این جوان سی سالهای که به تنهایی با ابرقدرتی به نام آمریکا پنجه در پنجه انداخته و آوارگی و سرانجام زندگی و پناهندگی در روسیه را به جان خرید، واقعا چه میخواهد؟ آیا سزاوار حمایت است یا پیگرد و مجازات؟ آیا قهرمان است یا مجرم؟
ادوارد جوزف اسنودن در سال 1983 متولد شد، همان سالی که داستان اینترنت نیز آغاز شد. او در سالهای نخست تولد همراه با والدین و خواهرش در کارولینای شمالی و سپس در مریلند زندگی کرد. پدرش کارمند گارد ساحلی و مادرش کارمند دادگستری بود. همسایگان دوران کودکی اسنودن از او به عنوان کودک آرامی یاد میکنند که همیشه پشت کامپیوتر بود. اسنودن کوچک در آن زمان همراه با دوستانش بازیهای کامپیوتری میکرد و به داستانهای مصور ژاپنی علاقه خاصی داشت، بویژه به داستانهایی که شخصیت اصلی آن قهرمانان تنهایی بودند که به دلیل خستگی از زندگی روزمره به دنبال زندگی مخفی و مهیج میرفتند.
در سال 2002 والدین اسنودن از یکدیگر جدا شدند و او بعد از اتمام دبیرستان برای طی یک دوره کامپیوتر به کالج رفت، اما خیلی زود ترک تحصیل کرد. اسنودن در یکی از مطالب اینترنتی خود از این ترک تحصیل با افتخار یاد میکند و میگوید: انسانهای باهوش نیازی به دانشگاه ندارند و آنچه بخواهند به دست میآورند و از خود در تاریخ اثری بر جا میگذارند. او در جایی دیگر مینویسد: من آدمی خشن و عصبی هستم چون در دوران کودکی به اندازه کافی از محبت پدر و مادر برخوردار نبودم.
دو سال بعد به عنوان داوطلب به ارتش پیوست و در آن زمان هدفش از این کار آزاد کردن مردم عراق بود، اما در تمرینات هر دو پایش شکست و از خدمت معاف شد و به عنوان نگهبان به استخدام شرکتی درآمد که همکاری نزدیکی با آژانس امنیت ملی آمریکا داشت. چیزی نگذشت که به عنوان متخصص کامپیوتر به استخدام سازمان سیا درآمد و در حالی که فقط 24 سال داشت از سوی این سازمان به ماموریت ژنو رفت. تا این جای کار اسنودن هر چه میخواست به دست آورده بود.
ادوارد اسنودن حتی امروز نیز میداند که ابزار لازم را برای قهرمان شدن در اختیار دارد. او به دلیل کار برای سیا و آژانس امنیت ملی به مدارکی دسترسی داشت که او را در این باره که آمریکا یک دولت بزرگ جاسوسی است، مطمئن میکرد. اسنودن از همان زمان و تا چند ماه بعد برای افشاگریهای خود نقشه میکشید و بعدها طی مصاحبهای با یک روزنامه چینی گفت به استخدام یک شرکت مشاوره امنیتی به نام بوز آلن درآمده تا به گونهای هدفمندانه به برنامههای جاسوسی آژانس امنیت ملی آمریکا دسترسی داشته باشد. او در ژانویه 2013 از طریق یک ایمیل ناشناس با مستندسازی به نام لورا پتراس که در گذشته فیلمی درباره چند افشاگر ساخته بود، تماس گرفت. اسنودن البته در آن نامه الکترونیکی فاش نکرد که برای چه کسانی کار میکند، اما اطمینان داد که اسناد بسیار مهمی در دست دارد.
روز اول ژوئن سال جاری اسنودن در هتلی پنج ستاره در هنگکنگ با پتراس و دو روزنامهنگار از روزنامه گاردین دیدار کرد، اما در آن روز هیچ یک از آن سه نفر تصور نمیکردند اسناد و مدارک اسنودن میتواند بزرگترین ماجراجویی زندگی او باشد. هیچ یک از آنها نمیدانست که این جوان کیست و واقعا چه میخواهد.
ایوان مک آسکیل، نویسنده روزنامه گاردین درباره آن ملاقات میگوید که اسنودن کاملا آرام بود و به نظر باهوش میآمد. او مدت یک ساعت به پرسشهای آن سه نفر پاسخ داده و سپس از اسناد و مدارک محرمانهای گفت که در چهار لپ تاپ آن را ذخیره کرده است، اسنادی که در میان آنها اطلاعاتی درباره یک برنامه جاسوسی و شنود وجود دارد و نشان میدهد چگونه آژانس امنیت ملی آمریکا اطلاعات فیسبوک، گوگل و دیگر شرکتهای بزرگ اینترنتی را سرقت میکند.
در این اسناد گزارشهایی از یکی از سرویسهای مخفی بریتانیا نیز وجود داشت که مثلا نشان میداد سران حاضر در اجلاس گروه 20 در سال 2009 تحت شنود و جاسوسی قرار داشتهاند. افزون بر آن درباره برنامهای گفته شده بود که به وسیله آن بریتانیا به کابلهای فیبر نوری دسترسی پیدا کرده و اطلاعات حاصل از آن را در اختیار آمریکاییها نیز میگذارد. به گفته مکآسکیل، اسنودن در آن ملاقات هیچ پولی بابت این اسناد درخواست نکرد.
در این مورد که اسنودن مرتکب عملی خلاف قانون شده است، تقریبا شک و تردیدی وجود ندارد. بدون شک او به اعتماد کارفرمایانش خیانت کرده است و دادستان کل آمریکا نیز بر اساس قانونی که زمان تدوین آن به سال 1917 بازمیگردد، علیه وی به اتهام سرقت مدارک محرمانه و جاسوسی اعلام جرم کرده است. اما این قانون که در زمان جنگ اول جهانی تدوین شد در پاراگرافهای مبسوط خود از چنان تناقضهایی برخوردار است که گاه حقوقدانهای آمریکایی نیز براحتی نمیتوانند از آن استفاده کنند. بر این اساس خیانت در اسرار دولتی در صورتی که به منافع آمریکا خدشه وارد کرده و موجب امتیاز برای قدرتهای خارجی شده باشد، جرم محسوب میشود و مجازات دارد؛ اما اگر اسنودن محکوم شد آیا باید چند دهه پشت میلههای زندان بماند یا مجازات مرگ هم او تهدید میکند؟ آیا چنین مجازاتی مناسب و عادلانه خواهد بود؟
اما اسنودن و هوادارانش که تا به امروز بر شمار آنان افزوده شده است، اقدامات او را با همان تفسیرهای عادی از نافرمانی مدنی توجیه میکنند. از نظر آنان آنچه را که عدالت میگویند، بیعدالتی است و این نافرمانی مدنی علیه قواعدی است که چه بسیار بیقانونیها و بیعدالتیها را رقم زده است. آن قانونی که اسنودن بر پایه آن محکوم میشود، فقط برای سرپوش گذاشتن بر برنامههای جاسوسی و قانونشکنیهای بیشمار قدرتهای بزرگ به کار میآید.
به باور طرفداران اسنودن، شاید عمل وی غیرقانونی باشد، اما به همان اندازه ضروری و مشروع بوده است. بر پایه این استدلال اگر اسنودن نظر سوئی داشت میتوانست این اطلاعات را به چینیها و روسها و دیگر دشمنان آمریکا بفروشد و صاحب میلیونها دلار ثروت شود؛ اما اسنودن نه تنها چنین کاری نکرد بلکه شغل پردرآمد و زندگی راحت خود را رها کرد تا آمریکاییها و دیگر مردم دنیا بدانند که دولت آمریکا و متحدانش به چه میزان گستردهای اطلاعات را دزدیده و ذخیره میکنند و هیچ نهاد رسمی و قانونی مانند پارلمان نیز بر کار آنها نظارت ندارد. اسنودن بحثی را در جهان به جریان انداخت که مدتها مغفول مانده بود؛ یعنی بحثی درباره قانون و آزادی که به عقیده خودش سرانجام حتی میتواند در جهت منافع آمریکا نیز باشد.
از سوی دیگر، مخالفان اسنودن عقیده دارند کار وی باعث میشود از این پس کشورهای دیکتاتوری جهان دیگر به ادعاهای حقوق بشرخواهانه آمریکا وقعی نگذارند و از همین حالا نیز رسانههای چین از آمریکا به عنوان کشور شرور یاد میکنند؛ اما آیا واقعا گناه همه این واقعیتها بر گردن اسنودن است؟
طرفداران برنامه شنود و جاسوسی استدلال میکنند که این کار به نفع امنیت آمریکا بوده است. آنها ادعا دارند که از سال 2007 تا به امروز به همین وسیله یعنی شنود و جاسوسی، از پنج حمله تروریستی در اروپا جلوگیری کردهاند، اما ادعای آنان قابل بررسی نیست زیرا در طبقهبندی خیلی محرمانه جای دارد. از قرار معلوم حتی آلمانیها نیز که بتازگی متوجه شنود تلفن همراه آنگلا مرکل از سوی آژانس امنیت ملی آمریکا شدهاند نیز آگاهانه یا ناآگاهانه با آمریکا همکاری کردهاند. اما پرسش اینجاست که چگونه همین نهاد آمریکایی نتوانست حملات به متروی لندن در سال 2005 را کشف کند و از کشته و مجروح شدن صدها نفر جلوگیری کند؟ به چه دلیل این آژانس در داخل خاک آمریکا از این که بتواند انفجارهای بوستون را که از سوی دو جوان مهاجر و تقریبا کم سن و سال انجام گرفت جلوگیری به عمل آورد، عاجز ماند؟
به هر حال، اسنودن چارهای نداشت جز آن که زندگی مخفیانه را آغاز کند یا مانند جولیان آسانژ به سفارتخانه یک کشور دیگر رفته و در آنجا پناه بگیرد یا خود را به خاک کشور ثالث برساند. در این مرحله بود که وکلای ویکیلیکس به کمک اسنودن آمدند و پس از فشارهای دولت هنگکنگ، او را که هیچ برنامهای برای آینده نداشت از آن کشور خارج کردند.
وکیل ویکیلیکس قبل از خروج اسنودن به دیدن وی در هتل رفت و به توصیه اسنودن موبایل خود را در یخچال گذاشت تا شنود نشود. اسنودن در این دیدار تنها از این نگرانی داشت که اگر به زندان بیفتد به اینترنت و کامپیوتر دسترسی ندارد و این مساله برای او قابل تحمل نبود.
سرانجام اسنودن به فرودگاه مسکو وارد شد و پس از چند هفته با کمک وکلای جولیان آسانژ و ویکیلیکس توانست از دولت روسیه پناهندگی یک ساله بگیرد. در این مدت پاسپورت آمریکایی او نیز به دستور کاخ سفید باطل شد. افشاگریهای اسنودن در این مدت نه تنها پرده از شنود تلفن همراه مرکل، بلکه از شنود بیش از 30 کشور متحد آمریکا از سوی آژانس امنیت ملی آن کشور پرده برداشته و یک دیوار بیاعتمادی میان واشنگتن و متحدانش ایجاد کرده است.
اسنودن بیش از هر چیز نمیخواست به سرنوشت آن سرباز افشاگر آمریکایی یعنی بردلی منینگ دچار شود و برای سالهای طولانی در زندان بماند. صد البته اگر اسنودن به دست آمریکاییها میافتاد، سرنوشتی به مراتب بدتر از او در انتظارش بود. حال اسنودن در روسیه کار میکند، همان کشوری که البته کارنامه درخشانی در رابطه با گردش آزاد اطلاعات ندارد. اما آیا اسنودن انگیزههای اولیه خود را فراموش میکند و با روسها و چینیها دست به معامله میزند یا همچنان اسنادی را افشا میکند تا مردم بدانند در چه دنیایی زندگی میکنند؟
محمدعلی فیروزآبادی / جامجم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
استاد یدالله کابلی معتقد است: تحولات نقاشیخط، نمایش قدرت نوآوری و خلاقیت در عرصه خط است
مصطفی کارخانه در گفتوگو با «جامجم»: