نام اصغر فرهادی، اکنون برای کمتر سینمادوستی است که آشنا نباشد. او به عنوان نویسنده و کارگردان آثاری از قبیل رقص در غبار، شهر زیبا، چهارشنبه سوری و نیز نویسندگی متن فیلمهایی مثل ارتفاع پست (ابراهیم حاتمیکیا)، کنعان (مانی حقیقی) و دایره زنگی (پریسا بختآورکه ( این آخری جزو موفقترین فیلمهای اکران نوروزی امسال بود حضوری شایسته را در سینمای ایران برای خود رقم زده است و بویژه در تعمیق روی مسائل اجتماعی / خانوادگی استعداد و شناخت و توانایی تحسینبرانگیزی را از خویش بروز داده است و از معدود سینماگران ایرانی است که دانش و بینش سینمایی خویش را به شکلی درست وعمیق روی آثار نوشتاری یا اجراییاش مصروف میدارد.
فرهادی قبل از این که به حوزه سینما وارد شود، در تلویزیون مشغول به کار بود. جدا از نویسندگی
22 قسمت اولیه از سریال پرطرفدار روزگار جوانی که در زمان خودش یکجور ابداع مضمونی در ساحت برنامههای تلویزیونی به شمار میرفت کارگردانی و نویسندگی سریالهایی از قبیل چشم به راه و مجتمع مسکونی فرخ را نیز برعهده داشته است. از دیگر آثار تلویزیونی او میتوان به کارگردانی فیلم کوتاه سیم و نیز نویسندگی سریال یادداشتهای کودکی (که در ماه رمضان 7 سال پیش به شکل مناسبتی پخش میشد) اشاره کرد. او همچنین چند قسمت از سری دوم سریال چراغ جادو را کارگردانی کرده است. در کارنامه او آثار تئاتری نیز وجود دارند که از آن بین نمایش ماشیننشینها و آخرین قهرمانان زمین شاخصتر هستند. البته این جدای از آثار هشت و شانزده میلیمتری کوتاه و مستندی است که فرهادی قبل از ورود به دانشگاه، در انجمن سینمای جوانان ساخته بود.
اما مهترین و شاخصترین کار تلویزیونی اصغر فرهادی، سریال داستان یک شهر است. این اثر جزو نخستین کارهای جدی اجتماعی در امر سریالسازی به حساب میآید. شاید برخی خوانندگان با ذکر مثالهایی روی قید «نخستین» خدشه وارد آورند. منظور نگارنده روی این قید، بیش از هر چیز ناظر به لحن بسیار تلخی بوده است که فرهادی در این سریال آغاز کرده بود و این روند بشدت متمایز با خوشبینیهای پررنگ و یا حتی تلویحی بود که آن زمان حوزههای داستانی/ نمایشی سیما را آکنده از خود ساخته بود. نگارنده به یاد دارد که زمان پخش این سریال برخی با اظهاراتی از این قبیل که «بسیار تلخ است»، «مثل آینه دق میماند»، «با این همه گرفتاری روزمره، این همه ماتمسرایی چرا»، مضمون و لحن آن را، به چالش میکشیدند و البته نگارنده نیز در آن زمان تلاش میکرد با تاکید بر این نکته که بیشترین وجه واقعیتهای زندگی در روزگار ما رو به تلخی میبرد تا شیرینی و از قضا در لابهلای این تلخیهاست که میتوان به بحث خوشی بیشتر و عمیقتر اندیشید از لحن سریال دفاع کند.
مهترین و شاخصترین کار تلویزیونی اصغر فرهادی، سریال داستان یک شهر است. این اثر جزو نخستین کارهای جدی اجتماعی در امر سریالسازی به حساب میآید
سریال داستان یک شهر در دو سری ساخته شد. سری اول آن برای پخش در سال 1378 با بازی بازیگرانی مثل علی قربانزاده، آتنه فقیهنصیری، امیرحسین صدیق، فرامرز صدیقی، رامبد شکرابی و علی سلیمانی در 26 قسمت 50 دقیقهای تولید شد.
ماجرای سریال به عوامل برنامهساز برنامه در شهر (از برنامههای پرمخاطب و موفق شبکه تهران) میپردازد که در حین انجام فعالیتهای شغلی با مشکلات و معضلات اجتماعی مردم شهر برخورد میکنند و در کنار مشکلات شخصی و خانوادگی خودشان، بستری فراهم میشود برای نقب زدن به دغدغههایی اجتماعی / شهری. البته در واقعیت این سریال ربطی به برنامه در شهر نداشت و صرفا از پارهای ساختارها و جهتگیریها در آن برنامه الهام گرفته بود. این که چرا فرهادی از این برنامه الهام گرفته است، خود در مصاحبهای علتش را چنین مطرح کرده است: «همیشه وقتی صفحه حوادث روزنامهها را میخواندم احساس بدی پیدا میکردم. نسبت به محیطم، آدمهای دور و برم یکجور احساس ناامنی میکردم و در کنارش ناخودآگاه احساس این که دنیا همین است که هست... کمکم به فکر افتادم یک سریال براساس گلچین حوادثی که خواندهام کار کنم. اما دو مشکل وجود داشت. اول این که اغلب حوادث از نظر ضوابط پخش در 5 شبکه غیرقابل پخش بود و دوم این که چگونه باید سراغ اینجور حوادث رفت... بالاخره پس از مدتها به فکر یک گروه برنامهساز جوان تولید برنامه روزانه تلویزیونی افتادم که به خاطر نوع برنامهشان مجبورند درگیر ماجراهایی که ضبط میکنند بشوند. پیشنهاد این که این گروه سازندگان برنامه در شهر باشند از سوی مدیر شبکه 5 بود که به نظر من یکی از دلایل نو بودن سوژه همین است.
سری اول سریال داستان یک شهر، با این که ضعفهایی در شخصیتپردازی بویژه دو شخصیت اول داستان داشت، اما رویهمرفته مجموعهای شسته رفته بود که بسیار مورد توجه قرار گرفت.
تعمیق روی مسائلی مانند اعتیاد، بیماری ایدز، طلاق، افسردگی، سرقت و بزهکاری و ... وجهه این سریال را جدی و واقعنمایانه جلوه داده بود و پرهیز فرهادی از دادن ایدههای آبکی و سست خوشبینانه به عنوان پیشنهاد و راهحل، بر ارزش کار میافزود.
جدای از این برخی از بازیگران مهمان سریال، حضوری درخشان در این اثر خود به جا گذاشتند. از آن جمله میتوان به ستاره اسکندری اشاره کرد که با وجود بازی قبلی در برخی آثار پراکنده تئاتری و تلویزیونی، در این مجموعه تواناییهایش بسیار دیده شد و در نقش یک دختر معتاد توجه بسیاری رابه خود معطوف ساخته سری دوم داستان یک شهر که به مراتب از سری اول آن قویتر بود در سال 1380 روی آنتن شبکه پنج رفت و لحنی به مراتب تلختر از سری نخست اتخاذ کرد. اما در واقع آنچه داستان یک شهر را از بسیاری از مجموعههای مشابهش متمایز میکرد، نه صرفا در نگرش غمبارش به ارتباطات بشری، بلکه در ارتباط با تلاش سازندگانش در امر شخصیتپردازی و موقعیتسازیهای عمیق جلوه یافته بود. در سری نخست این مجموعه، عدهای جوان شوخ و شنگ و
تا حدی بیهویت در ساختمانی جمع شده بودند و گاهی موضوعی اجتماعی را بیآنکه علاقهای بدان داشته باشند و یا نسبت به آن احساس تعهد و مسوولیت اجتماعی کنند، برای تلویزیون تهیه میکردند و در این میان تنها یک پزشک جوان بیهیچ ارتباطی با حرفهاش و یک دختر درونگرای افراطی بدون پشتوانهای منطقی بر این کار اصرار میورزیدند. اصغر فرهادی در سری دوم که با بازی سروش صحت، بهاره رهنما، رضا ایرانمنش، نیما رئیسی و... سعی محسوسی کرد تا این نقص سری نخست برطرف شود و چند مولفه را نیز در این خصوص در نظر گرفت.
اول آن که روند تشکیل گروه سازنده برنامه در شهر را از آغاز (در دو سه قسمت اولیه سریال) تعقیب میکند و تماشاگر از همان ابتدا گرد آمدن نیروهای انسانی این برنامه را ملاحظه کرده است. همین نکته باعث پیشینهسازی در ذهن تماشاگر در مورد هویت هر یک از شخصیتهای اصلی سریال میشود، شخصیتهایی که هر کدام از یک نقطه از کشور جمع شدهاند (اصفهان، کردستان، گیلان، تهران) و هر یک قبلا در یک وضعیت خاص و معین به سر میبردهاند (برخی دانشجو هستند، برخی بیکار و بعضی نیز سازنده تیزرهای تبلیغاتی) و از همه مهمتر هر کدام جدای از محیط کار، درگیری خاص با وضعیت زندگی شخصیشان دارند (امیر همراه با همسرش در پی اجاره یک منزل، علیرضا درگیر فرزند به جا مانده از طلاقش، سیامک گرفتار بیوهگی خواهرش، ناصر به دنبال یک ازدواج رویایی با فردی بالاتر از طبقه اجتماعیاش و مسعود هم درمانده بدهیاش). این نکتهها در
باورپذیر کردن وضعیت قهرمانان سریال و ملموس ساختن شخصیت آنها نزد تماشاگر، کارکرد مهمی را ایفا میکنند.
نکته دوم آن که شیوه پرداختن به هر یک از این شخصیتها، در ورای داستانهای تک قسمتی سریال تجلی پیدا کرد و حالا دیگر نه یک ماجرای واحد و یکپارچه از آغاز تا فرجام سریال دنبال میشود تا تطویل آن موجب کسالت تماشاگر شود و نه هر قسمت به صورت جداگانه، به یک داستان مجزا و فارغ
از شخصیتهای محوری سریال اختصاص دارد تا باعث از همگسیختگی رشته اصلی مجموعه به لحاظ تم و موقعیت شود. البته این شیوه مدتهاست امتحان خود را در سریالهای خارجی به خوبی پس داده است و مجموعههای موفق خارجی که برای تماشاگران ایرانی نیز آشناست (مثل ارتش سری یا دهکده کوچک یا پرستاران) از همین الگو پیروی کردهاند. بدین ترتیب حضور حاشیهای یک موضوع در ارتباط با شخصیتهای اصلی سریال، در کنار یک داستان مجزای تک قسمتی به تدریج در قسمتهای بعدی سریال پررنگتر میشود تا آنجا که خود آن موضوع حاشیهای تبدیل به یک موضوع اصلی در سریال میشود. (مثلا به یاد آوریم حضور ظریف و ظاهرا کماهمیت موضوع بدهکاری مسعود را که در چند قسمت بعد در ارتباط با موضوع گمشدن دوربین تصویربرداری، یکی از مهمترین و سرنوشتسازترین مضمونهای سریال را ایجاد میکند و یا مثلا ماجرای مطلقه بودن خواهر سیامک و قضیه جدایی علیرضا از همسرش که در ابتدا دو موضوع کاملا جدا بود، در قسمتهای پایانی با ظرافت و در عین حال به شکلی منطقی به یکدیگر پیوند میخورند) همین نکته باعث میشود که مخاطب به گونهای موضوعات سریال را پیگیری کند که ضمن عبور از شاهراه اصلی، در راههای فرعی آن نیز گذر کند؛ و البته همانطور که گرد
هم آمدن قهرمانان داستان را در آغاز سریال شاهد بود، فروپاشی آنها را هم در نهایت، در یک روند قرینهای مشاهده کند. این که مسعود مجددا به حاشیهنشنی پناه ببرد، علیرضا مجددا رو به ازدواجی آورد که پیشاپیش آینده بدفرجامش از حالا مشخص است، ناصر همچنان در آرزوی ازدواجی تحققناپذیر باشد، امیر و گلی بهرغم خرید یک خانه همچنان از هم جدا باشند و در این بین اکثریت گروه سازنده برنامه در شهر نیز مجددا به تیزرسازی روی آورند و بنا به تعبیر کیومرث پوراحمد، «نان» را بر «شعر» اولویت دهند؛ و این که کلا همه چیز به همان وضعیت تلخ سابق خود برگردد.
لحن سریال، بهویژه در قسمت انتهایی آن که طعم تلخ حاکمیت سرمایهسالاری را بر وجدان اجتماعی به رخ تماشاگر میکشید، گزندگی خاصی داشت و در این میان عنوانبندی پایانی آخرین قسمت که برخلاف پایان سایر قسمتهای سریال بر یک تصویر ثابت فیکس نمیشود و مانند عنوانبندی اولیهاش (عبور از خطکشیهای وسط خیابان که به تدریج سرخ رنگ میشود و به بستر تصاویری از ناهنجاریهای اجتماعی حرکت تداوم مییابد) شکل میگیرد، ذهن تماشاگر را معطوف به ناکامیهایی میکند که در ورای قاعدهمندی و مقررات متداول وجود دارد و در شکافهای اجتماعی و گسستهای طبقاتی اقتصادی و لایهبندیهای فرهنگی حضوری سرخ رنگ را رقم میزند.
مهرزاد دانش
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
علاءالدین بروجردی نماینده مجلس شورای اسلامی در گفت وگو با جام جم آنلاین:
ابوالفضل ظهره وند نماینده مجلس شورای اسلامی در گفت و گو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی روزنامه «جامجم» با سجاد سالاروند، نخستین کوهنورد ایرانی دارای معلولیت در مسیر صعود به هفت قله بلند دنیا