در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
با نگاهی از سر اجمال به تاریخ ادبیات فارسی، درمییابیم که نه شهرت و حشمت، نه حجم و کثرت و حتی نهتنها قدرت و ادبیت آثار شاعر است که موجب ماندگاری شاعر میشود؛ بل این تمایز و تشخص آثار شاعر است که موجب ماندگاری شعرش میشود. بخشی از این تشخص در پیشی گرفتن از پیشینیان جلوه میکند. یعنی شاعر هر روزگاری، قطعا باید چه در ساخت و بافت و چه در مضمون و محتوا، متاعی مرغوبتر از پیشینیان یا دستکم بکر و دستنخورده را به بازار آورد. البته نه هر تمایزی و نه هر تشخصی! که به قول سیدحسن حسینی ـ که خدایش بیامرزاد ـ بسیاری از وجوهی که موجب تمایز میشوند، چون عطسهکردن در جمع است که نظرها را جلب میکند، اما تحسینها را بر نمیانگیزد! منظور تمایزی از سر اندیشه است که یکشبه و یکماهه و حتی یکساله پدید نمیآید، بلکه رسیدن به جایگاهی که شاعری لهجه متمایز و منحصر به خویش را بیابد، یک عمر نان به خون دل خویش آغشتن و خوردن میخواهد و سلوکی از جنس سلوک رهروان بیابانهای تفتیده و بیپایان و بلکه نامتناهی... و سعید بیابانکی، سالک همین راه است. به همین دلیل این کتاب که تازهترین مجموعه شعر اوست فارغ از سنجش شعریت و ارزش ادبی، متشخصترین اثر اوست. چراکه بیابانکی نیز مانند اغلب شاعران که در آغاز راه تحت تأثیر شاعر مورد علاقهشان و علیالاغلب استادشان هستند، شدیدا متأثر از پیر و استادش حضرت خسرو احتشامی بود. استفاده از واژگان خاص ایلی و عشایری، طنز پنهان، تغزل همراه با تدبر و استفاده از تکنیکها و صنایع ادبی خاص و... شگردهایی است که وی از استادش آموخته است. این تأثر در دو مجموعه اول سعید بیابانکی به وضوح قابل رویت بود، اما کمکم در مجموعههای بعدی، سعید با توانایی خود در فن شعر این آموختهها را با تغییراتی مال خود کرده و رنگ و بوی متمایزی به آنها بخشید. حال به این گنج موروثی، نبوغ خدادادی جان شاعرانه و جوهر هنرمندی سعید بیابانکی را هم بیفزایید.
و حالا در آخرین کتاب منتشر شده از سعید بیابانکی، این تشخص به روشنی مبرهن و نمایان است.
اما چه چیزی این تشخص را در شعر سعید بیابانکی پدید آورده است؟
اول اینکه او فرزند زمانه خویش است، اما در دیروز و پریروز شعر و شعر دیروز و پریروز نگریسته و با اعتقاد و اعتنا به آن، امروز خویش را ساخته است. نه مانند برخی که از دریافتن سادهترین سخن پیشینیان ناتوانند؛ دریافتن که چه عرض کنم حتی از خواندن یک شعر موزون عاجزند اما داد نوگرایی و مدرنیسم سر میدهند. باری برای تغییر هر چیز، ابتدا باید به شکل اتم و اکمل به آن موضوع علم داشت. بنابراین تغییری که از سر ناتوانی برخاسته باشد، به ناتوانی نیز ختم میشود، اما بیابانکی شعر کلاسیک را به خوبی میشناسد و به آن معتقد است و اصل شیوه سرایش خود را بر پایه شیوه پیشینیان قرار داده اما با تواناییها و داشتههای شعری خود، آن پیشینه را به روزگار خویش میآورد:
این گرامِ شکسته روی سکوت
سوزنش گیر کرده است انگار
این قناری چقدر بیتاب است
مادرش دیر کرده است انگار
یا:
مگر چه ریختهای در پیاله هوشم
که عقل و دین شده چون قصهها فراموشم
تو از مساحت پیراهنم بزرگتری
ببین نیامده، سر رفتهای از آغوشم
چه ریختی سر شب در چراغ الکلیام
که نیمهروشنم از دور و نیمهخاموشم
همین خوش است، همین حال خواب و بیداری
همین بس است که نوشیدهام... نمینوشم
خدا کند نپرد مستیام چو شیشه می
معاشران بفشارید پنبه در گوشم
شبیه بار امانت که بار سنگینی است
سر تو بار گرانی ست مانده بر دوشم...
دلیل دوم تشخص شعرهای این کتاب، وجود طنزی پنهان و اعتراضی ملیح و شیرین در برخی و چه بسا اغلب شعرهای این دفتر است:
در شعر اگر من و رفیقانم
از حافظ و از فروغ میگوییم
اما به هوای سکهای زرین
پشت سر هم دروغ میگوییم
یا:
تا که دنیا به هم نریخته است
روی این سفره قلمکاری
در تاریخ را ببند و برو
حاج عباسخان سمساری!...
به هر حال یکی از دغدغههای ادبی سعید بیابانکی، شعر طنز است و این دلمشغولی، روی شعر جدی او هم تأثیر گذاشته است. جوهر طنز نیز اعتراض به نابسامانیهای وضع موجود و پیشبرد اوضاع به سمت سر و سامان یافتن است.
آخرین بحثی که حیف است اگر در این مجال اندک به آن نپردازم، مبحث شعرهای (تسامحا) آیینی یا (به صورت دقیقتر) مذهبی موجود در این کتاب است. البته سعید بیابانکی از همان کتابهای اولش هم نشان داده بود تعلق خاطر خاصی به شعر آیینی دارد و تقریبا در تمام دفاتر شعرش بخشی را به اینگونه ادبی اختصاص داده است. انصافا شعرهای او در میان آثار بسیار موجود در عرصه ادب آیینی معاصر، شعرهایی تأثیرگذار و قابل تأمل است. به نظر حقیر، دلیل اقبال و استقبال به شعرهای آیینی سعید بیابانکی، فوران عاطفه و نگاه احساسی به مضامین موجود در این عرصه از جمله عاشورا و انتظار است که این مبحث مفصل را میگذاریم به زمانی که قرار بر تفصیل باشد. برای حسن پایان و تیمن و تبرک هم چند بیت از شعر عاشورایی «خیزرانی» را از همین مجموعه شعر (نامههای کوفی) با هم زمزمه میکنیم:
این سواران کیستند انگار سر میآورند
از بیابان بلا گویا خبر میآورند
این گلوی کوچک انگاری که راه شیری است
این سواران کهکشان با خود مگر میآورند
تخته خواهد کرد بازار شما را، شامیان!
این که بیپیراهن و بیبال و پر میآورند
آشنا میآید آری این گل بالای نی
هرچقدر این نیزه را نزدیکتر میآورند...
محمود حبیبی کسبی / شاعر و منتقد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد