جام جم : فارغالتحصیلان فارغ از کار
یکی از رفقای تحصیلکرده (انتلکتوئل سابق!)، با یک قیافه سوزناکی به ما میگفت که: «پیش خودت بماند، ولی خیلی آدم میسوزد که مثلا از یک آدم بیسواد محترم بشنود که مگر بیکار بودی رفتی درس خواندی که حالا بیکار باشی؟...»
ـ خیلی ممنون که حرف خصوصی ما را پیش خودت نگهداشتی؛ کمرم گرفت!...(این مطلب را همین رفیق ما که ذکر خیرش رفت، با عصبانیت گفت و از اتاق خارج شد. می رفت و زیرلب غرغر می کرد که: صدرحمت به بعضی از روزنامه ها!)
خبر وارده: «علی ربیعی، وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی با اشاره به این که متاسفانه تعداد بیکاران فارغ التحصیل دانشگاه افزایش یافته است، گفت: افزایش تعداد دانشگاهیان به این معنی نیست که توانایی آنها بیشتر شده است.»ـ به نقل از جراید پرکار
ملاحظه فرمودید؟... حالا هی بعضی ها ، به فکر اضافه کردن دانشگاه بیفتند. کار که نتوانستند درست کنند، لابد جویای کار که می توانند. قربان خدا بروم که اگر ابر و باد و مه و خورشید و فلک را درست کرد، از همان روز اول پیدایش، همه شان درکارند.
آن هم کاری مفید و اثربخش که نتایج خوبی هم دربردارد: «تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری».... و از این حرف ها که خیلی شنیدید. حالا ما بنده های خدا چی؟.... دانشجو تربیت می کنیم و به امان خدا رهایش می کنیم. خودش بگردد از زیر سنگ هم شده، یک کاری برای خودش دست و پا کند.
از سر بیکاری:
«بس بگردید و بگردد روزگار»
تا که دانشجو بیابد کار و بار
بسته پیشنهادی: هر چند ما هم فارغ التحصیل هستیم، اما خیلی بیکار نیستیم ـ که به هر حال، طنزنویسی از بیکاری بهتر است ـ اما این دلیل آن نمی شود که نسبت به سرنوشت و سرانجام دیگر دوستان فارغ التحصیل بیکار، حساس نباشیم و کک مان هم نگزد. فلذا عرایضی داریم:
1 ـ ترسیم اولویت ها: بعید می دانم الان کسی باشد که مدعی باشد مملکتمان دانشگاه و دانشجو کم دارد. مگر با ادله و اسناد، ثابت کند که کم دارد. آن وقت باید دانشگاه اضافه کرد که جبران کم بودن آن بشود. در غیر این صورت (یا حتی آن صورت)، به نظر صائب ما از هر متقاضی تاسیس هر دانشگاهی خواسته شود که فعلا به عوض زدن دانشگاه، برود یک کارگاهی، شرکتی، چیزی راه بیندازد، بلکه بتواند هفشده تا دانشجوی دنبال کار را سر کار بگذارد. الان تاسیس کارگاه بر دانشگاه اولویت دارد.
2 ـ قابل توجه دولت: تا جایی که ما اطلاع داریم، سابق بر این، در مسیر تحصیل و اشتغال جوانان، سه گروه انجام وظیفه می کردند؛ یک گروه دانشگاه می زدند، یک گروه تحصیل می کردند، و گروه سوم نیز در کار ایجاد اشتغال بودند. الان متاسفانه مدت مدیدی است که گروه سوم کم کار شدند و انگار اصلا کم پیدا شدند و نیستند. دو گروه دیگر هم چون آدم های خوبی هستند، بدون هیچ گونه کارشکنی یا ناامیدی، دارند بکوب کار خودشان را می کنند. خدا قوت عزیزان!
سیاست روز: عذاب وجدانی سخت تر از حبس در بند ۲۰۹
وقتی رییس یک دولت برای یک دانشگاه خلاف قانون ۱۶ میلیاردتومان بدون اجازه برمیدارد دولت پاک کجاست؟...
جمله زیر از کیست؟
وقتی رییس یک دولت برای یک دانشگاه خلاف قانون ۱۶ میلیاردتومان بدون اجازه برمیدارد دولت پاک کجاست؟
الف) یکی از عوامل وابسته به سران فتنه
ب) یکی از بوق های استکبار جهانی
ج) یکی از ایادی امپریالیسم جهانی، شرق و غرب و در راس آن آمریکای جهانخوار
د) داوود احمدی نژاد(اخوی همان رییس جمهور سابق)
محسن رضایی: حداقل انتظار ما از غربیها لغو تمامی تحریمها علیه کشورمان است.
اگر "لغو تمامی تحریم ها " حداقل انتظار برادر محسن رضایی باشد "حداکثر" انتظار ایشان چیست؟
الف) اوباما شخصا بیاید و روی ماه ایشان را ببوسد و بگوید: محسن جون غلط کردم.
ب) اوباما شخصا بیاید و دست بیندازد گردن ایشان و بگوید: محسن جون حلالم کن!
ج) اوباما شخصا بیاید و یک کادوی گرانقیمت به ایشان بدهد و بگوید: جون میشل ازم دلخور نباش محسن جون!
د) اوباما شخصا بیاید ایران و دست ایشان را بگیرد و بگوید: محسن جون بیا و توی انتخابات ریاست جمهوری آمریکا شرکت کن قول می دم به نفعت کنار بکشم.
به نظرم همه تیمهایی که در جام جهانی حضور دارند تیمهای خوبی هستند که به جام جهانی راه یافتهاند.
نظریه فوق متعلق به کدام یک از نظریهپردازان زیر است؟
الف) خواجه نصیرالدین طوسی
ب) ژول ورن
ج) ژان پل سارتر
د) علی کفاشیان – رییس فدراسیون فوتبال –
رییس دیوان عالی کشور: این طور نیست که احکام محکومان پرونده فساد سه هزار میلیارد تومانی اجرایی نشود بلکه اجرای احکام به صورت علنی و آشکار صحیح نیست.
با توجه به فرمایش ایشان ، کدام یک از گزینه های زیر صحیح است؟
الف) بعضی از متهمان به اشد مجازات رسیده اند اما برای آنکه مجازات آنان به صورت علنی و آشکار صحیح نیست به صورت صوری در کانادا به عیش مشغولند.
ب) بعضی از متهمان به طوری که معلوم نباشد اعدام شده اند و هم اکنون در انگلیس زندگی می کنند.
ج) بعضی از متهمان در دانمارک و سوئد دچار چنان عذاب وجدانی شده اند که از حبس در بند ۲۰۹ هم سخت تر و کمرشکن تر است.
د) هر سه گزینه بالا صحیح است.
شرق : وانت: Wanted
وانتپیکان که حاصل ازدواج فامیلی پیکان بود و ناقص بهدنیا آمده بود داشت راهش را میرفت که توی آینه چی دید؟ یک وانتنیسان. آن هم نه یک نیسان معمولی، اوهاوه، یک نیسان آبی، که چی؟ که مثل همیشه قاطیکرده و پاش را گذاشته روی گاز.
وانتپیکان تا نیسان را دید، زنگ زد خانواده و خداحافظی کرد. خانواده گفتند: چی شده وانتپیکان؟داری جوونمرگ میشی یا باز داری جوونهای مردمرو به کشتن میدی؟
وانتپیکان گفت: یهچیزی میگیدها. به جون خانواده من دیگه مراقب هستم. اما یه نیسان گذاشته دنبالم. این نیسانها هم ولکن نیستند.
وانتپیکان وقتی از خانواده خداحافظی کرد، زنگ زد 110 و گفت: کمک...
رییس پلیس راهنمایی و رانندگی نیروی انتظامی که توی 110 نشسته بود گوشی را برداشت و گفت: تولید خودروهای پرتصادف مثل وانتپیکان و نیسان تا پایان سال متوقف میشود. (پانا)
وانتپیکان گفت: عمرا
وانتپیکان نگاه کرد تو آینه، دید نیسان بهش نزدیکنزدیک شده. از ترس چرخهای عقبش چسبیده بود به زیر فرمانش. توی آینه نگاه کرد دید نیسان رسیده به 10سانتی، گفت: «اگر وانتبار گران بودیم و رفتیم»... که یهو نیسان فرمان را شکست و لایی کشید و از بغل وانتپیکان، پهلوبهپهلو و مویی رد شد.
وانتپیکان از تعجب کف کرد، پمپ آبش. گفت: «مگه میشه نیسان به آدم اینقدر نزدیک شه، اما نیاد رو؟» برای نیسان بوق دمتگرم زد و گفت: داش نیسان... داش نیسان... با این سرعت کجا؟ چرا منرو زیر نگرفتی؟
نیسان یک نیشترمز زد و گفت: مخلص وانتپیکان هم هستیم... شرمنده...
وانتپیکان گفت: جون داداش، چرا منرو زیر نگرفتی؟ تو عادت داری آخه.
نیسان گفت: ببین، این وانت جدید بود، هی فرماندهان نیروی انتظامی و مسوولان قوهقضاییه و مدیران استاندارد میگفتند ایمنی نداره و وسیله کشتارجمعیه... (به نقل از خبرگزاریها و جراید)
وانتپیکان گفت: خب؟ تو که اونرو حریفی. میزنی لهش میکنی.
همینجا نیسان خورد به گاردریل و چپ کرد. وانتپیکان هم خورد به نیسان، در لحظات آخر گفت: اوهاوه... ببین پراید کجایی که نیسانترو کشتن... بعد نگاه کرد توی آینه و دید که دیگر ندید، وانتپراید شتلق خورد بهش و پایان.
امان از این آقایان و آقازادگان
جانشین فرمانده ناجا با اشاره به تصادفهای اخیر گفت: وقتی در چنین مواردی اطلاعرسانی میشود، از جاهای مختلف تماس میگیرند و میگویند چرا اطلاعرسانی شده و برخی آقایان کار را به جایی رساندهاند که ما باید از آنها عذرخواهی کنیم.
از سردار رادان خواهش میکنیم با توجه به اینکه ما مدتهاست گذاشتیم توی کار خودروسازان حواسش به کار ما باشد که ناغافل، نیسانی چیزی به ما نخورد. تنکیو.
تهران امروز : من آدمی مُدرنم!
توی بهشت گه هوسِ سیب میکنم
در خُلد، آرزویِ «سراندیب» میکنم!
شیطان اگر نبود در آن لحظه روی فُر
او را برای وسوسه ترغیب میکنم!
پا در جهان نهاده و از صبح تا به شام
تحسین خویش از سر تحبیب میکنم!
سرکیسه میکنم همه ابنای دهر را
بس سودها که یکسره در جیب میکنم!
وقتی کلاه برمیدارم ز کلّهای
آن را چو تاج بر سر خود زیب میکنم!
گه وصل میشوم به کسانی و زین طریق
خود را مصون ز آفت و آسیب میکنم!
جز خود هر آنکه جامعه را مبتلا کند
تشبیه او به میکروب و آمیب میکنم!
هرکس که تهمتم بزند از ره قضا
او را به حُکمِ محکمه تعقیب میکنم!
یک «راست» را ز بعدِ هرَس کردنی تمیز
با صد «دروغ»، یکشبه ترکیب میکنم
صبحش اگر به سهوِ لسان گاف میدهم
ظهرش بدون دلهره تکذیب میکنم!
هر جا که لازم است بنا بر مصالحی
در صدق و اعتماد و وفا «بیب»(1) میکنم!
هر جا که پای منفعتم بود در میان
آن را که مانعش شده،تخریب میکنم!
وجدان اگر که مویدماغم شود، سریع
او را عذاب داده و تأدیب میکنم!
چون نارفیق میروم آهسته پشت او
خنجر برون کشیده و تا «دیب»(2) میکنم!
وجدان زخمخوردۀ خود را ز بعد آن
طومارپیچِ پنبه و تنزیب میکنم!
من آدمی مدرنم و اینگونه نفس را
با شیوهای نوآمده تهذیب میکنم!
(1): بوقِ سانسور!
(2): دیب؛ در ترکی به معنای (ته)
کیهان : طفیلی
گفت: یکی از مدعیان اصلاحات که در سالهای گذشته مدیریت و سردبیری چند روزنامه زنجیرهای را به عهده داشت و به خاطر دروغپردازیها و تخلفات فراوان همه آنها را به توقیف کشانده بود، اخیرا مجوز انتشار یک روزنامه دیگر را گرفته است.
گفتم: همان که مطابق اسناد موجود برای ایجاد چالش در عرصه مطبوعات از آمریکاییها کمک مالی دریافت کرده بود؟
گفت: آره، خودشه!... تازه گفته میشود از یک روزنامهنگار فراری و پناهنده به انگلیس هم برای همکاری با روزنامهاش دعوت کرده است.
گفتم: شخصی به میهمانی دعوت شده بود. وسط راه یکی از دوستان مفتخورش با او همراه شد و گفت؛ اگر صاحبخانه پرسید او کیست؟ بگو طفیلی. یکی دیگر هم اضافه شد و قرار شد بگوید قفیلی است. چند دقیقه بعد یکی دیگر از مفتخورها از راه رسید و گفت؛ درباره من نگران نباش، صاحبخانه خودش مرا میشناسد. وقتی صاحبخانه در را باز کرد، با تعجب پرسید؛ این دو نفر کی هستند؟ و یارو گفت؛ طفیلی و قفیلی. صاحبخانه به سومی اشاره کرد و با عصبانیت پرسید؛ این مرتیکه عوضی دیگه کیه؟ و یارو گفت؛ دیدی گفتم صاحبخانه مرا میشناسد؟!
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد