شاید هم هیچ وقت توضیح و تعریف قانعکنندهای درباره مقولهای به نام ضربالمثل نشنیدیم و رفته رفته و به مرور زمان جزئی از زندگی ما هم شد.
بعدها که بزرگ شدیم اغلب کاربرد این ضربالمثلها را یاد گرفتیم و آنها را به کار بردیم. دیگر هم چرایی در ذهنمان باقی نمانده بود که درگیرش باشیم و به مرور ذهنمان به وجود ضربالمثلهایی که ما را به رساندن مفهوم مورد نظرمان به طرف مقابلمان کمک میکرد، عادت کرد و آنها را به عنوان بخشی از گفتوگوهای روزانه پذیرفت.
اما شاید این سوال از ذهن خیلی از ما گذشته باشد که اصلا چگونه ضربالمثلها به وجود آمدهاند؟ آیا همه آنها حاصل تجربه پیشینیان ما بوده یا اینکه واقعیت ندارند و به قول مولانا شدهاند پیمانهای برای بیان معانی مدنظر یک قصه؟ به هر حال آنچه میدانیم این است که بسیاری از این داستانها از یاد رفته و پیشینه برخی از مثل ها برای ما روشن نیست.
بعضی مثلها حاصل پندهای بزرگان یا تجربه زندگی مردم است. این گونه مثلها را حکمت مینامند. بعضی گفتار اشخاص معروف، تاریخی یا عادی بوده که در موقع خاص خیلی بجا و مناسب بوده و چون به مذاق شنوندگانش خوش آمده، مشهور شده است.
بسیاری از مثلها هم نتیجه داستانی، خواه حقیقی یا افسانهای است، در حالی که مردم از داستان اصلی آن ممکن است بیخبر باشند یا ممکن است در هر شهری به صورتی نقل شود.
میرحسن ولوی یکی از پژوهشگران ادبیات عامه معتقد است: از نشانههای زنده بودن یک زبان زایش دائمی جملات مختصری است که بتدریج شکل گرفته و بین همگویان آن زبان رواجی ریشهدار مییابند که نام آنها بهطور اجمالی میشود ضربالمثل.
او میافزاید: ضربالمثلهای هر زبان نزد هر ملتی در طول تاریخ روندی طی میکنند که میتوان آنها را تبلوری از ادبیات، احساسات، ارزشهای اخلاقی و اجتماعی و به طور کل فرهنگ و روحیات آن ملت قلمداد کرد.
ولوی بیان میکند: این جملات مختصر اغلب هشدار دهنده، آموزنده یا در برخی موارد کنایهآمیز بوده و در اغلب موارد طنزی زیرکانه و حتی تلخ و گزنده را به همراه دارند و در متن و بطن مکالمات روزمره و حتی مطالب نوشتاری آن قوم و ملت جایگاهی جدی به خود اختصاص میدهند.
او درباره تفاوتهای ضربالمثل و امثال و حکم میگوید: بسیاری از مردم و حتی برخی نویسندگان و فرهیختگان از مفاهیمی همچون امثال و حکم و ضربالمثل تلقی واحدی دارند و تفاوتی بین آن دو قائل نیستند وحال آنکه بین آنها اگر چه مشابهتهایی وجود دارد، ولی نوعا با یکدیگر متفاوت هستند.
ولوی میافزاید: امثال و حکم عموما حاوی بار معنایی بسیار عمیقی هستند، اما لزوما در ضربالمثلها چنین نیست. مثلا مقایسه کنید «هرکه بامش بیش برفش بیشتر» را که جزو امثال و حکم است با «دل دادن و قلوه گرفتن» که ضربالمثل است.
او ادامه میدهد: خاستگاه کلی و عمومی امثال و حکم متون دینی، فرهنگی یا اتفاقات ریشهدار تاریخی است که میتوان آنها را در عناصر فرهنگی ردیابی کرد، در حالی که ضربالمثلها لزوما چنین نیستند و میتوان گفت اغلب آنها نتیجه روابط و اتفاقات عادی مردمی است که بر اثر استفاده مکرر و بجا در بین مردم ریشه دوانیده است. مثلا مقایسه کنید «نابرده رنج گنج میسر نمیشود» را با ضربالمثل «پاتو از گلیمت درازتر نکن».
این پژوهشگر میافزاید: امثال و حکم همواره حاوی باری مثبت بوده و طبعا اندرز یا هشداری به همراه دارند، در حالی که ضربالمثلها لزوما اینچنین نیستند و حتی گاهی اوقات گمراهکننده هم هستند. مثلا مقایسه کنید «به گرسنگی مردن بهتر که نان فرومایگان خوردن» را با این ضربالمثل که میگوید: «بگرد تا بگردیم».
او در پایان سخنانش میگوید: ضربالمثلها عموما کوچه بازاری هستند در صورتی که امثال و حکم وجهی از فرهنگ متین و فرهیختگی به همراه دارند. مثلا مقایسه کنید «نوش دارو بعد از مرگ سهراب آوردن» را با ضربالمثلی که میگوید: «خر رو با پالونش میخورن». ** کمرنگشدن ادبیات شفاهی
زمان زیادی را پای تلویزیون میگذرانیم، رادیو گوش میدهیم، شبکههای اجتماعی و سایتهای خبری را میگردیم و به اصطلاح امروزیش وبگردیهای مفصلی داریم. کمتر کتاب میخوانیم. شاید روزنامهها را هم کمتر بخوانیم و خلاصه آنکه شاید شکل زندگیمان در مقایسه با یکی دو نسل قبلترمان تفاوتهای زیادی دارد.
از همین روست که بسیاری از پژوهشگران معتقدند این روزها ارتباط نسل جوان با ادبیات شفاهی گذشتگان و ضربالمثلها که بخشی از زندگی نسلهای قبلتر بوده کمرنگ شده است. اگر هم دقت کنیم میبینیم این روزها ضربالمثلها کمتر از زبان اطرافیانمان شنیده میشوند و میتوان این را پذیرفت که کاربرد آنها در زندگی کمرنگتر از گذشته شده است. اما واقعا این گسست از کجا و چگونه اتفاق افتاده است؟
محمد جعفری قنواتی، پژوهشگر فرهنگ عامه، نقش نویسندگان و شاعران قرون گذشته را در حفظ و نگاهداشت ضربالمثلها موثر میداند و معتقد است گسست بین نسل جوان و ضربالمثلها اتفاقی است که در دوره جدید رخ داده است.
او میگوید: کاری که شاعران و نویسندگان ما در قرون گذشته انجام میدادند، باعث میشد بین نسلهای مختلف نوعی استمرار و وحدت فرهنگی به وجود بیاید.
او ادامه میدهد: متاسفانه در سالهای انقلاب مشروطه و زمانی که نخبگان ما با جامعه اروپا آشنا شدند، به این نتیجه رسیدند که اگر جامعه ما دارای عقبماندگی است، دلیلش چیزی نیست جز فرهنگ قدیم. نخبگان سیاسی و فرهنگی ما این موضوع را بصراحت بیان کردند و این مساله باعث شد گسستی نسبت به ادبیات گذشته اعم از ادبیات رسمی یا شفاهی به وجود بیاید.
جعفری قنواتی تاکید میکند: البته به واسطه قدرتمند بودن فرهنگ ایرانی، سالها طول کشید تا این حرکت تاثیر خود را برجا بگذارد و در این میان، برخی بخشها نیز مقاومتهایی صورت میدادند؛ مثل واعظان، نقالان و قصهخوانان. این اقشار تا حدودی باعث استمرار تفکر قبلی شدند ولی به هر شکل، گسست ما با ادبیات گذشته اتفاق افتاد.
او میافزاید: نکته مهم اینجاست که تقریبا در همان زمانی که نخبگان ما به این نتیجه رسیدند که باید با گذشته قطع ارتباط کنیم تا به آینده فکر کنیم، در غرب، جنبش بازگشت به گذشته شروع شد و به همین دلیل است که اواسط قرن ۱۹، برادران گریم افسانههای مردم آلمان را جمعآوری کردند؛ درحالی که حدود صد سال بعد بود که گردآوری افسانهها در ایران آغاز شد.
نویسنده کتاب «قندان و نمکدان» اظهار میکند: بازگشت به اساطیر یونان و روم، یک جنبش فرهنگی در غرب بود و در این دوره کتابها و نمایشنامههای بسیاری با الهام از آثار کلاسیک نوشته شد و این روند حتی تا امروز ادامه دارد. علاوه بر آن کتابهای بسیاری هم با الهام از کتاب مقدس مسیحیان نوشته شد؛ همان چیزی که در فرهنگ ایرانی نیز جاری بود.
او ادامه داد اینچنین بود که نهضت بازسرایی در غرب اوج گرفت و کمکم به سایر علوم و رشتهها مثل روانشناسی و سیاست هم کشیده شد؛ چنانکه زیگموند فروید از عبارت عقده ادیپ و کارل مارکس در «کاپیتال» از عبارات و اصطلاحات دوران باستان استفاده میکند. این امر باعث بازتولید مداوم فرهنگ گذشته با امکانات امروزی میشود و فرهنگ را استمرار میبخشد. برعکس آن در ایران اتفاق افتاد که انقطاع فرهنگی پدید آمد.
او با تاکید بر اینکه نسل امروز ما نباید به طور کلی به غرب روی بیاورد، میگوید: فرهنگ غرب را نمیتوان به کلی نفی کرد، ولی فرهنگ خود را هم نباید به بهانه پیشرفت، رد کنیم. باید از نهضت بازنویسی متون کهن و خوانشی که غربیها در پیش گرفتند، بهره بگیریم و گنجینه فرهنگی خود را بازسازی و بازسرایی کنیم. من به هیچوجه مخالف فرهنگ غرب نیستم. خودم روش تحقیق و رشته فولکلور را از غربیها یاد گرفتهام، ولی در عین حال با فرهنگ خودمان هم آشنا هستم و سعی میکنم کارهایی برای زنده نگهداشتن فرهنگ خودمان انجام دهم.
زینب مرتضاییفرد - گروه فرهنگ و هنر
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد