دستگیری مینا و شوهرش کار سادهای نبود چون وقتی ماموران پلیس خرمآباد آنها را ردیابی کردند فهمیدند این زوج از آن شهر خارج شدهاند. البته فاش شد نام همسر مینا، اسماعیل و او همان کسی است که از حساب مقتول به حسابش پول واریز شده است. دیگر تردیدی وجود نداشت جنایت توسط این زن و شوهر انجام شده است، اما آنها مدام محل سکونتشان را تغییر میدادند. در این مدت کارآگاه شهاب و ستوان ظهوری مسئولیت تحقیق درباره دو جنایت دیگر را نیز به عهده گرفتند و قاتلان را به دادسرا معرفی کردند تا این که بالاخره مینا و اسماعیل بعد از گذشت یک ماه از جنایت در گرگان دستگیر و به تهران منتقل شدند.
آن دو با توجه به نحوه فرارشان و همچنین دیگر اسناد و مدارکی که وجود داشت نمیتوانستند قتل را انکار کنند. مینا زودتر از شوهرش لب به اعتراف باز کرد و گفت: «بیشتر از یک سال در خانه فرزاد کار کردم. این اواخر فهمیدم او به من نظر دارد. از طرفی اسماعیل از من خواستگاری کرده بود. وقتی به فرزاد گفتم میخواهم ازدواج کنم عصبانی شد و گفت نباید این کار را بکنم. آن روز ما با هم بگومگو کردیم، اما اتفاق خاصی نیفتاد. آن شب چون خیلی ناراحت بودم اسماعیل سوالپیچم کرد و وقتی ماجرا را فهمید گفت باید به فرزاد درس ادبی بدهیم. من پیشنهاد دزدی دادم. چون کارت عابربانک او همیشه روی اپن آشپزخانه بود و رمزش را هم پشتش نوشته بود. اسماعیل قبول کرد. من سه روز آخر هر روز به خانه فرزاد میرفتم یعنی او هر دفعه مرا به بهانهای به آنجا میکشاند من هم هر دفعه کارت را از پنجره برای شوهرم پرت میکردم و او دزدی را انجام میداد. بعد هم کارت را سر جایش میگذاشتم. روز سوم وقتی کارت را از اسماعیل گرفتم و میخواستم آن را سر جایش بگذارم فرزاد مچم را گرفت و با هم درگیر شدیم. از پنجره برای اسماعیل دست تکان دادم و کمک خواستم. او بالا آمد و با هم درگیر شدیم و من و اسماعیل او را با چاقو زدیم بعد هم اسماعیل خفهاش کرد. ما برگه تقویم را کندیم و فرار کردیم.»
این زوج همان روز عقد کردند و راهی خرمآباد شدند تا کسی به آنها شک نکند. اسماعیل وقتی فهمید زنش همه اسرار را برملا کرده است، به قتل اعتراف کرد و گفت: «قاتل اصلی من هستم. وقتی فهمیدم فرزاد به مینا نظر دارد خیلی عصبانی شدم و از او کینه به دل گرفتم برای همین هم با دستهای خودم خفهاش کردم، اما بعد از این کار پشیمان شدم. مینا خیلی راحت میتوانست دیگر به آن خانه نرود و همه چیز بدون درگیری و کشمکش تمام شود. ما اشتباه بزرگی انجام دادیم.»
کارآگاه بعد از این که به جزئیات قتل پی برد به خواهر فرزاد تلفن کرد و از او خواست به تهران بیاید. زن جوان در اداره آگاهی از زبان شهاب همه ماجرا را شنید، اما متهمان را دروغگو خواند.
ـ آنها فقط برای دزدی برادرم را کشتند. فرزاد مرد پاکی بود و این تهمتها به او نمیچسبد. برادرم جوان که بود عاشق دختری شد، اما آن دختر با مرد دیگری ازدواج کرد و فرزاد بعد از آن به تهران آمد و دیگر با هیچ دختری ارتباط نداشت و فکر ازدواج را هم برای همیشه از سرش بیرون کرد. مینا فقط میخواهد به برادرم تهمت بزند تا کارش را توجیه کند.
ستوان ظهوری به خواهر مقتول توضیح داد این جزئیات باید در دادگاه مشخص شود و کار آنها دستگیری قاتلان بود که انجام دادهاند. / ضمیمه تپش
علی رحیمی
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد