کردم، اما بی قرارم
سه ماهه وام میلیاردی ندارم
سه ماهه صبر کردم من، سه ماهه
نمیدونم چرا روزم سیاهه؟
سیاهه رنگ ماشین جدیدم
سه ماه پیش از آلمان خریدم
خوشا آنان که دل تنگی ندارن
هوای ماشین رنگی ندارن
آرمان: رانتخواران همچنان فعالاند
دیشب قبل از اینکه فعل خوابیدن را صرف کنم به این موضوع فکر کردم که به راستی پایه گذار مکتب رانتیسم چه کسی بوده و اولین رانتیست دنیا چه کسی نام دارد؟ پس از انجام تحقیقات فراوان متوجه شدم که در قرون وسطی یک مرد ایتالیایی به نام سالواتوره بابک پائولو رانتخوار مالدینی ملقب به کامران پلنگ پایه گذار مکتب رانتیسم بود.
او که در یک میوه فروشی مشغول به کار بود با سوءاستفاده از موقعیت پسرعمویش روبرتو باجو (هرگونه تشابه اسمی در این متن نه تنها اتفاقی نیست، بلکه تعمدی هم است) توانست تنها فروشنده خیار با گواهی ایزو ۹۰۰۱ در شهر ونیز نام بگیرد.
باری دوستان عزیز، عملا و علنا مکتب رانتیسم با ویژهخواری خیار در این تاریخ ظهور کرد و جناب سالواتوره در واقع اولین رانتیست جهان شد، هرچند این شخص هرگز در طول حیات خود نتوانست گستره رانت خود را از خیار فراتر ببرد و صرفا رانت و ویژهخواری این فرد شامل انواع خیار مثل خیار درختی، خیار بوتهای، خیارشور، خیار چنبر و غیره میشد، یعنی سالواتوره دوران اوجش به زمانی برمیگردد که توانسته بود تنها فروشنده خیار در ونیز باشد! اما سالها گذشت و میراث سالواتوره دست به دست گشت و فرزندان و نوادگان او توانستند از همان آب باریکهای که از رانت انواع خیار در اختیارشان بود ارتزاق کنند، هرچند در این سالها یکی از نوادگان سالواتوره هم توانست برای چند سال به کمک رانت، بازار بادمجان را نیز در اختیار بگیرد خاندان سالواتوره از این دوران به عنوان «دوران پرشکوه» یاد میکنند.
هدف از نوشتن این مقدمه که بخاطر آن قید خوابیدن را زدم در واقع این است که این اروپاییها برخلاف این شایعاتی که راه انداختهاند اتفاقا آیکیو و مغزشان اندازه گوشکوب هم کارایی ندارد، فکر کنید چندین نسل از یک خانواده برای سالیان سال در میوهفروشی کار میکند و خیار میفروشد و ویژهخوار خیار میشود اما در همین جا جوانانی ثابت میکنند که برای انجام مقداری رانت خواری و ویژه خواری که نیاز به این همه دفتر و دستک نیست، شما میگیرید تا لنگ ظهر میخوابید و چند میلیارد تومان حق ماموریت میگیرید؛ همچنین در کنار رانت خواری، این عزیز میتواند نیم نگاهی هم به مسابقات جامجهانی هاتداگخوری داشته باشد چون خانم سونیا توماس، قهرمان سال گذشته تنها با خوردن ۳۷ عدد سوسیس هاتداگ از قرار دانهای ۶۰۰۰ تومان که میشود ۲۲۲۰۰۰ تومان (ارزان حساب کردم مشتری شوید!) توانست قهرمان شود حالا این افتخار وطن، رانتخوار سربلند، سمبل ویژهخواری بابت شام و ناهار نخورده ۵۳۰ میلیون تومان حق غذا دریافت کرده، شما فکر کنید که اگر این عزیز قصد خوردن غذا را داشت و واقعا غذا میخورد چقدر حق غذا دریافت میکرد؟!
قدس: مش غضنفر و روز درختکاری
واز وَسِطای زمستون آمَدُ واز شهرداریا عَقِبِ نیسان آبیاشایِ قِلِفتی پُرِ بِچّه درختایِ سُخُلی کِردنُ تو شهر ...
تارتُ پارت رِفتنُ هَم هَرجا یَک خُردو خاکِ خالی مِبینَن مِپِرَّن زِمین رِ مُکُلَّنُ یَکدِنه اَزی درختا مُتُپُّنَن تو خاک. امروز که از سَرِ خیابونِما رَد مِرفتُم دیدُم یَک نیسانَم اونجه واستاده یُ کارگِرا دِرَن وسط بلوارِما اَزی درخت چِنارا مُکارَن. ای صحنه رِ که دیدُم با خودُم گفتُم یَره دَمِ شهرداریما گَرُم که به فِکِر ماها که پایین شهر زندگانی مُکُنِمَم هستِگُ اینجه یَم عینِ بالاشهر درخت مُکاره. بِرِیهَمی رفتُم چِفتِ نیسانِ واستادُم تا یَک خداقوتُ خِسته نِباشی به ایناکه داشتن درختارِ مُکاشتن بُگُمُ بِزِشا بُگُم به شهردارَم سلامُم رِ بِرِسِنَن.
خُلِصه یَک چاق سِلامتی که بایِشا کِردُم ناسَن چشمُم به پوشتِ وانت افتاد که یَکوَرِش یَک عالَم اَزی چِنارا لوکّه بودُ یَکوَرِ دِگَش اَزی درخت شیکّان پیکّانایِ گیرون بود. به رارَندِهه گفتُم خُب بِرار بِرِیچی اَزی قِشنگا بِرِیِ مُحَلِّ ما نِمِکارِنُ هَمَّش اَزی سُخُلیایِ آرزون مُتُپُّنِن تو زِمین؟ گفتِگ بِرِیکه اینا گیرونَنُ بِزِما گفتَن پایین شهر اَزی آرزونا بُکارِمُ ای درخت گیرونایِ مَقبول رَم بُگذارِم بِرِی بالاشهر.
حالا مو یِ مَش غضنفر موندُم یَنی از نِظر شهرداریا آدِمایِ پولدار ایقذَر از بی پولا بالاترُ مهم ترُ مَقبول تَرَن که درختایِ تو مُحَلِّشایَم بایِست فرق بُکُنه یُ مَقبولتَرُ گیرونتَر از درختایِ تو مُحَلِّ پایین شهریا بِشه؟!
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد