سریال «دودکش» ساخته محمد حسین لطیفی در نگاه اول یادآور سری اول و دوم مجموعه تلویزیونی «پایتخت» است.
روند پرداختن به آدمهای معمولی و عادی که با سریال پایتخت به صورت جدی آغاز شد، در این جا هم ادامه یابد. این شخصیتها هیچ گونه برجستگی خاصی به لحاظ ظاهری، تواناییهای مهارتی، جایگاه اجتماعی و ... ندارند و همچون اکثریت جامعه زندگی متوسط و عادی را دنبال میکنند.
در سریال پایتخت یک و دو «نقی معمولی» با تأکید بیشتری این گروه را نمایندگی میکرد و بقیه آدمها نیز جلوههای متنوعی از معمولی بودن را به نمایش میگذاشتند. در سریال دودکش فیروز (با بازی هومن برق نورد) جایگزین نقی شده است و میخواهد توجه مخاطب عادی سریال را به سمت خودش جلب کند.
فیلمنامه نویس سعی کرده در شخصیت پردازی فیروز و طراحی سویههای مثبت و منفی اخلاقی، تعادل را رعایت کند. فیروز در سکانس حمام عمومیبرای رسیدن به هدفش شیر فلکه آب را میبندد تا مشتریها از حمام بیرون بیایند و او فرد مورد نظرش را شناسایی کند، اما موقع رفتن موضوع را با مالک آنجا در میان میگذارد تا مدیونش نشود.
فیروز برای رفاه و آسایش خانواده اش تلاش میکند و خودش را به آب و آتش میزند. او با اطرافیانش جر و بحث میکند، اما در درون کشمکشهای او بدجنسی یا کینه عمیقی مشاهده نمیشود. نماهایی که فیروز را با دوچرخه ارزان قیمتش رکاب زنان در دل کوچه و خیابان نشان میدهد نیز در وجه بصری کار بر موقعیت عادی و معمولی او تأکید میکند.
وقتی تعداد این شخصیتهای معمولی و عادی زیاد میشود، اولین محدودیت فیلمنامه نویس شکل میگیرد. نویسنده برای ایجاد موقعیتهای طنز نیاز به آدمهایی دارد که با ویژگیهای متضاد خوب و بدشان در مقابل هم بایستند. نبرد آدمهای خوب و بد دست نویسنده کار کمدی را برای شوخی آفرینی باز میگذارد.
ولی وقتی این مؤلفه از اثر گرفته شود و آدمهای بد و شرور حذف بشوند، کار فیلمنامه نویس سخت میشود. در سریال «دودکش» آدمها باید به جنگ شرایط سختی بروند که معلوم نیست چطور ظاهر شده اند. شرایط سخت مالی و شغلی و خانوادگی (پلمب شدن قالیشویی، بی خانمان شدن نصرت، بیکار شدن فیروز، اختلافات فیروز و نصرت) که ریشههای مشخصی ندارند، جایگزین شخصیتهای منفی و سیاه میشوند و در این وضعیت رویارویی آدمها و رخدادها را شاهد هستیم.
در این وضعیت نویسنده و کارگردان تلاش کرده اند، تعداد شوخیهای کلامیو موقعیت را افزایش دهند تا خلأهای موجود را پر کنند. دودکش یکی از معدود کارهایی است که در آن از بداهه گوییهای معمول بازیگران کمدی خبری نیست. دیالوگها آن قدر سنجیده و تو در تو نوشته شده اند که براحتی نمیشود آن را تغییر داد. یکی از شگردهای برزو نیک نژاد (فیلمنامه نویس) در دیالوگ نویسی استفاده از صنعت ادبی «جناس تام» است.
او کلمات و اصطلاحات مشخصی را که دو معنای متفاوت دارند، به کار میبرد تا تفاوت برداشت آدمها لحظه ای بامزه ایجاد کند. مثلا فیروز به پسرش در حال تعمیر میگوید «لقمه» را بده که در اینجا لقمه هم به معنای ساندویچ نان و پنیر است و هم به معنای قطعهای از دوچرخه. سیما تیرانداز هنگام بازی اسم و فامیل به فیروز میگوید: «نصرت نون داره» و فیروز بلافاصله جواب میدهد: نصرت بیچاره نونش کجا بود.
در این جا نون هم به معنای حرفی از حروف الفبا و هم به معنای مال و اموال به کار رفته است. نمونه هایی از این دست در سریال فراوان است که به عنوان مثال میتوان به جمله «باز نشد» (باز شدن گره مشکلات فیروز و باز شدن پیچ در) و باد زدن (باد کردن لاستیک دوچرخه و باد زدن خود با هدف خنک شدن) اشاره کرد.
کارگردان در کنار این شوخیهای کلامیاز شوخیهای بزن و بکوب هم استفاده کرده است. مثل سکانسی که کارگران میآیند در قالیشویی را جوشکاری کنند و یک چکش روی دست فیروز میخورد و یک کارگر از بالای نردبان به پایین میافتد.
مجموعه این شوخی به سریال دودکش لحنی طنز و بامزه میبخشد. در این سریال با آدمهای شاد و سرخوشی مواجهیم که با وجود همه سختیها و مشکلات طرح خنده از لبانشان پاک نمیشود. آنها طعم شیرین زندگی را فراموش نمیکنند و خوش بودن در لحظه حال را بر هر چیزی ترجیح میدهند.
مادر خانواده (سیما تیرانداز) در کشاکش دشواریها به پختن غذای نذری فکر میکند و همین مراسم ساده سبب دور هم جمع شدن اعضای خانواده میشود. سرخوش بودن آدمها را حتی در حاشیه ای ترین شخصیتها (مثلا شخصیت روحانی و پسربچه که به تعریف کردن لطیفه و خواندن پیامک علاقه دارند) نیز میتوان مشاهده کرد. فیروز این مفهموم را در یک دیالوگ به شکلی واضح بیان میکند. آنجا که میگوید: «زندگی را با همه آمپاس هایش دوست دارم»
در حسرت یک قصه محوری
در کنار همه این ویژگی، آنچه دودکش را از رسیدن به یک کمدی خوب و ایده آل دور میکند، نداشتن قصه ای منسجم و پرکشش است. دودکش، قصه محوری ندارد که بواسطه آن مخاطب 26 شب پای جعبه جادو بنشیند و ماجراها را دنبال کند. خرده داستانها نیز آن قدر تعلیق ندارند که بتوانند قسمتهای متوالی سریال را به هم پیوند بزنند.
به عنوان مثال با باز شدن پلمب قالیشویی ظرفیت داستانی سریال تخلیه میشود و موضوع و ماجرایی برای پیگیری باقی نمیماند. برای فردی که سریال را از ابتدا تماشا نکرده این پرسش باقی میماند که این آدمها چه هدف اصلی و فرعی را دنبال میکنند و به دنبال چه چیزی میگردند.
با این حساب شما اگر چند قسمت از سریال را هم تماشا نکنید، چیز خاصی از دست نداده اید و میتوانید دوباره داستان را پی بگیرید. استفاده بیش از حد از تکیه کلامها نیز به کلیت کار آسیب زده است. گفتن تکیه کلام تا جایی جالب است که در مسیر اقتضای داستان باشد. اصرار بیش از حد بر تکرار یک اصطلاح (آمپاس، ضرس قاطع، قمپز درکردن) هم مخاطب را دلزده میکند و هم موجب پررنگ شدن بدون دلیل یک شخصیت میشود.
محمد حسین لطیفی در سریال دودکش زوج هومن برق نورد و بهنام تشکر را برای چندمین بار در کنار یکدیگر قرار میدهد. این دو نفر در سریالهای ساختمان پزشکان و دزد و پلیس هم ماموریتی شبیه به دودکش داشتند.
برق نورد همیشه آدم سلطه گر ماجراست و تشکر نیز با مظلومیتی که دارد، شنونده حرفهای نیش دار شوهر خواهرش میشود. امیدواریم این دو بازیگر در ادامه مسیر حرفه ای خود براحتی پیشنهادهای زوج گونه را قبول نکنند و در شرایطی کنار یکدیگر قرار بگیرند که زوج ساخته شده واجد بده و بستانهای جذاب تر و ریزه کاریهای جدید باشد.
علی نیکخواه ، روزنامه قدس
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد