برگشت از دنیای مرگ! زنده شدن بعد از این که آدمی می میرد، خواسته ای است که در طول حیات بشر ذهن او را با خود درگیر کرده است.آنقدر که آدمی به مرگ فکر می کند شاید که به زندگی فکر نکند.
مرگ معمایی است که از ابتدای تاریخ بشر ذهن همه آدمها را به خود مشغول کرده است، شاعران، فلاسفه، نویسندگان و ... درباره مرگ فکر کرده اند، درباره آن نوشتهاند و تئوری های مختلف صادر کرده اند.دین و مذهب هم درباره حیات بعد از مرگ نظر خود ر ا بیان داشته است اما با همه اینها باز هم مرگ معما مانده است و حیات بعد از مرگ برای آدمی پرسش بوده و هست.
مرگ، روح و این که بعد از مرگ آیا حیات دیگری هست یا نه یکی از مواردی است که همواره برای نویسندگان جذابیت داشته است.چه برای نویسندگانی که داستان می نویسند و چه آنهایی که برای سینما و تلویزیون فیلمنامه می نویسند.در این باره فیلمهای خوبی ساخته شده که برخی از آنها حتی هم جهانی هم شده است که از میان آنها می توان به فیلم «روح» اشاره کرد که با نگاهی مذهبی و ماورایی سرنوشت روح آدمهای خوب و بد را بعد از مرگ به تصویر می کشید.
در کشور ما هم حیات بعد از مرگ همواره و در همه دوره ها برای فیلمنامه نویسان و کارگردانان جذابیت داشته است.در سینما فیلمهای زیادی با این مضمون ساخته شده که از نامتعارف ترین آنها می توان به گاهی به آسمان نگاه کن،آتشکده، دموکراسی در روز روشن اشاره کرد. تلویزیون هم به عنوان رسانه ای فراگیر که یکی از وظایفش ترویج دینمداری است به موضوع مرگ و حیات آخرت در قالب فیلم و سریال می پردازد.از زمانی که تولید و پخش سریالهای معناگرا برای ماه رمضان در دستور کار تلویزیون قرار گرفت، مرگ و آخرت و سرنوشت روح آدمی هم به سریالهای تلویزیونی راه یافت.
قاسم جعفری یکی از اولین کارگردانانی بود که به این موضوع پرداخت و سریال «کمکم کن» را تولید کرد. سریالی که از نگاه این کارگردان سرنوشت روح انسان را در حیات بعد از مرگ نشان می داد.بعد از آن کارگردانانی مانند علیرضا افخمی و سیروس مقدم هم به سراغ چنین موضوعاتی رفتند.در اکثر این آثار تصادف و کُما یکی از دلایلی بود که یک انسان می توانست بخشی از آخرت یا بهتر بگوییم برزخ را ببیند و بعد به دنیای خاکی برگردد.اما او بعد از بازگشت از آن دنیا نمی توانست آنچه را درک کرده به تمامی برای اطرافیانش بازگو کند.او به این دنیا برمی گشت تا از فرصتی که بار دیگر در اختیارش گذاشته شده استفاده کند و اعمال خود را درست کند؛ فرصتی که بسیاری از آدمها دوست دارند به آنها داده شود.
یادآوری بدون کُما
حجت قاسم زاده اصل، یکی از کارگردانانی است که در فیلمهایی که تاکنون ساخته مستقیم یا غیر مستقیم به موضوع مرگ اشاره کرده است.مرگ برای این کارگردان هم سؤال است و او دوست دارد به این موضوع از نگاه خود بپردازد که از میان آثار او که ارتباط بین زندگی و مرگ را به تصویر کشیده است، می توان به تنهایی و قصه ها و واقعیتها اشاره کرد.حالا قاسم زاده در یک سریال بلند به نام «یادآوری»، تلاش کرده، داستان مرگ و زندگی را به شکل موازی روایت کند؛ سریالی که از شبکه آی فیلم پخش می شود؛ شبکه ای که بینندههای خارجی هم دارد و مردم کشورهای همسایه آن را تماشا می کنند.
«یادآوری» بنا به گفته قاسم زاده داستان چاقی دارد و نویسنده آن؛ رویا غفاری – همسر قاسم زاده- برای آن کم نگذاشته است و هر چه در چنته داشته رو کرده است.یادآوری داستانی چاق دارد، چون شخصیتهای زیادی دارد و نویسنده و کارگردان به همه آنها پرداخته اند. شخصیتهای یادآوری هر کدام به نوعی در مقطعی رو در روی مرگ قرار گرفته اند و آن را از نزدیک لمس کرده اند.ماجرا با داستان علی شروع می شود.مرد جوانی که به اعدام محکوم شده، پای چوبه دار می رود، طناب به گردنش انداخته می شود،چهارپایه از زیر پای او کشیده می شود و تمام؛ او میمیرد اما در سردخانه زنده می شود و به زندگی برمی گردد.حالا او با تجربه ناب مرگ برگشته تا در بین مردم عادی زندگی کند، اما زندگی عادی برای او دشوار است، چون مردم او را به چشم قاتل نگاه می کنند.در یادآوری بچهای هم هست که مرگ را تجربه کرده و او تنها کسی است که تصور شاعرانه و رویایی از مرگ به مخاطب ارایه می دهد. او در ساعاتی که مرده بوده چیزهایی دیده که باورش برای مردم این دنیا سخت است.شیوا هم در داستان یادآوری حضور دارد که با چشم خود غرق شدن خواهر دو قلویش را در دریا دیده و حالا دچار تنشهای روحی زیادی شده است. یادآوری پر است از شخصیت، شخصیتهایی که هر کدام داستان خود را دارند. برای همین است که بیننده زمان تماشای یادآوری کمی گیج و حتی خسته می شود.خسته می شود چون ذهن بیننده تلویزیون عادت ندارد که این همه شخصیت را همزمان با هم پردازش کند و سرنوشت آنها را در ذهن نگه دارد؛ بخصوص وقتی سریال ریتمی بسیار کند دارد و آدمهایش انگار از زندگی واقعی فاصله دارند و درفضایی دور از زندگی این دنیا در جایی مبهم دارند به شکلی آهسته زندگی می کنند.این آهستگی تنها در زندگی آدمهایی که با مرگ مواجه شده اند وجود ندارد؛ خانواده های آنها هم آهسته و غیر واقعی زندگی می کنند.
قاسم زاده معتقد است که به بیننده کم فروشی نکرده است، اما ریتم بسیار کند سریال او به نوعی کم فروشی به مخاطب است. این کارگردان زندگی چندین شخصیت به همراه خانواده های آنها را به شکل موازی روایت می کند، در حالی که بیشتر آنها در همان چند قسمت اول حرف و ماجرای زندگی خود را تعریف کردند و حالا هر چه کارگردان می گوید به نوعی سفره آرایی شخصیتهاست و آنها دیگر چیز تازهای برای گفتن ندارند.شخصیتهای منفی همانی هستند که در قسمت اول و دوم خود را معرفی کرده اند و در بقیه قسمتها شخصیت خود را به نوعی مدام به رخ بیننده می کشند. سریال یادآوری فضا و رنگ و نوری سرد دارد که به خسته کننده شدن سریال بیشتر کمک کرده اند.فضا، دوربین و شخصیتها ایستا هستند و کنش،پیچیدگی و کشمکشی وجود ندارد که بیننده را درگیر کند.قاسم زاده با همه ادعاهایش این بار نتوانسته مخاطب را درگیر کار خود کند، او دور خودش و شخصیتهایش می چرخد و از آنها عکس می گیرد و آنها را تکرار می کند.بازیگران معروف هم نتوانسته اند این رخوت را از سریال بگیرند، چون داستان ملال آور و خسته کننده است.
اگر سریالی مانند «لاست» پر از شخصیت است و در هر قسمت شخصیتهای جدید وارد قصه می کند و زندگی آنها را از کودکی تا بزرگسالی و حتی مرگ نشان می دهد و به سریالی جهانی تبدیل می شود، برای این است که داستان آدمهایش را از زاویه غیرمعمول بازگو می کند و ساختارش چنان تازه است که بیننده را مبهوت می کند و ریتمش چنان تند است که مخاطب یک لحظه نمی تواند چشم از تلویزیون بر دارد.اما در یادآوری بیننده اگر چند قسمت از سریال را هم نبیند، اتفاق خاصی رخ نمیدهد.یادآوری داستان کم دارد، هر چند شخصیتهایش زیاد هستند.
باران باستانی، روزنامه قدس
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در استودیوی «جامپلاس» میزبان دکتر اسفندیار معتمدی، استاد نامدار فیزیک و مولف کتب درسی بودیم
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد