2 پرونده جدید اسیدپاشی روی میز دادگاه

سوختن در آتش انتقام

آتش انتقام پیرمرد، دامن خانواده​​ای را گرفت

مرد سالخورده‌ای، در پی علاقه به یک زن جوان او و پنج عضو خانواده‌اش را در آتش خشم خود سوزاند.
کد خبر: ۶۴۵۲۶۹
آتش انتقام پیرمرد، دامن خانواده​​ای را گرفت

در این حادثه که چند روز پیش در شهرک گلستان جاده ساوه رخ داد، مرد کینه‌جو که خواستگار زن جوان بود، پس از به آتش کشیدن اعضای خانواده او، خود نیز در میان شعله‌های آتش کشته شد و پدر خانواده هم به دلیل شدت جراحات جانش را از دست داد.

به گزارش جام‌جم، نیمه شب روز هجدهم بهمن ساکنان یکی از محله‌های شهرک گلستان، با شنیدن فریاد‌های کمک‌خواهی از خانه همسایه، سراسیمه از خانه‌های خود بیرون آمدند و ناباورانه چند نفر از ساکنان خانه همسایه را در میان شعله‌های سرکش آتش دیدند آنها قربانی انتقام مرد شصت ساله‌ای شده بودند که یک زن جوان به خواستگاری او پاسخ منفی داده بود.

زن جوان که «عفت» نام دارد، تا چند روز پیش همراه والدین و دختر سیزده ساله‌اش، مائده در طبقه دوم خانه‌ای در یکی از محله‌های بخش گلستان شهرستان بهارستان زندگی می‌کرد، اما بامداد روز هجدهم بهمن هنگامی که همراه اعضای خانواده، برادرزاده خردسالش و مادر او در خواب بودند، قربانی آتش‌سوزی عمدی مرد کینه‌توز شدند.

در پی این حادثه هولناک پدر خانواده و مرد کینه‌جو جان باختند و دیگر مصدومان حادثه نیز با سوختگی شدید در وضع وخیمی به سر می‌برند.

در پی این آتش‌افروزی عمدی، خواستگار آتش‌افروز که بشدت دچار سوختگی شده بود، در بیمارستان پیش از مرگش اعتراف کرد وقتی پاسخ منفی مبنی بر ازدواج با زن جوان را شنیده، تصمیم به انتقام گرفته و با بنزین، آنها را سوزانده است.

شاهدان چه گفتند؟

در خیابان سوم بخش گلستان، همه با ناراحتی و غمی که در چهره‌هایشان دیده می‌شود، از ماجرای تلخی می‌گویند که همچنان در شوک آن به سر می‌برند و هنوز صدای گریه‌های خانواده عفت و فریادهای «کمکمان کنید، سوختیم» در گوششان شنیده می‌شود.

پسری جوانی که به کمک آنها رفته بود، می‌گوید: هنگام نماز صدای کمک‌خواهی و فریاد شنیدم. وقتی پنجره را باز کردم، دیدم دود و شعله‌های آتش از خانه همسایه‌مان، محمدتقی زبانه می‌کشد و صدای فریاد‌های او و خانواده‌اش محله را پر کرده است.

او نیم‌نگاهی به ساختمان دود گرفته محل حادثه می‌اندازد و ادامه می‌دهد: برادرم را صدا زدم و دو نفری به کمک آنها رفتیم. همسایه‌ها سراسیمه از خانه‌هایشان خارج شده بودند.

وقتی وارد حیاط خانه شدیم، مرد همسایه در حالی که شعله‌های آتش سراپایش را گرفته بود، کناری افتاده بود و کمک می‌خواست. با لباس‌هایی که همراهمان بود، آتش را خاموش کردیم و همراه همسایه دیگرمان به سمت راه‌پله‌ها رفتیم تا از آنجا وارد ساختمان شویم، اما شعله‌های آتش به آنجا نیز سرایت کرده بود.

وی با اشاره به طبقه دوم ساختمان می‌افزاید: زن همسایه شیشه این پنجره را شکست و با التماس می‌خواست تا او و اعضای خانواده‌اش را نجات دهیم. به پنجره نزدیک شدیم.

مادر خانواده که دست و پایش سوخته بود، بسختی عروس، دختر و دو نوه‌اش را که سوخته بودند، یکی پس از دیگری مقابل پنجره ‌کشاند و من و برادرم آنها را خارج ‌کردیم.

نوبت به مادر خانواده رسید، اما او دیگر رمق نداشت، خود را به آتش زدیم و او را که بی‌هوش شده بود بیرون آوردیم. در همین لحظات آتش‌نشان‌ها به محل آمده و عملیات خاموش کردن آتش را آغاز کردند.

صدای ناله‌های مردی توجه‌مان را جلب کرد. تصورمان این بود شاید پسر خانواده در میان آتش جامانده باشد بنابراین دوباره وارد ساختمان شدیم و به کمک آتش‌نشان‌ها، مرد سالخورده‌ای را که در اتاق نشیمن افتاده بود، نجات دادیم و همه را به بیمارستان منتقل کردیم. بعدا متوجه شدیم این مرد، خواستگار دختر خانواده همسایه‌مان و عامل این حادثه است.

مائده چه گفت؟

دخترک سیزده ساله با دست و صورت و پاهای باندپیچی شده به پنجره رو به حیاط خیره شده بود تا شاید کسی خبری از مادر و دیگر اعضای خانواده‌اش بیاورد. دستش را به آرامی تکان می‌داد، اما پاهایش قدرت حرکت نداشت.

از او درباره روز حادثه می‌پرسیم، بریده بریده می‌گوید: شب قبل از حادثه زن‌دایی و دخترش بهار کوچولو مهمانمان بودند. قرار بود مامان ما را روز جمعه به پارک ببرد، اما وقتی بیدار شدیم خانه در حال سوختن بود. همه جیغ می‌زدیم و کمک می‌خواستیم.

مامان‌بزرگ و بابابزرگ سعی می‌کردند آتش را خاموش کنند. همان موقع مردی همسن بابابزرگ را دیدم که در چند قدمی ما ایستاده بود و می‌گفت شما باید بمیرید. من و بهار جیغ می‌زدیم و مامان سعی می‌کرد ما را آرام کند. دستانش سوخته بود، اما سعی می‌کرد ما را از آتش دور نگه‌دارد. بابابزرگ خودش را به آتش زد و در حالی که آتش گرفته بود، از همسایه‌ها کمک می‌خواست. مامان‌بزرگ سعی می‌کرد ما را از آتش دور کند، اما خود میان شعله‌های آتش گرفتار شده بود.

مائده می‌‌افزاید: دیگر چیزی به یاد نمی‌آورم، وقتی چشمانم را باز کردم در بیمارستان بودم و از مامان و بقیه خبری نداشتم. یکی از پرستاران گفت همه آنها در بیمارستان بستری شده‌اند.

در طبقه دوم بیمارستان، عفت و مادرش به فاصله یک پنجره از هم روی تخت خوابیده‌اند و صدایی از آنها شنیده نمی‌شود. عفت با 66 درصد سوختگی و مادرش با 60 درصد سوختگی هنوز در بهت این حادثه وحشتناک به سر می‌برند و منتظرند در جریان نتیجه تحقیقات این پرونده قرار بگیرند.

معصومه ملکی - گروه حوادث

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۶
عمواوغلی
Iran, Islamic Republic of
۰۹:۵۳ - ۱۳۹۲/۱۱/۲۳
۰
۰
خدا لعنت كند آن پیرمرد هوس باز را كه باعث این جنایت شده است ای كاش زنده میماند و محاكمه و اعدام میشد
ف.ر
Iran, Islamic Republic of
۱۱:۳۹ - ۱۳۹۲/۱۱/۲۳
۰
۰
حیف ، مردم قدرت تربیت دینی برای داشتن زندگی سالم را نادیده میگیرند والا شاهد چنین حوادث دردناكی در جامعه نبودیم پیرمرد 60 ساله اهل روزه و نماز و نبوده كه هوسها در دوران كهولت چنین او را بازی داده و ابرووشخصیت او را ب باد داد خانواده زن جوان شاید با دان امید های واهی احساسات ان مرد را به بازی گرفته كه با دادن جواب رد اینچنین خشمگین شده اگر هر دو طرف اهل دین بودند چنین فاجعه ای پیش نمی امد
الهی
Iran, Islamic Republic of
۱۲:۰۰ - ۱۳۹۲/۱۱/۲۳
۰
۰
دیو خشم ودیو شهوت و دیو آز
برد او را كه نبود اهل نماز
بهار
Iran, Islamic Republic of
۱۲:۴۴ - ۱۳۹۲/۱۱/۲۳
۰
۰
خدا لعنتش كنه. عشق پیری گر بجنبد سر به رسوایی زند.
حسین
Iran, Islamic Republic of
۱۱:۲۲ - ۱۳۹۲/۱۱/۲۴
۰
۰
هر بلائی سر انسان می آید نتیجه رفتار نسنجیده خوداوست
عارف بزرگی
Iran, Islamic Republic of
۱۷:۳۷ - ۱۳۹۲/۱۲/۰۶
۰
۰
من برادرزاده ی مامان بزرگ داستانم....................................
مامان بزرگ داستان وعفت نیزجان باختن

نیازمندی ها