جام جم : تاکسیهای ون گوگ
آدم یا چیزی وارد نمیکند، یا اگر هم وارد میکند، درستش را وارد میکند. روی سخن با جمیع واردکنندگان عزیزی است که برای حل مشکلات حمل و نقل مردم، و نه فقط گردش چرخ زندگی خودشان، به وارد کردن خودروهایی عمومی با ظرفیت بالا اقدام میکنند که تعداد افراد بیشتری در آن جا شوند. جا دارد همین جا ـ ندیده و نشناخته ـ از همهشان کمال تشکر را داشته باشم.
خودروهای عمومی، خاصیتشان این است که عموم مردم هنگام سوار شدن در آنها، در حق واردکننده اش زیرلب یا حداقل توی دلشان، دعا می کنند که الهی خدا خیرشان دهد با این خودرو وارد کردنشان.
یکی از این خودروهای عمومی معروف، خودرو هایی به نام «ون» است که به نظر نگارنده، نامش از نقاش معروف هلندی، «ون گوگ» گرفته شده که احتمالا هنگام سوار شدن در این نوع خودرو، یک گوشش کنده شده و معروف تر شده است.
منتها نه که شرکت سازنده اش نمی خواسته این قضیه لو برود و توی سر مالش بخورد همچین در سطح جهانی چو انداخته که این نقاش پسادریافتگر شهیر، به علت مشکلات زندگی و قطع شدن یارانه اش، در یک اقدام خودجوش(و بلکه خودگوش!) خودش گوش خودش را درسته کنده است.
اصل ماجرا: در جراید نوشته بودند که مصرف بالای سوخت، کمبود قطعات و سختی های سوار و پیاده شدن، ون ها را از چشم مسافران و رانندگان تاکسی انداخته است.
کسانی که ون سوار حرفه ای هستند، یقیناً با این دو معضل اساسی همراه ون ها آشنایی دارند و حاضرند شهادت دهند که راست می گوییم و نمی خواهیم توی سر مال بزنیم:
1ـ چانه زنی غیرسیاسی مسافران به هنگام سوار شدن، که چه کسی کجا بنشیند. چه کسی ردیف جلو و چه کسی ردیف های وسط و عقب بنشیند. زیرا اگر کسی خواسته باشد زودتر پیاده شود و از قضا خدای نکرده در ردیف آخر نشسته باشد، باید موقع پیاده شدنش، جمیع مسافران ردیف های جلو پیاده و مجددا سوار شوند.
2ـ کوتاه بودن سقف ون ها باعث شده که مدام، راننده های زحمتکش به مسافران عزیز بگویند که: «مواظب سرتان باشید!»؛ و البته گاهی هم یک « لطفا» در اولش می گذارند که خالی از لطف نباشد.
بسته پیشنهادی: عده ای خودروی عمومی ون را وارد کرده اند و حالا کاری است که شده، باز هم زحمتش به گردن امثال ما می افتد که باید با راهکارهای خودمان، اقدام به رفع مشکل یا حداقل تقلیل آن کنیم. پس این بزرگواری را در قالب ارائه چند پیشنهاد، از خود نشان می دهیم:
1ـ برداشتن صندلی: تمامی صندلی های داخل ون ها را در یک حرکت ضربتی بردارند و با فرش و پشتی جایگزین کنند. طرح ژنریک که فقط مختص دارو نیست. الانه این ون ها هم نیاز به دارو و درمان دارد تا مشکلشان دست از سر کچل ما بردارد. به عوض نشستن روی صندلی هایی که پای آدم، لا به لای آنها گیر می کند و کافی است کمی قدبلند باشی تا با فشار جمعیت و کمک آنها، تمام پایت داخل صندلی جا شود. در حالی که اگر صندلی ها از بیخ کنده شود (بلاتشبیه مثل گوش ون گوگ)، ملت راحت و زیبا و جادار می توانند داخل ون بنشینند و قشنگ تکیه دهند. تازه، این حالت، صمیمیت بیشتری هم به دنبال می آورد. حتی سر زمستان می توانند کرسی هم بگذارند. وای خدای من... چقدر رمانتیک!
2ـ برداشتن سقف: چون سقف ون ها کوتاه است و عموم ملت با گردن کج سوار می شوند که این خیلی بد است. نمی شود از ملت خواست که با گردن کج و قد خمیده سوار شوند و این طوری هم توجیه ادبی کنیم که: «بلندی از آن یافت کاو پست شد»؛ آخر این مطلب چه ربطی به کوتاهی ما در وارد کردن این ون های مساله دار دارد؟... علی ای حال، دو کار می توانیم انجام دهیم. یا سقف ون را برداریم، به جایش نایلون یا برزنت بزنیم؛ یا این که فقط مسافران قدکوتاه را سوار کنیم. یک کسی دم در بایستد و سایز آنها را اندازه بگیرد. خب، قطعا راه حل اول بهتراست. دومی باعث زحمت مردم می شود.
شرق: استادشناسی موضعی (قسمت اول)
بیوک ملکی، شاعر نوجوانان، گفت: «بسیاری دلشان نمیخواهد اثرشان در کتابهای درسی بیاید، چون برایشان ضدتبلیغ است.»
نمردیم یکی حرف درست زد. راستش این چندسال یکطوری شده طرف کتابشو نفروشد و تولیداتش مشتری نداشته باشد و برای اینکه افسردگی نگیرد اول بهش میگویند استاد، بعد کارش را میزنند توی کتابهای درسی، که طرف تصور کند کل مملکت مخاطبش هستند. حالا ما مبحث استاد را برایتان باز میکنیم:
- تا حالا دیده نشده هرکدام از این اساتید دقیقا چی را استاد کرده که بهش میگویند استاد. البته خودشان همدیگر را استاد صدا میزنند. همه هم از دم استاد هستند - و این تن بمیره - من تا حالا ندیدم یکی بین این اساتید شاگرد باشد. فقط فرمولش اینطوری است که به آن یکی بگویند استاد، که این یکی بهشان بگوید استاد. درست است استاد؟ بله. دقیقا با خود استادت هستم.
- خلاصه بیشتر این اساتید شاعر هستند. یعنی اگر نقاش یا تایپیست هم باشند، مجموعه شعرشان که اصولا غزل یا رباعی است در رادیو با یک صدای بم خوانده میشود یا توی تلویزیون با یک حالت زیرپوستی عارفانهای دکلمه میشود تا ته مصرع اول در اول مصرع دوم هی تکرار شود تا احتمالا عارفانهتر به نظر برسد.
- خیلی از اساتید ممکن است کاری منتشر نکرده باشند. اما قرار است بهزودی یک استاد دیگر روی کارشان مقدمه بنویسد. مرحله خاصی در هنر است که بهش میگویند مقدمالاساتید؛ یعنی کسی که به مرحلهای رسیده که فقط روی کار اساتید دیگر مقدمه مینویسد.
- یکسری از مناطق در سطح کشور و ادارات هستند که استادخیز است. یعنی یا اربابرجوع هستی که آمدی استاد را ببینی یا استاد هستی که نشستی و داری استادش میکنی.
سیاست روز: رفتی و ما را فروختی
کدام یک از گزینه های زیر امسال برنده جایزه نوبل اقتصاد شده اند؟
الف) دکتر شمس الدین حسینی به دلیل ارائه تحقیق در خصوص چگونگی بالارفتن هفتاد درصدی تورم ظرف دو سال
ب) دکتر محمود بهمنی به دلیل ارائه مقاله حباب چیست و حباب ساز کیست؟
ج) استاد جمشید بسم ا... به دلیل ارائه مقاله " در اقتصاد الاکلنگی چگونه نرخ ارز را بالا و پایین" کنیم.
د) یوگن فاما، لارس پیتر هنسن، و رابرت شیلر از آمریکا به دلیل تحقیق با موضوع تحلیل تجربی قیمت دارائی ها
جمله زیر از کدام شخصیت جهانی است؟
اگر مسئله ای به نام زن نداشتیم، اصلا "معاونت رییس جمهور در امور زنان" ایجاد نمیشد.
الف) مادام ماری کوری
ب) امیلی برونته
ج) پروین اعتصامی
د) شهیندخت مولاوردی (معاون رییس جمهور در امور زنان)
محمد علی آبادی: سابقه سی و چند ساله رفاقت من با احمدینژاد شکرآب شد.
به نظر شما چرا رابطه سی و چند ساله این دو عزیز "شکر آب" شده است؟
الف) چون باد از جهت غرب می وزد و احمدی نژاد نمی تواند برای علی آبادی حکم معاون شهردار تهران را امضا کند.
ب) چون باد در جهت شرق می وزد و احمدی نژاد نمی تواند علی آبادی را به عنوان رییس سازمان تربیت بدنی منصوب کند.
ج) چون باد از جهت شمال می وزد و احمدی نژاد نمی تواند علی آبادی را به عنوان وزیر نفت به مجلس معرفی کند.
د) چون باد از چهارسو می وزد و علی آبادی نمیتواند در برابر این طوفان ، دامان رفاقت سی و چند ساله خود را حفظ کند که باد نبرد.
جواد ظریف: از مردم می خواهم که ما را دعا کنند و تشویق و پشتیبانی کنند تا در مذاکرات "ژنو"موفق باشیم.
به نظر شما کدام یک از گزینه های زیر برای تشویق ایشان موثر تر است؟
الف) باز "جواد" قهرمان می شه / خدا می دونه که حقشه / به لطف یزدان و بچه ها / باز "جواد قهرمان می شه
ب) بین همه سیاستمداران دنیا / عشق است "جواد" جان / عشق است "ظریف" خان
ج) "جواد" لیست رو کجا داد؟
د) "آقا جواد" دقت کن! "آقا جواد" دقت کن!
دکتر جهرمی: شما مسائلی را که آقای احمدینژاد در دولت و به ویژه روزهای آخر دولت خود انجام داد، ببینید و یک نمونه آن، ۱۶ میلیارد تومان دانشگاه ایرانیان است، مبارزه با فساد ایشان کاملا روشن میشود که چگونه بوده است.
با توجه به این نکته که "جهرمی" زمانی با حکم "احمدی نژاد" وزیر کار بوده ، این اظهارنظر یادآور کدام شعر شیرین فارسی است؟
لف) بی وفا ! دیگه دوسم نداری؟
ب) وقتی که دیدی سوختی / رفتی و ما رو فروختی
ج) دیگه نگو دوستت دارم / که باورم نمی شه
د) هر سه گزینه فوق صحیح است
عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس: با توجه به اینکه دولت بریتانیا خواستار افزایش سطح روابط بوده و تمایل خود را در این زمینه نشان داده است، دولت روحانی میتواند با ارائه لایحه این رابطه را گسترش دهد.
منظور از "بریتانیا" در عبارت فوق کدام یک از گزینه های زیر است؟
الف) روباه پیر – انگلیس –
ب) استعمارگر پیر – انگلیس –
ج) کفتار پیر – انگلیس
د) کشور دوست و برادر – انگلیس -
تهران امروز : شنیدم از این وعدهها بارها
شنیدم از این وعدهها بارها
ندیدم از آن هرگز آثارها!
نه این وعدههایی که صد روزه است
از آنها که گم شد در آمارها
از آن وعدههایی که حتی نشست
شب و روز بر صدر اخبارها
از آن وعدههایی که تغییر کرد
به تاثیر آن نرخ بازارها
گران شد به یک شب دلار و فرانک
ین و درهم و پوند و دینارها
تورم چنان شد که کمکم کشید
به زیر سرُم کار بسیارها
کسانی که خلوت گزین هم شدند
نکردند دیگر از آن کارها !
شکستند گردو به دمهای شان
جماعات دلال و سمسارها
چنان قحطسالی شد اندر وطن
که شد عشق، پندارِ بیمارها
برون آمد از آستین مارها
نشستند تا در سمینارها
یکی، شد زبان فروشندگان
یکی، هم دهان خریدارها
پس از بحث درباره واردات
بنادر شد انباری از بارها
نشد یک قلم جنس، ترخیص از آن
بهرغم آن بحث و گفتارها
پس از مدتی هم که آزاد شد
نیامد به کار گرفتارها
کجا کاخی از خاک گردد بلند
مگر روی تلّی از آوارها!؟
عجب نیست اینها به حاشا کشد
هر آنجا بلند است دیوارها
صدایی به جایی نخواهد رسید
اگر گم شود متر و معیارها
مبادا به تاریخ عادت کنیم
خصوصا به تجدید و تکرارها
صدایم اگر چند آهسته بود
شنیدند بیشبهه هشیارها
که منظورم از وعده شام شب است
که ربطی ندارد به ناهارها
حمایت : هله خاموش بیارام عروسی داریم!
این که از قدیم گفته اند «اندازه نگه دار که اندازه نکوست» باور بفرمائید یکی از منطقی ترین، اقتصادی ترین، فرهنگی ترین، کاربردی ترین و ... ترین شعار ها و جملات قصار بزرگان است که جا دارد در نبود یا کمبود آب طلا روی چرم با تذهیب استاد جواد بختیاری نوشته شود و روز عروسی به خانواده عروس و داماد هدیه داده شود.
شاید این هدیه مانع برخی بریز و بپاش ها و رسومات نا متعارف در عروسی ها شود. آقا شب عروسی دائی عروس با یک پراید مدل 83 ، نوک مدادی، بی رنگ، 8 ماه بیمه! بزرگراه را بند می آورد و یک ترافیک ده کیلومتری ایجاد می کند تا جلوی نور چراغ ماشین با 120 وزن حرکات موزون انجام دهد! یا برادر داماد تونل توحید را که دوستان این همه برای بازگشایی اش زحمت کشیدند، بند می آورد تا روی سقف ماشین حرکات ژانگولر انجام دهد!
همین کار ها را انجام دادید که وقتی خواهر زاده عمو سیفی برای اولین بار از شهرستان به تهران آمد و در ترافیک یادگار امام گیر کرد گفت«اینو میگن عروسی. ترافیکو ببین!» درست است که شادی و شادی کردن خوب است ولی هر چیزی اندازه ای دارد.
نمونه اش هفته قبل که راننده کمپرسی برای برخورد نخوردن با کاروان عروسی که در حاشیه بزرگراه توقف کرده بودند، منحرف شد و روی ماشین عروس افتاد و داماد مرگ مغزی شد و رقص و پای کوبی متوقف شد و به قولی «هله خاموش بیارام عروسی داریم!» تازه شانس آوردیم کمپرسی چپ کرد و داخل جمعیت نشد.
با این حال ضمن تبریک به زوجین گرامی چند رهنمود مدبرانه در این خصوص ارائه می کنیم: الف) جریمه ماشین عروس: چطور شما اگر در تونل 2 کیلو متر از سرعت مجاز آن طرف تر بروید قبض جریمه به طرفه العینی زود تر از شما به درب منزل می رسد، ولی اگر تونل یا بزرگراه را بند بیاورید، از جریمه خبری نیست. تازه برخی از دوستان پلیس در مواجهه با کاروان های عروسی، با انگشت به صورت نا محسوس روی سقف یا کاپوت ماشین پلیس ضرب هم می گیرند! ب) گرفتن تعهد: هر چند تعهد اصلی را داماد به عروس می دهد ولی بسیاری تعهدات دیگر هم باید به اماکن و ... سپرده شود. ما پیشنهاد می کنیم اگر اشکالی ندارد این لابلا یک تعهد هم به نیروی انتظامی داده شود که کاروان های عروسی نصف شبی مردم را زا به راه نکنند و خیابان را بند نیاورند.
یکی مریض دارد، یکی با نامزدش قرار دارد، یکی تازه یارانه گرفته ذوق دارد زود تر به خانه برسد و قس علی هذا... شاد باشید...
کیهان: محرمانه(گفت و شنود)
گفت: آقای ظریف قبل از سفر به ژنو در صفحه فیسبوک خود نوشته بود با دیدن تیتر روزنامه کیهان تحت فشار عصبی قرار گرفته و به کمردرد مبتلا شده و کارش به بیمارستان کشیده شده است!
گفتم: خب! مگر غیر از این بود؟!
گفت: بر فرض که کمردرد وزیر خارجه کشورمان در تهران به خاطر کیهان بوده است، درباره کمردرد ایشان در ژنو که خیلی هم شدیدتر بود و آقای ظریف را ویلچرنشین کرد چه میگویند؟!
گفتم: آن هم کار کیهان بوده است!
گفت: چرا؟! به چه دلیل؟! آنجا که دیگر پای کیهان در میان نبود!
گفتم: اولا که دلیل و علت آن «محرمانه» است.
گفت: مگر دانستن حق مردم نیست؟! پرسیدن که عیب نیست، ندانستن عیب است!
گفتم: این روزها، ندانستن عیب نیست، پرسیدن عیب است! و ضمنا هر وقت خواستی با من حرف بزنی دهنت را ببند!
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد