در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
اما در این نامگذاری و این ارزشگذاری یک نکته مفروض است و آن اینکه این وحدت یک هدف است و در حال حاضر جدایی و انفکاکی میان این دو وجود دارد. گویی فرض اولیه این است که دانشگاه به راه خود میرود و حوزه نیز مسیر جداگانهای دارد و این دو با هم تقابل و تعارض نامیمونی دارند که باید مانع آن شد و در راستای تحقق وحدت آنها گام برداشت. اما آیا این پیشفرض صحیح است؟
در بستر تاریخیای که این نامگذاری صورت گرفت (شهادت دکتر مفتح در سالهای اولیه پیروزی انقلاب اسلامی) میتوان مدعی شد چنین تقابلی میان حوزه و دانشگاه به نحوی وجود داشت.
اما این تقابل ذاتی است یا عارضی؟ به عبارت دیگر آیا تقابل حوزه و دانشگاه هیچ گونه جای رفع و اصلاح ندارد و ذات حوزه چنان است که با ذات دانشگاه مغایرت و تقابل و تعارض دارد یا اینکه ذات این دو با هم تعارضی ندارد بلکه در برهههایی از تاریخ به علت واقعیتهای سیاسی و اجتماعی، این تقابل و تعارض میان حوزه و دانشگاه ایجاد شده است؟ برای پاسخ به این پرسشها ابتدا باید از چیستی و ماهیت این دو بیشتر مطلع شویم.
دانشگاه، تاریخ و ماهیت آن
اگر بنا باشد ویژگیهای اصلی دانشگاه را به شکل علمی و مورد قبول صاحب نظران بر شماریم، به چند معیار محدود میرسیم؛ مثلا تخصصی بودن، ارائه مدرک علمی و... اما برخی بر این معیارها، معیارهای دیگری نیز میافزایند؛ مثل نگاه سکولار و دنیامدارانه به جهان و اجتماع داشتن. این خصوصیت، ویژگی بسیاری از دانشگاههای مدرن است. دانشگاههای مدرن امروزی، غالبا در تحقیقات خود، نگاه سنتگرایانه به جهان ندارند.
وقتی یک شیمیدان در آزمایشگاه خود مشغول تحقیق بر عناصر شیمیایی است و نظمی را درون آنها کشف میکند و به اثبات میرساند، کاری به این ندارد این نظم محصول و معلول یک ناظم خردمند است یا خیر.
وقتی یک منجم در دانشگاه به مطالعه روی حرکت سیارات و کهکشانها میپردازد، کاری به این مساله ندارد که آیا این آسمان بیکران، مخلوق آفرینندهای بینهایت قدرتمند است یا خیر. او اشیا را در محدودهای بسیار کوچکتر از آنکه بتوان چنین پرسشهایی را در آن مطرح کرد، مورد مطالعه قرار میدهد.
پس یکی از ویژگیهای تحقیقات دانشگاهی بویژه تحقیقات بنیادینی که در حوزه علوم تجربی و ریاضی صورت میگیرد، بیتوجهی به مسائل کلامی و دینی است. به همین علت عدهای در برشمردن خصوصیات دانشگاه، نگاه عرفی یا به اصطلاح سکولار به جهان را نیز اضافه کردهاند. اما این ویژگی، ویژگی اصلی و ذاتی دانشگاه نیست. حتی میتوان گفت این ویژگی، جزو ویژگیهای دانشگاههای مدرن هم نیست.
تاریخ دانشگاه به سالهای قبل از ظهور دانشگاههای مدرن بازمیگردد. معمولا آکادمی افلاطون را جزو نمونههای اولین دانشگاههای غربی میدانند. این آکادمی در قرن چهارم قبل از میلاد تاسیس شد. اما اخبار افسانه گونهای از وجود دانشگاه در بیش از 20 قرن قبل از میلاد مسیح در چین وجود دارد. همچنین در قرن پنجم قبل از میلاد در هند نیز دانشگاه نالاندا وجود داشته که حتی به فارغالتحصیلان مدرک ارائه میکرده است. در کنار این دانشگاههای باستانی، دانشگاه قسطنطنیه نیز در قرن نهم میلادی جزو دانشگاههایی است که قبل از ظهور دانشگاههای مدرن در قرون دوازدهم و سیزدهم میلادی، دارای بسیاری از ویژگیهای دانشگاههای امروزین بوده است. در قرن سوم میلادی نیز در ایران، دانشگاه جندیشاپور تاسیس شد. بنابراین تاریخ دانشگاه، صرفا محدود به دوره مدرن نیست، بلکه در عهد باستان نیز دانشگاههای مهمی وجود داشته که فعالیتهای ارزشمندی نیز از آنها به ثبت رسیده است.
برخی پدیدهها، از جمله نظام سرمایهداری، کارخانههای بزرگ صنعتی، نظامهای حقوقی مدرن و... را تا حدی میتوان صرفا به دوره مدرن نسبت داد، ولی دانشگاه پدیدهای نیست که صرفا آن را محدود به دوران مدرن کنیم. اگر بخواهیم ویژگیهای ذاتی و حداقلی دانشگاه را برشماریم، میتوانیم به این ویژگیها اکتفا کنیم:
الف ـ محلی صرفا برای تحصیل علوم و نیز پژوهش
ب ـ تخصصی بودن تحصیل و پژوهش
ج ـ ارائه تسهیلات و ویژگیهایی به مدرسها و نیز دانش پژوهان از جمله ارائه مدرک علمی که دال بر رتبههای علمی آنهاست.
د ـ استقلال عمل از نظام سیاسی به این معنا که دانشگاه، باوجود بهرهمندی از حمایتهای دولتمردان، محلی برای اجرای فرامین حاکمان، چه در شرق و چه در غرب نبوده است، بلکه متمرکز روی اهداف علمی بوده که در عین حال جامعه و نیز ساختار سیاسی میتوانستند از نتایج آنها در راستای اهداف خود استفاده کنند.
این ویژگی دانشگاهها، به دانشگاههای مدرن محدود نیست، بلکه دانشگاههای سنتی نیز کم و بیش دارای این ویژگیها بوده است . از سوی دیگر، حذف مسائل سنتی و کلامی، ویژگی لازم همه دانشگاههای مدرن نیست، بلکه بسیاری از این مسائل در دانشگاههای مدرن احیا شده و در رشتههای اختصاصی چون الهیات مورد بررسی قرار میگیرد. مسائلی چون موجه بودن و مدلل بودن براهین سنتی اثبات وجود خدا، مساله چگونگی امکان وحی، مساله چگونگی تفسیر معتبر کتابهای مقدس و... همگی از مسائلی است که امروزه در دانشگاههای معتبر دنیا از آنها بحث میشود. همچنین دانشگاههای مدرن در مناطق مختلف دنیا از مسائل بومی خود بحث میکنند و برای مثال بعضی از معتبرترین دانشگاههای دینپژوهی در دنیا، دانشگاههایی مدرن و امروزی در کشور هندوستان است. پس میتوان گفت بین دانشگاههای مدرن امروزی و دانشگاههای باستانی تفاوت ماهوی چندانی وجود ندارد و آنچه متفاوت شده است تمرکز بیشتر و نیز تخصصیتر شدن و فراگیرتر شدن و اختصاص یافتن بودجههای هنگفتتر در تحقیقات علمی درون دانشگاههاست. اما با این اوصاف آیا آنچه خصوصیت ماهوی دانشگاه دانستیم، با ماهیت حوزههای علمیه سنتی ما در تعارض است؟
حوزههای علمیه سنتی به عنوان مراکزعلمیمستقل
حوزههای علمیه سنتی به شکل تاریخی، مراکزی علمی بودند که به شکل تخصصی به بحث درباره علوم متفاوت میپرداختند. امروزه علوم حوزوی محدود به علوم دینی چون فقه و اصول و تفسیر قرآن و اصول اعتقادات است. اما علومی چون نجوم، طب و ریاضیات نیز زمانی در همین حوزههای علمیه مورد تحقیق و مطالعه قرار میگرفت. برخی بزرگان حوزههای علمیه در بسیاری از این علوم تحصیل میکردند و به اصطلاح ذوالفنون میشدند. این مساله هر چند نیازمند نبوغ فراوانی بوده و در همان زمان نیز هر کسی قادر به تحصیل در علوم مختلف نبوده است، اما امروزه عملا امکان آن از بین رفته است، چرا که دامنه علوم آنقدر گسترده شده است که یک فرد توان و فرصت کسب تخصص در شاخههای مختلف علوم را ندارد.
بنابراین حوزههای علمیه سنتی، تفاوت ماهوی با دانشگاهها نداشته، بلکه آنچه تغییر کرده، گسترده شدن علوم از جمله علوم تجربی، ریاضیات و نیز الهیات است و همین سبب شده برخی از این علوم، از دستور کار حوزههای علمیه حذف و حوزویان خود را به علوم دینی و الهیات محدود کنند.
در اینجا ممکن است فردی بپرسد تعارض اولیهای که از آن یاد شد (و اکنون به این نتیجه رسیدهایم که آن تعارض، نه ذاتی دانشگاه و حوزه، بلکه یک امر عارضی و ثانوی است) معلول چه چیزی بوده است؟
اولین فارغالتحصیلان
پیشگامان تحصیل در دانشگاههای مدرن در کشورهای شرقی، تحصیل در دانشگاه را در کشور خود تجربه نکردند. کشورهای شرقی از جمله کشور ایران، پس از اینکه در حوزههای صنعتی و توانمندیهای نظامی، احساس عقبماندگی از رقبای غربی خود را کردند، دانشجویانی را برای فراگیری علوم غربی، عازم این کشورها کردند. این دانشجویان پس از فراغت از تحصیل، علوم جدید را همچون رهآوردی از غرب به سرزمین خود بردند. اما این علوم تنها ره آورد آنها نبود. بلکه این فارغالتحصیلان، با نگرش مدرن غربی، نسبت به جامعه و سیاست نیز آشنا شده بودند و این نگرش را نیز در کشورهای خود مطرح کردند. این دیدگاههای جدید نسبت به جامعه و سیاست، برخلاف رهآورد اصلی این فارغالتحصیلان (یعنی علوم صنعتی جدید) در کشورهای شرقی مخالفانی داشت، چرا که برخی پیشروان سنت در این کشورها، این نگرشها را مخالف و در تعارض با سنتها میدیدند. اینگونه بین فارغالتحصیلان دانشگاهی از فرنگ بازگشته از سویی و حوزویان از سوی دیگر، تقابلی بر سر مسائل اجتماعی و بعضا سیاسی ایجاد شد. پس تعارض و اختلاف نه بین حوزه و دانشگاه، بلکه بین فارغالتحصیلان این دو نهاد و آن هم در یک مقطع تاریخی خاص روی داد.
این اختلافها پیش از پیروزی انقلاب اسلامی به دلیل توافق هر دو طرف بر سر ناکارآمدی نظام سیاسی موجود کمرنگ شد. اما پس از پیروزی انقلاب، برخی از این اختلافها مجدد پررنگ شد. برخی حوزویان و نیز دانشگاهیان برای رفع این اختلاف و نزدیک کردن دو طرف تعارض پیشگام شدند. عناصری از نگرش مدرن توسط سنت پذیرفته شد، ولی برخی عناصر هنوز دارای مخالفان جدی است. همچنین در بین دانشگاهیان نیز دیگر ایدههای افراطی چون «از سر تا پا غربی شدن» طرفدار چندان قابل اعتنایی ندارد، بلکه حتی طرفداران تجدد نیز وجود برخی عناصر ارزشمند در سنت را پذیرفتهاند.
راهحل رفع تعارض را در همان گفتمان علمی باید جست که سالها در حوزهها و نیز دانشگاهها سابقه داشته است. دو طرف، فارغ از نزاعهای سیاسی و جدلهای روزمره سطحی باید در همان چارچوب علمی حوزه و دانشگاه به بحث و تبادل نظر و رسیدن به نقطهای والاتر دست یابند.
حسین فیض / جام جم
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
برای بررسی کتاب «خلبان صدیق» با محمد قبادی (نویسنده) و خلبان قادری (راوی) همکلام شدیم