معمای پلیسی

راز مرگ دختر معتاد

سرگرد مشفق دفترچه خاطراتش را داخل کشو گذاشت و سریع خودش را برای حرکت به سمت نشانی اعلام شده، آماده کرد. متوفی آن‌طور که گزارش کرده بودند، زنی حدود سی‌وپنج ساله به نام مهشید بود که در خانه خودش مرده بود. گزارش‌های اولیه حکایت از آن داشت که مهشید خودکشی کرده است.
کد خبر: ۶۳۳۶۸۴

با این حال باید تحقیقات بیشتری صورت می‌گرفت. کارآگاه یکساعته خودش را به قیطریه رساند و نشانی را براحتی پیدا کرد. محل حادثه مجتمعی 40 واحدی و شیک بود. سرگرد با راهنمایی سرباز به واحد 12 رفت و وقتی وارد خانه شد، صدای شیون زنی را شنید که به احتمال زیاد مادر مهشید بود. اما قبل از این‌که از او تحقیق کند، سری به اتاق خواب زد و جنازه زن جوان را در حالی‌که چاقویی را محکم در دست راست داشت، نگاه کرد. رگ دست چپ او بریده شده و خون زیادی از وی رفته بود. افسر تجسس کلانتری به کارآگاه گفت: ظاهرا مشکلات روحی و روانی هم داشته.

مشفق سری تکان داد و سراغ مادر مهشید رفت. زن بسختی حرف می‌زد و بعضی جملاتش نامفهوم بود اما کارآگاه بالاخره توانست بفهمد مهشید سال گذشته از همسرش جدا شده بود. او مدتی ماده مخدر شیشه مصرف می‌کرد اما بعد از بستری شدن در یک کمپ،ترک کرده و بعد از آن دچار بیماری روانی شده بود؛ طوری که مادرش او را شش ماه در یک مرکز درمانی بستری کرده بود.

مادر متوفی همان‌طور که بریده بریده حرف می‌زد، گفت: چند ماه قبل هم یک بار خودزنی کرد اما بموقع رسیدم و نجاتش دادم.

کارآگاه از او پرسید زمان حادثه کجا بود؟

- مادر خودم در اندیمشک زندگی می‌کند. حالش خوب نبود مجبور شدم به شهرستان بروم و سری به او بزنم. همین امروز بعدازظهر رسیدم و تا وارد خانه شدم و به اتاق خواب مهشید رفتم، جسدش را دیدم. واقعا شوکه شده بودم.

- پدر مهشید کجا بود؟

- راستش من ده سال قبل از شوهرم جدا شدم. شوهر سابقم اصلا ایران نیست.

کارآگاه داشت به این موضوع فکر می‌کرد که مهشید چه زندگی آشفته‌ای داشته و بی‌دلیل نبوده که گرفتار مشکلات متعددی شده با وجود این حرفی در این‌باره نزد و پرسید: دخترتان دوست صمیمی داشته که در نبود شما به منزل‌تان بیاید؟

زن کمی فکر کرد و بعد گفت: خیلی وقت بود با همه دوستانش قطع رابطه کرده بود اما چند وقتی بود با یکی از پسرهای مجتمع حرف می‌زد چند باری هم به من گفته بود او پسر خوبی است. فکر کنم از هم خوششان آمده بود و برنامه‌هایی برای آینده داشتند.

کارآگاه ترجیح داد قبل از آن‌که سراغ پسر همسایه برود، از نگهبان مجتمع چند سوال بپرسد.نگهبان مردی حدود شصت ساله اما بسیار سرحال بود. او با قاطعیت گفت در محدوده زمانی وقوع حادثه هیچ غریبه‌ای وارد ساختمان نشده و هیچ اتفاق مشکوکی نیفتاده است.حرف‌های او باعث شد کاراگاه به پسر همسایه بیش از قبل شک کند. او تردیدی نداشت مهشید خودکشی نکرده است به همین دلیل مظنون را بازداشت کرد.پسر جوان قتل را انکار و ادعا کرد: من وقتی فهمیدم او مرده که مادرش داد و فریاد راه انداخت. مهشید قبلا هم خودکشی کرده بود.

قبلا شاید اما این دفعه ماجرا قتل است.

پسر جوان سه روز در بازداشت ماند تا این‌که بالاخره به ارتکاب قتل اعتراف کرد و گفت: به خانه مهشید رفته بودم تا با هم درباره آینده‌مان صحبت کنیم. هر دو شیشه کشیده بودیم و اصلا حالت طبیعی نداشتیم. دعوایمان شد و من یکدفعه از کوره در رفتم. چاقویی برداشتم و با آن به مهشید حمله کردم بعد برای این‌که اثر جرم را از بین ببرم، طوری صحنه‌سازی کردم که انگار خودکشی کرده است.

شما خواننده محترم برای ما به شماره 300011224 پیامک بزنید و بنویسید کارآگاه چگونه متوجه شد مهشید خودکشی نکرده است.

پاسخ معمای شماره قبل: مرد طلافروش گفته بود در حالی‌که سارق داشت زنجیر را دور گردن او گره می‌زد، دستانش را دور گلوی مقتول انداخت حال آن‌که زنجیر از پشت گره خورده بود و ادعای صاحب مغازه نمی‌توانست صحت داشته باشد.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها