باز هم تهران برای بچه های این شهر تعطیل شد. باز هم تهران به میلیون ها بچه گفت من برای شما امن نیستم و بهتر است پایتان را روی خیابان های من نگذارید، هوای مرا به ریه های کوچک تان نفرستید، چشم هایتان را به آسمان سیاه من ندوزید. در خانه بمانید. این پیام هر قدر هم که از سر دلسوزی باشد بی رحمانه ترین پیامی است که یک شهر می تواند به کوچک ترین شهروندانش بدهد. اینکه یک شهر بگوید برای چندمین بار آغوشم به روی تو بسته است، این پیام، پیام تلخی است.
شهر، بخشی از هویت ماست. ما ریشه هایمان را در شهر می کاریم و از آن تغذیه می کنیم تا وقتی بزرگ شویم و هویت خود را چون میوه یی که ثمره آن ریشه است ضمیمه زندگی و شخصیت خود کنیم. ما یا نمی خواهیم یا نمی توانیم که تهران و کلانشهرهایمان را از زیر یوغ سربی این هوای آلوده رها کنیم. با بستن درهای شهر چه تصویری از شهر برای آنان می سازیم؟
البته که این تصویر بهتر از بیمارستان و تنفس زیر چادر اکسیژن است، اما اگر کودکی این شهر را هیولایی سیاه تصور کند که باید از دست آن به اتاق کوچکش (که آن هم خالی از سرب و دود نیست) پناه ببرد، پر بیراه نیست.
می ترسم از نقاشی که آسمان آن قهوه یی باشد، می ترسم از شهری که کودکان را دوست ندارد و آغوشش را به روی آنها می بندد. همه ما مسوول ریه های کوچک این بچه هاییم. صدای سرفه های این بچه ها گوش مان را کر خواهد کرد اگر نخواهیم برای هوایی که به آلودگی آن عادت کرده ایم فکری کنیم. دیگر به چه زبان، به مدد کدام استدلال باید بخواهیم درهای این شهر را به روی کودکان باز کنند و بگذارند آنها هم آسمان را صاف و شهر را پاک ببینند و این پاکی را به یاد بسپارند.
شبکه ایران
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد