خراسان:خفتگان با مرگ «جلاد» هم بیدار نشدند
«خفتگان با مرگ جلاد هم بیدار نشدند»عنوان سرمقاله روزنامه خراسان به قلم کورش شجاعی است که در آن میخوانید؛از زمانی که خبر مرگ «آریل شارون» به طور رسمی توسط رژیم صهیونیستی اعلام شد، رسانه ها بار دیگر به فهرست جنایت های این موجود قسی القلب، تروریست، آدم کش بسیار خشن و منفور اشاره هایی کردند از قبیل نقش و دستور مستقیم این جنایتکار جنگی در کشتار و قتل عام بیرحمانه بیش از ۳۲۰۰ انسان بیگناه از کودک و جوان گرفته تا میانسالان و زنان و کهنسالان در آن فاجعه تاریخی سال ۱۹۸۲ در اردوگاه های پناهندگان صبرا و شتیلا، از ترور ناجوانمردانه یا به قول خودشان «قتل هدفمند» رهبران فلسطینی تا شکنجه فلسطینیان در بند رژیم صهیونیستی، از شهرک سازی در سرزمین مادری فلسطینیان گرفته تا ساخت دیوار حائل در کرانه باختری. این ها و صدها جنایت دیگر این موجود سفاک و خونریز در حق مردم مظلوم فلسطین و لبنان تنها بخشی از کارنامه سیاه این جلاد است که حتی خود اسرائیلی های جانی را وادار کرد تا به او لقب «بولدوزر اسرائیل» بدهند بولدوزری که نه تنها خانه و کاشانه مردم مظلوم سرزمین فلسطین را بر سرشان خراب می کرد بلکه جان و حیثیت و هویت و تمامیت ارضی و همه ارزش های صاحبان سرزمین فلسطین را در نهایت قساوت و بیرحمی به تاراج و غارت می برد. شارون به خاطر روحیه بس خشونت طلب و جنایتکار خود از عضویت در ارتش رژیم صهیونیستی پله پله درجات و نشان های جنایتکاری را بر سینه خود نشاند تا به وزارت دفاع و امور خارجه و حتی نخست وزیری رژیم صهیونیستی ارتقاء پیدا کرد گر چه حتی برخی سردمداران رژیم صهیونیستی گاه و بیگاه انتقادهایی به رفتار جنایتکارانه او داشتند اما ساختار این رژیم غاصب و جنایتکار به گونه ای طراحی شده که پاداش جنایت، ارتقا در سلسله مراتب حاکمیتی است. در این نوشتار هدف از برشماری برخی جنایت های موجودی که عمر خود را در راه جنایت علیه بشریت و کشتار انسان ها و ترویج خشونت و پایمال کردن حیثیت و هویت یک ملت به هدر داد بازخوانی جنایت های او نیست بلکه تنها یادآوری و طرح یک نکته و یک سوال است. چرا که بی گمان آنچه از جنایت های این موجود خونریز، افشا شده تنها بخشی از سیاهه جنایات اوست که البته سرانجام، روزگاری جعبه سیاه جنایت های شارون و دیگر دست اندر کاران و سردمداران رژیم صهیونیستی و حامیان منطقه ای و غربی او رمزگشایی خواهد شد.
اما در همین فضای حمایت همه جانبه از رژیم صهیونیستی و سردمداران آن توسط حامیانش طی بیش از ۶۰ سال اشغال سرزمین فلسطینیان، در عین حال مجمع عمومی سازمان ملل متحد با همه چشم بر هم گذاشتن هایش در مقابل جنایت های رژیم صهیونیستی، کشتار بیرحمانه پناهندگان بی پناه صبرا و شتیلا در سال ۱۹۸۲ را طی قطعنامه ای با ۹۸ رأی موافق در مقابل ۱۹ رأی مخالف و ۲۳ رأی ممتنع محکوم کرد و از آن فاجعه به عنوان «نسل کشی» یاد کرد هر چند تمامی کشورهای مدعی دموکراسی به این قطعنامه رأی ممتنع دادند. و اگر چه مجمع عمومی سازمان ملل قطعنامه ای را در محکومیت این نسل کشی تصویب کرد اما هیچ اقدام عملی برای احقاق حق مردم فلسطین حتی پس از آن جنایت فجیع انجام نشد و تجاوزگری ها و خشونت ها و جنایت های «آپارتاید اسرائیل» که مهر ننگین آن بر پیشانی آریل شارون خورده است همچنان و تا این زمان ادامه دارد و حتی سیاست شهرک سازی که شارون را به پدر شهرک سازی در اسرائیل معروف کرد هر چند پس از مدت زمانی بر اثر مقاومت ها، او را مجبور به عقب نشینی از ادامه این کار کرد همچنان ادامه دارد چنان که جانشینان او این روزها بیشتر بر سیاست شهرک سازی علیرغم برخی مخالفت های بین المللی اصرار دارند.
اما سوال اساسی این که در دنیایی که آمریکا و برخی کشورهای غربی به بهانه های گوناگون به دنبال کشف و مجازات کشورهای ناقض حقوق بشر هستند چگونه می شود موجود جنایتکاری که نه تنها پرونده ای چنین سیاه در پایمال کردن حقوق بشر و انسانیت دارد بلکه کارنامه ای ننگین و خونین در ریختن خون هزاران انسان بیگناه دارد اما نه با رژیم صهیونیستی برخورد می شود و نه متأسفانه حتی این شخص جنایتکار در دادگاهی به محاکمه کشانده می شود و یک موجود خونریز پس از بیش از نیم قرن جنایت، بدون محاکمه و در حالی که هشت سال در کما و در برزخ مرگ و زندگی نگاه داشته می شود، می میرد. البته هر وجدان بیدار و هر انسانی که حتی شمیمی از انسانیت و وجدان را حس کرده باشد سخت بر این باور اعتقاد دارد که شارون و امثال این سفاکان و جنایتکاران و حامیان آنان از دادگاه و محکمه عدل الهی هیچ گریزی نخواهند داشت محکمه ای که به فرموده خداوند در تمام کتب آسمانی و ادیان الهی و قرآن جاودانی، چندان دور و دیر نخواهد بود، برپایی آن قیامت کبری و حاضر شدن همه موجودات و انسان ها اعم از نیکوکاران و بدکاران و فرشته خویان و دیو سیرتان و جنایتکاران در بارگاه سراسر عدالت الهی.
در آن روز که هیچ تردیدی در برپایی آن نیست، خداوند دادگر عدالت آفرین به بهترین وجه و شکل ممکن، صف نیکوکاران و انسان دوستان و خوبان و رستگاران را از صف بدکاران و ستمگران و جانیان و خونریزانی همچون یزیدیان، چنگیزیان، مغولان، هیتلران، صدامیان، بگین ها و شارون ها و حامیانش در مقابل دیدگان همه اهل محشر جدا خواهد کرد و پر واضح است که رضایت و رضوان الهی روزی چه کسانی و جحیم و جهنم و غضب الهی، نصیب چه کسانی خواهد شد در آن جایگاهی که هم غفران و رضایت و رضوانش ابدی است و هم غضب و عقوبت و عذابش ابدی.
اما نکته قابل تأمل دیگر پس از اعلام رسمی مرگ شارون، گستاخی و وقاحت بی حد و حصر برخی سران آمریکا و کشورهای اروپایی است که بعضاً در اعلام و اظهار تأسف از مرگ این «جلاد قرن» بر هم سبقت می گیرند و نه تنها اوباما و کری بلکه بوش و کلینتون از آمریکا و اولاند رئیس جمهور فرانسه و کامرون نخست وزیر انگلیس اعلام تأسف می کنند و مرکل هم خود را داغدار شارون می داند. البته سردمداران آمریکا و انگلیس که از یک سو خود نطفه و شجره خبیثه بس نامبارک رژیم صهیونیستی را در سرزمین آبا و اجدادی فلسطینیان کاشته اند و از دیگر سو تداوم قدرت و حکومت خود را مدیون لابی های پرنفوذ صهیونیستی می دانند شاید ناگزیرند در مقابل ارباب حلقه های خود کرنش و تعظیم و به مناسبت مرگ یکی از جنایتکاران رژیم صهیونیستی اظهار تأسف کنند اما تأسف بارتر و خجالت آورتر این که این آقایان «خود به خواب زده» که از حامیان اصلی جنایت های رژیم صهیونیستی علیه فلسطینیان مظلوم هستند چطور و چگونه به خود اجازه می دهند که در فضای افکار عمومی جهان و در حالی که جنایت های رژیم صهیونیستی و امثال شارون از سیاه ترین و ننگین ترین نقاط تاریخ بشریت و خصوصاً عصر حاضر است این چنین از مرگ این جنایتکار ابراز تأسف کنند و خفت بارتر و ننگین تر و بی شرمانه تر این که او را اهل صلح و «صلح آفرین» می خوانند!
واقعاً این سردمداران قدرت و مدعیان آقایی بر جهان و بشریت و مدعیان حقوق بشر تا کی می خواهند اینچنین خود را در این غفلت و خواب گران نگاه دارند؟ خواب گران و ظلمانی که هر چه دیرتر اراده بیدار شدن از آن را در خود به وجود آورند بی گمان باید هزینه های فراوان تری را برای بیداری از این خواب مصنوعی و ظلمانی بپردازند.
کیهان:دست برتر در ژنو 2
«دست برتر در ژنو 2»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم احد کریمخانی است که در آن میخوانید؛با گذشت سه سال از بحران سوریه و فرسایشی شدن نبرد میان ارتش، دولت و نیروهای مردمی این کشور با گروههای مسلح تروریستی مورد حمایت غرب و رژیمهای مرتجع عربی، اینک چشمها به نشست موسوم به «ژنو 2» دوخته شده است، تا مگر خط پایانی بر بحران سه ساله باشد. درباره این نشست و آینده تحولات سوریه موارد ذیل قابل توجه است:
با گذشت سه سال از بحران سوریه و فرسایشی شدن نبرد میان ارتش، دولت و نیروهای مردمی این کشور با گروههای مسلح تروریستی مورد حمایت غرب و رژیمهای مرتجع عربی، اینک چشمها به نشست موسوم به «ژنو 2» دوخته شده است، تا مگر خط پایانی بر بحران سه ساله باشد. درباره این نشست و آینده تحولات سوریه موارد ذیل قابل توجه است:
1- نشست ژنو 2 در واقع امتدادی از نشست ژنو 1 است که در ژوئن سال 2012 (خرداد 91) با حضور کشورهای مختلف (اعم از مخالفان و حامیان سوریه)، سازمان ملل و البته بدون حضور ایران در پایتخت سوئیس برگزار شد. طبق مصوبات ژنو 1 حل بحران سوریه از طریق توافق همه گروههای درگیر در این کشور و دولت سوریه در جهت تشکیل «دولت انتقالی» امکانپذیر است و دولت انتقالی زمام امور کشور را در مرحله انتقالی به عهده میگیرد. در این نشست به سرنوشت بشار اسد در این فرآیند اشاره مستقیمی نشد، زیرا میان آمریکا و روسیه نسبت به رفتن یا ماندن او اختلاف جدی وجود داشت و این دو قدرت جهانی برای گذر از اختلافات، این موضوع را مسکوت گذاردند.
2- در بحران سوریه اکنون سه سطح از بازیگران نقش دارند؛ بازیگران داخلی، منطقهای و بینالمللی. اتفاقی که در حال حاضر شاهد آن هستیم این است که اولا در سطح عمومی بحران، جنگ به یک حالت فرسایشی تبدیل شده. در این جنگ فرسایشی اگرچه حجم انبوه حمایتهای مالی و تسلیحاتی محور عربی - غربی به کمک تروریستها آمده است و غربیها و عربها انتظار داشتند ماجرا به نفع آنها یکسره شود ولی طی ماههای گذشته و به خصوص پس از فتح شهر استراتژیک «القصیر» صحنه نبرد کاملا به نفع نظام سوریه تغییر کرده و موقعیت گروههای مسلح تروریستی نیز روز به روز ضعیفتر میشود.
3- در حالی که برخی ناظران سیاسی نسبت به ژنو 2 خوشبین هستند و با توجه به نرمش برخی کشورهای مخالف سوریه (به ویژه آمریکا، ترکیه و قطر) به یک توافق سیاسی درباره آینده سوریه و آتشبس امید بستهاند، اما برخی دیگر از تحلیلگران بر این باورند که معادلات بحران سوریه، پیچیدهتر از آن است که به آسانی از طریق سیاسی حل شود. استدلال گروه اول بر این اساس است که در ماههای اول جنگ، دولتهای غربی، عربی، ترکیه و رژیم صهیونیستی، سقوط سریع حکومت سوریه توسط مخالفان مورد حمایت خود را بارها پیشبینی کرده و میگفتند «اسد باید برود». ایهود باراک - وزیر دفاع وقت رژیم صهیونیستی - در دسامبر 2011 گفت که اسد «ظرف چند هفته» خواهد رفت. بیبیسی در جولای 2012 نوشت که اسد تا 30 روز دیگر میرود. پس از ترور برخی نزدیکان اسد، در 21 جولای 2012 اکونومیست نوشت که اسد به زودی خواهد رفت. المانیتور هم در ژانویه 2013 ادعا کرد که اسد تا ماه مارس ۲۰۱۳ سرنگون خواهد شد. اوباما در مارس 2012 تاکید کرده بود «من مطمئن هستم که اسد میرود. بحث بر سر رفتن یا نرفتن او نیست، بحث بر سر زمان آن است.»
اما با گذشت سه سال، حکومت سوریه همچنان پابرجاست و مقامات آمریکایی اینک گفتهاند ارزیابیهای اطلاعاتی که زمانی نشان میدادند بشار اسد در آستانه شکست است، اکنون میگویند او میتواند در آینده زمام امور سوریه را در دست داشته باشد. پس از مدتی آمریکا فراتر از این رفته و حتی گفته شده که اسد مجاز است در انتخابات آینده ریاست جمهوری شرکت کند. پیروزیهای میدانی ارتش سوریه نیز از دیگر دلایلی است که حاکی از ثبات بیشتر نظام سوریه و نویدبخش پایان بحران در این کشور است.
در واقع ترس از پیروزی گروههای تروریستی سلفی و همپیمانان القاعده، دولتهای غربی را در حمایت از مخالفان دچار تردید جدی کرده است. اکنون در صحنه میدانی ابزارهای فشار تروریستی ناکارآمدی خود را نشان داده و غربیها در مقابل شرایط پیچیدهای قرار گرفتهاند. آنها با پایان بحران سوریه باید به استقبال تروریستهایی بروند که از آنها حمایت کردهاند. در چنین شرایطی مقامات غربی به برخی از رهبران معارضین اطلاع دادهاند که مذاکرات ژنو لزوماً به معنای کنار گذاشتن بشار اسد از قدرت نیست، برای این که با رفتن او آشوب کامل بر سوریه حکمفرما خواهد شد، و گروههای تندروی اسلامی قدرت را در دست خواهند گرفت! این بهانه در حالی است که گروههای یاد شده طی 3 سال گذشته برای سقوط دولت اسد موفقیتی نداشتهاند.
4- در صحنه سیاسی نیز پیوند گروههای تروریستی و مخالف مسلح نه تنها از انسجام برخوردار نیست بلکه تنش و درگیری خونینی بین آنها (داعش، جبهه اسلامی، جبهه النصره و ارتش آزاد) جریان دارد. اجزای ائتلاف ملی که تلاش میکردند خود را تنها نماینده مردم سوریه نشان دهند اکنون حتی در درون خود نیز با شوراهای ملی که طیفی از گروههای مختلف را دربر میگیرد در تضاد به سر میبرند و مخالف مشارکت در نشست ژنو 2 هستند. سؤالی که وجود دارد این که آنچه تا به حال تحت نام ائتلاف و به عنوان نماینده مردم سوریه معرفی میشد امروز در چه جایگاهی قرار دارد، آنها چه کسانی هستند و آیا نماد سیاستهای کشورهای غربی هستند یا نماد اراده مردم سوریه؟! از طریق نظرسنجیهایی که موسسات معروف غربی مانند «گالوپ» به عمل آوردهاند، امروز 70 درصد مردم به بشار اسد رای خواهند داد و اکثریت مردم مخالف آنچه اراده براندازی در سوریه است در حرکت هستند.
5- کسانی که نسبت به ژنو 2 بدبین هستند به ظهور نسل جدیدی از عناصر القاعده اشاره دارند که با رویکرد تکفیری و با حمایت کشورهایی چون عربستان سعودی، نه تنها سوریه، بلکه لبنان و عراق را تبدیل به جولانگاه خود کرده و در آینده این احتمال هست که معادلات میدانی در سایر کشورهای حامی خود را نیز تغییر بدهند. این گروهها به هیچ وجه راهکار سیاسی و گفت و گو با نظام حاکم را قبول ندارند و تنها با تکیه بر سلاح و نبرد میدانی، درصدد سرنگونی نظام و برپایی امارت به اصطلاح «اسلامی» در سوریه هستند.
نکته دیگر آن است که بسیاری از این گروهها، خارجی هستند و اساسا حق مشارکت در آینده سیاسی سوریه را ندارند. یک مرکز پژوهشی بینالمللی درباره گروههای تندرو گزارش داده که سوریه به مرکز تروریستهای 70 کشور جهان تبدیل شده است. اکثر این افراد در چارچوب گروههای جبهه النصره، داعش (دولت اسلامی در عراق و شام) به کار گرفته شدهاند که هر دو وابسته به القاعده هستند. عربستان که در سوریه به اهداف خود نرسیده است، مدتی است بحران را به لبنان و عراق تسری داده است. ترورها و انفجارات بیروت و معرکه استان الانبار در غرب عراق، نمونهای از سیاست بحرانزایی منطقهای آلسعود محسوب میشود.
6- به این ترتیب میتوان گفت نشست ژنو 2 گرهای از بحران سوریه نخواهد گشود. ژنو 2 همانند ژنو 1 تنها به صدور مصوباتی همچون آتشبس و آینده روند سیاسی خواهد پرداخت و البته لزوما بر کنارهگیری بشار اسد تاکید نخواهد شد. همچنین با توجه به رشد گروههای تروریستی در سوریه و منطقه، پیشنهاد روسیه مبنی بر «مبارزه با تروریسم» احتمالا در این نشست پررنگ خواهد شد.
آنچه مهم است و مقامات سوری نیز بر آن تاکید دارند، آن است که سرنوشت سوریه در داخل و از طریق میدانی (پیشرویهای ارتش) و تصمیم مردم (صندوقهای رای) مشخص خواهد شد. ژنو 2 اگر چنین حقی را برای سوریه به رسمیت بشناسد میتوان به نتایج آن خوشبین بود؛ اما اگر این نشست مطابق معمول، عرصه هماوردخواهی قدرتهای بزرگ و تحمیل خواستههای خود به سوریه باشد، از هماکنون شکست آن رقم خورده است.
7- نکته آخر این که امروز شکست دشمنان «مقاومت» قطعی شده است و باید هوشیار بود و زیر بار پذیرش هیچ گونه پیششرطی برای حضور در نشست ژنو 2 نرفت. پایگاه خبری «دبکا» نزدیک به سرویس جاسوسی رژیم صهیونیستی چندی پیش در مقالهای با عنوان «چرا آمریکا و قطر بقای اسد در قدرت را پذیرفتهاند» به شکست محور عربی- غربی در بحران سوریه اذعان میکند و با طرح این سؤال که چه شد کار به اینجا رسید؟ و چرا آنها که با تمام توان دولت سوریه را میکوبیدند و خواستار سرنگونی آن بودند اکنون خود را در شرایط پذیرش واقعیتی به نام اسد میبینند؟ نوشت: «این سؤالی است که شاید اذهان مختلف پاسخهای متفاوت برای آن داشته باشند، اما برخی از علل این واقعیت را باید فصل مشترک تمام تحلیلها دانست. برخی از علل به شرح زیر است: وفاداری کمنظیر ارتش سوریه، عرصه بینالمللی و ایستادگی باورنکردنی روسها، عرصه منطقهای، قدرتنمایی و وفاداری محور مقاومت، ورود نیروهای سلفی به میدان و مشروعیتزدایی از معارضه.»
نبرد سوریه اگرچه همچنان ادامه دارد، اما تقریباً خوشبینترین طرفداران معارضین – بخوانید تروریستها - نیز تصور نمیکنند با پیروزی آنها بحران به پایان برسد. شکست در میدان نظامی، استحاله معارضه از جریانی سکولار به جریانی سلفی – تکفیری و ایستادگی مثالزدنی متحدین بینالمللی و منطقهای دولت سوریه در کنار آن، از جمله علل شکست رویای «سوریه بدون اسد» است . این شکست میتواند سرآغاز پذیرش یک واقعیت در خاورمیانه باشد و آن اینکه محور مقاومت پس از جنگهای 33 روزه، 22 روزه، 8 روزه و بحران سوریه، ثابت کرده که در تقابل مستقیم هم «شکستناپذیر» است.
جمهوری اسلامی:برگی دیگر برای پرونده سیاه غرب
«برگی دیگر برای پرونده سیاه غرب»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛هلاکت "آریل ساموئل مردخای" معروف به "آریل شارون" جنایتکار بزرگ صهیونیست که به قصاب صبرا و شتیلا معروف است، زمینهای جدید برای نمایان شدن مجدد چهره ضدحقوق بشری سران کشورهای غربی تبدیل شد.
مرگ شارون، به دلیل اقدامات جنایتکارانه و سیاستهای جنگ افروزانهای که در طول حیات سیاسی خود داشت، با خشنودی نه تنها مردم فلسطین بلکه ملتهای آزادیخواه همراه بوده است.
در فلسطین اشغالی و لبنان، مردم با ابراز خوشحالی از مرگ این صهیونیست جانی به توزیع شیرینی پرداختند و بسیاری از مردم نیز در مصاحبه با رسانهها مرگ وی را روز تاریخی برای فلسطین و منطقه دانستند.
در این حال سران آمریکا و اروپا مرگ شارون را تسلیت گفته و بیشرمانه هلاکت وی را یک "ضایعه" توصیف کردند.
این رهبران غربی حتی به این جرثومه فساد و عامل ظلم و جنایت، لقب "صلح جو" دادند درحالی که مشخص بود خود نیز به این صفات اعتقاد ندارند و آنرا از روی اجبار و تحت فشار شبکههای صهیونیستی حاکم بر کشورهایشان به زبان میآورند. در واقع، دولتمردان غربی به نحوی از مرگ شارون خشنود نیز هستند که وی بدون محاکمه جان سپرد چرا که در آن صورت رسوایی برای غرب به بار میآورد.
موضع گیری سران غرب در برابر مرگ شارون قابل تأمل است و از نقش این قدرتها در ظهور صهیونیستهای تجاوزگر و جنایتکاری همچون شارون پرده بر میدارد.
گرچه تمام سردمداران رژیم صهیونیستی در ارتکاب جنایت علیه ملت فلسطین و ملتهای منطقه شریک بودهاند و پرونده قطوری از جرم و اقدامات ضدانسانی دارند ولی به جرات میتوان گفت شارون یکی از شاخصترین و قسی القلبترین جنایتکاران صهیونیست به شمار میرود که حجم جنایاتش از سایر صهیونیستها بیشتر بوده است.
نگاهی به فرازهای زندگی نکبت بار و پر از جنایت شارون، ماهیت این صهیونیست پلید و خونخوار را آشکارتر میسازد.
شارون زمانی که تنها 10 سال داشت در مدرسه به عضویت یک تشکل صهیونیستی پیوست و در 14 سالگی به عضویت باند "هاگانا" درآمد، شبکهای که بانی جنایات گسترده و تکان دهندهای علیه فلسطینیها شد.
به اذعان منابع صهیونیستی شارون ملعون حتی در همان سنین نوجوانی به ایذا و آزار فلسطینیها پرداخت تا آنها را به کوچ کردن از سرزمینشان وادار سازد.
هاگانا و افراد عضو این شبکه مخوف و جنایتکار بعدها هسته ارتش رژیم صهیونیستی را بنیان نهادند و شارون تا 19 سالگی عضو اصلی این شبکه بود.
شارون در سال 1332 با تشکیل واحد 101 اقدامات جدیتر برای کشتار و کوچاندن فلسطینیها را در دستور کار قرار داد که حمله به روستای "القبیه" و قتل عام 69 فلسطینی اولین اقدام این تشکیلات صهیونیستی بود. در این عملیات، شارون و افرادش همچنین 41 خانه فلسطینی را با خاک یکسان کردند. بهانه شارون برای این جنایت، گرفتن انتقام قتل یک زن یهودی بود که حتی شاید ادعائی بیش نبود.
کشتار معروف "صبرا و شتیلا" دیگر جنایت شارون بود که در جریان آن بیش از 3000 فلسطینی قتل عام شدند.
به دنبال کشته شدن "بشیر جمیل" رهبر فالانژیستهای لبنان که دست نشانده صهیونیستها بود، شارون فلسطینیها را متهم به این قتل نمود و دستور حمله به اردوگاه آوارگان فلسطینی در لبنان را که 30 هزار نفر ساکن بودند صادر کرد.
فالانژها به همراه نیروهای رژیم صهیونیستی تحت فرماندهی شارون در تهاجم وحشیانه به ارودگاه صبرا و شتیلا، در ظرف 38 ساعت فاجعهای تکان دهنده رقم زدند که تعبیر درست آن نسل کشی بود. در این جنایت حدود 3300 آواره فلسطینی و شهروند لبنانی به وحشیانهترین شکل قتل عام شدند.
صحنههایی که در توصیف جنایات صهیونیستها در صبرا و شتیلا ذکر شده است بیانگر خصلت شیطانی و ماهیت خونخوار شارون میباشد.
"دیوید هرست" خبرنگار معروف غربی مینویسد: نیروهای مهاجم تنها به کشتن افراد بسنده نمیکردند بلکه افراد زیادی بودند که چشم هایشان در آورده شده بود، زنده پوستشان را کنده بودند و برخی نیز سوزانده شده بودند، قربانیان این جنایت عمدتاً زنان و کودکان بودند که به طور فجیعی قتل عام شده بودند. جنایت شارون به این موارد محدود نیست و کشتار "قانا" در لبنان که در آن مورد نیز نزدیک به یکصد نفر قتل عام شدند و همچنین ترور شخصیتهای فلسطینی از جمله شیخ احمد یاسین و الرنتیسی از دیگر اقدامات این صهیونیست پلید و شرور بوده است.
نکته قابل تأمل این است که شارون نه تنها این جنایاتش را پنهان نمیکرد بلکه آنها را وظیفه خود میدانست که برای تحکیم پایههای رژیم جعلی اسرائیل باید انجام میداد.
شارون به تعبیر صحیح، یک وحشی بود که غرب و قدرتهای استعماری وی را به جان فلسطینیها و لبنانیها و سایر ملتهای منطقه انداختند و غیرمنتظره نیست که اکنون سران دولتهای غربی برای وی مرثیه سرایی میکنند و از هلاکت این موجود شرور تاسف میخورند.
شارون بر خلاف دیگر صهیونیستها که برای حفظ ظاهر شعارهای صلح طلبانه با فلسطینیها میدادند هرگز از صلح با فلسطینیها سخنی بر زبان نراند و برای حقوق مردم فلسطین پشیزی ارزش قائل نشد.
وی قلمرو رژیم صهیونیستی را از رودخانه اردن تا دریای مدیترانه میدانست و بارها بر آن تاکید کرد.
حتی عقب نشینی شارون از غزه هرگز در راستای صلح طلبی نبود چرا که وی در همان زمان احداث شهرکهای صهیونیستی در کرانه باختری را آغاز کرد و اساساً بنیانگذار ساخت این گونه شهرکها شارون بود و هدف او مستقر ساختن صهیونیستها در کلیه مناطق سرزمین فلسطین اشغالی بود تا به رغم خود، ایده اشغال کل فلسطین را محقق سازد.
اکنون که چنین موجود پلید و شروری به هلاکت رسیده است و جهان از شر وجود این وحشی خلاص شده، غرب از مرگ وی ابراز تأسف کرده و تلاش میکند تا چهره این جنایتکار را تطهیر ساخته و چنین القا کند که وی فردی موجه و صلحطلب بوده است. البته طبیعی است که غرب چنین سیاستی را پیش بگیرد چرا که شارون با حمایتهای همه جانبه غرب به نقشهها و طرحهای تجاوزکارانه و جنایت بارش جامه عمل میپوشاند. به عبارت روشن تر، غرب و سازمان ملل تحت سیطره غرب، مشوق گستاخیها و شرارتهای شارون بودهاند و شریک جرم شارون میباشند.
شارون، درحالی که تمامی مولفههای یک جنایتکار جنگی را دارا بود، حمایتهای غرب مانع از آن شد که این مجرم به پای میز محاکمه کشیده شد و به سزای جنایاتش برسد. به همین دلیل، محاکمه نشدن شارون باید به عنوان برگ سیاهی به پرونده ضدحقوق بشر قدرتهای غربی اضافه شود، پروندهای که بسیار سیاه، سنگین و ننگین است.
رسالت:ولایت فقیه و نظریه انتخاب
«ولایت فقیه و نظریه انتخاب»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم دکتر بهزاد حمیدیه است که در آن میخوانید؛در شماره پیشین در بررسی مقاله حجت الاسلام محمد حسن موحدی ساوجی، «مردم سالاری فقهی، تاملی در اندیشه سیاسی آیت الله منتظری» (مهرنامه، شماره 32، آذر 1392، صص. 206-200) بدین اشکال رسیدیم که اگر مشروعیت ولایت یک فقیه جامع الشرایط از نصب و جعل شارع مقدس برمی آید، آنگاه در زمانی که واجدین شرایط، متعدد باشند، کدامشان به ولایت بالفعل می رسند؟ دست کم سه راه حل را در نظر می گیریم: دو راه حل آیت الله مکارم شیرازی (رجوع به مرجحات باب تعادل و تراجیح و راه قرعه) و راه حل آیت الله جوادی آملی (ولایت را همانند واجب کفایی دانستن). حجت الاسلام موحدی ساوجی اشکالاتی بدین راه حلها گرفته اند که مهمترین آنها را در اینجا از نظر می گذرانیم:
1- ایشان می نویسند: «نمی توان موضوع نصب فقها را با واجب کفایی مقایسه نمود زیرا در واجبات کفاییه نظیر تجهیز میت، چند نفر نیز می توانند با هم در یک زمان متصدی آن شوند و واجب را انجام دهند ولی در موضوع ولایت فقهای واجد شرایط چنین امکانی وجود ندارد زیرا ... قهرا تنازع و تضاد پیش خواهد آمد».
باید اظهار داشت که این نقد وارد نیست، زیرا اولا در واجبات کفاییه اگر افرادی به اندازه کفایت به انجام واجب اقدام کنند، اقدام بقیه یا بی اثر و بلافایده است یا حتی مضر و مخل است. مثلا اگر چند نفر معدود به کفن و دفن یک میت بپردازند از بقیه مکلفین ساقط است، حال اگر تعداد زیادی مثلا صد نفر بخواهند در تجهیز میتی واحد دخالت کنند قطعا تعارض و هرج و مرج خواهد شد. پس همه واجبات کفایی اعم از ولایت فقیه و تجهیز میت، چنانند که دخالت افرادی بیش از کفایت، یا بی اثر است یا دارای اثر سوء. اینکه در تجهیز میت چند نفر می توانند باشند ولی در ولایت فقیه تنها یک نفر، فرقی میان این دو واجب کفایی محسوب نمی شود، زیرا تنها قدر کفایت آنها فرق دارد. مثلا در امر به معروف و نهی از منکرکه واجب کفایی است اگر در یک مورد، تذکری واحد اثر کرد به تذکر دیگران نیازی نیست و اگر در موردی دیگر، تذکر ده نفر یا بیست نفر لازم است، آنگاه تعدد افراد لازم است. ملاک در همه واجبات تخییری، مقدار کفایت است نه وحدت و تعدد اقدام کنندگان.
2- «در واجبات کفاییه اشکالی ندارد که چیزی از ابتدا بر همه واجب باشد و پس از اقدام ’من به الکفایه‘ از دیگران ساقط گردد، ولی در نصب... چگونه تصویر می شود که فقهای واجد شرایط همگی بالفعل منصوب یعنی دارای قدرت باشند و پس از تصدی من به الکفایه، نصب دیگران خود به خود از بین برود و باطل گردد؟ ... لازمه این تصویر آن است که قبل از تصدی بعضی، دیگران دارای قدرت باشند و بعد از تصدی آن بعض، قدرت آنان محو گردد. چنین تصویری معنای محصل و معقولی ندارد». این اشکال حجت الاسلام موحدی ساوجی، نیز به هیچ وجه وارد نیست و صرف استبعاد است. اگر دقت کنیم در تجهیز میت نیز همین نکته وجود دارد، یعنی قبل از اقدام برخی به این کار، بر همگان واجب است و هر فرد اجازه بلکه تکلیف دارد میت را تجهیز کند، اما بعد از اقدام من به الکفایه، دیگران حق و اجازه دخالت ندارند (تا هرج و مرج نشود یا مثلا بخواهند میت را از دل خاک بیرون کشیده و دوباره تجهیزش کنند).
قائلین به نصب بنابر نظر آیت الله جوادی، معتقدند همه فقهای جامع الشرایط، مکلف به اعمال ولایت و سرپرستی امور مسلمین هستند منتها به نحو وجوب کفایی. همه فقهای واجد شرایط، از سوی شارع، قدرت و ولایت داده شده اند اما اعمال این ولایت بر آنها واجبی از واجبات شرعیه است به نحو وجوب کفایی. پس وقتی یک فقیه ولایت را به دست گرفت، قدرت و ولایت دیگران ساقط نمیشود، بلکه وجوب اعمال آن، از گردن آنها ساقط میشود و اگر اعمال آن موجب هرج و مرج شود، اصولا اعمال کردنش حرمت می یابد.
3- «در واجب کفایی اگر فردی متصدی انجام شود چنانچه به نظر دیگران واجب به شکل صحیح و شرعی انجام نشده باشد بر آنان واجب است اقدام نمایند ... در حالی که در مسئله ولایت و حکومت چنین نیست». حجت الاسلام موحدی ساوجی توضیح داده اند که اگر برخی فقها حکومت تشکیل شده توسط یک فقیه دیگر را فاقد شرایط صحیح و شرعی ببینند حق اقدام و تشکیل حکومتی دیگر را ندارند زیرا هرج و مرج پیش می آید. اما این اشکال نیز اصلا وارد نیست، زیرا در این مسئله، واجبات کفاییه مانند تجهیز میت و مسئله ولایت فقیه همانند هستند نه متفاوت. اگر تجهیز کنندگان میت بنابر رای مرجع تقلید خویش عمل کنند، دیگران حق ندارند بنابر نظر مرجع تقلید خویش به پا خیزند و تجهیز را از سر بگیرند. در ولایت یک فقیه نیز اگر حکومت مطابق با آرای فقهی او باشد، دیگر فقها حق ندارند بنابر رای فقهی خودشان با او منازعه کنند.
اما اگر تجهیز کنندگان به عمد از احکام مسلم فقهی و حدود شرعی سرباز زنند، آنگاه بر دیگران واجب است تجهیز میت را به دست بگیرند. فقیه متولی امور مسلمین نیز اگر تقوا و ورع را کنار نهد و به احکام اسلامی پشت کند آنگاه همانند یک فرد فاقد شرایط ولایت خواهد بود که حکومت را غصب نموده است و بر فقهای دیگر واجب است اقدام کنند و ولایت را به دست بگیرند مگر آنکه از جهتی دیگر، تالی فاسد داشته باشد (مانند کشتار مسلمین یا تضعیف اسلام و غلبه کفار بر جهان اسلام). بنابر این، تفاوت مورد نظر حجت الاسلام موحدی ساوجی تصویر درستی ندارد.
قدس:آقایان بانک مرکزی! لطفاً با رسانه ها قهر کنید
«آقایان بانک مرکزی! لطفاً با رسانه ها قهر کنید»عنوان سرمقاله روزنامه قدس به قلم امیر روحپرور است که در آن میخوانید؛نمی دانم یادتان هست یا خیر، اما انگار همین چند روز پیش بود که اظهارات ارزی رئیس کل بانک مرکزی درباره به کف رسیدن قیمت دلار موجی از نگرانیها را در جامعه ایجاد کرد، مصاحبه ای که افزون بر واکنشهای منفی گسترده سبب شد تا وزیر اقتصاد به مجلس فراخوانده شود.
البته این تمام ماجرا نبود؛ زیرا جمعی از نمایندگان مجلس هم در تذکرات کتبی خود از اقدام رئیس کل بانک مرکزی به دلیل انجام مصاحبههای غیرضروری در مورد ارز و تأثیرگذاری منفی بر آن انتقاد کردند و شاید به همین دلیل بود که رئیس کمیسیون برنامه، بودجه و محاسبات مجلس با تأکید بر اینکه رئیس کل بانک مرکزی سالی یک بار آن هم در حد ارایه گزارش عملکرد، نه بیشتر مصاحبه کند، گفته بود : «از رئیس کل بانک مرکزی میخواهم آن گونه که رؤسای بانک مرکزی جهان عمل میکنند، ایشان هم عمل کند.»
اما به نظر میرسد، این موضوع توسط مسؤولان بانک مرکزی چندان جدی گرفته نشده، به طوری که مواضع متناقض آقای رئیسکل طی چند روز اخیر درباره گشایش ارزی سبب یادآوری اظهارات رئیسکل سابق بانک مرکزی شده است.
سیف در 16 دی ماه در جمع خبرنگاران گفته بود: «توافق ژنو از 20 ژانویه آغاز و در نتیجه تا دو هفته دیگر گشایش ارزی انجام میشود.» اما یک روز بعد، ایشان در مصاحبه دیگری اعلام کرد: «بنده نگفتم گشایش ارزی، گفتم قرار است از 20 ژانویه توافقها انجام شده عملیاتی شود، بنابراین طبیعتاً تأثیراتی را در بازار خواهیم داشت.»
اما این پایان ماجرا نیست؛ زیرا این روزها گویا پس از سیف نوبت به معاون نظارتی بانک مرکزی رسیده است، به نحوی که تهران فر در مصاحبه ای با خبرنگاران ضمن اتمام حجت با مردم در خصوص سپرده گذاری در مؤسسات مالی و اعتباری و برخی بانکها ، از خود سلب مسؤولیت کرد؛ موضوعی که البته در چند روز گذشته افزون بر شوک به جامعه ، مردم را نگران کرده است.
گزارش رسانه ها حاکی است، پس از این مصاحبه بسیاری از شهروندان برای دریافت سپردههای خود به این نهادهای مالی شناخته شده مراجعه کرده و خواستار برگشت سپرده های خود شده اند و شاید به همین دلیل بود که روز گذشته روابط عمومی بانک مرکزی ناچار شد با صدور اطلاعیه ای در این خصوص توضیحات بیشتری ارایه کند. به هر حال یکی از پیشنهادهای کارشناسان به رئیس کل سابق، کمتر مصاحبه کردن بود؛ چون پس از هر مصاحبه وضعیت نامناسبی ایجاد میشد . حال به نظر میرسد، برخی از مسؤولان بانک مرکزی پا جای پای بهمنی گذاشتهاند.
از این رو برای تثبیت آرامش اقتصادی ایجاد شده در جامعه، بهتر است دوستان بانک مرکزی مثل همکارانشان در سایر کشورها کمتر مصاحبه کرده و به قولی حداقل مدتی را با رسانه ها قهر کنند!
سیاست روز:سینمای انقلاب را چه کسی بیفروغ فجر میخواهد؟
«سینمای انقلاب را چه کسی بیفروغ فجر میخواهد؟»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم ایرج فتح الهی است که در آن میخوانید؛
۱ـ چهارمین دوره جشنواره فیلم عمار در شرایطی پایان یافت که گزارشهای دریافتی از رشد تصاعدی سالانه و همراه با شیب تند کیفی و کمی این جشنواره حکایت دارد. جشنواره عمار در شرایطی چهارمین سال برگزاری خود را سپری کرد که نگاهی به آثار ارائه شده در چهار سال برپایی جشنوارهای با برگزاری نه چندان حرفهای و البته مردمی، دلگرمکننده است؛ حضور بیست اثر در سال اول، سیصد اثر در سال دوم ، هفتصد اثر در سال سوم و امسال هم حضور بیش از هزار اثر موضوعی نیست که بشود به سادگی از آن گذشت و دل به آینده این جشنواره گرم نداشت. جشنواره فیلم عمار دیگر به خوبی نشان داده است که جوانهای حزباللهی و بچههای مسجد نه تنها میباید از حضور در مدیوم سینما نهراسند، بلکه با ورود جدی به این عرصه و بهرهمندی از زبان گویا و مؤثر فیلم، ضمن بیان منویات دینی، انقلابی و اخلاقی خویش از اثرگذاری بیبدیل این عرصه بهرهای کافی ببرند.
۲ـ حضور مشتاقانه جوانان انقلابی در فضای فیلمسازی، وقتی میتواند خاطرجمعتر شود که نهادهای مسئول کشور در عرصه فیلمسازی اقدامات جشنوارهای چون عمار را قدر دهند و بر چشم نهند. دیروز برخی اخبار حاکی از آن بود که گلهمندیهایی از وزیر محترم ارشاد در رسانهها مطرح شده مبنی بر علت عدم حضور ایشان در جشنواره فیلم عمار. بیشک حضور آقای علی جنتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در ایام برگزاری چهارمین جشنواره فیلم عمار نه تنها میتوانست موجب دلگرمی مدیران و عوامل برپایی این جشنواره باشد، بلکه نوایی دلنشین میشد بر همسویی بخش فرهنگی دولت تدبیر و امید برای رونق دادن به فعالیتهای جوانان انقلابی و مسجدی.
جوانانی که همسالان و هم کیشانشان سیوپنج سال قبل، انقلاب را به پیروزی رساندند و امروز این نسل چهارمیهای انقلاب در تدارک انقلابی نوین در عرصه سینمای کشور هستند تا سینما نیز سهم کامل خویش را به انقلاب بپردازد و همراهی بهتر برای انقلابی باشد که انقلاب شگفتیساز قرن گذشته شد. برگزاری چهارمین جشنواره فیلم عمار یکهفتهای به طول انجامید اما آقای وزیر ارشاد حتی برای خداقوتی هم نیامد و روز گذشته در پاسخ به سوال خبرنگاران تنها به این جمله بسنده کرد که «وقت نکردم به جشنواره عمار بروم».
۳ـ به راستی نسبت جشنواره فیلم فجر که همه ساله با تمهیدات فراوان و درخوری برگزار میشود با ایام پیروزی انقلاب و دهه مبارک فجر چیست؟ وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در دیدار اخیر خود با سینماگران مصر طی سخنانی گفته است: «جشنواره بین المللی فیلم فجر، ویترین سینمای ایران است». آیا این جمله وزیر در حقیقت اعلام رسمی و نگاه دولت به دورنمای جشنواره فیلم فجر در ایران است؟ اگر این جمله و تعریف آقای وزیر را متأثر از عقبهای فکری و همراه با تحلیل ایشان و مشاوران فرهنگی ایشان بپذیریم، میتوان به این درک رسید که دولت عزم نموده که به نقد نقادانی پاسخ دهد که داعیه دلسوزی برای انقلاب و هنر انقلابی دارند و بسیاری از سالها، حضور برخی فیلمها را که با اعتقادات و منشهای دینی و انقلابی فاصله حتی گاهی تعارض دارند، در شان جشنوارهای سینمایی که نام فجر را یدک میکشد نمیدانند.
آیا به راستی دولت و البته وزارت ارشاد به نمایندگی از دولت بر این نکته عزم نموده است که جشنواره فیلم فجر به واقع ویترین سینمای ایران است و دیگر نباید از آن انتظار ویترینی برای سینمای ایران انقلابی داشت؟
۴ـ اگر گمانهزنی فوق را بپذیریم، آنگاه ضرورت مییابد که به این سوال پاسخ داده شود که آیا برای تصمیمی اینچنینی در خصوص یله کردن جشنواره فیلم فجر از نام و یاد و راه انقلاب شکوهمند ایران، وزارت ارشاد و حتی دولت یازدهم که قرار است تدبیر و امید را در جامعه تجلی دهد، مستحق به تصمیم است یا اینکه این آحاد مردم ایران، فیلمسازان انقلابی و البته نهادهای مرتبطی از جمله ستاد برگزاری دهه فجر و شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی هستند که میباید در این خصوص نظر دهند و در این چالش حضوری جدی یابند؟
تهران امروز:آمریکا از ما چه میخواهد؟
«آمریکا از ما چه میخواهد؟»عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم خسرو معتضد است که در آن میخوانید؛بیانات اخیر آیتالله خامنهای در جمع پرشور مردم قم توجه رسانههای بینالمللی را جلب کرده است. با وجود هیابانگ تبلیغاتی رسانههای آمریکایی متعلق به تندروان ستیزهجو و دستگاههای دروغپرداز صهیونیستی در خود اسرائیل و آمریکا و اروپا، بسیاری از تحلیلگران به این نتیجه رسیدهاند آنچه آیتالله خامنهای رهبر ایران بیان داشته است عین واقعیت، تمام واقعیت و نشانگر صلحخواهی و تنشزدایی ایران است و بهرغم تمایل ایران به گفتمان سودبخش به نفع آرامش و امنیت منطقه، دوری از هرگونه خصومت، محکوم کردن تروریسم، پذیرفتن بسیاری از شرایط 5+1، آمریکاییها که سخت تحتتاثیر لابیهای اسرائیلپرست در داخل ایالات متحده هستند، به عناد و دشمنی و آزارگری خود نه فقط به نظام اسلامی ایران بلکه نسبت به مردم ایران ادامه میدهند و تحریمهای هفدهگانه ماه پیش درست در گرماگرم شکفتگی گل امید در دل طرفین و وعده تهدیدآمیز تحریمهای آینده حکایت از ادامه این روش زشت و خدعهآمیز میکند. اظهارات از سر صدق و بصیرت آیتالله خامنهای در این دیدار، سخت بر دلهای ایرانیان چه در داخل و چه در خارج از کشور نشست.
یکی از تحلیلگران «بیبیسی» که معمولا حالت نقد و خصومت به بیانات مقامات ایرانی نشان میدهد، آنچه رهبر ایران گفت را درست و منطقی و بیاناتی از سر عملگرایی دانست اما توضیح نداد آمریکاییها چه میخواهند و چرا بهرغم شادیهای آشکار جان کری که از فرط خشنودی خانم اشتون را در بر گرفت و نیز شادمانی «لوران فابیوس» و «هیگ»، وزرای خارجه فرانسه و انگلیس و مسرت «لاوروف» و نمایندگان آلمان و چین در ژنو، به فاصله چند روز تحریمهای جدید بر شرکتهای مختلف و استراتژیک ایرانی مانند هواپیمایی ملی و کشتیرانی جمهوری اسلامی را اعلام کردند و اوباما و کری مطالبی گفتند که موجب تحیر جهانیان شد و جهان آگاه شد آنان همچنان اهل تهدید و شانتاژند.
سخنان رهبر ایران که «مذاکرات دیدگاههای قبلی ما را درباره عدم حسننیت آمریکاییها ثابت کرد» در حقیقت ثابت کرد که آمریکا به دنبال گفتمان با ایران نیست بلکه بهانهجویی میکند و باز از در تهدید و گزینه نظامی وارد میشود، این بیان یک حقیقت تلخ بود که بهرغم حسننیت ایرانیان، اسرائیل چنان قدرت شیطانی تار عنکبوتی گسترده وتنیدهای در سنا و مجلس نمایندگان ایالات متحده آمریکا دارد که حتی اوباما نیز قادر به گسستن این اوتار اهریمنی نیست. سناتورهای آمریکایی همان کسانی هستند که نامآورترین آنان سناتور «مک کارتی» در سالهای اوجگیری جنگ سرد در پی شکار جاسوسان شوروی در آمریکا دست روی پرزیدنت ترومن ریاست جمهوری وقت آمریکا و چند نفر از دولتمردان برجسته ایالات متحده گذاشت و آنان را ماموران کمینفرم سازمان اطلاعات شوروی در اتازونی خواند.
کسانی مانند هنری والاس، ویلیام دوگلاس و دین آچسون وزیر خارجه وقت آمریکا در کتاب «آمریکایی زشت» که در سالهای دهه 1960، به وسیله دو نفر از روزنامهنگاران پژوهشگر و برجسته آمریکایی در تشریح و مذمت سیاست خارجی ناکارآمد و دشمنتراش آمریکا نوشته شده آمده است که سناتورهای سادهلوح آمریکایی که گاهی برای پاداش به عنوان سفیر به کشورهای آسیای جنوب شرقی مانند تایلند، برمه،کامبوج، ویتنام و لائوس اعزام میشدند تا چه حد ناشیانه رفتار کرده، سبب آبروریزی میشدند.
این سناتورها از سوی روسای جمهوری در ازای کارهایشان به سفارت میرسیدند. در خاطرات مرحوم مشفق کاظمی یکی از دیپلماتهای برجسته ایرانی که بارها سفیر بوده و در سالهای دهه 1320 و 1330 در مشاغل تشریفاتی وزارت امور خارجه انجام وظیفه میکرده است اشاره به دائمالخمر بودن «جان وایلی» سفیر وقت آمریکا در تهران و اصرار او برای ترخیص صندوقهای بیش از حد متعارف نوشابههای الکلی و سیگار به عنوان بار معاف از مالیات و گمرک شده است. جناب سفیر مشروبها و سیگارها را در بازار سیاه میفروخته است. او حتی سیاهمست به دیدن شاه میرفته است. ابتهاج بانکدار معروف ایرانی در خاطرات خود یادآور میشود «جرالد دوهر» عضو «سیا» و کارمند سفارت آمریکا در ایران کارت ویزیتی به عنوان «وابسته عشایر سفارت آمریکا در تهران» چاپ کرده هر جا میرفت میگفت« من در ایران نخستوزیر تعیین میکنم. حتی روزی به دیدار مرحوم آیتالله کاشانی رفت و از او پرسید چرا با نخستوزیری سپهبد رزمآرا مخالفت میکنی؟ آیتالله او را از خانه خود بیرون کرد و نزد مقامات عالیرتبه رفت و گله کرد که این پسرک از جان من چه میخواهد که هر از چند روز به من تلفن میکند یا درخواست دیدار مرا دارد و میگوید باید از مخالفت با رزمآرا دست بردارم.»
رفتار بیادبانه «دوهر» سبب شد دولت ایران خواهان احضار او از ایران شود. ابتهاج مینویسد: من این موضوع را با آمریکاییها در میان گذاشتم و آنان دوهر را فراخواندند.
آمریکاییها از این شاهکارها بسیار دارند. مگر آنان نبودند که در انتخابات دوره 21 دخالت کردند و آرای حسنعلی منصور را از ردیف سیزدهم به ردیف اول آوردند و با فشار به شاه او را نخستوزیر کردند؟ مگر آنان نبودند که در سال 1343 کاپیتولاسیون ننگین را بر ایران تحمیل کردند؟
واقعه اسنودن و اینکه یک درجهدار پیمانی ارتش آمریکا میتواند تمام اسناد طبقهبندی شده نظامی را انتشار دهد، پس از فضاحت «ویکی لیکس» حکایت از درهمآمیختگی ساختار اداری و سیاسی و نظامی آمریکا میکند. در این میان اوباما سرگشته و متحیر است. آمریکا از ما چه میخواهد هیچ. هر چه اسرائیل به او فرمان میدهد. منعکس میکند. رئیسجمهوری آمریکا در داخل آمریکا تحت فشار است. او و کری اکنون دستخوش امواج رودخانهای شدهاند که از تلآویو سرچشمه میگیرد و در واشنگتن به رودخانه پوتوماک میریزد. سنای آمریکا و مجلس نمایندگان به صهیونیستها عشق میورزند و ارادت تام دارند. اسرائیلپرستی بخشی از خصلتهای سیاست آمریکا شده است که تمام خونابههای فلسطینیها و لبنانیها و سوریها و هر کس که مخالف اراده اسرائیل رفتار کند را میشوید و وجدان سناتورهای آمریکایی را پاک میکند.گروهبان اسنودن پناهنده به روسیه که هر از چند گاه محرمانهترین اسناد طبقهبندیشده ارتش آمریکا را نشر میدهد دلیل آشفتگی و بلبشوی بوروکراسی آمریکاست که حتی به اوباما نیز بیاعتناست. فضاحت ماجرای اسنودن باورنکردنی است. کلام سیدعلی خامنهای رهبر فرزانه ایران که از دیدگاه هر پژوهشگر تاریخی سیدالکلام است، با صراحت و خلوص عنوان میکند که آمریکاییها غیرقابل اعتمادند و تلاش ایران برای گفتمان با شیطان سبب تجری و گستاخی آنان شده است. او فرمود ایران خواهان دفعشر است اما شیطان نمیپذیرد و بهانه میجوید. در حقیقت ایران راه هرگونه بهانهجویی را بر آمریکا بسته است اما دور نیست آنان در ادامه بهانهجوییهای خودخواهانه تجزیه ایران، دادن جزایر ایرانی به اعراب، آزادی فرقههای ضاله، آزادی همجنسگرایی و ... خواهان حکومت فدرال در ایران شوند! باور کنید از آمریکاییها بعید نیست.
ابتهاج در خاطرات خود مینویسد: روزی درباره یکی از دیپلماتهای آمریکایی- هنری بایروت (مدیر کل وزارت خارجه آمریکا)- که بیمیل نبود به ایران بیاید و در سازمان گل و گشاد برنامه - به عنوان رئیس دفتر فنی- سازمان شغلی به او ارجاع شود سخن گفتم و نظر شاه را پرسیدم.
شاه اخم کرد و گفت: «او را خوب میشناسم، در سال 1333 که من و ثریا به آمریکا رفته بودیم، در مجلسی تقاضای رقص از ملکه کرد، ضمن رقص از او درخواست راندو او (دیدار خصوصی و عاشقانه) نمود. ثریا این مرد را از خود دور کرد و ماجرا را به من گفت، «مرد رذل احمقی است.»
این نمونهای از شیوه زندگی و رفتار آمریکاییها حتی با متحد صمیمیشان است بنابراین پاسخ این سوالی که آمریکاییها از ما چه میخواهند این است «دست نشانده آنان شویم. نفت و کشور و آبرو و حیثیت انقلابی خود را به آنان تقدیم کنیم. نفت اسرائیل را کاملا تامین کرده مانند سالهای دستنشاندگی عصر شاه خاضع و خاشع، اوامرشان را بپذیریم، پای شرکتهای کلاهبردار آمریکایی را باز کنیم. تجزیه آذربایجان و کردستان و خوزستان را بپذیریم، بهائیان را وزیر و وکیل کنیم، همجنسگرایی را آزاد کنیم. بازار مشروبات و موادمخدر آمریکا را در ایران بگشاییم. سه جزیره را به امارات متحده عربی بدهیم، هولاهوپ برقصیم که راضی شوند و تازه آخر کار، کاری را که با شاه و مبارک کردند با ما بکنند!
وطن امروز:احمدینژادیزه شدن حسن روحانی
«احمدینژادیزه شدن حسن روحانی»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم مهدی محمدی است که در آن میخوانید؛ وقتی رئیسجمهور هفته گذشته در جمع هنرمندان از ضرورت پایان فضای امنیتی در کشور سخن گفت، در واقع به مساله مهمی اشاره کرد که در تیپشناسی دولت جدید اصل راهنمای مهمی است.
آقای رئیسجمهور سعی کرد بگوید تا به حال (بویژه لابد در 8 سال گذشته) هنرمندان در ایران با مضایق و بگیر و ببندهای بیضابطه و دلبخواهی مواجه بودهاند و فضای امنیتی در کشور همزمان با حوزههای سیاسی و اجتماعی، بر فرهنگ و هنر هم سیطره داشته است.
این نمونهای از یک ادبیات کلیتر است که دولت جدید تقریبا از روز نخست شروع کارش علاقهمند به تکرار آن بوده است.
مشخصات این ادبیات چنین است: دولت سعی میکند اولا محدودیتهای فعلی موجود در فضای سیاسی و اجتماعی را بیهوده و لجبازانه جلوه داده و خود را مخالف آن– حتی در مواردی که مستقیما محصول ایفای نقش آقای روحانی به عنوان عضو شورایعالی امنیت ملی است- جلوه دهد، ثانیا اگرچه ظاهرا جانب اعتدال را نگه میدارد و سعی میکند خود را جایی در میانه تندروی و اپوزیسیونیسم قرار دهد ولی در واقع و به لحاظ محتوایی جانب اپوزیسیون را میگیرد، ثالثا همزمان با ایجاد تنگناهای حیرتانگیز برای مخالفان و منتقدان خود– که نمونه آن برخورد بولدوزری با 3 نشریه منتقد در هفته گذشته است- فضا را برای کسانی که سابقه آنها نشان میدهد از حضور در فضای سیاسی و رسانهای هدفی جز درگیر شدن با مبانی انقلاب اسلامی ندارند، باز میگذارد.
دولت آقای روحانی حتی وقتی از حقوق شهروندی سخن میگوید، تعریف بسیار خاصی از شهروند را در ذهن دارد. اگر به منشور حقوق شهروندی منتشر شده در وبسایت آقای رئیسجمهور مراجعه شود، به آسانی میتوان دریافت شهروندی که این سند بناست از حقوق او دفاع کند، کسی است که در مظان و معرض ارتکاب جرائم سیاسی و امنیتی قرار دارد ولی دولت میخواهد از رفتار او جرمزدایی کرده و برایش آزادی عمل و اعتماد به نفس ایجاد کند. در واقع تمام این سند چیزی جز جرمزدایی از جرائم سیاسی و امنیتی، تحریف مفهوم حقوق شهروندی و قرار دادن آن در یک پارادایم کاملا سکولار و ایجاد زیرساخت حقوقی و حاشیه امن برای فعالیتهای براندازانه و شبهبراندازانه نیست.
در ذهنیت آقای رئیسجمهور آن مرد و زن روستایی که فرزند خود را روی دست گرفته و در بیمارستانهای تهران از این سو به آن سو پرتاب میشوند یا آن مردان و زنان رنجوری که آلودگی هوا عمر و سلامتیشان را به خطر انداخته است یا آن شهروند بیپناهی که در ادارات دولتی برای یک کار روتین تا سر حد درماندگی آزار میبیند و وهن میشود، شهروند نیستند. مفهوم شهروندی به یک مفهوم سیاسی- امنیتی- قضایی تقلیل داده شده است و فقط کسانی از موهبت شهروند خوانده شدن برخوردارند که صدایی در بیرون از ایران برای حمایت از آنها گریبان پاره کند یا گروهی سیاسی در داخل کشور پیگیر وضع و حالشان باشند.
با این وصف، آنچه رئیسجمهور در جمع هنرمندان گفت چندان جای تعجب نداشت. حسن روحانی اکنون در حال ارتکاب همان خطایی است که محمود احمدینژاد در دو سال آخر بدان گرفتار شد. سه چیز سرنوشت احمدینژاد را در دو سال آخر تغییر داد؛ نخست اینکه تصور میکرد میتواند از طریق ایجاد دوقطبیهای پی در پی با نظام و ارزشهای دینی و انقلابی برای خود سرمایه اجتماعی دست و پا کند.
دوم، سرمایه سیاسی و توان مدیریتی خود را بیش از آنکه صرف حل مشکلات واقعی مردم کند در راه تولید مفاهیم و جنگیدن در منازعاتی خرج میکرد که به عمیقتر شدن این مشکلات میانجامید و عملا او را تبدیل به حافظ منافع یک الیت بسیار خاص و مسالهدار میکرد در حالی که مردم از او توقع داشتند از منافع همه آنها محافظت کند.
و سوم، درباره ماموریت تاریخی و جایگاه اجتماعی خود دچار توهمی چنان عمیق بود که حاضر بود ریسکهایی غیرمنطقی را صرفا به این دلیل که به او وعده داده بودند کسی را یارای متوقف کردن او نیست، بپذیرد و هیچ محاسبه منطقی از خسارتهایی که هر لحظه به او وارد میشد نداشته باشد.
احمدینژاد پس از 6-5 سال به این وضعیت رسید اما روحانی مستعد آن است که خیلی زودتر به نسخهای عرفی و تقدسزدایی شده از احمدینژاد تبدیل شود.
در همین مساله مورد بحث، اگر آقای روحانی طالب سرنوشتی متفاوت است باید تکلیف خود را با مفهوم فضای امنیتی هر چه زودتر روشن کند. آقای رئیسجمهور آنگونه که خود گفته فیالمثل اکنون درصدد اداریسازی مفهوم ممیزی است. مقصودشان هم این است که ضوابط ممیزی باید چنان روشن باشد که وظیفه کارمند وزارت ارشاد به یک وظیفه صوری تقلیل پیدا کند. اینکه تیم فرهنگی دولت بتواند فرآیندی به نام نظارت بر محصولات فرهنگی را به مقولهای اساسا مکانیکی فروبکاهد مستلزم وقوع یک معجزه در حوزه سیاستگذاری فرهنگی است ولی حتی اگر فرض کنیم آقای جنتی قرار است چنین معجزهای را محقق کند، باز هم این سوال به جای خود باقی است که رئیسجمهور دقیقا چه مواردی را خط قرمز حوزه فرهنگ و هنر میداند و با عبور از آن مجوز امنیتی شدن فضا را صادر خواهد کرد؟
نمیدانم چرا باز به یاد احمدینژاد میافتم که در یکی ـ دو سال آخر اصرار داشت بگوید مردم خود به اندازه کافی مراقبند و نظارت در حوزههای فرهنگی و اجتماعی نوعی مجبورسازی است که به بیمحتوا شدن فضایل میانجامد. اکنون آقای روحانی هم عملا چیزی جز این نمیگوید.
در همان جلسه آقای روحانی گفته است نظارت بر هنر باید به جای کارمندان بر عهده هنرمندان گذاشته شود. به عبارت دیگر ایشان پس از اعلام جنگ به صنف کارمند (دومین صنفی که پس از نظامیان مورد هجمه آقای رئیسجمهور قرار گرفته است) عملا جبهه را به یک طرف ثالث واگذار میکند و میگوید خودتان تصمیم بگیرید و خودتان هم بر خودتان نظارت کنید؛ شوخیای که بعید است کسی در آن جمع هم آن را جدی گرفته باشد چرا که نظارت در هر حال مستلزم ورود به محتواست و وقتی پای نظارت محتوایی در میان باشد لاجرم پای سلیقهها و سپس گرایشها در میان میآید و... و در هر حال نتیجه معلوم است.
سوالهای بیپایانی وجود دارد که رئیسجمهور باید برای روشن کردن مقصود خود به آنها پاسخ بدهد. اگر دوباره روزگاری در این کشور انتخاباتی برگزار و مثلا آقای روحانی با چند دهم درصد رای اضافه در آن برنده شد و بعد، کسی فیلمی ساخت و در آن آقای روحانی را رئیسجمهور تقلبی، دولتش را غاصب و انتخاباتش را کودتا نامید و خلایق را دعوت به قشونکشی خیابانی کرد، آیا باز هم مشمول رافت ضدامنیتی میشود؟ آقای روحانی با سوابق امنیتی طولانیاش بیشک آنقدر سادهاندیش نیست که نداند ذیل پوششهایی به ظاهر فرهنگی و هنری آن هم برای کشوری که دشمنانی پیگیر، کینهتوز و خلاق دارد چه تهدیدهای مهمی میتواند شکل بگیرد. از کمپین بینالمللی حقوق بشر و وبسایت جرس انتظاری نیست ولی کسی مثل آقای روحانی نباید اجازه دهد کسانی برایش منافقین را فعال سیاسی، تروریستها را فعالان حقوق بشر، جاسوسها را روزنامهنگار، اسلحه به دستها را فعال قومیتی، خانههای تیمی را انجیاو و کانونهای توطئه را حزب بنامند.
بدون شک، در ایران که حکومت پیش از دیگران به حساب خود میرسد چون خداوند را ناظر بر کار خود و حجت شرعی را راهنمای عملش میداند، حزب، فعال سیاسی، روزنامهنگار و انجیاوی واقعی هم وجود دارد و کسی مانع کار آنها نیست که اگر بود کسی مثل آقای روحانی در یک سده آینده هم رئیسجمهور نمیشد اما آنچه مهم است اینکه رئیسجمهور بپذیرد در حال استفاده از نظامی از مفاهیم است که جای دیگری در بیرون از ایران و توسط کانونهایی بشدت بداندیش خلق شده و میتواند فضا را برای فعالیتهایی بسیار خطرناک باز کند، زبان دشمن را بیش از اینکه هست گشاده کرده و برای دولت و رئیسجمهور دردسرهایی اضافی و کاملا غیرضروری تولید کند که نتیجه آن چیزی جز احمدینژادیزه شدن بسیار سریع حسن روحانی نخواهد بود.
آفرینش:ضرورت تجدیدنظر در مقوله پژوهش
«ضرورت تجدیدنظر در مقوله پژوهش»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم زهرا کیانبخت است که در آن میخوانید؛یکی از مسائل خبرسازعرصه آموزش عالی در روزهای اخیر، مساله پژوهش و نحوه اختصاص بودجه به آن بود که در همین رابطه، صحبتهای مختلف و نقلقولهای متعددی در ضرورت حمایت از این مقوله در حیطه آموزش عالی مطرح شد. درحقیقت این نقلقولها و جانبداریها از امر اساسی و مورد غفلت قرار گرفته پژوهش، یک بار دیگر توجه تصمیمگیرندگان اجتماعی و فعالان حوزه دانشجویی را به سوی نقش مهم امور پژوهشی در حیطه آموزشی کشور و به خصوص آموزش عالی، و جایگاه نه چندان مناسب فعلی آن برانگیخت.
گذشته از مساله بودجه و باید و نبایدهای مطرح شده پیرامون چگونگی تخصیص آن به پژوهش، هفته پژوهش و برگزاری برنامههای مربوط به آن نیز بهانه دیگری بود که این مقوله و لزوم توجه به ارتقای آن را پررنگتر نمود.
این که پژوهش در ایران، تا به حال، چندان مورد توجه جدی قرار نگرفته است نیاز به بحث و ارائه مدراک و شواهد و استدلالهای فراوان ندارد. در ابتداییترین حالت ممکن، برای اثبات این امر، اگر با جامعه آماری کوچکی از کودکان دبستانی و دانشآموزان مقاطع راهنمایی و دبیرستان روبرو شویم و بخواهیم میزان اطلاعات دریافتی آنها و چگونگی آموختههای آنها را در طول دوران مدرسه مورد سنجش قرار دهیم، به طور قطع خواهیم دید درصد زیادی از دریافتهای دانشآموزان از مدارسمان، دریافتهایی تئوریوار و شفاهی بوده و آن قدرها که مسائل نظری و آموختن آنها به دانشآموزان اهمیت داشته، کاربردی نمودن آن مسائل و از دانشآموزان، پژوهشگران و دانشمندانی کوچک ساختن، چندان مورد توجه نبوده است.
این موضوع، و درحقیقت، این نقص در بدنه آموزشی کشور، به جامعه دانشگاهی و آموزش عالی نیز قابل تعمیم است. در عرصه دانشگاهی که افراد، دیگر بعد از سپری نمودن دوران تحصیل در مدرسه، زمینه اختصاصی مورد علاقه خود برای ادامه تحصیل را انتخاب میکنند و به صورت بسیار جزئیتر و تخصصیتر، وارد رشتههای مورد علاقه خود میشوند، این انتظار از آنها میرود که بعد از اتمام دوره تحصیلی خود، به نوعی مهارت حداقل نسبی، در زمینه تحصیلی خود دست یافته باشند. چیزی که در عمل و واقعیت، چندان در دانشجویان در حال تحصیل و فارغالتحصیلان رشتههای دانشگاهی دیده نمیشود.
حتی در سالهای اخیر نیز که ضرورت حضور مقوله پژوهش در عرصه آموزش، ظاهرا بیش از گذشته در کانون توجهات قرار گرفته، باز هم تعریف صحیحی از آن ارائه نشده است و متاسفانه، پژوهش را به ارائه و چاپ مقالات آیاسآی و تعداد آنها و ارائه آمار و ارقام در این زمینه محدود و منحصر نمودهایم. به گونهای که بعد از تب مدرکگرایی، تب چاپ مقالات علمیپژوهشی را نیز در درون جامعه دانشگاهی شاهد هستیم، حال آن که رقم تصاعدی و بالای چاپ مقالات آیاسآی به تنهایی نمیتواند بیانگر جایگاه خوب یک کشور در امر دانش و پژوهش باشد.
حتی در موارد معدودی که برای زمینههای پژوهشی در جامعه علمی و آموزشی، اهمیت قائل شدهایم به جای جدی گرفتن، پروراندن و وسعت دادن به مقوله پژوهش، این حیطه سرشار از پویایی، جستجو و آگاهی را به اموری فرمالیته و غیرواقعی تبدیل نمودهایم که موجب شده باز هم با وجود ظاهر پژوهشیگونه، نتیجه همان باشد که تا به حال بوده است.
نمونه بسیار بدیهی این امر نیز مقوله رسالهها و پایاننامههای دانشگاهی و نوع نگرشی است که نسبت به آنها در میان قشر دانشگاهی وجود دارد.
نمونه دیگر آن نیز، مقالات آیاسآی هستند که پیشتر به آنها اشاره شد. به هر روی، اتخاذ راهکارهایی اصولی که تا افق چند سال آینده، رتبه ایران را در زمینه امور پژوهشی، به جایگاه قابل قبولتری برساند، کاربردی نمودن مسائل در عرصه آموزش عالی که چه بسا باید از همان سالهای آغازین مدرسه و از نهاد آموزش و پرورش شروع شود، برقراری پیوند و ارتباط مستقیم بین پژوهش با جامعه و مستقل و جدا نبودن این دو از هم، نگاه فرمالیته نداشتن به امر پژوهش، اختصاص بودجه و اعتبارات مناسب و کافی برای این مقوله؛ که بدون آن، رشد و جهش در این عرصه ناممکن خواهد بود، تا درنهایت، انرژی و وقت صرف شده در زمینه پژوهش، رشد کشور را در زمینههای دیگر همچون تولید و صنعت، رقم بزند و به طور کلی و خلاصه؛ تجدیدنظر نمودن در نوع نگاه به مساله پژوهش، امری است که جامعه علمی، آموزشی و پژوهشی کشور، بیش از هر چیز دیگر بدان نیازمند است.
حمایت:بر هم زدن معادلات
«بر هم زدن معادلات»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم قاسم غفوری است که در آن میخوانید؛مبارزه با تروریسم و حامیان آنها در حالی همچنان اصلی ترین کانون تحولات سوریه است که بر اساس جدول اعلام شده از سوی سازمان ملل در اوایل بهمن نشست ژنو 2درباره سوریه با حضور وزرای خارجه 30 کشور جهان برگزار خواهد شد. طراحیها برای برگزاری این نشست در حالی ادامه دارد که رفتارهای غرب نشانگر تحرکات گسترده آنها برای نتیجه گیری زودهنگام از این نشست و در صورت ناتوانی بر هم زدن این نشست است. هر چند که کشورهای غربی ادعای تلاش برای برگزاری بهتر نشست را مطرح میسازند اما روند تحولات نشانگر چالشهای گسترده آنان است بهگونهای که برای خروج از این وضعیت به هر ترفندی چنگ می زنند. مهمترین موضوع برای غرب آن است که آنها همچنان در ایجاد ائتلافی از مخالفان برای حضور در ژنو2 ناتوان بودهاند.
از یک سو جنایات گروههای نظامی مانع از آن شده است که غرب بتواند آنها را به عنوان نمایندگان معارضان معرفی کند و حتی برخی از آنها را به اجبار در فهرست گروههای تروریستی قرار داده است. از سوی دیگر معارضان سیاسی خارج نشین نیز دارای اختلافهای شدیدی هستند که عملا حضورشان در ژنو را در ابهام قرار داده است.
چالش دیگر غرب آن است که این جریانها دارای پایگاه مردمی نیستند و غرب عملا توانایی معرفی آنها به عنوان نماینده مردم در ژنو 2 را ندارد. با این اوضاع ژنو 2 فقط با حضور نظام سوریه برگزار خواهد شد که نتیجه آن نیز مشروعیت یافتن اسد به عنوان رییس جمهور قانونی سوریه خواهد بود که عملا با خواست و طراحی غرب درباره ژنو 2 مغایرت دارد. غرب سعی دارد تا ژنو را به محلی برای تشکیل دولت انتقالی بدون اسد مبدل سازد حال آنکه روند تحولات به سمت مشروعیت یابی دولت اسد پیش می رود.
با توجه به این اوضاع غرب همزمان با تحرکات گسترده برای ایجاد جریانی واحد از معارضان برای حضور در ژنو تلاش دارد تا ظرفیتهای سوریه در ژنو را کاهش دهد. بر همین اساس آنها از یک سو برآنند تا چینش حاضران در نشست را به نفع خود تغییر دهند که کارشکنی غرب در قبال حضور ایران در این نشست نمودی از این رفتار است. از سوی دیگر غرب برگزاری نشست را مشروط به حضور معارضان میسازد تا در صورت ناتوانی برای ایجاد اجماع میان آنها در نهایت از حضور دولت سوریه نیز ممانعت به عمل آورد.
آنها برآنند تا نشست ژنو را به محلی برای تصمیم گیری برای سوریه بدون حضور سوریه مبدل سازند تا شاید بتوانند اهداف ضد سوری خود را اجرایی سازند. به هر تقدیر می توان گفت که تحرکات غرب برای برهم زدن ژنو 2نه برگرفته از قدرت این کشورها بلکه نتیجه ناکامیهای آنهاست که با برهم زدن معادلات به دنبال پنهان سازی آن است.
شرق:پیام سفر «ظریف» به لبنان
«پیام سفر ظریف به لبنان»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم محمدعلی سبحانی است که در آن میخوانید؛اول: باور برخی ناظران درمورد لبنان این است که بهسبب تنوع قومی و مذهبی، در معرض چالشهای گاهوبیگاه قرار دارد اما آنهایی که از نزدیک، زیست در این کشور را تجربه کرده یا مطالعات عمیقی پیرامون آن دارند میدانند اگر این تنوع، قدر دانسته شود، لبنان میتواند از قدرتمندترین کشورهای منطقه شود. در سال 2002 لبنان زیرسایه همین همگرایی همه کنشگران سیاسی، ارتش رژیم اشغالگر را مغلوب کرد و این در حالی بود که ارتشهای قوی عربی مانند مصر و سوریه، پیش از آن نتوانسته بودند به این مهم دست یابند. وضعیت خاورمیانه اینروزها پیچیدهتر از گذشته است به این معنا که با کمال تاسف، گرایشهای مختلف چه در سطح ژئوپلیتیک منطقه- که قدرتهای بزرگ منطقهای و جهانی آن را میسازند- و چه در موضوع مذهبی- با تبلیغات زیاد از سوی طرفهایی منتفعشده از اختلافات- تعارضها را دامن زده است.
امروز «دموکراسی و توسعه» که خواست اصلی مردم منطقه است زیر ابر سیاهی از اختلافات قدرتهای منطقهای و اختلافات مذهبی و طایفهای، پنهان شده و از «بهار» سال 2011 که به سقوط چند حکومت دیکتاتوری انجامید، کمتر اثری است. این شرایط برای دولت ایران که در سیاست خارجی، تنشزدایی و نگاه اعتدالی را دنبال میکند، خوشایند نیست اما کنارکشیدن از تحولات هم، خواست ملت تحولخواه ایران نبوده و نیست. سفر ظریف فرصتی ضروری جهت تبیین سیاستهای دولت جدید و همچنین رساندن صدای اعتدالی دولت به منطقهای است که از قضا درگیر جنگ و خشونت و خونریزی است. این سفر میتواند برپایه حقوق ملتها، حقوق مردم و گفتمانی که میتوان آن را گفتمان مردمسالاری نامید، با ارایه یک طرح و دیدگاه مشخص، نقشی در بهبود شرایط منطقه بهویژه در مورد عراق، سوریه و لبنان ایفا کند.
دوم: رابطه ایران و لبنان رابطهای تاریخی و ضرورتی انکارناپذیر است و حتما باید به آن توجه شود اما نوع آن در دولتهای مختلف، متفاوت بوده است. نگرش آقای خاتمی مبنی بر «پذیرش مدارا» در عین تنوع که بر اساس آن، ایده گفتوگوی تمدنها طرحشده و همچنان در مجامع جهانی دنبال میشود، بهنوعی پاسخ به همه مسایل لبنان بود. نگارنده بهعنوان سفیر شاهد بودم که به چه میزان لبنانیها به این نظریه علاقه نشان دادند. با تکیه بر این نوع تفاهم و همافزایی تنوع طایفهای، نیروهای مختلف بهنفع ملت لبنان میتوانست بسیج شود. به یاد دارم وقتی رییسجمهور دوران اصلاحات به لبنان سفر کرد موجی به راه افتاد که مسلمان و مسیحی در آن اهمیت نداشت و بدون استثنا، تمامی گروهها، احزاب و طوایف- صحبت از 18 طایفه در لبنان است- با پرچم و نماد به استقبال آمدند؛ موضوعی که برای کمتر مقام خارجیای اتفاق افتاده است. این روند در دولت بعد ادامه نیافت و حتی در مواردی، انتقاداتی از سوی برخی گروههای داخلی این کشور مطرح شد. امروز با توجه به مشکلاتی که در تشکیل دولت لبنان وجود دارد باید ضمن حفظ فاصله رسمی، به شکلی از این کشور حمایت و روشنگری کنیم که بهنوعی واسطه خیر شویم. ایران این پتانسیل را دارد.
سوم: یکی از موارد گفتوگو بین ایران و کشورهای منطقه، خشونتهای بیحدوحصری است که متاسفانه در حال عمومیشدن و رسیدن به نقاط خطرناک است. همین مساله سبب شده کشور سوریه و لبنان با آسیبهای عمیقی مواجه شوند و حتی منافع سایر کشورها نیز در خاک این کشورها مورد تهدید گروههای تروریستی قرار گیرد مانند آنچه برای سفارت ایران در بیروت اتفاق افتاد و عامل آن، تبعه یکی از کشورها بود. در یادداشت قبلی در «شرق» یادآور شدم که دیپلماسی به این معناست که کشورهایی بیتوجه به مصالح منطقهای، باید مخاطب نقد مستقیم سایر دولتها قرار گیرند. باید از هر فرصتی استفاده کرد تا به برهمزنندگان امنیت و ثبات لبنان، سوریه، عراق و سایر کشورهای منطقه، هشدار داده شود که در صورت استمرار کمک به افراطیون تکفیری، ممکن است، روزی، حتی پایتخت کشورهای حامی نیز از تعرض این گروهها در امان نماند. حامیان تکفیریها باید بپذیرند، دور از ذهن نیست، دود آتشی که بر آن میدمند، در نهایت به چشم خودشان خواهد رفت.
مردم سالاری:تعامل سازنده با دنیا تضمین کننده منافع ملی کشور است
«تعامل سازنده با دنیا تضمین کننده منافع ملی کشور است»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم نجفقلی حبیبی است که در آن میخوانید؛دولت یازدهم درباره رویکرد خود در سیاست خارجی اعلام کرده که با حفظ حیثیت و اقتدار ملی طرفدار تعامل مثبت با دنیاست. همین امر سبب شده که کشورهای اروپایی برای سفر به ایران تشویق شوند. این نکته را باید در نظر گرفت که ایران بزرگترین و قدرتمندترین کشور خاورمیانه است و اگرتعاملی مثبت و سازنده شکل بگیرد، همه میتوانند سود کنند. این دلیل موج عظیم رفتوآمدهای هیاتهای پارلمانی کشورهای مختلف به کشورمان است. رییسجمهور و مسوولان دستگاه سیاست خارجی کشور تاکید کردهاند که به دنبال بازی برد- برد در تعاملات بینالمللی هستند.به طور طبیعی در این تعامل ، منافع طرفین تامین میشود.
کشورهای اروپایی به دنبال ثبت انواع قراردادها و معاملات اقتصادی در ایران هستند زیرا هرچه روابط ایران و اروپا مستحکمتر شود، منافع بیشتری برای این کشورها تامین میشود. طرف اروپایی که سلسله صادرات فنی دارد که این سفرها میتواند راه این صادرات را باز کند و سود خود را از معاملات اقتصادی به دست آورند.
البته ما هم به بسیاری از کالاهای صنعتی نیازمندیم و اگر ما نتوانیم آن کالاها را بخریم علاوه بر کشور ما، آنها هم ضرر میکنند به طور مثال مشاهده کردیم که فرانسه در زمان اوج تحریمها به دلیل قطع صادرات محصولات فنی به ایران ضرر زیادی دید. ما هم در این قضیه میتوانیم سود ببریم زیرا در صورت وجود تحریمها، صنایع ما هم دچار مشکل میشود.باید توجه کنیم که امروزه درزمینه صنعت ، هیچ کشوری در دنیا خودکفا نیست. ما به مبادله کالاهای صنعتی و تکنولوژی نیازمندیم و این سفرها ،راهها را برای تامین نیازهای ایران هموار میکند. البته در این بین فقط سود اقتصادی مطرح نیست بلکه هویت ملی ما هم مهم است که باید مورد توجه کشورهای جهان قرار گیرد.
ما به وسیله تعامل با دنیا میتوانیم مانع انجام تبلیغات سوء علیه کشورمان بشویم. با انجام این سفرها دنیا متوجه میشود ایران کشوری متمدن و فهمیده است و منافع ملیاش ایجاب میکند که بعضی توقعات به حق را داشته باشد. در واقع ما میتوانیم کشور و منافع خود را به جهانیان بشناسانیم و حالت انزوا خارج شویم. این سفرها همچنین میتواند در رفع تحریمهای شورای امنیت و کشورهای غربی تاثیر گذار باشد. اروپا در اثر تحریمها بیشتر از کشور ما ضرر کرده است و این سفرها میتواند راه را برای رفع تدریجی تحریمها فراهم کند زیرا اکنون کشورهای اروپایی متوجه شده اند که تحریمها به نفع طرفین نیست. البته این سفرها در مذاکرات هستهای و اجرای توافقنامه ژنو نیز تاثیر گذار است.
در توافقنامه ژنو بنا شد طرفین در راستای اعتمادسازی حرکت کنند. در این سفرها ما میتوانیم اعتماد غرب را جلب کنیم. باید بدانیم دشمنی، دشمنی ایجاد میکند. ما باید فضا را تلطیف کنیم تا دشمنی کمتر شود. این رفتوآمدها مانع تحریک کینههایی میشود که عدهای میخواهند در آنها بدمند و مانع ایجاد روابط سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی شوند.
در این بین باید مراقب باشیم که این سفرها به منافع ملی ما لطمه نزد و منافع و اقتدار ملی ما محفوظ بماند البته جای نگرانی وجود ندارد چون دیپلماتهای ما کاملا بر این مساله اشراف دارند. در پایان باید گفت که کشورهای اروپایی تحریمها را علیه کشورمان افزایش دادند و خود آنها از این تحریمها بیشترین ضرر را کردند. پس به خاطر همین دلیل ،هیاتهای مختلفی از کشورهای اروپایی به کشور ما سفر میکنند. آنها نقش اساسی را در ایجاد افزایش تحریمها داشتند و اکنون به دنبال جبران رفتارهای نا مساعد خود و جبران منافع ملی آسیب دیده خود هستند.
قانون:گذشت شاکی مانع از وصف مجرمانه عمل نیست
«گذشت شاکی مانع از وصف مجرمانه عمل نیست»عنوان یادداشت روز روزنامه قانون به قلم حسین میرمحمدصادقی است که در آن میخوانید؛شاکی خصوصی مداحی که اقدام به تیراندازی در بزرگراه کرده بود از شکایت خود صرف نظر کرد. البته بنده از جزئیات این پرونده اطلاعی ندارم اما به طور کلی میتوان گفت که دست بردن به سلاح و اصطلاحا سلاح کشیدن اگر به قصد جان، مال و ناموس یا ارعاب باشد و موجب ناامنی در جامعه شود، ممکن است جنبه عمومی پیدا کند. چنین عملی بر اساس ماده 279 قانون مجازات اسلامی مصوب سال1392، موجب تحقق جرم بسیار سنگین محاربه میشود که قانونگذار مجازات سختی برای آن در نظر گرفته است و باید گفت این جرم دارای جنبه خصوصی نیست پس نه نیازی به شکایت شاکی خصوصی دارد و نه گذشت شاکی خصوصی تاثیری در وضعیت متهم پیدا خواهد کرد. در ماده 279 آمده است (محاربه عبارت است از کشیدن سلاح به قصد جان، مال، ناموس مردم یا ارعاب آنهاست، به نحوی که موجب ناامنی در محیط شود. هرگاه کسی با انگیزه شخصی به سوی یک یا چند شخص خاص سلاح بکشد و عمل او جنبه عمومی نداشته باشد و نیز کسی که به روی مردم سلاح بکشد، ولی در اثر ناتوانی موجب سلب امنیت نشود، محارب محسوب نمیشود).
ولی اگرکشیدن سلاح جنبه شخصی داشته باشد و عمل جنبه عمومی نداشته باشد بر اساس ادامه ماده 279 این عمل محاربه محسوب نخواهد شد. پس جرم محاربه محقق نمیشود.اما در حالت اخیر در ماده 617 قانون تعزیرات مصوب سال 1375 ذکر شده است که (هرکس به وسیله چاقو یا هرنوع اسلحه دیگر تظاهر یا قدرتنمایی کند یا آن را وسیله مزاحمت اشخاص یا اخاذی یا تهدید قرار دهد یا با کسی گلاویز شود در صورتی که از مصادیقمحارب نباشد به حبس از 6 ماه تا 2 سال و تا 74 ضربه شلاق محکوم خواهد شد). بنابراین حتی فقدان جنبه عمومی که عمل را تبدیل به جرم محاربه میکند، مانع یافتن وصف مجرمانه عمل نخواهد شد، و این اقدام مشمول ماده 617 قانون تعزیرات قرار خواهد گرفت. نکته قابل توجه این است که این جرم تحقق یافته جنبه خصوصی نداشته و صرف گذشت شاکی خصوصی مانع شمول مجازات نخواهد شد.
به لحاظ اینکه حفظ نظم، آسایش و امنیت عمومی آنقدر برای قانونگذار اهمیت دارد که در ماده 618 قانون تعزیرات آمده است که (هرکس با هیاهو و جنجال یا حرکات غیر متعارف یاتعرض به افراد موجب اخلال نظم و آسایش و آرامش عمومی شودیا مردم را از کسب و کار باز دارد به حبس از سه ماه تا یک سال و تا74 ضربه شلاق محکوم خواهد شد.) بنابراین از مجموع مواد یاد شده مشخص میشود قانونگذار به حفظ نظم آسایش و امنیت روانی مردم وآرامش حاکم بر جامعه اهمیت خاصی قائل شده بدین لحاظ به افراد اجازه اخذ این آرامش را نداده است پس عناوین مجرمانه مختلفی برای این اعمال تعیین کرده است.
آرمان:در افزایش قیمتها عجله نکنید!
«در افزایش قیمتها عجله نکنید!»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم حسین کاشفی است که در آن میخوانید؛کاهش ارزش پول ملی و نابسامانی در تولید و اقتصاد و از همه مهمتر ضربهای که تولید کشور طی سالهای گذشته خورده است، اقتصاد ایران را در وضعیت نامطلوبی قرار داده و واضح است که افزایش قیمت حاملهای انرژی در این شرایط در همه زمینهها تاثیر منفی خواهد گذاشت و باعث به وجود آمدن تورم خواهد شد. به نظر میرسد دولت قبل از اقدام به افزایش حاملهای انرژی باید مقدماتی را در قسمتهای دیگر اقتصادی مهیا کند تا در صورت این افزایش کمترین آسیب متوجه کشور و به خصوص قشر آسیبپذیر شود.
البته افرادی که پیشنهاد افزایش حاملهای انرژی را مطرح میکنند برای این کار دلایل خود را دارند و این دلایل نیز در جایگاه خود قابل احترام است. شکی نیست که در ایران استفاده از انرژی روند نامطلوبی دارد و پایین بودن قیمت انرژی سبب شده که مقدار زیادی از آن در کارخانههای بزرگ، پالایشگاهها نیروگاهها، انبارهای نفت و... هدر برود.
از سویی دیگر گاهی استفاده سوء از انرژی در قسمتهای دیگر نیز مشکلساز میشود. مثلا تردد موتورسیکلتها و خودروهای فرسوده در سطح شهر سبب میشود که هوا آلوده شود و آلودگی هوا نیز باعث به وجود آمدن امراض گوناگون برای شهروندان میشود و هزینههای سلامت شهروندان را افزایش میدهد. همه اینها مثل حلقههای یک زنجیر به جامعه آسیب وارد میکنند اما باید به این نکته توجه کرد که افزایش قیمت حاملهای انرژی سادهترین راه برای مقابله با این مشکلات است و همه دولتها نیز در مقاطع مختلف به سراغ این راه حل رفتهاند. اما قبل از هر گونه افزایش قیمتی باید راندمان را افزایش داد و واضح است که وقتی بستر مناسب برای این کار در کشور فراهم شد میتوان از افزایش قیمت حاملهای انرژی و مقایسه با قیمتهای منطقهای و جهانی صحبت کرد.
در مورد چگونگی افزایش قیمت نیز دو مسیر و البته دو تجربه در مقابل دیدگان ما قرار دارد؛ اینکه این افزایش قیمت به صورت یک دفعهای و در یک شیب تند یا به مرور زمان و با شیبی ملایم صورت بگیرد. تجربه نشان داده است که در شیب تند احتمال سقوط به دره بیشتر است و امروز نیز مشاهده میکنیم که افزایش ناگهانی قیمت حاملهای انرژی چه تاثیر بدی روی قشر آسیبپذیر جامعه گذاشته و تورم چه فشاری را به طبقات محروم اجتماع وارد کرده است. درست است که در ظاهر تورم به همه اقشار جامعه فشار وارد میکند اما شکی نیست فشاری که به اقشار ضعیف جامعه وارد میشود سنگینتر از فشاری است که به طبقات دیگر وارد میآید.
نکته جالب این که این شرایط در زمانی به وقوع پیوست که دولت وقت مدعی بود توجه ویژهای به قشر ضعیف و آسیبپذیر کشور دارد اما بهرغم شعارهای زیبایی که داده میشد عدالت به طور کامل اجرا نشد. به عبارت دیگر دولت نباید در افزایش قیمتها شتاب نشان بدهد و باید با بررسی تمامی شرایط و همه زمینهها، بهخصوص مساله تورم و مساله اشتغال وارد این مساله شود چراکه تا وقتی شرایط مطلوبی برای افزایش تولید در جامعه فراهم نشده هر افزایش قیمتی ممکن است به تولید کشور و بنیانهای اقتصادی آن ضربه بزند.
دنیای اقتصاد:تحلیلی بر افزایش تسهیلات مسکن
«تحلیلی بر افزایش تسهیلات مسکن»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم ابوالفضل صومعلو است که در آن میخوانید؛مسکن مهمترین نیاز بشر پس از غذا و پوشاک بوده و گرانترین کالایی است که اکثر خانوارها خریداری میکنند؛ بنابراین سیاستگذاری حوزه مسکن واجد پیچیدگیهای خاص اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و ... است. از سوی دیگر، یک اصل بنیادی در سیاستگذاری، توجه به شرایط زمانی و مکانی است؛ چراکه یک سیاست مطلوب برای کشور یا زمان خاص، لزوما به معنای مطلوب بودن آن سیاست برای کشوری دیگر یا زمانی دیگر نخواهد بود.
در این راستا با عنایت به خیل متقاضیان دهه 65-1355 سیاست یک دهه گذشته حوزه مسکن بر مبنای حمایت از عرضه مسکن شکل گرفته بود که نتیجه آن کاهش شاخص تراکم خانوار در واحد مسکونی- بهرغم افزایش شدید تقاضا- بود. با این حال با عنایت به نتایج سرشماری عمومی نفوس و مسکن مبنیبر رسیدن عرضه و تقاضا به نقطه سربهسر، سیاست حمایت از تقاضا، در دستور کار قرار گرفت که با روی کار آمدن دولت یازدهم این مهم، تسریع شد. سیاست حمایت از سمت تقاضا نیز دارای ابعاد متنوعی است که مهمترین بعد آن، تامین مالی متقاضیان است. نگاهی به تجارب کشورهای توسعهیافته نیز حاکی از آن است که سهم بالایی از قیمت مسکن از محل تسهیلات بانکی تامین شده و خرید مسکن عملا از محل درآمدهای آتی و نه پسانداز گذشته خانوار صورت میپذیرد.بااینحال در کشور ما طی سالیان گذشته، بهرغم افزایش پیوسته قیمت مسکن، شاهد ثبات در مبلغ وام خرید مسکن بودهایم که نتیجه آن کاهش مستمر قدرت خرید وام مزبور بوده است.
در نتیجه چنین سیاستی، قدرت خرید وام مسکن در تهران که در سال 1383 حدود 31 مترمربع مسکن بود، پس از 9 سال به عدد 5 مترمربع کاهش یافت و در صورت ادامه این روند در 9 سال آتی، وام مسکن 20 میلیون تومانی، کفاف خرید تنها یک مترمربع مسکن در تهران را میدهد.حتی اگر ثبات در سهم وام خرید از قیمت مسکن، مد نظر قرار گیرد، باید در سالجاری، وام خرید مسکن (در مقایسه با وام 18 میلیونی سال 1383) به بیش از 100 میلیون تومان افزایش یابد که خواسته وزارت متبوع نیز همین بوده است. بر این اساس، مصوبه اخیر شورای پول و اعتبار مبنیبر افزایش وام به 35 میلیون تومان، کفایت نمیکند؛ به طوری که نسبت تسهیلات جدید به قیمت متوسط یک آپارتمان در تهران و سایر کلانشهرها حدود 12 الی 20 درصد و در شهرهای متوسط حدود 30 درصد است؛ بنابراین انتظار میرود در گامهای بعدی، با افزایش وام، شاهد تاثیرگذاری بیشتر آن بر قدرت خرید متقاضیان مسکن، خصوصا در کلانشهرها باشیم.
درخصوص برخی تحلیلهای تک بعدی که علت افزایش قیمت مسکن را به وام خرید مسکن محدود میکنند نیز باید خاطر نشان کرد که براساس مبانی نظری و تجربی، مهمترین عامل موثر بر قیمت مسکن در بلندمدت، نقدینگی و تورم بوده و قیمت مسکن همسو با تورم رشد میکند. از سوی دیگر با عنایت به نحوه تامین مالی وام خرید بانک مسکن که از محل سپردهگذاری خود مردم و نه منابع بانک مرکزی است، پایه پولی تحریک نشده و رونق غیر تورمی بخش مسکن محقق خواهد شد.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد