داستان پلیسی؛ قتل مسافر ترکیه - قسمت سوم و پایانی

رقابت عشقی

در شماره‌های گذشته خواندید مردی به نام حسن در حالی‌که به گفته نامزدش مهشید قرار بود به ترکیه سفر کند، در تهران به قتل می‌رسد. کارآگاه شهاب و ستوان ظهوری در جریان تحقیقات متوجه می‌شوند حسن خواستگاری قلابی است و علاوه بر مهشید، دختری به نام مینا را هم فریب داده است. البته مینا هم مانند مهشید مدعی است تصور می‌کرده نامزدش در ترکیه به سر می‌برد.اکنون ادامه ماجرا را بخوانید:
کد خبر: ۶۳۳۶۸۳

مینا در حالی که گریه می‌کرد و ماجرای آشنایی‌اش با حسن را شرح می‌داد، گفت یک بار به او 15 میلیون تومان قرض داده است. حسن همان دروغ‌هایی را که به مهشید گفته، برای این دختر هم تکرار کرده بود. شکی نبود که مقتول، شیادی حرفه‌ای بود که به احتمال زیاد در دامی که خودش پهن کرده،گرفتار شده و به قتل رسیده بود. مینا مصرانه می‌گفت از برگشتن حسن به ایران خبر نداشت.

ـ طبق برنامه قرار بود روز قتل به ایران برسد. من هم می‌خواستم دنبالش بروم اما بدجوری سرما خورده بودم برای همین پسرخاله‌ام امیر جای من رفت. گوشی موبایلم را هم به او دادم تا وقتی حسن تماس گرفت، بتواند پیدایش کند.امیر چند ساعت بعد وقتی برگشت، گفت حسن از ترکیه تلفن زده و گفته بازگشتش عقب افتاده و باید به ایتالیا برود تا سری به پدرش بزند. ظاهرا پدرش سکته کرده و در بیمارستان بود.من هیچ شماره‌ای از حسن نداشتم که به او تلفن بزنم برای همین چاره‌ای نبود جز این‌که منتظر بمانم خودش خبری بدهد.

سرگرد شهاب فکر کرد یا امیر درباره به تعویق افتادن سفر حسن دروغ گفته و خودش قاتل است یا این‌که حسن در لحظه آخر، نقشه تازه‌ای برای کلاهبرداری کشیده و در تماس با امیر ادعایی دروغ را مطرح کرده است. درک این موضوع خیلی سخت بود و باید سرنخ‌های بیشتری رو می‌شد.کارآگاه از مینا پرسید: امیر و حسن خصومتی با هم داشتند؟

ـ خصومت؟ نه. یعنی زیاد مهم نبود.راستش امیر از من خوشش می‌آمد و یک بار هم بفهمی نفهمی خواستگاری کرده بود اما همان موقع‌ها با حسن آشنا شدم و موضوع منتفی شد. البته اگر حسن هم نبود به امیر جواب مثبت نمی‌دادم.

ستوان ظهوری نگاهی به رئیس‌اش انداخت.می‌شد حدس زد این جنایت در پی رقابت عشقی انجام شده است.امیر دو ساعت بعد بازداشت شد و دو مامور، بازجویی از او را شروع کردند.پسر جوان همان حرف‌هایی را که به دخترخاله‌اش گفته بود، تکرار کرد.مدرکی هم وجود نداشت که ثابت کند ادعاهایش کذب است اما شهاب هنوز یک ترفند دیگر داشت. او دستور داد خودروی امیر با دقت بازرسی شود.خودرو تازه به کارواش رفته و حتی روکش‌هایش هم شسته شده بود اما زیر صندلی سمت شاگرد دو لکه خون وجود داشت.

نمونه خون به آزمایشگاه ارسال و مشخص شد متعلق به مقتول است. امیر به انتهای راه رسیده بود و چاره‌ای جز اعتراف به جنایت نداشت. او گفت: من خیلی مینا را دوست داشتم اما او به خاطر حسن به من جواب منفی داد. برای همین از حسن کینه به دل گرفتم البته نمی‌خواستم او را بکشم. روز حادثه به جای مینا دنبال حسن رفتم و او را سوار ماشینم کردم. در بین راه با او حرف زدم و ماجرای عشقم را تعریف کردم و از او خواستم سراغ دختر دیگری برود اما او نه تنها حاضر به عقب‌نشینی نشد، بلکه به من توهین هم کرد. دعوایمان شد و یک لحظه کنترل خودم را از دست دادم. چاقویی را که همیشه در داشبورد داشتم، درآوردم و با آن سه ضربه به حسن زدم. وقتی فهمیدم مرده، خیلی ترسیدم جسدش را در یک ساختمان نیمه کاره انداختم و بعد هم به مینا دروغ گفتم.

امیر تا آن لحظه نمی‌دانست حسن مردی شیاد بود. وقتی شهاب این موضوع را به او گفت، بشدت عصبانی شد و با مشت چنان روی میز کوبید که دستش زخم برداشت. ستوان او را به آرامش دعوت کرد و نیم ساعت بعد متهم را به بازداشتگاه فرستاد تا مراحل بعدی تحقیقات انجام شود.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها