شما ملاحظه بفرمایید که دوست شاعر و ادیب پژوهشگرمان، محمدکاظم کاظمی در مراسم گرامیداشت خودش چه گفته است.
بشنو از «وی» چون حکایت میکند:
ـ «همواره داغ و دردی بر دل من بوده است و آن درد این بوده که روزگاری مردم ایران، تصویر مثبتتری از افغانستان و مردمش داشته باشند و اتفاقا یکی از برکات شعر من این بود که الفتی را میان مردم ایران و افغانستان به وجود آورد و این شروع یک تعامل مثبت فرهنگی و ادبی بین دو کشور است.»
باری؛ این همان شاعر مثنوی بازگشت است که اوایل دهه 70 با همین زبان دردمندانهاش گفت: «غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت/ پیاده آمده بودم، پیاده خواهم رفت». و الان نیز از پس حدود 20 سال و اندی، باز با همان زبان گلهمند و دردمند و معترض، هرچند به زبان طنزی تلخ، غم یار و دیار خود را واگویه میکند:
«رخش را در چرا رها کردیم تا که تهمینهای نصیب شود/ او به دنبال رخش دیگر رفت، ما خری لنگ را رکاب زدیم/ تا که بوسید دست ما را سیخ، گذر از مهرههای پشتش کرد/ اینچنین برّه روی آتش رفت، اینچنین شد که ما کباب زدیم/ هفت خوان را به ساعتی خوردیم، شهره گشتیم در گرانسنگی/ لاجرم در مسیر کاهش وزن مدتی صبحها طناب زدیم/ جوشن پاکدامنی که نبود، و از آن شعله ایمنی که نبود/ ما سیاووشهای نابغهایم، کرم ضدآفتاب زدیم!
بسته پیشنهادی: ما نیز به سهم خود، ضمن تاکید مجدد و مشدد بر ضرورت ایجاد همدلی میان شاعران ایران و افغانستان، یک بسته و بقچه پیشنهادی خیلی فشرده و جمع و جور را در همین راستا تقدیم میکنیم:
1ـ همدلی شاعران ایرانی:برای بعضی دوستان شاعر که حرفهای «بین الاحباب»ی درونگروهی و صنفی را روز روشن، توی بوق و کرنا میکنند، که ایهاالناس: «هوار هوار بردند... دار و ندار مارو....»؛ و بعضی از دوستان دیگر، متقابلا بیانیه شداد و غلاظ صادر میکنند که: «کی بود کی بود؟.... من نبودم دستم بود، تقصیر آستینم بود....»؛ و ملت همیشه در صحنه، این وسط، گیج و گنگ؛ به تماشا و تفکر مشغول و مشکوک!
2ـ داشتن برنامههای رسانهای: فقط کتاب کفایت نمیکند. اگر آقای کاظمی میخواهند مردم ایران بیشتر با فرهنگ و ادبیات افغانستان آشنا شوند، حتما به رسانه ملی (اعم از صدا و سیما)طرح و برنامه بدهند. چه اشکالی دارد که در حوزه شعر و ادبیات این کشور، برنامههایی تلویزیونی داشته باشند؟ همهاش که نباید ترانه افغانی«میزنه بارون بَه شیشه» [و لابد، شیشه کاریش نمیشه!] پخش شود. الان برخی شبکههای ضاله ماهوارهای در این زمینه، جلوترندها!.... از ما گفتن!.... بله، کمبودها را در جریانیم. آقابزرگ ما گاهی به شوخی میخواند: روزی که ما خان بودیم/ در مُلک افغان بودیم/ تنبان متری سی شی بود/ ما پا بیتنبان بودیم!.... (خودش هم میخندید و به آواز میخواند!)
رضا رفیع
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگو با امین شفیعی، دبیر جشنواره «امضای کری تضمین است» بررسی شد