با این فیلم، دنیرو نگاه تازهای به فیلمهای معروف گنگستری قدیمی خود انداخته که در آنها در نقش رهبر گروههای مافیایی ظاهر میشد.
تابوشکنی جدید دنیرو، چهره تازهای از وی به تماشاگران ارائه میدهد و تیپ سالهای اخیر او را ـ که به سمت فیلمهای کمدی گرایش پیدا کرده است ـ کامل میکند.
در قصه خانواده، دنیرو نقش یک رهبر سابق گروههای مافیایی را بازی میکند که قرار است در دادگاه علیه همکاران سابق خود شهادت دهد، اما این همکاران سابق هم بیکار ننشسته و در تدارک کشتن او هستند.
اداره پلیس هم سعی دارد از این کاراکتر مراقبت و محافظت کند و به همین دلیل، او و خانوادهاش را به مکانی امن و ناشناخته منتقل میکنند، اما ریشههای مافیایی و گنگستری اعضای خانواده در این مکان گل میکند و آنها از یکسو با خودشان و از سوی دیگر با ماموران محافظ پلیس درگیر میشوند.
فیلم را لوک بسون، تهیهکننده و فیلمساز فرانسوی کارگردانی کرده و حال و هوایی اروپایی دارد. کاملا مشخص است که این هنرمند اروپایی تلاش داشته با فیلمش به هجو ژانر گنگستری هم در اروپا و هم در آمریکا بپردازد.
دنیرو همزمان با شروع کار بازیگری و ورود به دنیای سینما با نقشهای گنگستری همراه شد و با بازی در نقش رهبر گروههای مافیایی شهرت زیادی کسب کرد.
با آن که این بازیگر غیرمتعارف به واسطه بازی در دو فیلم خیابانی و واقعگرای مارتین اسکورسیزی «خیابانهای پایین شهر» و «راننده تاکسی» مورد توجه منتقدان و تماشاگران سینما قرار گرفت، ولی در ادامه با فاصلهگیری نسبی از این نوع فیلمها، بازی در ژانر گنگستری را تجربه کرد.
اولین تجربه دنیرو در این رابطه در همان اوایل دهه 1970 و همزمان با نمایش عمومی فیلمهای مشترکش با اسکورسیزی بود. او که نتوانسته بود نقش مایکل کورلئونه را در قسمت اول سهگانه «پدرخوانده» به دست بیاورد (این نقش توسط آلپاچینو رقیب حرفهای دنیرو بازی شد) در قسمت دوم آن در یک فلاشبک نقش دوران جوانی ویتو کورلئونه ـ که نقش او را مارلون براندو بازی میکرد ـ به عهده گرفت.
همین حضور کوتاهمدت، اما تاثیرگذار وی را به جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد نقش مکمل رساند. اما آنچه بیشتر از اسکار اهمیت داشت، این بود که دنیرو مورد توجه هنرمندان گنگسترساز صنعت سینما قرار گرفت و آنها برای فیلمهای خود سراغ او رفتند.
این در حالی بود که آلپاچینو هم با بازی در پدرخوانده خودش را به عنوان یک گزینه مناسب برای حضور در ژانر گنگستری و مافیایی مطرح کرده بود.
اگر مارتین اسکورسیزی در این ایام از دنیرو در نقشهای واقعگرا استفاده میکرد و مثلا بازی در نقش جیک لاموتا، قهرمان سنگینوزن دنیای مشتزنی را در «گاو خشمگین» (1980) به او محول کرد، اما فیلمسازان دیگر چیز دیگری را در وجود دنیرو میدیدند و علاقهشان به مسلحکردن وی در جلوی دوربین سینما را پنهان نمیکردند.
دنیرو هم با آنکه برای «گاو خشمگین»، «شکارچی گوزن» و «تنگه وحشت» نامزد دریافت جایزه اسکار شد، ولی در کنار بازی در این نوع فیلمهای متفاوت و غیرمتعارف انواع و اقسام سلاحها را هم به دست گرفت و دنیای مافیایی گنگسترها را رنگینتر کرد.
دلیل اصلی علاقه وی برای حضور در فیلمهای مافیایی و گنگستری را شاید باید در ریشههای خانوادگیاش جستجو کرد. رابرت دنیرو اگرچه متولد شهر نیویورک است، ولی اصلیتی ایتالیایی دارد.
پدر او متولد ایتالیا بود، جایی که گروههای مافیایی قدرت زیادی در آنجا داشته و دارند و ژانر گنگستری یکی از مهمترین ژانرهای سینمایی صنعت فیلمسازی ایتالیا است.
دنیرو در مدرسه بازیگری لیاستراسبرگ به نام اکتورز استودیو درس بازیگری خواند و با آنکه شیوه معروف متد استانیسلاوسکی بازیگران را برای بازی در نقشهای واقعگرا آماده میکند، اما دنیرو از درسهای آن برای فیلمهای گنگستری خود هم بهره زیادی گرفت.
او تلاش کرد وارد دنیای درونی و ذهنی گنگسترها شده و با یک بازی زیر پوستی، خودش را روی پرده سینما بهعنوان یک گنگستر بیرحم و رهبر خطرناک گروههای مافیایی به نمایش بگذارد.
منتقدان سینمایی از نقش کوتاه دنیرو در «پدرخوانده 2» فرانسیس فورد کاپولا بهعنوان یک نقش مهم و حیاتی اسم میبرند و میگویند حضور وی در نقش دوران جوانی ویتو کورلئونه حال و هوای خاصی به سکانس مورد نظر داد و بر اهمیت آن تاکید ویژهای کرد.
کاپولا در همان دوران در گفتوگویی گفته: اصرار داشت که دنیرو در فیلمش باشد و او را برای یکی از نقشهای مهم سهگانه خود میخواست حتی گفته شد وی برای حضور در نقش سانی کورلئونه، کارلوریزی و حتی پلگاتو تست گریم داده است، اما به دلایلی که هیچ وقت مشخص و آشکار نشد، دنیرو نتوانست نقش بلندی در فیلم گنگستری کاپولا به دست بیاورد.
تا قبل از پدرخوانده، تصویری که از گنگسترها روی پرده سینما عرضه میشد، تصویری منفی و سیاه بود. با پدرخوانده و حضور بازیگرانی مطرح مثل مارلون براندو، آلپاچینو و جیمز کان در نقش اعضای یک خانواده گنگستری، سینمای آمریکا به غمخواری با گنگسترها و دنیای سیاه آنها پرداخت. این نکته از نگاه تیزبین منتقدان سینمایی و جامعهشناسان دور نماند و آنها با اشاره به این مساله به نکوهش کاپولا پرداختند.
البته گفته نشده است کاپولا زمان ساخت پدرخوانده تحت تاثیر سینمای اروپا و بویژه ژان پییر ملویل، فیلمساز مطرح فرانسوی بوده است.
منتقدان سینمایی به ملویل، لقب غمخوار گنگسترها را داده بودند و میگفتند او در فیلمهایش با گنگسترها مهربان است و با آنها همذاتپنداری میکند.
موفقیت مالی پدرخوانده و اسکارهایی که دریافت کرد، راه را برای تولید فیلمهای جدید ژانر گنگستری باز و هموار کرد و دنیرو که چهرهای متناسب با شخصیتهای فیلمهای این ژانر داشت، مورد توجه فیلمسازانی قرار گرفت که برای تعریف قصههای مافیایی و گنگستری خود به دنبال بازیگری مشهور و مستعد بودند.
آنها در وجود دنیرو گنگستری را میدیدند که با وجود تمام کارهای خلافی که انجام میدهد، مورد تنفر و انزجار تماشاچی قرار نمیگیرد. اسکاری که دنیرو برای پدرخوانده دریافت کرد، اولین جایزه اسکار او در این رشته بود، اما خود بازیگر در مراسم حضور نداشت و کاپولا به جای او روی صحنه رفت و آن را دریافت کرد. تا به امروز، دنیرو تنها دریافتکننده جایزه اسکار برای بازی در نقشی است که دیالوگهایش را به زبان خارجی و غیرانگلیسی (در اینجا سیسیلی) بیان میکرد.
مارتین اسکورسیزی که نقشهایی واقعگرا به دنیرو در فیلمهایش میداد، بزودی به جمع فیلمسازانی پیوست که در ژانر گنگستری به ساخت فیلم پرداخت.
وی در سال 1990 «بروبچههای خوب» و در سال 1995 «کازینو» را با حضور دنیرو کارگردانی کرد. شخصیت دنیرو در این فیلمها، مردی تندخو بود که در رشتههای جنایتکارانه و خلاف فعالیت دارد و از راه غیرقانونی به کسب درآمد مشغول است.
همکاری دنیرو و اسکورسیزی در ژانر گنگستری در حالی صورت گرفت که چند سال قبل از آن و در سال 1984 سرجیو لئونه، وسترن اسپاگتیساز معروف ایتالیایی، درام گنگستری خود «روزی روزگاری در آمریکا» را به عنوان وصیتنامه هنری خود با حضور دنیرو ساخت.
قصه این فیلم رهبر یک گروه گنگستری را به نمایش میگذارد که در روزهای پایانی عمر خود نگاهی به گذشته میاندازد و در پایان در پوچی و سردرگمی به استقبال مرگ میرود. لئونه در فیلم خود نشان میدهد که دنیای تبهکاران و گنگسترها چقدر بیمعنی و خالی است و آدمهای این دنیا از درون تهی هستند.
برایان دیپالما، سال 1987 دست به دوبارهسازی امروزی مجموعه کلاسیک و پربیننده «تسخیر ناپذیران» زد.
او ایفای نقش شخصیت آلکاپون، گنگستر معروف دوران ممنوعیت و افسردگی دهه 20 میلادی شیکاگو آمریکا را به دست دنیرو سپرد. او باید با الیوت نس، پلیس وظیفهشناس شهر مقابله میکرد که نقش او را کوین کاستنر، چهره مطرح روز دهه 80 میلادی بازی میکرد. منتقدان سینمایی بویژه صحنه کشتار سر میز غذای دنیرو را به یاد میآورند و از آن به عنوان یکی از بهترین بازیهای سینمایی وی اسم میبرند.
منتقدان سینمایی، فیلمهای ژانر گنگستری رابرت دنیرو را در گروه بهترین فیلمهای کارنامه هنری او قرار میدهند و عقیده دارند وی تعدادی از بهترین بازیهای خود را در این فیلمها ارائه داده است. وی تا به حال دو بار موفق به دریافت جایزه اسکار شده که یکی از آنها را برای درام گنگستری «پدرخوانده 2» گرفته است. دومین اسکار برای گاو خشمگین است.
او برای پدرخوانده 2 و بر و بچههای خوب نامزد دریافت جایزه مراسم بفتا (اسکار انگلیسی) هم شد. این در حالی است که در بین اسامی هشت فیلمی که برای آنها نامزد دریافت جایزه بهترین بازیگر مرد مراسم گلدن گلوب (کره طلایی) شد، هیچ فیلم گنگستری و مافیایی وی وجود ندارد.
اهل فن میگویند ژانر گنگستری بخش مهمی از موفقیت خود را مدیون دنیرو است که نسبت به بازی در نقش آدمهای گنگستر وحشتی از خود نشان نداد و با وجود شهرتی که داشت، حاضر به ایفای این نوع نقش هم شد.
رویایی که به واقعیت پیوست
لوک بسون، کارگردان کمدی ـ درام گنگستری «خانواده» میگوید از زمانی که فیلمنامه این فیلم در حال نگارش بود و او با همکاری دو فیلمنامهنویس ایتالیاییاش روی آن کار میکرد، رابرت دنیرو را به عنوان بازیگر اصلی در ذهن داشت.
به اعتقاد او، هیچکس بهتر از دنیرو نمیتوانست شخصیت جیووانی مازنونی را روی پرده سینما به شکل درستی به تصویر بکشد.
فیلمنامه خانواده براساس قصه کتاب پرخواننده مالاویتا نوشته شد و با همین نام هم جلوی دوربین رفت.
به گفته لوک بسون، دنیرو پس از دریافت پیشنهاد بازی در فیلم از وی خواست کتاب مالاویتا را برایش بفرستند تا آن را مطالعه کند.
این کتاب سال 2010 به زبان انگلیسی ترجمه و کار دنیرو برای مطالعه آن آسان شده بود. دنیرو پس از مطالعه هر دو کتاب و فیلمنامه و با اندکی تاخیر، آمادگی خود را برای بازی در این فیلم اعلام کرد.
کل صحنههای خانواده در فاصله اوایل آگوست تا اواخر سپتامبر 2012 در لوکیشنهای نوزماندی فیلمبرداری شد. چند صحنه آن هم در نیویورک گرفته شد.
فیلم در ماه می امسال در فرانسه و با نام مالاویتا اکران عمومی شد و بسون گفته بود حتما قبل از نمایش عمومی آن در آمریکای شمالی،آن را در کشور خودش اکران عمومی خواهد کرد.
جالب این که تونینو بناکوئیستا، نویسنده کتاب مالاویتا هم وقتی شنید قصه کتابش تبدیل به یک فیلم سینمایی خواهد شد، گفته بود رابرت دنیرو بهترین نفر برای بازی در نقش اصلی نسخه سینمایی است. وی که اهل هنر هم است و تماشای فیلم از سرگرمیهای اصلیاش به حساب میآید، از طرفداران سبک بازی دنیرو است. بسون هم ساخت فیلم خود با بازی دنیرو و میشل فایفر (در نقش همسر دنیرو) را رویایی میداند که عملی شد و به واقعیت پیوست.
منبع: ورایتی
مترجم: کیکاووس زیاری
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد