جام جم:سپاه از مردم با مردم و برای مردم
«سپاه از مردم با مردم و برای مردم»عنوان سرمقاله روزنامه جام جم به قلم مهدی فضائلی است که در آن میخوانید؛سپاه پاسداران انقلاب اسلامی آنقدر بزرگ، مقتدر و تأثیرگذار هست که از بدو تأسیس تاکنون و هر چه جلوتر آمدهایم، هم بزرگان و دوستداران انقلاب به اهمیت آن بیشتر پی بردهاند و در رثای آن بیشتر میگویند و هم دشمنان انقلاب در دشمنی با آن تلاششان را مضاعف کردهاند.
عظمت و بزرگی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی برخاسته از عظمت و بزرگی انقلاب اسلامی است و چون این مجموعه، پاسدار و حافظ چنین انقلابی است و در این پاسداری خوش درخشیده است، کینهتوزان و خصمپیشگان نسبت به انقلاب از این نهاد کینه به دل دارند و دوستداران و علاقهمندان انقلاب به آن دل بستهاند.
آنچه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را به چنین موقعیت و جایگاه بامنزلتی رسانده که شعاع تأثیرگذاریاش به مرزهای ایران محدود نشود و کشورهای گوناگون منطقهای و فرامنطقهای را نیز در برگیرد و در داخل کشور نیز از تلاشهای امنیتی و نظامی فراتر رود و حوزههای اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی را نیز شامل شود، سرمایهها و داشتههای گرانسنگی چون ایمان به خداوند، هوشمندی، تجربه، ایثار و فداکاری و نیروهای زبده و بااخلاص است؛ اما در کنار این سرمایههای ذیقیمت، از مردم بودن با مردم بودن و برای مردم بودن را نمیتوان و نباید نادیده گرفت. دقت در تلاشهای دشمن خصوصا در بعد رسانهای این واقعیت را نمایان میسازد که فاصله انداختن بین مردم و سپاه از محورهای مهم این تلاش است که به شیوههای مختلف دنبال میشود.
برای خنثیسازی این تلاشها و مقابله با آنها و همچنین تقویت روزافزون این ارتباط، متقابلاً سازوکارهایی لازم است؛ این سازوکارها عمدتاً از جنس تلاشهای فرهنگی و نرم است هر چند به این محدوده خلاصه نمیشود.
خراسان:چرا اوباما نامه نگاری با روحانی را علنی کرد
«چرا اوباما نامه نگاری با روحانی را علنی کرد»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم صباح زنگنه است که در آن میخوانید؛باراک اوباما در مصاحبه با شبکه آمریکایی ای بی سی نیوز از مبادله نامه با حسن روحانی رئیس جمهور ایران درباره سوریه خبر داده است.نامه نگاری که به نظر در شرایط فعلی با توجه به اوج گیری بحران سوریه حائز اهمیت می باشد . با رسیدن اوضاع منطقه به حالتی از بن بست و انسداد سیاسی و نزدیک شدنش به یک تقابل و درگیری نظامی به نظر می آید مسئولان کشور با همکاری که با کشورهای دوست دیگر انجام دادند توانستند فتیله انفجار منطقه را پایین بکشند و این اتفاق را خنثی کنند.
اگر آمریکایی ها به تهدید خود مبنی بر حمله نظامی علیه سوریه جامه عمل می پوشاندند در این صورت کل منطقه آشفته می شد و کشتار وسیعی در ابعاد مختلف به وقوع می پیوست. در همین راستا ایران تذکرات و هشدارهای لازم را به آمریکا داد مبنی بر اینکه شک و شبهه هایی در مورد اینکه چه کسانی از سلاح شیمیایی در سوریه استفاده کرده اند، وجود دارد.بر اساس تذکرات و هشدارهای ایران تصمیم آمریکا تغییر کرد و به طرح روسیه پاسخ مثبت داد و از دست زدن به اقدام نظامی علیه سوریه پرهیز کرد اما طبیعت کشورهای سلطه گر این است که خود را از تک و تا نیندازند و قدرت خود را به رخ کشورهای دیگر بکشانند.
طبیعی است با هشدارهایی که ایران قبلاً داده بود این نوع مکاتبات و یا ارسال پیام ها ابزاری بود برای رسیدن به یک دیدگاه نزدیک تر برای جلوگیری از حوادث و درگیری که میتوانست به ضرر همه تمام شود. اما سوال این است که چرا اوباما خبر مبادله نامه با روحانی را به صورت رسمی اعلام کرد و آیا او، دنبال این است که خود را از فضای سنگین به وجود آمده درباره سوریه خلاص کند و خود را به عنوان یک چهره طرفدار دیپلماسی به افکار عمومی کشور خود و جهان نشان بدهد؟ در پاسخ باید گفت: این نوع رفتار می تواند آثار متعددی بر جای بگذارد.
نخست این که اوباما تلاش می کند که خود را از فشار مخاطبان و به خصوص جنگ طلبان آمریکا رها کند و در مقابل کشورهای متحد آمریکا در منطقه هم یک توجیه بزرگتر و قوی تری ارائه کند به علاوه مشخص می شود جایگاه ایران جایگاه مهم و جدی است و می تواند نقش سازنده ای در معادلات بین المللی ایفا کند. اما اگراوباما به دنبال نتیجه گرفتن از دیپلماسی با ایران است آیا با توجه به حساسیت ها در دو کشور بهتر نبود موضوع نامه نگاری و تبادل پیام را از کانال های مخفی ادامه می داد؟ به نظر می رسد ظاهراً اوباما نیاز به تبلیغات داردوهدفی که اوباما دنبال می کند مصرف داخلی و توجیه افکار عمومی است.
این نشان دادن قدرت به دیگران آنها را قانع می کند که به دنبال حفظ هژمونی خود از لحاظ روانی باشند و در داخل نیز بهانه ای به تندروهای خود ندهند.کشورهایی که از زبان تهدید استفاده می کنند در نهایت با استفاده از چنین لحنی تنها به خود ضربه می زنند در واقع این ادبیات مصرف داخلی داشته و برای ساکت کردن جناح تندروی طرف مقابل است که آنها طرفدار اقدامات جنگ طلبانه و نظامی علیه کشورهای دیگر به خصوص سوریه هستند. البته آمریکایی ها همواره از این حربه برای کسب امتیاز بیشتر استفاده می کنند تا چنان چه شرایط مذاکره و گفت وگو فراهم شد از آن بهره ببرند تا ضمن این که نشان بدهند آماده مذاکره هستند در عین حال تاکید کنند که به عنوان دولت بزرگ جهان همه گزینهها را در اختیار دارند و می توانند از آن ها به عنوان اهرم استفاده کنند.
آمریکایی ها همواره از ابزار دوگانه چه در مذاکرات هسته ای و چه در مذاکرات پرونده های منطقه ای استفاده کرده اند.در موضوع سوریه نیز اوباما همین روش را دنبال کرد و به نظر می رسدبه دنبال پیگیری این روش در قبال ایران است .در این میان مقامات ایران باید در مقابل این موضوع نه هیجان زده شوند و نه بی تفاوت از کنار آن عبور کنند آن ها ضمن این که مسائل را با دقت و موشکافانه زیر نظر دارند باید واکنش خود را در زمانی که لازم می دانند داشته باشند یعنی نه زودتر و نه دیرتر، بلکه به موقع حال این واکنش می خواهد پاسخ رسانه ای و یا پاسخ دیپلماتیک باشد.
کیهان:اینکلید معجزه میکند
«اینکلید معجزه میکند»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم محمد ایمانی است که در آن میخوانید؛بهترین و قویترین دلیل برای اثبات یک چیز، وجود آن است. ماندگاری و استحکام و گسترش انقلاب اسلامی با وجود همه معارضههای سخت، محکمترین استدلال درباره اتقان راهبرد و نقشه راه کلی این انقلاب کبیر است.
پیروزی و پویایی و پیشروندگی انقلاب اسلامی به تعبیر معروف به معجزه شبیه است. در معجزهگونی این قیام پیروز تردیدی نیست و اگر ملت ایران خود متولی این نهضت الهی نبود و آن را با تمام حواس تجربه نکرده بود، باور اینکه ملتی ستم کشیده شده و مقهور و منکوب بتواند پنجه در پنجه ابرقدرت قرن بیفکند و پایتخت حکمفرمایی او در منطقه استراتژیک غرب آسیا را دچار تلاطم کند، دشوار مینمود و به افسانه میمانست.
اما چنین معجزهای واقع شد و در آزمونهای دشوار بعدی انقلاب از جمله دفاع مقدس و تحریم کامل همزمان با آن تکرار شد؛ یعنی که چنین معجزهای هر چند خرق عادت، اما دارای منطق و قانون روشنی است که قابل بازیابی و به کارگیری مداوم است. در حقیقت، شناسایی ظرفیتها و «تدبیر» برای به جنبش درآوردن آن در ذات این معجزهگری قرار داشت. به عبارت دیگر مادام که نسبت به نقشه راه انقلاب و قوانین موجده و مبقیه آن التزام وجود دارد، در پیش روندگی و نفوذ آن نباید تردید داشت همچنان که واقعیتها گواهی میدهند.
جمهوری اسلامی به این معنا از یک مهندسی کلان و ساخت درونی مستحکم برخوردار است. هواپیمایی که دقیق و درست مهندسی شده، قدرت آن را دارد که تیک آف کند، مقاومت فزاینده توده هوا را بشکافد، اوج بگیرد و پیش رود. هر قدر یک هواپیما پیشرفتهتر باشد و سرعت بیشتری به خود بگیرد، با مقاومت بیشتر که قادر است آلیاژهای معمولی را از هم بگسلد، روبرو میشود. آیا در شرایط شتاب و سرعت و پیشرفت میتوان به هواپیمای پیشرفته عیب گرفت که چرا با این حجم از معارضه و مقابله و مقاومت مواجه است؟! آلیاژ انقلاب و جمهوری اسلامی از این جنس است.
پیام منطقی و انسانی انقلاب، به یک معنا برندهتر از لیزر است. اینکه ظلم نمیکنیم و از قدرتها ستم نمیپذیریم، آرزوی سرکوب شده نوع ملتهاست که به چشم دیدند میتوان به زورگویان «نه» گفت و به سیادت رسید.
حکمت (عقلانیت و استدلال و استحکام) نهفته در پیام انقلاب، همچنان که معارضان بزرگی در دنیا و در میان طاغوتها پیدا کرد، اسباب گسترش آن بود و این معنای حقیقتی انکارناپذیر به نام «بیداری اسلامی» است. رواج بیداری و مقاومت اسلامی بیش از آن که مدیون مبلغان مجاهد باشد - که به اندازه خود مدیون است- مرهون ساخت قدرت درونی انقلاب و جلوه جذاب پیام انسانی آن است. یعنی نفس ماندگاری و پیشرفت جمهوری اسلامی به عنوان «طرحی نو» و مدل عملی تغییر در نظم ظالمانه سلطه، الهامبخش است. این گرانیگاه اصلی تقابل نظام سلطه با جمهوری اسلامی است هرچند که با بهانهجویی، برای دشمنی خود دستاویز بتراشند.
مسئله جبهه استکبار با ما صرفا بر سر مصادیق پیشرفت و گسترش قدرت در حوزههای علمی و فنی و اقتصادی و سیاسی و بینالمللی نیست بلکه آن حقیقت اصلی که مستکبران را آزار میدهد این است که ملت ایران به حلالمسائل و شاه «کلید» حل مشکلات جهان مستعضف دست یافته است. این به معجزه شبیه است که ملتی درمانده در کار تولید سیمان و سیم خاردار، اکنون با موفقیت مدعی قلههای دانش در حوزههای هستهای، نانو و سلولهای بنیادی شود. اگر هم معجزه است، معجزهای است که فرمول تکرار آن را ملت-دولت (یا بهتر بگوییم نظام امت- امامت) ایران میشناسد و برخلاف قدرتهای انحصارطلب ابائی از عرضه این فرمول به دیگر ملتها ندارد تصور کنید همین یک قلم شاهکاری که فناوران جوان و مومن ایرانی 3 سال پیش بر سر غنیسازی 20 درصد و تولید سوخت راکتور تهران- برای تولید رادیودارو- انجام دادند، چه قدر برای قدرتهای زورگو و انحصارطلب دردناک بود. یا همین مقاومت شگفتی که 7 سال پیش در جنگ 33 روزه در لبنان و سپس در جنوب فلسطین اشغالی (جنگ 22روزه و 8 روز غزه) چشمها را خیره کرد.
نه اعلام ممنوعیت فروش سوخت 20درصد به ایران بیمحاسبه و نقشهچینی بود، نه آن هجوم وحشیانه به شمال و جنوب مرزهای فلسطین اشغالی، و نه جنگافروزی 30 ماه پیش علیه سوریه. حتما مغز بهترین استراتژیستهای نظامی- اطلاعاتی سوت میکشد وقتی که عراق و لیبی را با لبنان و غزه و سوریه مقایسه میکنند. براساس محاسبات دقیق آنها کمترین احتمال داده نمیشد که سوریه 30 ماه تاب بیاورد و تازه در 6-5 ماه اخیر به جای آن که فرسوده شده باشد، روی نوار پیروزی و فتوحات قرار گیرد. و در همین محاسبات دقیق دیجیتالی میشد هر احتمالی را برای آینده عراق پیشبینی کرد جز آزاد شدن انرژی نهفته نیروهای اسلامگرای متحد ایران و تشکیل دولت جدید. در همین اوضاع و احوال بوی آتشفشان از شبه جزیره عربستان- بحرین و یمن و برخی مناطق تحت اشغال رژیم آلسعود- به مشام میرسد. آیا در این شرایط باور میکنید مسئله آمریکا غنیسازی 20 درصد است؟!
البته عرصه دیپلماسی، عرصه لبخند و مذاکره و تعارف و تعامل و احیانا برخی انعطافهای تاکتیکی است. همین روزها یک سخنگوی وزارت خارجه آمریکا گفت اگر ایران تعامل را انتخاب کند، آمریکا را شریک خوبی برای همکاری خواهد یافت. سپس روزنامه گاردین در مطلبی مدعی شد ممکن است روسایجمهور آمریکا و ایران به طور تصادفی(!) در نیویورک با هم ملاقات کنند. همزمان شایعه شد وزیر خارجه انگلیس در نیویورک با دکتر روحانی ملاقات میکند. و نیز روزنامه اشپیگل ادعا کرد ایران آماده مذاکره برای تعطیل کردن غنیسازی 20درصد در تأسیسات فردو میباشد. برخی سیاستمداران و رسانههای آمریکایی که نسنجیدهتر و نپختهتر حرف میزدند، ادعا کردند مدل سوریه مدل و پیام خوبی برای خلع سلاحاتمی(!) ایران است و قس علی هذا؛ بازار مسگرانی راه افتاد شنیدنی! البته بخشی از حباب این فضاسازیهای سیاسی و عملیات روانی با گذر ایام خالی خواهد شد. برای مثال خبر روزنامه گاردین از سوی جی کارنی سخنگوی کاخسفید رد شد و او گفت «در حال حاضر برنامهای برای دیدار اوباما و روحانی در نیویورک وجود ندارد» یا تکذیب مشابهی از سوی وزارت خارجه انگلیس صورت گرفت. اما گیریم که مثلا دو وزیر خارجه یاحتی مافوق آنها به شکل تصادفی به هم خوردند و سوژهای هم برای عکاسان درست شد.
کینهجویی قدرتهای زورگو با این لبخندها و تعارفها که کنار نمیرود. یعنی ملاقات دکتر مصدق با هری ترومن رئیسجمهور وقت آمریکا در نیویورک، سبب شد شیطان بزرگ از فکر عملیات آژاکس و کودتای 28 مرداد بیرون بیاید یا مذاکرات زنجیرهای دکتر روحانی (معتمد نظام) با وزیران خارجه تروئیکای اروپایی و اتخاذ تدابیر اعتمادساز از سال 2003، مثلا اسباب تشکر و قدردانی و تواضع آنها شد یا موجب گردید تونی بلر نخستوزیر وقت انگلیس لاف بزند که میوه اشغال بغداد را در تهران چیدیم؟! آیا تعلیق اصل غنیسازی مسئلهای را حل کرد که امروز غنیسازی 20 درصد بتواند موضوع مذاکره باشد؟ آیا غرب نباید توضیح بدهد که چرا ایران مجبور شد رأسا به غنیسازی 20 درصد مبادرت کند؟ آیا ایران مشخصا از 10 سال پیش شیوه تعامل و اعتمادسازی را انتخاب نکرده بود که سخنگوی وزارتخارجه آمریکا با وزیر مافوق وی از در باغ سبز «شراکت» میگویند؟! چگونه میتوان کمترین حسن ظنی به اوباما داشت که همین دو روز پیش - و در حالی که ماجرای سوریه باعث سرشکستگی وی شده- در مصاحبه با شبکه ABC از یک سو از نامهنگاری با رئیسجمهور ایران سخن میگوید و از طرف دیگر با تهدیدی آمیخته به حماقت میگویند « من میدانم ایرانیان میدانند که نباید تصور کنند اگر به سوریه حمله نکردیم، معنی آن این است که به ایران نیز حمله نخواهیم کرد». کجا میتوان آمیزهای چنین از وقاحت و بلاهت را یکجا مشاهده کرد؟! کجای دنیای دیپلماسی، ناتوانی و شکست در یک میدان را به عنوان برگ برنده در میدان بزرگتر رو میکنند و به عنوان «امتیاز» میفروشند؟!
اگر روزنامه نیویورکتایمز ادعا میکند «توافق ژنو (بر سر ماجرای سوریه) حامل پیام به ایران است تا ثابت کند اوباما در پیشنهاد حل بحران هستهای از راه مذاکره جدی است» اتفاقا دستگاه دیپلماسی باید همین یک ادعا را در قالب مذاکرات 1+5 جدی بگیرد و یک پکیچ (بسته) جامع خلع سلاح اتمی و تسلیحات کشتار جمعی در خاورمیانه را روی میز مذاکره بگذارد و از طرف اروپایی-آمریکایی بپرسد که آیا حاضرند یک استاندارد و معیار روشن را برای خلعتسلیحاتاتمی و شیمیایی و بیولوژیک در خاورمیانه - از جمله فلسطین اشغالی- تعریف و پیگیری کنند؟ اگر آمریکا آماده چنین مذاکرهای باشد، چرا که نه؟! چرا به تصریح تلویزیون رژیم صهیونیستی 183 کشور کنوانسیون منع تولید و استفاده از تسلیحات شیمیایی را امضا کرده باشند و تنها رژیم صهیونیستی و میانمار این کنوانسیون را تصویب نکرده باشند؟ یعنی مثلا بودن سلاح شیمیایی در سوریه نگرانکننده است و انباشتن دهها برابر آن در زمینه انواع تسلیحات کشتار جمعی در همسایگی این کشور، نقطه کور رادار غرب در زمینه نگرانی برای حقوق بشر و امنیت جهانی است؟!
آنگونه که مقتدای حکیم انقلاب تبیین فرمودهاند راه دیپلماسی و تعامل و ابتکار و انعطافهای تاکتیکی بسته نیست اما باید به این نکته کلیدی توجه داشت که دیپلماسی صرفا یک روش و ابزار است و آنچه به آن استحکام میبخشد، ساخت قدرت درونی است. به عبارت دیگر نمیتوان بار تلاش و مجاهدت و خلاقیت داخلی و به فعلیت رساندن ظرفیتهای مهم خودی را بر دوش دیپلماسی گذاشت یا ـ خدای نکرده- از موضع پایین سراغ دشمن رفت و کلید مشکلات خود را از او توقع داشت.
شاه کلید اصلی بلکه همه کلیدها دست خداست «له مقالید السماوات والارض... کلیدهای آسمانها و زمین از آن خداست و آنان که به آیههای الهی کافر شدند، همانا آنان زیانکارانند». (زمر/63). یکبار از نگاه فردی فراتر برویم و نگاه اجتماعی و سیاسی و تمدنی به این کلام شریف حضرت فاطمه سلامالله علیها داشته باشیم که فرمود «من اصعد الی الله خالص عبادته، اهبط الله عزّ و جلّ الیه افضل مصلحته. هر کس بندگی خالص را به جانب پروردگار بفرستد، خداوند بلند مرتبه بهترین مصلحت را بر او نازل میکند». ما به تأسی از حضرت روحالله(ره) جلوه جهانی این فرمول الهی را دیدیم. باور ما به این کلام شریف امام صادق علیهالسلام باید در تدبیر و مهندسی اجتماعی- سیاسی ما جلوه کند که «ای پسر جندب! اگر شیعیان ما استقامت میورزیدند، فرشتگان با آنها مصافحه میکردند و ابرها بر آنان سایه میافکندند و در روز میدرخشیدند و از بالای سر و زیر پا روزی میخوردند و چیزی از خدا نمیخواستند مگر اینکه به آنها عطا میکرد».
جمهوری اسلامی:مصر، بازگشت به جمهوری نظامیان!
«مصر، بازگشت به جمهوری نظامیان!»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی به قلم حسن خیاطی است که در آن میخوانید؛کمتر کسی تصور میکرد بعد از پیروزی انقلاب مردم مصر در 22 بهمن ماه سال 1389 و روی کار آمدن دولت اخوانیها با ریاست جمهوری محمد مرسی در بهار سال گذشته، ارتش این کشور در یک کودتای نظامی، قدرت را به دست بگیرد. اکنون نظامیان با زندانی کردن مرسی و سایر سران اخوان المسلمین، مصر را بار دیگر در مسیر حاکمیت نظامیان قرار دادهاند. اخباری که این روزها از مصر به گوش میرسد، حکایت از آغاز به کار کمپین حمایت از نامزدی ژنرال عبدالفتاح السیسی برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری دارند و این زنگ خطری است برای تمامی نیروهای سیاسی مصر که نشان میدهد نظامیان به صورت جدی درصدد کسب قدرت در این کشور هستند. اکنون محمد مرسی رئیسجمهور قانونی مصر در زندان نظامیان به سر میبرد و با اینکه ژنرال السیسی پیش از این تاکید کرده بود قصد تصدی مقام ریاست جمهوری را ندارد، اما به نظر میرسد او و اطرافیانش درحال آماده سازی شرایط برای رسیدن به قدرت مطلق هستند.
در مروری اجمالی به تاریخ نیم قرن اخیر مصر، مشاهده میکنیم که در این مدت همواره نظامیان بر مصر حکومت کردهاند و تاریخ در کشور مصیبت زده مصر درحال تکرار است. در این مدت با اینکه تصمیم گیریهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، داخلی و خارجی در اختیار نظامیان بوده و به طور متوسط سالانه بیش از یک میلیارد و دویست میلیون دلار از طرف دولت آمریکا به حاکمان نظامی مصر کمک بلاعوض میشد، با اینحال این اقدامات نه تنها دستاورد قابل توجهی برای مردم مصر نداشته، بلکه این حاکمان علاوه بر تأمین منافع دراز مدت غرب، با تأمین منافع و امنیت رژیم غاصب صهیونیستی در قالب امضای قرارداد صلح با این رژیم که به معاهده "کمپ دیوید" مشهور است به مردم مصر کردهاند.
حاکمان مصر بعد از سرنگونی ملک فاروق، از جمال عبدالناصر تا انورسادات و حسنی مبارک، که تاکنون آخرین دیکتاتور مصر نامیده میشد، همه نظامیانی بودند که یکی پس از دیگری به حکومت رسیدند. تنها پس از انقلاب مردم این کشور علیه مبارک بود که مردم توانستند با به قدرت رساندن مرسی با آراء خود شاهد حضور یک رئیسجمهور غیرنظامی در مسند قدرت باشند. هر چند در این مدت کوتاه یکساله نیز محمد مرسی اشتباهات استراتژیک و غیرقابل جبرانی را مرتکب شد، اما به هر حال وی رئیسجمهور منتخب مردم مصر است و به همین جهت کودتا علیه وی که با طراحی دولت آمریکا و حمایت مالی و اطلاعاتی کشورهای عربستان و امارات و به دست مهرههای سابق و وابسته ارتش مصر صورت گرفت، پذیرفتنی نیست.
اکنون شواهد نشان میدهد که نظامیان کودتاچی برخلاف ادعاهای اولیه خود مبنی بر کنارهگیری از قدرت، پس از محقق شدن دمکراسی، میدان سیاست مصر را به جولانگاهی برای قدرت نمایی خود تبدیل کردهاند. بطوری که احمد شفیق رئیس حزب جنبش ملی مصر و نخستوزیر دوران حسنی مبارک که خود نیز از نظامیان آن کشور محسوب میشود و پس از شکست از مرسی در انتخابات ریاست جمهوری عازم امارات عربی شده بود، در حمایتی آشکار از ژنرال السیسی گفته است اگر وی در انتخابات آینده ریاست جمهوری نامزد شود، من از نامزدی در این انتخابات خودداری خواهم کرد. وی همچنین از برخورد نظامیان و نیروهای امنیتی با مردم تظاهر کننده مصری حمایت کرده و هرگونه مصالحه با اخوان المسلمین را نابخشودنی دانسته است.
درحال حاضر نظامیان کودتاچی به منظور حفظ حاکمیت خود متوسل به دو حربه شدهاند. آنها از یک سو با خشونت به تنبیه مردم انقلابی مصر و تظاهر کنندگان علیه کودتا میپردازند که تاکنون صدها کشته برجای گذاشته است و از سوی دیگر تلاش دارند با پر کردن بازارهای مصر از کالاهای مورد نیاز مردم و اقداماتی فراتر از تصمیمات کابینه، ضمن تثبیت موقعیت خود، به مردم اینگونه القا کنند که نظامیان نیرو و توان جدیدی دارند و با انگیزه خیرخواهی به میدان آمدهاند تا ثابت کنند که غیرنظامیان توانایی اداره کشور را ندارند! این درحالیست که همه میدانند آنها با کمکها و حمایتهای آمریکا و همپیمانان غربی و عربی آمریکا پا به عرصه گذاشتهاند تا خلأ به خطر افتادن منافع غرب در مدت زمان کوتاه حاکمیت مردم را جبران نمایند. آنها قصد ماندن دارند و تلاش میکنند با اینگونه اقدامات به حاکمیت خود مشروعیت بخشند.
آحاد جامعه 80 میلیونی مصر که با سرنگون کردن دیکتاتوری 30 ساله "مبارک" مهمترین متحد آمریکا و نزدیکترین دوست رژیم صهیونیستی، امید داشتند به بزرگترین نماد تحول در میان کشورهای عربی تبدیل شوند، اکنون با بازگشت کشورشان به دامن نظامیان روبرو هستند و زحمات و جانفشانیهای خود در جریان انقلابشان را بر باد رفته میبینند.
واقعیت اینست که نظامیان با تلاش برای بازگشت به "جمهوری نظامی" درصدد حفظ نفوذ عمیق خود در ساختار حاکمیتی کشور مصر هستند، آنها دریافتهاند که واگذاری قدرت منافع بسیاری را از دست آنان خارج میکند، دست حامیان خارجی آنها را کوتاه میکند و بعید نیست مانند ژنرالهای ارتش ترکیه در آیندهای نه چندان دور به خاطر حمایتهایشان از دیکتاتوری و دخالتهایشان در کودتا خود را پای میز محاکمه ببینند. مردم مصر که سالها زیر چکمههای نظامیان به سر برده و دمکراسی کوتاه مدت اما ناقص پس از انقلاب خود را تجربه کرده اند، به این راحتی فریب ریاکاری و تزویر "جمهوری نظامیان" را نخواهند خورد، هر چند ممکن است حاکمیت آنان مدتی ادامه داشته باشد ولی قطعاً عمر چندانی نخواهد داشت.
رسالت:نرمش قهرمانانه در دیپلماسی
«نرمش قهرمانانه در دیپلماسی»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم صالح اسکندری است که در آن میخوانید؛قهرمان ها تاریخ را ساخته اند و ترسوها در پی نوشتن کتاب های تاریخ می مانند. قهرمانی در هیچ یک از صفحات تاریخ به معنای خشک سری و یک دندگی نبوده است. قهرمانانی بوده اند که در کوره نرمش ها و انعطافات ساخته و پرداخته شده اند اما نرمش آنها نیز قهرمانانه و شجاعانه بوده است به گونه ای که هیچ کس نمی تواند آنها را ترسو خطاب نماید. حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) بزرگترین قهرمان تاریخ است که در جریان صلح حدیبیه اگر چه از جانب برخی اصحاب به دلیل برخی نرمش ها و انعطافات در صلح نامه نظیر قبول درخواست سهیلبن عمرو مذاکره کننده از طرف مشرکین مبنی بر حذف «بسماللّهالرحمنالرحیم» از ابتدای صلحنامه و نوشتن «باسمکاللهم» بهجای آن، و نیز حذف عنوان رسولاللّه بعد از نام آن حضرت و نوشتن «محمدبن عبداللّه» بهجای آن اما سرانجام این نرمش قهرمانانه به تایید پروردگار رسید و خداوند متعال در راه بازگشت مسلمانان از حدیبیه سوره فتح را بر پیامبر عظیم الشان اسلام(ص) نازل کرد. در این سوره پروردگار رحمان و رحیم صلح حدیبیه را «فتح مبین» نامید و با اعلام رضایت از بیعتکنندگان، وعده پیروزیها و غنیمتهای فراوان به مسلمانان داده بود.
صلح حدیبیه که در یک منزلی مکه و نه منزل دورتر از مدینه منعقد شد برکات بسیاری برای مسلمین در پی داشت.به گفته مورخان، در صدر اسلام فتحی عظیمتر از فتح حدیبیه صورت نگرفت، زیرا در پرتو آن، آتش جنگ فرونشست و دعوت به اسلام رواج گرفت و اسلام در سراسر جزیرةالعرب گسترش یافت؛ به گونهای که از آغاز پیمان صلح تا نقض آن ( 22 ماه)، تعداد کسانی که به اسلام گرویدند، بیش از کل تعداد مسلمانان تا آن زمان بود، چنانکه سپاه پیامبر در سال هشتم و در جریان فتح مکه به دههزار تن رسید و بزرگان قریش، مانند ابوسفیان و عمروعاص و خالدبن ولید، در همین دوران به اسلام گرویدند.
در عین حال آرامش حاصل از صلح حدیبیه سبب شد که پیامبر علاوه بر تشدید فعالیتهای تبلیغی در شبهجزیره، به سرزمینهای خارجی هم توجه کند و در سال هفتم، پادشاهان و سران ممالک اطراف را نیز به اسلام دعوت نماید. اما مهمترین فایده این صلح، زمینهسازی برای فتح مکه بود که مدت کوتاهی پس از صلح حدیبیه به وقوع پیوست.
صلح حدیبیه یک نمونه تمام عیار از نرمش قهرمانانه در مذاکره و دیپلماسی است. انعطافی که ضمن پایبندی به اصول و آرمانها در عین حال واقعیات زمانه را در تصمیم گیری سیاسی دخیل کرد اما نه تنها منتهی به عقب نشینی نشد بلکه پیشروی های بزرگی را برای مسلمانان به ارمغان آورد.
رهبر معظم انقلاب دیروز در دیدار فرماندهان، پیشکسوتان و پرسنل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ضمن موافقت با حرکت های صحیح و منطقی در سیاستهای خارجی و داخلی افزودند: با مسئله ای که سالهای پیش نرمش قهرمانانه خواندم موافقم چرا که این حرکت در مواقعی بسیار خوب و لازم است اما با پایبندی به یک شرط اصلی.ایشان درک ماهیت طرف مقابل و فهم صحیح هدفگذاری او را، شرط اصلی استفاده از تاکتیک نرمش قهرمانانه اعلام کردند و افزودند: یک کُشتی گیر فنی نیز برخی مواقع بدلیل فنی نرمش نشان میدهد اما فراموش نمیکند که حریفش کیست و هدف اصلی او چیست؟
دیپلماسی هنر مذاکره است اما اگر به معنای فراموشی خصومت مستمر دشمن باشد نتیجه ای جز عقب نشینی و شکست ندارد. به عنوان یک آسیب نمونه پیش از رئیس جمهور اسبق کشورمان آقای خاتمی کس دیگری به غربی ها در مذاکرات لبخند نزد اما نتیجه آن چه شد؟ جمهوری اسلامی چه دستاوردی داشت؟ وقتی در12 ژوئیه سال 2000 از یادمان گفتگوی تمدن ها در شهر وایمار آلمان پرده برداری شد، همه منتظر حرفهای خاتمی بودند تا بشنوند مبدع آنتی تز « برخورد تمدن ها» ساموئل هانتینگتون چه ساختار تئوریکی برای نظریه خود ترسیم کرده است.
جهان در سر آغاز قرن بیست ویکم تشنه نگارش انشائی جدید بود که تصور می کرد می تواند موضوع آن را از زبان خاتمی رئیس جمهورسابق ایران بشنود. اما هنوز یک سال نگذشته بود که حملات تروریستی 11 سپتامبر همه چیز را به هم ریخت. برای غربی ها همه چیز حکایت از برخورد تمدن ها داشت و حرف های خوب خاتمی در حد حرف باقی ماند...
دیپلمات ها و مذاکره کننده گان نباید فراموش کنند که مشکلات امروز دنیا ریشه در زیاده خواهی ها و خصلتهای نکوهیده ای دارد که راه مقابله با آنها محکوم کردن مستمر ظلم و ظالم و عدالت طلبی همه جانبه است. گفتگوی هنرمندانه و تبادل نظر در دیپلماسی کاری بسیار خوب و ضروری است اما اینگونه اقدامات برای مهار خصلتهای نکوهیده و ناپسند استکبار جهانی، و پایان بخشیدن به مصائب کنونی بشر، کافی و مؤثر نیست. باید ظلم و بی عدالتی را در هر جای جهان به طور مشخص و صریح محکوم کرد و غبار فتنه دنیای مدرن را که تشخیص ظالم از غیرظالم را با مشکل مواجه کرده است، خواباند.
رفتار سیاسی امام راحل نمونه دقیق و کاملی از رهبری بود که دشمن و دشمنی هایش را می شناخت و به خاطر همین شناخت دشمن هم ناگزیر به این مرد بزرگ احترام می گذاشت. جمهوری اسلامی منادی عدالت جهانی و مقابله با ظلم های بی پایان نظام سلطه است. امروز صورت بندی مفهوم عدالت و جبهه گیری در برابر ظالمین در جهان اگر چه کاری بس دشوار است اما به تعبیر "آلفرد هوفه" یونانی در کتاب" برداشتهایی فلسفی درباره عدالت"، مطلوبترین مفهوم پیش برنده عصر ما،یعنی عصر جهانیسازی، عدالت است.
در وضعیت کنونی دیپلمات ها و مذاکره کنندگان ما با توسل به این ظرفیت سرشار درونی می توانند جبهه عدالت خواهی و زیاده طلبی و ظلم را برای افکارعمومی قابل تشخیص کنند و طلایه داران ظلم و بی عدالتی را در اذهان جهانیان محکوم نمایند. آمریکا، رژیم صهیونیستی و حامیان استکباری این غده سرطانی پیش قراولان ظلم و بی عدالتی در جهان هستند. جنایتهای اشغالگران آمریکایی و اسرائیلی در سوریه، عراق، فلسطین، افغانستان، پاکستان و ... در تاریخ بشری بی سابقه است. بدون عدالت طلبی و مقابله با ظلم، هیچ نرمشی قهرمانانه نیست و هیچ انعطافی به نتیجه نمی رسد چرا که این راه را ما در دوره اصلاحات تجربه کردیم و نتیجه ای نگرفتیم و امروز نیز "آزموده را آزمودن خطاست."
سیاست روز:سخنان رئیس جمهور کام برخی را تلخ کرد
«سخنان رئیس جمهور کام برخی را تلخ کرد»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن میخوانید؛سپاه پاسداران همواره مورد هجمه داخلی و خارجی بوده است. عنصر المعالی در قابوسنامه خود جملهای دارد به اینگونه که میگوید؛«اگر تو را دشمنی باشد دلتنگ مشو که هر که را دشمنی نباشد بی قدر و بها باشد.»
در میان اصلاح طلبان البته طیف افراط گرای آن سیاستی بر کمرنگ کردن نقش سپاه پاسداران پیگیری میشد که هنوز هم این سیاست وجود دارد.
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که از درون مردم شکل گرفت به یک دژ مستحکمی تبدیل شد که بعدها به خاطر ماهیت انقلابی و اصولی مورد هجمه ضد انقلاب و دشمنان واقع شد. این سیاست از سوی کشورهای غربی از جمله آمریکا و رژیم صهیونیستی به یکی از دغدغههای آنها تبدیل شد و حتی بارها در پیش شرطهای خود این موضوع را بیان کردند و اکنون هم به نوعی دیگر پیگیر آن هستند.
در زمان دولت اصلاحات این سیاست پیگیری شد و حتی برخی از سیاسیون این طیف در سخنانشان بارها گفتند که سپاه پاسداران به عرصه اقتصادی و سیاسی ورود نکند حال آن که وظایف سپاه پاسداران در اساسنامه و دستورات و فرامین فرماندهی کل قوا گنجانده شده است.
دشمنیهای خارجی و داخلی علیه سپاه پاسداران اما هیچگاه نتوانست جایگاه این نهاد مردمی را تضعیف کند. خدماتی که این نیروی مردمی و انقلابی به کشور و نظام کرده بر کسی پوشیده نیست.
ویژگیها و پتانسیل این نیرو در اجرای پروژههای بزرگ اقتصادی همواره راهگشا بوده است و در زمانی که تحریمهای گسترده غرب علیه ایران اسلامی به اوج خود رسیده است باز هم نقش سپاه پاسداران در این برهه تاریخی نمایان تر میشود به گونهای که رئیس جمهور دولت تدبیر و امید از این نیرو میخواهد تا در پروژههای سنگین دولت که بخش خصوصی توان اجرای آن را ندارد مشارکت کند.
پروژههای بزرگی در سالیان گذشته از سوی سپاه پاسداران با محوریت قرارگاه خاتم الانبیاء اجرا شده است که توان اجرای آن نه در شرکتهای دولتی دیده میشد نه در بخش خصوصی.
اکنون که رئیس جمهور به این موضوع واقف است که سپاه میتواند و باید دست دولت را بگیرد و آستین را بالا بزند باید در پی این سخن تنها به همین گفتهها بسنده نکند و برنامهریزیهای لازم را برای استفاده از این پتانسیل که شاید در سالهای گذشته مغفول واقع شده است انجام دهد. هر چند در این راه موانعی از سوی برخی ایجاد شود و مخالفتهایی هم صورت گیرد اما هنگامی که عزم این کار باشد و تصمیم نهایی گرفته شده باشد کسی نمیتواند مانعی ایجاد کند.
سخنان آقای روحانی در جمع فرماندهان سپاه با واکنشهایی روبرو خواهد شد که پیش از این نیز مخالفتهای خود را با نقش آفرینیهای سپاه پاسداران که همسو با سیاستهای کشورهای خارجی بوده است نشان خواهد داد.
افراطیون که به خاطر وجود سپاه در حراست از دستاوردهای انقلاب خود را شکست خورده میبینند دست به کار خواهند شد و در رسانههای وابسته به خود چه در داخل و چه در خارج به این مواضع واکنش منفی نشان خواهند داد.
حمایت رئیس جمهور از سپاه پاسداران حمایت مردم از این نهاد است و این مواضع باعث خواهد شد تا آنهایی که خود را به رئیس جمهور نزدیک میدیدند اکنون با دوری از او ماهیت خود را نشان دهند که البته این اتفاق مبارکی خواهد بود و باعث خواهد شد تا رئیس جمهور برخی از افرادی که در اطراف او هستند بشناسد و درباره آنها تصمیم گیری کند.
سخنان روز گذشته آقای روحانی در جمع فرماندهان سپاه پاسداران کام خیلیها را تلخ کرد.
جوان:دیروز؛ عبور از کلید/ امروز؛ عبور از اعتدال
«دیروز؛عبور از کلید/ امروز؛عبور از اعتدال»عنوان یادداشت روز روزنامه جوان به قلم حسین قدیانی است که در آن میخوانید؛«اعتدال بیش از آنکه یک شعار محوری باشد، یک شیوه رفتاری است، لذا طرح آن به عنوان شعار شعارها از طرف دولت یازدهم اساساً بیوجه است». این هر چند «نقد مشترک» جماعتی از هر دو جریان اصلاحات و اصولگرایی به شعار اعتدال است، اما درست یا نادرست، اعتدال به عنوان شعار اول دولت روحانی انتخاب شده، لذا باید بررسی کرد که نسبت اصولگرایان و اصلاحطلبان با اعتدال به عنوان شعار استراتژیک دولت یازدهم چیست؟
اصولگرایان بارها صادقانه گفتهاند؛ «اعتدال هرگز ایدهآل شعارها و آرمان غاییشان نبوده و نیست، اما از آنجا که هیچ وقت عنادی با اعتدال نداشتهاند، نه فقط مخالفتی با طرح اعتدال به عنوان شعار اول دولت ندارند، بلکه یکی از مهمترین خواستههایشان از دولت روحانی، عمل به همین شعار اعتدال است و نمایش آن در رفتار دولتمردان.»
لیکن اصلاحطلبان گر چه آن اوایل - سرمست از شکست اصولگرایان در انتخابات 24 خرداد، و نه لزوماً پیروزی خودشان!- دایه مهربانتر از مادر برای شعار اعتدال شدند، اما از همان زمان هم معلوم بود که جماعت مدعی اصلاحات، دیر یا زود با شعار اعتدال به چالش خواهند رسید. اصلاحطلبان - به خصوص لایه فتنهگرشان!- بر این گمان بودند که با سر دست گرفتن شعار اعتدال میتوانند دم به ساعت بر فرق انقلاب و انقلابیگری بکوبند و حزب اللهیها را افراطی بخوانند، غافل از اینکه کاسبی با اعتدال، قبل از هر چیز با خود شعار اعتدال تنافر دارد. از دیگر سو، خوشایند وجهه و آبروی اصلاحطلبان نبود که با وجود فتنهگری در سال 78 و آن همه قانونگریزی و خبط و خطا و خیانت و افراط در سال 88 در سنگر اعتدال سکنی گزینند. شاید متأثر از همین نکات بود که چند روز پیش، یکی از روزنامههای زنجیرهای در ویژه نامه سیاسی خود نوشت؛ «شعار اعتدال شاید برای شخص روحانی و مشخصاً دولت یازدهم، بدون فایده نباشد، اما از همین الان قابل حدس است که اعتدال، هرگز شعار مطلوب اصلاحطلبان برای پروسه بازگشت بیهزینه یا کم هزینه به قدرت نیست. ما محرومیتها، بلکه ضعفهایی داریم که هرگز با نسخه اعتدال شفا نمییابد. لذا ما باید بگردیم و شعار خودمان را پیدا کنیم».
مثال دیگر، این فراز از بخش «اتاق فکر» شماره 58 «هفته نامه آسمان» است؛ «به نظر میرسد اعتدال، کشش زایش یک برنامه سیاسی را نداشته باشد، به دو دلیل، اول آنکه اعتدال یک روش است و محتواهای مختلفی میتوان برای آن متصور بود. از همین حالا اصولگرایان برکناری صدرالدین شریعتی را مصداق افراط دانستهاند و از مشی اعتدال، به دور. اما مشکل دیگر اعتدال آن است که این واژه نام برنامه آیتالله هاشمی برای ایجاد وفاق در درون حاکمیت سیاسی بود و الیت حاکم را مد نظر داشت. بنابراین اعتدال اگر یک برنامه سیاسی هم باشد، معطوف به بدنه سیاسی و ایجاد انسجام برای عبور از بحرانهاست و برای بدنه اجتماعی تمهید خاصی اتخاذ نکرده است. از همین جاست که بحث مطالبات اجتماعی در میان بحثهای سیاسی گم میشود و مدیران دولت جدید در میانه مطالبات اجتماعی و التهابات سیاسی چنان سردرگم میشوند که راه را برای هرگونه سهم خواهی باز میکنند.»
اتفاقاً از آنجا که به قول نویسنده، اعتدال یک روش - یا شیوه رفتاری- است، خیلی نمیتوان با قول دیگرش یعنی «تصور محتواهای مختلف» برای روش اعتدال موافق بود! از قرار «دین» تمام شد، این بار نوبت «اعتدال» است که به عارضه هرمنوتیک و قرائتهای متفاوت دچار آید! افراطیون معتدل در حالی مخالفت اصولگرایان با شیوههای غیراعتدالی بعضی اعضای کابینه را - که اتفاقاً از منظر همین شعار اعتدال صورت میگیرد- سوء استفاده ایشان از شعار اعتدال تعریف میکنند، که خود نیز میتوانند ناظر بر «تصور محتواهای مختلف برای روش اعتدال» مثلاً مدعی شوند برکناری صدرالدین شریعتی از مصادیق عمل به شعار اعتدال است! ادعایی که البته از فرط خندهدار بودن، هرگز مطرح نمیشود، چراکه افراط، افراط است، حتی اگر توسط دولت اعتدال انجام شود. طرفه حکایت اینجاست؛ همین که اصلاحطلبان میآیند و اندک اندک نسبت معکوس خود را با شعار اعتدال نشان میدهند، اولاً، بیانگر اعتراف ایشان بر افراط شان است و دوریشان، هم از شعار اعتدال، هم از روش اعتدال، ثانیاً، موید این مهم است که اعتدال در مقام عمل، خیلی هم حالا قرائتبردار نیست، پس تو را مجبور میکند که با بهانههایی من جمله «مطالبات اجتماعی» در پی شعار دیگری باشی. هر شعاری غیر از اعتدال!
اگر اصولگرایان، دلیلی برای مخالفت با شعار اعتدال ندارند و فیالمثل از رئیس قوه مجریه تمنا دارند در شعاع این شعار، جلوی قلع و قمع رؤسای دانشگاهها گرفته شود، ظاهراً قوم اصلاحات خیلی زود پرده از تزویر خود کنار زده و اساساً شعار دیگری غیر از اعتدال آرزو دارد. هر چه بگذرد، بیشتر معلوم خواهد شد که مخالفان اعتدال، حزب اللهیها هستند یا احزاب مخالف «راستگو»یی؟!
ما آن روز که بحث عبور «شاه کلید» از «کلید» توسط افراطیهای دوم خردادی مطرح شد، امروز را به وضوح میدیدیم که این جماعت، علیه شعار/ روش اعتدال دهان باز کنند. «مارهای فتنهگر گرما دیده» اگر همین مختصر تکان خود را مدیون کلید و اعتدالاند، خوب بود اندکی رواداری بیشتر از خود نشان میدادند. مع الاسف، صداقتشان هم بیشتر از جنس گستاخی، بیمعرفتی و پررویی است، تا خود صداقت! آن مدیون کلید و اعتدالاند، اما مجنون شاهکلید و افراط! ما البته از عیان شدن نسبت واقعی فتنهگران با شعار/ روش اعتدال استقبال میکنیم!
این نوشته کامل نمیشود الا به ذکر نکته ای. ما از دولت یازدهم به سه شکل حمایت خواهیم کرد.
یک: با نقدهایمان. نقدهای ما حتی اگر تند و تیز باشد، در جهت خیر دولت است. در همین نزدیک به 100 روزی که از عمر ریاست روحانی بر قوه مجریه گذشته، دیگر کاملاً معلوم شده که هم ما به دولت، نقدهایی داریم، هم افراطیهای سهم خواه. آنچه مهم است زاویه این انتقادات است. ما بر خلاف اصلاحطلبان مشکلی با شعار/ روش اعتدال نداریم، اتفاقاً از همین زاویه به دولت نقد داریم.
دو: آنجا که بنای اصلاحطلبان بر عبور از کلید و اعتدال است، ما حتماً از دولت قانونی، در برابر زیادهخواهی فتنهگران دفاع خواهیم کرد.
سه: هر کجا پاشنه در این دولت بر مدار خدمت بگردد، ما گر چه «رسانه دولت» نبوده و نیستیم، لیکن بر خود فرض میدانیم همچنان «رسانه خدمت» باقی بمانیم. ما این دولت را «چهار سال از عمر مقدس جمهوری اسلامی» میدانیم، فلذا همان گونه که رهبر حکیم ما فرمودند، نه تنها دلیلی برای بیگانگی با دولت نداریم، بلکه همه هم و غم ما افزودن بر کارایی دولت محترم است. بیشک مخالفت با شعار/ روش اعتدال، تضعیف دولت روحانی است و باب میل کسانی که برای «پروژه عبور» در پی نمایش یک کلید ناقص، ضعیف و زنگ خوردهاند!
تهران امروز:چرا تحریمها گام به گام لغو میشوند؟
«چرا تحریمها گام به گام لغو میشوند؟»عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم حشمتالله فلاحتپیشه است که در آن میخوانید؛شرایطی که در روزهای اخیر شاهد آن هستیم لغو تحریمها و عدم اجرای سیاستهای تحریمی است، که به نظر میرسد مقدمه شکلگیری نگاه مثبت در قبال موضوع ایران در شرایط فعلی دنیا است. باید بر این موضوع تاکید کرد که بخش اعظم رفع تحریمها به دلیل ضرورت بازار دنیاست. چرا که در این سالها علاوه بر تحریم نفتی ایران، شاهد این هستیم که برخی از کشورهای دنیا شامل تحریمهای نفتی نمیشوند و بر اساس آنچه آمریکا عنوان میکند، این عدم شمول تمدید هم میشود.
هرچند که اعمال تحریم نیز تاکنون منجر به این نشده است که کشورهای شامل تحریم بهدنبال فروشندگان جدید نباشند. دلیل دیگر رفع این تحریمها را میتوان در بیدلیل بودن شرایط حقوقی تحریمها جستو جو کرد. چرا که تحریمها از بنیاد حقوقی مناسبی برخوردار نیستند و با شکایت و پیگیری ایران در دادگاه همان کشورها تحریمها لغو میشوند.
این موضوع نشاندهنده این مهم است که بنیاد حقوقی تحریمها سست است و بیش از این نمیتوان از این مسئله استفاده کرد و به راحتی میتوان با ادلههای حقوقی تحریمها را لغو کرد. پیشنهادی که از سوی طرفهای غربی در این روزها بیان شده است، نیز جای تامل دارد. آنها عنوان کردهاند که در ازای تعلیق فعالیت سایت فردو و همچنین کاهش تولید سوخت هستهای میتوان سیاستهای گام به گام یا رفع کامل تحریمها را پیش گرفت.
این نکات فرضیاتی است که تنها از سوی آنها اعلام شده و البته نمیتوان نادیده گرفت که طرفداران پایان دادن تحریمهای ایران از آن استقبال کردهاند. به نظر میرسد این مسائل به دلیل پیام انتخابات 73درصدی ایران از یکسو، شکلگیری ظرفیت تعامل در سیاست خارجه ایران و تاکید بر میانه روی در سیاست خارجی مورد توجه قرار گرفته است.
به نوعی میتوان اینگونه بیان کرد که زبان دیپلماتیک که به سمت تفاهم پیش میرود و همچنین تاکید بر حقانیت فعالیتهای هستهای ایران و عدم ورود انفجاری ایران به این مباحث، سبب شده است که نگاه غرب نیز گام به گام تغییر کند. این موضوع حتی مورد تاکید مخالفان حقوق ایران نیز قرار گرفته است که ایران در تمام مراحل در چارچوب خواستههای آژانس حرکت کرد و از این مسیر خارج نشد. ضمن اینکه دیپلماسی حقوقی را در برابر تحریمها در پیش گرفت و این موضوع سبب شد که طرفهای غربی نیز رفتاری گفتمانی و به دور از خود رایی در پیش بگیرند.
با توجه به مطالبی که عنوان شد میتوان اینگونه بیان کرد که ایران باید بر اساس مثلث، تاکید بر حقوق هستهای ایران توسط آژانس، تضمین شرایط ایران در جامعه جهانی و تاکید بر لزوم داشتن زبان دیپلماتیک در مذاکرات و همچنین توجه به زمانبندی مورد نیاز برای رفع تحریمها و عدم صدور تحریم جدید با 1+5 وارد مذاکره شود. آخرین نکته اینکه مقامات 1+5 این روزها در شرایط پیشمذاکرات هستند و در این مسیر به موضوع زمانبندی اشاره میکنند.نباید مسئله زمان را نادیده گرفت و بهتر است زمانبندی ودر نظر گرفتن بازه زمانی برای رفع تحریمها را مورد تاکید قرار داد.
حمایت:رسوایی دیگر غرب
«رسوایی دیگر غرب»عنوان سرمقاله روزنامه حمایت به قلم قاسم غفوری است که در آن میخوانید؛این روزها در حالی سوریه همچنان اصلیترین کانون تحولات جهانی است که رخدادها و روند تحولات، نکات مهمی را آشکار میسازد که این نکات را در عملکردهای صورت گرفته در قبال طرح روسیه مبنی بر نظارت سازمان ملل بر تسلیحات شیمیایی سوریه میتوان جستوجو کرد. در کنار واکنشها و رویکردهای جهانی، نوع رفتار و اقدامات صورت گرفته در درون سوریه از نکات بسیار مهم است.
نخست اینکه نظام سوریه از همان ابتدا از این طرح استقبال کرد و به طور رسمی نیز به عضویت پیمان منع گسترش سلاحهای شیمیایی درآمد. دمشق به صورت رسمی خواستار حضور بازرسان و نظارت بینالمللی بر تسلیحات شیمیایی خود شده است؛ بنابراین بسیاری بر این امر تاکید دارند که این رویکرد نظام سوریه بیانگر صداقت این کشور در استفاده نکردن از سلاح شیمیایی در تحولات اخیر سوریه است که سندی بر واهی بودن ادعاهای ساختگی غرب به شمار میرود. دوم اینکه نوع واکنش مخالفان سوریه به طرح روسیه امری قابل توجه است؛ گروههای سیاسی خارجنشین در کنار گروههای تروریستی ضمن مخالفت با طرح روسیه خواستار اقدام نظامی ضد سوریه شدند.
این نوع رفتارها نشان میدهند که این گروهها به دنبال پایان بحران سوریه نیستند؛ بلکه آنان هدف دیگری را پیگیری میکنند و آن نابودی تمام سوریه است؛ هدفی که در نهایت به یک نقطه ختم میشود و آن تحقق خواست صهیونیستها و کشورهای غربی است. نکته بسیار مهم در این فرآیند آن است که این گروهها از ابتدا تحت حمایت کشورهای غربی بودهاند و فقط با هدف تحقق اهداف آنان تشکیل و به کارگرفته شدهاند.
مواضع آنان هم نشان داد که ریشه اصلی بحران سوریه چیست و غرب چه نقشی در ایجاد و ادامه این راه داشته است. به عبارت دیگر واکنش این گروهها به طرح روسیه را میتوان رسوایی جدید برای غرب در صحنه بینالمللی دانست؛ زیرا اکنون کسانی که غرب از آنان به عنوان منجی ملت سوریه حمایتهای گسترده مالی و تسلیحاتی میکند و حتی برای آنان دولت خودخوانده تشکیل داده بود با طرحهایی مخالفت میکنند که ممکن است به اقدام نظامی ضد سوریه منجر نشود.
آنان به صورت رسمی خواستار اقدام نظامی ضد سوریه شدهاند که این امر نشان میدهد گروههای یادشده هیچ جایگاه و ارزشی برای مردم سوریه قائل نیستند و در اصل ماهیت سوری ندارند؛ زیرا اگر کمی علاقه به میهن در آنان بود هرگز به دنبال سوق دادن غرب به جنگ با کشورشان نبودند.
آنان قاتلان وارداتی هستند که برای رسیدن به مقصود حاضر به قتلعام همه مردم سوریه هستند و رسوایی غرب در این حوزه آن است که این گروهها تحت حمایت غرب قرار دارند و رفتار آنان نشانگر آن است که ادعای غرب مبنی بر حمایت از آزادکنندگان سوریه امری واهی است و آنان در اصل از قاتلان مردم و نابودکنندگان سوریه حمایت میکنند و همچنان نیز به این روند ادامه میدهند.
آفرینش:ضرورت پاسداری از شعر و ادبیات فارسی
«ضرورت پاسداری از شعر و ادبیات فارسی»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛همه ساله 27شهریورماه روز بزرگداشت استاد"شهریار" به عنوان روز شعروادب فارسی، بهانهای است تا اندکی به دریای بی کران و دست نیافتنی شاعران و ادیبان بی بدیل این مرز و بوم، منجمله استاد شهریار، نزدیک شد و به خود نهیب زنیم که: آب دریا را اگر نتوان کشید/ هم به قدر تشنگی باید چشید
استاد سید محمد حسین بهجت تبریزی، متخلص به "شهریار"، در خانواده «حاج میر آقا خشگنابی» از مردان دانش و هنر، چشم به جهان گشود. روزهای کودکی او با انقلاب مشروطه و بحران های اجتماعی و سیاسی در تبریز هم زمان بود. در سال 1300 به تهران رفت و در مدرسه دارالفنون به تحصیلات متوسطه ادامه داد. سه سال بعد وارد مدرسه طب شد، ولی آخرین سال پزشکی را که با روحیه حساس او چندان هم سازگار نبود، نیمه تمام رها کرد. پس از آن، به خدمت دولت درآمد و در کنار آن، به شعر هم می پرداخت. شهریار مدتی در خراسان و تهران روزگار گذراند و سپس به زادگاهش تبریز بازگشت و در این شهر ماندگاروجاودان شد. یادشان گرامی باد؛ واما بعد...
در فرهنگ ما زندگی هرفرد با شعر آغاز و با شعر بدرقه می شود. کودک در گاهواره، لالایی می شنود و از همان آغاز به شعر انس می گیرد و پس از مرگ نیز، آرایه سنگ مزارش، شعری است که برای وی و بازماندگانش تسلی بخش میباشد.
اما امروز این آمیختگی و تاثیر شعر برشخصیت افراد و روحیات و رفتارشان قابل مشاهده نیست! طراوتی که اشعار و شعرا در دورانهای گذشته بر فرهنگ جوامع داشتهاند، امروز بسیار کمرنگ و محو شده است. این سهل انگاری از جانب ما و تمامی برنامه ریزان، مولفان، فرهنگ سازان و هنرجویانی است که به سبب عدم توجه به داشتهها و سرمایههای ادبی ایران زمین، از ادامه طی مسیرگذشتگان و راهیابی به طرق جدید بازماندهاند.
تأثیری که شعر بر فرهنگ و روحیات و رفتار جامعه ما می گذارد، ضرورت پرداختن به آن و ضرورت پاسداری از حریم این عنصر اعجاز آفرین را بیشتر روشن می سازد. جدای از تاثیرات شعر و ادب بر فرهنگ داخلی، این انتظار می رود که ایران به عنوان مهد قندپارسی، بتواند ریشه گویش و ادبیات فارسی را در کشورهای همسایه که با ما دارای مشترکات زبانی هستند، بگستراند.
اما متاسفانه امروز شاهد هستیم که کشورهای همسایه هویت و آثار شاعران فارسی زبان را به نام و ملیت خود اقتباس کردهاند و این نشان از کم کاری ما در پاسداری از هویت ادبی شاعران ایران زمین دارد. اما اصل موضوع همان "زبان و ادبیات فارسی" است که در بین سه کشور ایران، افغانستان و تاجیکستان به عنوان زبان رسمی مورد استفاده میباشد. امروز همپیوندی این سه کشور به لحاظ فرهنگی با تمام تلاشهایی که صورت گرفته، به شدت در مضیقه می باشد. جدا افتادن روابط فرهنگی این سه کشور به عنوان بازماندگان از فرهنگ و ادب فارسی در دوران باستان، به مثابه پاره پاره کردن پیکره ادبیات و گویش پارسی میباشد. افزایش مراودات فرهنگی و آشنایی با خصوصیات اخلاقی جوامع این سه کشور می تواند باردیگر زبان فارسی را به دور از اختلافات و تعصبات ملی گرایانه به زبانی شیرین و صلح آفرین مبدل سازد.
درمجموع وظیفه پاسداری از شعرو ادبیات فارسی، که زاییده دردها و نیازها و سرچشمه گرفته از قله احساسی پاک و آسمانی میباشد، برعهده ماست. این دینی است برگردن تمام فرهنگ پیشگان و فارسی گویان، تا بتواند از درختان تنومند شعروادب فارسی، نگهداری کنند وشکفتن و زیستن را به ارمغان آورند.
قانون:نرمش قهرمانانه برای منافع ملی
«نرمش قهرمانانه برای منافع ملی»عنوان یادداشت روز روزنامه قانون به قلم حسن هانی زاده است که ر آن میخوانید؛اظهارات رهبرمعظم انقلاب اسلامی اگر چه در چارچوب نگرشهای حکیمانه معظم له نسبت به شرایط داخلی وخارجی قابل تجزیه وتحلیل است اما تلقیهای شخصی از بیانات ایشان نباید به مفهوم عقب نشینی نسبت به ارزشهای انقلاب تفسیر شود. اساسا در دیپلماسی بین المللی مقوله ای تحت عنوان «تعامل با ممکنها بر اساس منافع ملی» وجود دارد که این مقوله همواره پازلهای سیاسی هر کشور را بر اساس تحولات و متغیرات داخلی وخارجی شکل میدهد.
جمهوری اسلامی ایران همواره در طول 34 سال گذشته تحت هیچ شرایطی از اصول وارزشهای تعریف شده انقلاب اسلامی یک گام عقب نشینی نکرده زیرا این اصول هیچگاه در بازار سیاست قابل داد وستد نیست. این معیارها امروز به عنوان الگوهایی مقدس در ترازوی دولتسازی در کانون توجه ملتهای مسلمان مورد ارزیابی وموشکافی قرار میگیرد زیرا این اصول بخشی از معیارهایی است که از رحم انقلاب اسلامی متولد شده اند.
چانهزنی برسر ارزشهای شناخته شده انقلاب به این اعتبار که این ارزشها رنگوبویی دینی و فرا مادی دارند، به مفهوم تسلیم شدن در برابر قدرتهای خارجی تلقی میشود و هیچ حکومتی با هر تفکری نباید ازاین ارزشها عبورکند. اما از آنجایی که جمهوری اسلامی در زیر مجموعه ارزشهای انقلاب ،یک دولت روز آمد با معیارهای شناخته شده جهانی دارد لذا تغییر در ادبیات گفتمانی و به کار گیری دیپلماسی خلاقانه وهوشمندانه امری کاملا ضروری ولازم است.
ورود به برخی موضوعات چالش بر انگیز وبیهوده وبه کار گیری ادبیاتی تهاجمی در تعاملات بینالمللی طبیعتا آسیبهای سیاسی واقتصادی زیادی به نظام و نهایتا ملت وارد میکند وباید از ادبیاتی نرم و«ظریف» برای حضور فعالانه در عرصههای بین المللی بهره جست. از آنجایی که رهبر معظم انقلاب اسلامی با تجربه گرانسنگی که در امور اجرایی وسیاسی دارند، خطوط قرمز را در گستره دیپلماسی رسمی ترسیم کرده اند و به همین دلیل «بایدها ونبایدها » کاملا دراین گستره واضح وروشن است وجای تفسیر به رای درآن وجود ندارد، اما در عرصه دیپلماسی نرمش خردمندانه و هوشمندانه برای عبور از برخی بحرانهای نا خواسته وگذر از یک مرحله پر پیچ وخم نه تنها با منافع ملی تعارضی ندارد بلکه تضمین کننده این منافع است.
یک زمان که برخی از سیاست بازان در دوران جنگ تحمیلی در حالی که دشمن در بخشی از خاک جمهوری اسلامی حضور داشت سخن از پذیرش آتش بس میکردند، امام راحل«س» وشخص رهبر معظم انقلاب اسلامی یک قدم از حق مسلم ملت ایران برای اخراج دشمن عقب نشینی نکردند. این سیاست در حقیقت متناسب با منافع ملی بود و به جز شمار اندکی از سیاست بازان بی هویت اکثریت ملت ایران ازسیاستهای قاطع وهوشمندانه امام پیروی کردند وحاضر بودند همه هزینهها را با جان ودل تقبل کنند.
اما امروز که جمهوری اسلامی در عرصه دولت سازی به قله شکوفایی علمی وصنعتی رسیده تغییر ادبیات گفتمانی در عرصه دیپلماسی یک حرکت کاملا هوشمندانه وهنرمندانه تلقی میشود.تعامل با غرب در چارچوب منافع ملی فی نفسه حرام نیست لذا باید در دولت فعلی سازوکارهای جدیدی برای شکستن دیوارهای بی اعتمادی تعریف شود.
شرق: دوران تازه
«دوران تازه»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم فریدون مجلسی است که در آن میخوانید؛
معمولا پس از هر انقلابی، فضایی بر سیاست خارجی حاکم میشود که برای مدتی همهچیز را تحتتاثیر قرار میدهد. با وجود فرازونشیبهای دیپلماسی ایران پس از انقلاب، روند سیاست خارجی کشور در هشتسال گذشته، مبتنی بر موضعگیریهای اغلب انعطافناپذیر بود، اشخاصی بر سر کار آمدند که عملکرد خارجی و داخلی آنان، مواهب اعتدال و اصلاحات را برای جامعه ایران ملموستر کرد.
اگرچه «حقالتدریس» گرانی پرداخت شد اما تجارب لازم اندوخته شد. اکنون با استقرار «دولت تدبیر و امید» و حضور تیمی کارشناس و کارآمد در دستگاه دیپلماسی، نسیم امید به توانمندی دیپلماتهای ایرانی وزیدن گرفته است. تاثیر 24خرداد و دوران تازهای که پس از روی کارآمدن آقای روحانی آغاز شده را میتوان از رفتارهای احترامآمیز گسترده جهانیان نسبت به ایران مشاهده کرد. از جمله آنکه روحانی نامهای به رییسجمهور ایالات متحده ننوشت، اما «اوباما» قدم پیش گذاشت و به منتخب ملت تبریک گفت.
این در حالی است که در گذشتهای نزدیک، اتفاقا همین رییسجمهور فعلی آمریکا و حتی نفر قبل از او، نامههایی که از مقام اجرایی ایران دریافت کرده بودند را بیپاسخ گذاشتند. در مجمع عمومی امسال هم خواهیم دید نمایندگان کشورهایی که قبلا به گونهای دیگر رفتار میکردند، از این پس مینشینند و سخنانی از جنس روابط بینالملل از رییسجمهور ایران، میشنوند. همه رفتارهای طرفهای غربی، نشان از امیدواری آنان به رسیدن به یک تفاهم با ایران در شرایط «برد – برد» دارد. حتی حملهنشدن به سوریه را تا حدودی میتوان به حساب این گذاشت که نخواستند ایران جدید و دولت میانهرو آن را به موضعی تقابلی بکشانند و باب مفاهمه بسته شود.
پیش از این نیز غربیها، بارها در مذاکره با مقامات دیپلماسی ایران- بهویژه در دوران اصلاحات- تاکید میکردند که این مذاکرات نیازمند تایید مقامات عالی ایران است. در این میان، اعلام مواضع روز گذشته رهبری عالی نظام بهعنوان تعیینکننده نهایی رئوس سیاست خارجی، فضای دیپلماسی کشور را روشنتر و خوشبینی برای حل مسایل خارجی را افزون میکند. زیرا موضعگیری شفاف ایشان به عنوان دستورالعمل و پشتوانه دیپلماتهای ایرانی، حتما مورد توجه طرفهای خارجی قرار خواهد گرفت و بیآنکه نیاز باشد امتیازی بدهیم، خیال آنان از بابت مواضع ایران، آسوده خواهد شد.
مردم سالاری:فیتیله پیچ دیپلماتیک!
«فیتیله پیچ دیپلماتیک!»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم علی ودایع است که در آن میخوانید؛ کشتی، این ورزش باستانی ایرانیان برای سالیان سال؛ قدرت بدنی و تاکتیک فکری پارسیان را به رخ جهانیان کشیده است. کشتی ورزشی است که خیلی پیشاز آن که اخلاق در مجامع ورزشی مطرح شود تحت تاثیر فرهنگ ایران زمین رقبا را به رعایت جوانمردی ملزم کرده است. ایرانیها نه با خشونت بلکه با نرمش و فنون، رقیبان بیشماری را در خاک نشانده و با فیتیلهپیچ ضربه فنی کردهاند. در روزهایی که همه نگاهها به سفر رئیسجمهوری به نیویورک، پیام ردوبدل شده بین واشنگتن و تهران نیز مباحث مربوط به مذاکرات هستهای دوخته شده است، کشتیگیران ایرانی در مسابقات جهانی با مدالهای زرین حماسه دیگری برای میهن خلق کردهاند.
اما پیروزیهای ایران محدود به دایره طلایی کشتی نیست؛ دیپلماسی متفاوت دولت یازدهم در دایره دیپلماتها هم توانسته امتیازهای خوبی کسب کند. لغو چندین تحریم خصمانه وضع شده علیه تهران سند این مدعاست. در طول چند سال گذشته دیپلماسی دست چدنی با روکش مخملین غرب و دیپلماسی تهاجمی نابخردانه مستاجران قبلی پاستور ثمرهای نداشت جز تحریمهای خصمانه که لطمات سنگینی به منافع ملی ایران اسلامی وارد کرد.
امروز، ایرانیها با نگاهی متفاوت و برگرفته از ورزش حیثیتی خود، کشتی؛ به مصاف غربیها در دایره دیپلماتها رفتهاند. موضوعی که مقام معظمرهبری، روز گذشته به صورت صریح و مستقیم به آن اشاره کردهاند. دیپلماسی ظریف حسن روحانی درمدت زمان کوتاهی که از دولت یازدهم گذشته نشان میدهد همه امور پاستور از راه باغ ملی میگذرد. وزارت امور خارجه که در زمان دولت نهم و دهم به یک اداره دسته چندم تقلیل یافته بود امروز شاهرگ حیاتی مسائل کلان مملکتی شده است. البته اقتصاد مقاومتی موضوعی است که نمیشود از کنار آن بیتفاوت عبور کرد ولی رشد منفی اقتصادی سال گذشته جمهوری اسلامی و مباحث مطرح شده درباره منابع ارزی ایران نیاز به یک شوک اساسی را مطرح میکند.
در 6 ماهه گذشته رشد شدید مبادلات بورس تهران و نیز افت قیمت ارز و سکه نوید دهنده رونق اقتصادی است. جمهوری اسلامی از بهمن 1357 همواره غرب را به عنوان یک تهدید در مقابل خود دیده است ولی حالا گویا اگرچه اصول در ایران اسلامی تغییر نکرده است با تغییر گفتمان تهران، نوع برخورد آنها تغییر کرده است. ایران اسلامی امروز پنجه در پنجه غرب همانند یک مسابقه کشتی در حال یک مبارزه دیپلماتیک است که باید منافع سرزمین پارس احیا شود. در مقابل غربیها هم خواهان امتیازی برای خود هستند.
نتیجه این رقابت در صورت تخطی و بیاخلاقی طرف غربی، خونین خواهد شد. در موضوع سوریه نیز خرد ایرانی توانست جلوی یک جنگ بزرگ را در خاورمیانه بگیرد. اگرچه روسها ظاهرا تمام قد پشت بشار اسد ایستادهاند ولی پیشینه روسها نشان میدهد آنها معاملهگران خوبی هستند و هرگز پس از جنگ جهانی دوم وارد یک جنگ تمام عیار نظامی نشدهاند مگر آنچه که در سرزمینهای اتحادیه جماهیر شوروی آبخازیا و چچن روی داده است. احتمال دخالت نظامی ایران در تهاجم غرب به خاک سوریه و نیز بحث خلع سلاح شیمیایی ارتش اسد، جنگطلبان را خلع سلاح کرد، طرحی که احتمالا ایران در آن دخالت داشته است.
از طرف دیگر میتوان گفت باراک اوباما از ابتدا هم با توپ خالی به میدان آمده بود، تنها برای آن که حرفی برای گفتن در مقابل جمهوری خواهان، فرانسه و برخی دیگر از کشورهای جنگ طلب داشته باشد.
در وهله اول اوباما میدانست که با مشکل مالی هنگفت دست به گریبان است، از طرف دیگر حمایت افکار عمومی وجود نداشت، نگرانی از جنگ بزرگ خاورمیانه هم مزید بر علت شد. ورای این مسائل کاخ سفید به رابطه با ایران به شدت نیاز دارد. پل رایان، معاون میت رامنی رقیب جمهوریخواه باراک اوباما در انتخابات 2012 در سال 2016 رئیسجمهور آمریکا خواهد شد مگر آنکه دموکراتها حرفی برای گفتن داشته باشند. برای بقای دموکراتها در کاخ سفید، آنها از میان یک جنگ با مدت نامعلوم، مصالحه با ایران را برگزیدهاند.
در روزهایی که زمزمه مذاکره رودرروی ایران و آمریکا مطرح شده است برخی از رقبای منطقهای ایران به تلاطم افتادهاند. ابتدا مقامات تهران باید بدانند برخی در کرملین از این موضوع خشنود نیستند. روسها که در قطعنامه شورای امنیت علیه ایران دست خود را همراه چین بالا بردند همچنان از راهاندازی کامل نیروگاه اتمی بوشهر امتناع میورزند و از غرامت پدافند اس- 300 هم هیچ خبری نیست. کشورهایی که با تهاتر، پول نفت ایران را پرداختهاند خواهان یک ایران منزوی هستند تا با استعمارگری نوین منفعت طلبی خود را به تهران تحمیل کنند.
این نگرانی وجود دارد آنکارا که خود درگیر آشوب و خشم عمومی در ترکیه است به صورت یکجانبه وارد جنگ با سوریه شود. رژیم صهیونیستی به همراه برخی شیوخ عرب حاشیه خلیج پارس هم این روزها از درد به خود میپیچند؛ آنها نمیدانند چگونه با شکافی که در طرح انزوا و حمله به جمهوری اسلامی ایجاد شده مقابله کنند. جالب اینجاست که در تهران دلالان مافیایی ارز، سکه، دارو، خودرو و... دل خوشی از کاهش قیمت ارز ندارند. آنها که با سوءاستفاده از شرایط مالی به وجود آمده دولت دهم، در طول چند سال با انباشت میلیاردها تومان پول راه هزار ساله را رفتهاند؛ منافع شخصی خود را از احتکار و حتی پولشویی در خطر میبینند.
نیویورک و مجمع عمومی سازمان ملل متحد میتواند محل هنرنمایی دیپلماسی ظریف ایران باشد که در آن جنگطلبان غربی با فن کشتی فیتیلهپیچ، ضربهفنی شوند.البته یک نکته نباید فراموش شود و آن این که هرگونه تخطی از اصول انقلابی جمهوری اسلامی بهایی سنگین برای ایران خواهد داشت.
آرمان:قیمت ارز به کجا میرود؟
«قیمت ارز به کجا میرود؟»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم دکتر حسین راغفر است که در آن میخوانید؛یکی از دلایلی که باید در کاهش قیمت سکه و ارز عنوان کرد، انتظار کاهش قیمت طلا در بازارهای جهانی است که بر اساس پیشبینیها ممکن است به زیر یکهزار دلار هم برسد. این در شرایطی است که این نرخ تا چندی پیش به 1800 دلار رسیده بود. این روند افزایشی حال با کاهش روبهرو شده و برخی پیشبینیها حاکی از آن است که این نرخ باز هم با روند کاهشی روبهرو خواهد شد.
با این حال، به نظر میرسد که کاهش قیمت سکه در بازارهای جهانی ادامه نخواهد داشت و پس از طی یک روند کاهشی، دوباره با رشد قیمتها همراه خواهد شد. مساله دیگری که در این میان باید در خصوص کاهش قیمت سکه و ارز در داخل کشور عنوان کرد، انتظارات سیاسی برای رفع برخی از مشکلات است که در نهایت به برداشتن برخی تحریمها نیز منجر شده است. این به معنای انتظار برای بهبود اوضاع اقتصادی است که خود را در کاهش قیمت سکه و ارز نشان داده است.
با این حال همچنان برخی اعتقاد دارند که نرخ جهانی طلا با کاهش روبهرو میشود. در این میان باید به برخی سیاستهای ایالات متحده اشاره کرد که برای شکلدهی به افکار عمومی و سوق دادن مردم به سمت سرمایهگذاری اتخاذ میشود. در حقیقت دولت آمریکا میخواهد مردم را ترغیب به سرمایهگذاری کرده و نگرانی آنها از بحران اقتصادی را کاهش دهد تا به نوعی به آنها بقبولاند که اوضاع چندان هم بد نیست.
مردم آمریکا که تاکنون نگران سقوط قیمت مسکن بودند، حال با سیاستهای جدیدی از سوی دولت خود روبهرو شدهاند. به همین علت پیشبینی میشود سیاستهای آمریکا پس از تاثیر مطلوب بر مردم، مجدد به روند قبلی باز میگردد. در این شرایط باید انتظار افزایش دوباره قیمت جهانی طلا را داشت. در چنین شرایطی، باید مسائل داخلی را پیش از هرچیزی بسته به سیاستهایی دانست که دولت یازدهم در اقتصاد اتخاذ میکند که در درجه اول باید آسیبشناسی برای جبران خسارتهای وارد شده از سوی دولتهای نهم و دهم در دستور کار قرار گیرد.
به نظر میرسد تا 4 یا 5 ماه آینده، قیمت سکه با کاهش همراه شود اما بعد از آن بستگی به سیاستهای اتخاذ شده از سوی دولت یازدهم تغییراتی ایجاد میشود. ممکن است به دلیل نبود سرمایهگذاری 8 ساله در کشور، نیاز به ارز زیاد داشته باشیم که در این صورت با رشد تقاضا، نوسان قیمتی جدیدی ایجاد میشود. این سیاستهای دولت یازدهم بستگی مستقیمی به مساله اعتماد به بخش خصوصی دارد.
باید دید دولت یازدهم چقدر برای بازسازی کشور به بخش خصوصی اعتماد میکند. باید از دولت سوال کرد که اگر برخی سرمایهها و از جمله دلارهای بلوکه شده در خارج از کشور مجدد به کشور بازگردد، صرف نهادههای دامی میشود یا تبدیل به خودروهای لوکس برای متقاضیان؟ با توجه به عطشی که برخی در داخل برای واردات دارند، دولت باید تصمیماتی بگیرد که در نهایت به سمت مصارف غیرمولد نرود.
بهار:توسعه پایدار و استانداران
«توسعه پایدار و استانداران»عنوان یادداشت روز روزنامه بهار به قلم مجتبی بدیعی است که در آن میخوانید؛حلقه مدیران ارشد نظام در دولت یازدهم روز به روز کاملتر میشود و به امید خدا با معرفی سه وزیر باقیمانده و رای اعتماد مجلس محترم به آنها و تعداد انگشتشمار پستهای مدیریتی دیگر، این حلقه در مقیاس ملی تکمیل میشود. اما انتخاب استانداران و در مرحله بعدی مدیران کل استانی، جز موارد معدود، هنوز انجام نشده است. وزارت کشور یا وزارت داخله مهمترین وزارتخانه مدیریتی و ستادی کشور است. در چارچوب نگرش «توسعه پایدار» به مدیریت کلان کشور که وزیر محترم کشور در برنامه و رای اعتماد از مجلس بر آن تصریح کردهاند، نقش استانداران اگر از نقش وزرا بیشتر نباشد، کمتر نیست (چرا که نگاه و جایگاه مدیریتی آنها بخشی نیست) و به همین دلیل انتخاب استانداران بسیار مهم است و نمیتوان با آن برخورد تعجیلی، احساسی، خطی و باندی کرد.
اگر تانی و تاخیر وزارت کشور در معرفی استانداران به واسطه نکات ذکرشده باشد (و نه چالشهای سهمخواهانه با نمایندگان مجلس، ائمه جمعه و...) نه تنها تاخیر در انتخاب استانداران بد نیست، بلکه مطلوب و ارزشمند هم هست. چند روز پیش دوستی به من گفت که ظاهرا آقای میرولد گفتهاند: «ما بنا نداریم از استانداران موفق دورههای گذشته در محل سابق خدمتشان استفاده کنیم.» نمیدانم این نقلقول چقدر دقیق است، راقم این سطور بیش از آنکه نگران صحت یا عدم صحت این انتساب به برادر گرامی آقای میرولد یا دیگر مسئولان دخیل در این امر باشد، نگران اصل و محتوای گزارهای است که مطرح شده است. بنابراین با مروری بر معیارهای انتخاب استانداران در پایان یادداشت نظری هم به این گزاره میاندازیم.
در نگاه توسعهگرایانه همهجانبهنگر (توسعه پایدار) «کار را به کاردان سپردن» یک اصل بنیادی است، هم سپردن این امور به افراد و هم پذیرفتن آن، هر دو از نشانههای خداترسی و امانتداری است. (خدا به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحبان آنها بازگردانید. 58/4) کسانی که بر امور و سرنوشت مردم حاکم میشوند باید اهلیت این کار را داشته باشند.
آقای رییسجمهوری در سخنرانیهای قبل و بعد از انتخابات بارها تصریح کردهاند که یکی از اصول بنیادی مدیریتی ایشان شناسایی و انتخاب مدیران شایسته و خوشنام بومی است که تعلق خاطر مردم به آنها مسبوق به سابقه و ریشهدار است، باقی ماندن بر این عهد و پیمان، خواسته برحق مردم از ایشان و دیگر مدیران ارشد نظام از جمله وزیر محترم کشور است.
بدیهی است این اصل مطلق نیست. در مواردی خاص و محدود و با توجه به بافت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی منطقه و مجموعه مصلحتهای عمومی و کلان، اقتضا میکند که چنین عمل نشود. اما حداکثری کردن مشارکت مردم بومی در مدیریت امور محلی و منطقهای هرگز نباید خدشهدار شود.
دومین اصل مهم در انتخاب استانداران، که وزیر محترم کشور بر آن تصریح کردهاند، نگاه توسعهگرایانه و تعاملی همهجانبهنگر (توسعه پایدار) است. اشخاص در معرض انتخاب باید متعهد شوند نگاه شایستهسالاری بومیگرایانه را در حد اعلای ممکن در انتخاب و معرفی مدیران سطوح پایینتر (فرمانداران، بخشداران و دیگر مدیران استانی) تسری دهند. تعامل و هماندیشی با نهادها و جزییات تاثیرگذار محلی (اعم از انجمنهای مردمنهاد، رهبران محلی، ائمه جمعه، نمایندگان محترم مجلس، شوراها و...) در انتخابات مدیران محلی یک اصل است؛ اما نباید خدشهای به اصل پاسخگویی وارد کند و درنهایت این استانداران هستند که باید مسئولیت انتخاب مدیران و همکاران محلی را بر عهده بگیرند.
علاوه بر دو اصل «بومیگرایی» و «توسعه پایدار» دو اصل دیگر در انتخاب استانداران بسیار مهم است.
الف) نگاه عمیق و بنیادی و باور و ایمان خللناپذیر به رعایت اصول «محیطزیست پایدار» و مقابله جدی با هرگونه اقدامی که تحت ملاحظات توسعهای و پیشرفتی، آسیبهای جدی به محیطزیست طبیعی و انسانی میزند. ب) نگاه باورمندانه به ارزشها و میراثهای فرهنگی و تمدنی در حوزههای مادی و معنوی و ضرورت اهتمام کامل به حفظ و نگهداری میراث فرهنگی در حوزه مدیریتی.
با کمال تاسف و تاثر باید گفت در هشت سال گذشته این دو اصل مهم مورد غفلت و ظلم بسیار جدی بودهاند و گزارشها ناشی از عدم ملاحظات زیستمحیطی و میراثفرهنگی در حدی متواتر است که احتیاج به ذکر مثال ندارد. بلای خانمانسوزی که در طول این سالها بر سازمان میراث فرهنگی رفت، مهمترین شاهد این مدعاست. استانداران منتخب باید به رعایت کامل و دقیق این اصول چهارگانه (بومیگرایی و مشارکت حداکثری مردم، توسعه پایدار، حفظ محیطزیست و احیای میراث فرهنگی) متعهد شوند. استانداران منتخب در مراحل کاری باید تحقق امور زیر را سرلوحه اقدامات خود قرار دهند.
- ایجاد توازن و تعادل در حوزههای شهری و روستایی در چارچوب نگاه آمایش «توسعه پایدار» و توجه ویژه به مناطق محروم و دورافتاده استان؛ به نظر میرسد اختصاص یک روز در هفته ...
... به «روز شهرستان» و بهطور منظم و سازمانیافته به همراه مدیران کل استان به شهرستانهای استان رفتن و پیگیری از نزدیک مسائل عمرانی و فرهنگی و معیشتی مردم، میتواند در ایجاد و رابطه بین مردم و مسئولان و توازن توسعهای «شهری و روستایی» و «پیرامون و مرکز» تاثیر بسزا داشته باشد. تلاش مستمر در راه اشتغالزایی و مبارزه با بیکاری و کاهش روند و درصد بیکاری و ایجاد ثبات و امنیت شغلی حمایت همهجانبه از بخش تولید، به ویژه تولیدات کالاهای اساسی و زیرساختی و بخشهای مرتبط با معیشت مردم فراهم کردن زمینههای امنیت، آرامش و همزیستی مسالمتآمیز اقوام و مذاهب گوناگون در حیطه جغرافیایی و حاکم کردن اصل شایستهسالاری به دور از وابستگی قومی و مذهبی و سیاسی و مقابله جدی با هرگونه اقدام تفرقهافکنانه حمایت همهجانبه از شوراهای شهر و روستا و تلاش برای واگذاری حداکثری تصمیمات محلی به آنها، بهویژه پررنگ کردن نقش و جایگاه شورای استان در برنامهریزیهای آمایشی و منطقهای حمایت حداکثری از نهادهای مردمگرا و N.G.Oها و زمینهسازی جهت بسط و توسعه این نهادها بهکارگیری زنان کارآمد، متخصص و صاحبنظر در اداره امور و سپردن مسئولیت به آنها.متاسفانه به هر میزان از مرکز به سوی پیرامون و از شهرهای بزرگ به سوی شهرهای کوچک میرویم چالشهای بهکارگیری زنان در سطوح بومی و محلی بیشتر و بیشتر میشود.
اعتماد به زنان و حمایت جدی از مشارکت آنها در امور یک ضرورت اجتنابناپذیر است. توجه و اهتمام جدی به سازماندهی اوقات فراغت جوانان و نوجوانان (اعم از دختر یا پسر، شهری یا روستایی) از طریق حمایت همهجانبه از استعدادهای علمی، هنری و ورزشی آنها و فراهمسازی فضاهای مناسب و انتخاب مدیران باورمند توجه جدی به امر بهداشت و درمان و آموزش، بهویژه آموزشهای کاربردی و فنی و حرفهای یادآوری میکند مدیران استانی و شهرستانی (عموما و نه تماما) مدیران اجرایی و عملیاتی هستند و در تدوین و تصویب قوانین و سیاستهای کلان نقش پررنگی ندارند و در زمره مدیران استراتژیک کشور محسوب نمیشوند.
بنابراین در انتخاب آنها بیش از آنکه به همسویی سیاسی آنها با استاندار توجه شود، باید به توانمندی و اهلیت حرفهای، سلامت، نظم، برنامهریزی، پیگیری، امانتداری، حفظ حقوق مردم و بیتالمال، عدم اسراف در هزینهها و عدم بذل و بخشش امکانات دولتی و از همه مهمتر مردمداری و پاسخگویی به مردم و «خادم» دانستن خود نسبت به مردم توجه شود. آنها به حوزه مدیریتی خود باید اشراف کامل داشته و تا حد ممکن سلسلهمراتب ارتقا را در دستگاه مربوطه طی کرده باشند. بنابراین تغییرات حداقلی در اینگونه مدیریتها یک اصل اساسی است. متاسفانه در سالهای گذشته به اسم جوانگرایی و ایجاد فضای جدید مدیریتی، طیف وسیعی از مدیران لایق و کارآمد کنار گذاشته شدند و اشخاص بیتجربه و غیرحرفهای به کار گماشته شدند. خسارات وارده از این ناحیه در سطح ملی فاجعهبار است.
احقاق حق از این دسته مدیران و بازگرداندن آنها به مناصب مناسب یک اصل است. ثبات مدیریتی و حفظ مدیران فعلی مهم است اما نه مدیرانی که اتوبوسی و بدون بلیت آمدهاند. در آخر یادداشت به بهانه اصلی یادداشت برمیگردم. ثبات و پایداری مدیریت و استفاده از تجارب انباشته کارشناسی و مدیریتی یک اصل عقلانی است.
کسانی که در دورههای گذشته (دوران آقای هاشمی و خاتمی و حتی احمدینژاد) در مقام استاندار موفق عمل کردهاند و مردم از آنها راضی و دارای خاطره خوش هستند و به قیمت سفید شدن مو و صرف هزینههای بسیار، استان و مسائل آن را شناخته و به آن اشراف کامل دارند، چرا نباید در همان استان به کار دعوت شوند و به استان دیگری فرستاده شوند؟ تز گزارش مستمر استاندارها بر مبانیای استوار است که با اصول توسعه پایدار سازگار نیست. به جای واهمه از طولانی شدن مدت حضور استانداران در یک استان و تبعات آن، به اصول بنیادی نظارت، آموزش و هدایت راهبردی آنها توجه کنیم. مسائل استانها بسیار با هم متفاوت است، نمیتوان بخش مهمی از زندگی استانداران را به صرف شناخت مسائل استان هدر داد.
مردم قدرشناس استاندارانی هستند که به آنها خدمت کردهاند. راقم این سطور در استانهای کردستان، سیستان و بلوچستان، مرکزی و... فراوان افرادی را دیده است که از دوران استانداری آقایان رمضانزاده، حسینی، زاهدی و... به خیر و نیکی و افسوس یاد میکنند. این سرمایه گرانقدری است که در حفظ آن باید کوشید. آزموده را آزمودن خطاست.
دنیای اقتصاد:ضرورت بازنگری در نحوه هدفمندی یارانهها
ضرورت بازنگری در نحوه هدفمندی یارانهها»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم ایمان نوربخش و رضا همتی است که در آن میخوانید؛در سالهای پیش از تصویب طرح «هدفمندسازی یارانهها» برخی از اقتصاددانان با قیمت پایین حاملهای انرژی مخالفت میکردند و آن را نوعی پرداخت غیرنقدی یارانه به مصرف انرژی میدانستند. این افراد نتیجه تداوم این سیاست را استفاده غیربهینه و اتلاف منابع انرژی، آلودگی و تخریب محیط زیست، قاچاق سوخت به کشورهای همجوار، تبعیض بین دهکهای مختلف درآمدی، کسری بودجه گسترده دولت، انحراف قیمت و کاهش کارآیی ساز وکار بازار میدانستند و معتقد بودند که تداوم این روند علاوهبر هزینههای متعددی که بر اقتصاد ایران تحمیل میکند، روز به روز نیز ابعاد بزرگتری پیدا خواهد کرد.
بحث اصلاح اساسی قیمت حاملهای انرژی، به نحوی که نزدیک به قیمتهای جهانی باشد، بهعنوان ایده اصلی به دفعات از طرف صاحبنظران اقتصادی مطرح شده بود. میزان استقبال دولتمردان از این موضوع نیز معمولا تابعی از میزان درآمدهای نفتی و نوع رویکرد حاکم بر دیدگاه اقتصادی دولت بوده است. به هر حال، بنا به دلایل مختلف این ایده هیچ وقت عملی نشد. پس از کش و قوسهای فراوان و هشدارهای متعدد اقتصاددانان، آنچه بهعنوان هدفمندسازی یارانهها تصویب شد از همان ابتدا موجب نگرانی و انتقادهای جدی آنان شد.
انتقاد اول اشتباه تئوریک بزرگی بود که موافقان و افراد دخیل در این طرح مرتکب شده بودند؛ آنها فرض کرده بودند که پرداخت یارانه به مصرف انرژی از نظر منطق اقتصادی اساسا اقدام صحیحی است و بزرگترین مشکل موجود را در نحوه پرداخت یارانهها؛ یعنی نقدی یا غیرنقدی بودن آن، تشخیص داده بودند. این افراد استدلال میکردند که از نظر دیدگاههای اقتصادی پرداخت نقدی به پرداخت غیرنقدی مرجح است؛ چون با پرداخت نقدی بهصورت یکسان به همه افراد جامعه و بالا بردن قیمت انرژی، علاوهبر اینکه بسیاری از ایرادات و معایب ناشی از ارزانی انرژی بر طرف میشود، خود افراد میتوانند سطح بهینه مصرف انرژی را تعیین کنند و مازاد بودجه باقیمانده را صرف مصرف سایر کالاها و خدمات کنند. واقعیت این است که موافقان و افراد موثر در تصویب این طرح باید قبل از پرداختن به شیوه پرداخت، ابتدا این سوال را پاسخ میدادند که آیا پرداخت یارانه به مصرف انرژی، منطق اقتصادی دارد؟ اگر یارانه اعطایی بابت مصرف انرژی نیست پس این یارانه برای مصرف یا تولید کدام کالا یا خدمت است؟
اگر فکر میکنند که این پول بابت مصرف یا تولید کالا و خدمت خاصی نیست و یک نوع کمک عمومی به مردم است این موضوع را باز باید مشخص کنند که چه کار یا اقدامی از طرف مردم صورت گرفته که دولت در صدد جبران آن از محل منابعی (درآمدهای نفتی) که به نسلهای آینده تعلق داشت، بر آمده است؟
بر اساس نظریههای اقتصادی، دولت در چند مورد نظیر وجود پیامد جانبی مثبت (مثل آموزش و بهداشت)، کالاهای عمومی و وجود بازدهیهای فزاینده به مقیاس که در آن ساز و کار بازار معمولا شکست میخورد، مجاز به دخالت در اقتصاد و اعطای یارانه است، اما در مواردی که مصرف یک کالا یا خدمت با آثار جانبی منفی روبهرو است، مجموع تقاضای افراد جامعه برای آن فراتر از نقطه بهینه اجتماعی است که در آن حالت دولت سعی میکند با دخالت در آن بازار و با وضع مالیات، نه اعطای یارانه، مصرف را تعدیل کند. مصرف انرژی یکی از مواردی است که دارای آثار جانبی منفی مثل آلودگی محیط زیست است. در چنین شرایطی که بازار بهخودی خود قابلیت این را ندارد که مشکل را حل کند دخالت دولت، به شکل اعطای یارانه، وضعیت را بدتر میکند و جامعه با آثار جانبی منفی وسیعتری مواجه میشود.
انتقاد دیگر این بود که یارانه کالاهای اساسی نیز، به استثنای دارو که عمدتا متوجه گروههای کم درآمد جامعه است، مشمول این طرح شد. در حالی که درباره منطقی بودن این اقدام و در اولویت یکسان قرار دادن آن با یارانه انرژی تردیدهای جدی وجود داشت. بالا بودن سهم یارانه کالاهای اساسی از بودجه خانوار و تاثیرپذیری بیشتر خانوارها از این موضوع، کم بودن سهم یارانه کالاهای اساسی در مقایسه با سهم یارانه انرژی و در نتیجه فشار کمتر روی بودجه دولت، تحتتاثیر قرار گرفتن سلامت و بهداشت تمام افراد در صورت حذف یارانه کالاهای اساسی و اتلاف کمتر کالاهای اساسی در مقایسه با اتلاف انرژی از جمله دلایل تردید اقتصاددانان در یکسان بودن اولویت حذف این دو یارانه بود. علاوهبر این، تاثیر این حذف عمدتا متوجه دهکهای کم درآمد جامعه میشد.
اما یکی از نگرانیهای اساسی، پیامدهای اقتصادی و اجتماعی اجرای این طرح و نحوه مدیریت شوکهای اقتصادی احتمالی بود. حتی اجرای این طرح بدون هیچ نوع انحراف از شکل مصوب مجلس نیز مایه نگرانی بود. افزایش قیمت حاملهای انرژی هزینه تولید صنایع داخلی را بسته به سهم هزینه انرژی از کل هزینهها با شدت متفاوتی تحتتاثیر قرار میداد. قدرت تعدیل صنایع در مقابل این شوک نیز تابعی از فاکتورهای مختلف نظیر رقابتپذیری، سطح بهینه تولید، کشش قیمتی تقاضا و ... بود. تقریبا دولت هیچ استراتژی مشخصی برای مدیریت این شرایط احتمالی اعلام نکرده بود. البته همین بیبرنامهگی نیز در نهایت باعث آسیب دیدن صنایع ایران شد.
پیامد اقتصادی دیگر این طرح این بود که پتانسیل افزایش نرخ تورم را داشت؛ یعنی حتی اگر طرح مصوب طوری اجرا میشد که منجر به کسری بودجه و استقراض از بانک مرکزی نمیشد، باز به دلیل ایجاد انتظارات تورمی و باز توزیع درآمد ناشی از افزایش قیمت انرژی بین دهکهای کم درآمد که میل به مصرف بالایی دارند، میتوانست تقاضای موثر را در جامعه افزایش دهد و منجر به تشدید تورم شود. این در حالی است که در زمان عملیاتی کردن این طرح، بر خلاف مصوبات قبلی میزان افزایش قیمت حاملهای انرژی و تعیین مبلغ ماهانه برای افراد بهگونهای تعیین شدند که منجر به تشدید کسری بودجه شد. در واقع یکی از اهداف اجرای این طرح که کاهش کسری بودجه و کنترل پیامدهای بعدی آن بود، عملا محقق نشد و اجرای آن حتی به عنوان عاملی در جهت تشدید کسری بودجه و افزایش تورم عمل کرد. نحوه تامین این کسری نیز در نوع خود قابل تامل بود.
استقراض از بانک مرکزی، تغییر ترکیب بودجه و تقلیل سهم مخارج عمرانی، افزایش نرخ ارز و ... از جمله اقداماتی بود که برای تامین مالی این کسری به کار گرفته شد که هر کدام پیامدهای ناگواری را برای اقتصاد ایران با خود به همراه داشتند.
نکته تامل بر انگیز این است که اجرای کامل طرح در شکل مصوب منجر به بروز مشکلاتی میشد؛ ولی اجرای نصفه و نیمه آن علاوهبر مشکلات قبلی مشکلات جدید دیگری را سبب شده است. در حال حاضر، قیمت حاملهای انرژی بر اساس نرخ دلار آزاد و قیمت فوب خلیج فارس مجددا چندین برابر قیمت بازار داخلی شده است و اقتصاد بار دیگر به نقطه اول بازگشته است. در نتیجه در حالی که پیش از این انتظار میرفت که با افزایش قیمت حاملهای انرژی تبعات منفی انرژی ارزان از بین برود، اما مشکلات قبلی همچنان در اقتصاد ایران باقی مانده است. به عبارت دیگر، شعار اصلاح الگوی مصرف که از اهداف اساسی این طرح بود، محقق نشده است و با اختلاف فاحش بین قیمتهای داخلی و قیمتهای جهانی انرژی، قاچاق سوخت، اتلاف و مصرف بیرویه و آلودگی محیط زیست همچنان ادامه دارد.
اکنون و در شرایط جدید، پرداخت پول نقد به مردم علاوهبر تقویت روحیه کارگریزی به مشکل و محدودیت اجتماعی بزرگ دیگری دامن زده است. حذف پرداخت پول نقد، خصوصا به خانوارهای کمدرآمد و البته پرتعداد که پس از سالها آن را بخشی از بودجه خود قلمداد میکنند و سطح مصرف جدید خود را بر اساس آن تنظیم و به آن عادت کردهاند؛ چالش بسیار بزرگی برای دولت خواهد بود.
متاسفانه، پس از هدفمندسازی یارانهها نرخ تورم نسبت به قبل افزایش یافته و زندگی تمام افراد را در همه طبقات اجتماعی با شدت متفاوتی تحتتاثیر قرار داده است. به دلیل کاهش مخارج عمرانی، در اقتصادی که در آن سهم غالب ازآن دولت است، رشد اقتصاد به خطر افتاده است. تشدید نوسانات نرخ ارز نیز که توامان محصول تحریم و تامین مالی کسری این طرح عظیم است، ثبات و اطمینان اقتصاد ایران را دستخوش تغییر و تحول کرده است. اینها واقعیتهای تلخ اقتصاد ایران پس از هدفمندسازی یارانهها است.
بنابراین تداوم وضعیت موجود امکانپذیر نیست و این روند دیر یا زود به بن بست خواهد انجامید. اصرار بر تداوم روند قبلی فقط به پیچیدهتر شدن مشکل و افزایش هزینه اصلاح در سالهای آتی منجر خواهد شد و شاید آن موقع تحمل هزینههای آن از ظرفیت اقتصادی و اجتماعی جامعه ما فراتر باشد. راه حلهایی نظیر حفظ کلیت طرح و تغییر جزئی در آن همچون حذف سهم دهکهای بالا و انتقال آن به سهم دهکهای پایین راه حل بهینهای نیست و مشکلات را پیچیدهتر از قبل خواهد کرد. حذف سهم دهکهای بالای درآمدی و تداوم اعطای سهم دهکهای پایین نیز تنها بخش کمی از این مشکل را حل میکند. جستوجوی منابع جدید قانونی برای تامین مالی یارانهها نیز جز اتلاف بیشتر منابع فایده دیگری نخواهد داشت.
ما باید به تدریج قیمت حاملهای انرژی را افزایش دهیم و منابع ایجاد شده را به جای پرداخت پول نقد به مردم برای سایر امور که دارای آثار بین نسلی، توسعهای و نفع همگانی باشد، صرف کنیم. در یادداشت بعدی سعی خواهیم کرد هم در مورد جایگزین این طرح و هم درخصوص نحوه برچیدن آن، با لحاظ حساسیتهای اجتماعی، پیشنهادهایی ارائه کنیم.
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
با سلام واحترام
دلایل گام به گام رفع تحریم ها متفاوت است همانطور كه خود اعمال تحریم ها از سوی امریكا هم متفاوت بود؛ از جمله دلایلی كه برای رفع تحریم ها بطور خلاصه می توان بیان كرد عبارتند از:
1- ایجاد اعتماد نسبت به طرف مقابل برای لغو كننده تحریمها.
2- تعدد تصمیم مراكز قدرت و تصمیم گیری در ایران و امریكا.
3- سنجش رفتار دولت مردان كشورهای متخاصم در ایجاد اعتماد بین المللی.
4- چلوگیر ازا یجادشوك اقتصادی به بازارهای مالی كشورها از جمله ایران ، آمریكا وسایركشورهای ثالث .
6- سنجش رفتار قدرت های بزرگ دنیا در معادلات سیاسی یكدیگر.
7- تأمین رفع نگرانیهای بین المللی.
8- اعمال قدرت چانه زنی در گفتگو های طرفین .