
تهران امروز ، ستون طنزش را به شعر اختصاص داده است از ناصر فیض با عنوان « این قدر به اعتدال من ور نروید!»، کیهان عنوان کلی و همیشگی بوق را برای ستونش دارد اما محتوای ستون اصولگرا بودن یا اصلاح طلب بودن آقای روحانی است، در سیاست روز، ظاهرا کسی در دفتر ننجون وسایل شنود کار گذاشته و او به این موضوع در ستون « شنود در دفتر ننجون» پرداخته است و در شرق موضوع مرخصی زایمان است و عنوان ستون اختصاص دارد به پدرها که خطاب شدهاند « مرخصی خراب کنها»
تهران امروز : این قدر به اعتدال من ور نروید!
رنگ خودم و بوی خودم را دارم
بر چشم خود ابروی خودم را دارم
هر کس نه مگر خودش ترازو دارد
من نیز ترازوی خودم را دارم
با دست و زبان و چشم و دل میآیم
با کندر و زعفران و هل میآیم
آمیختهای ز بهمن و خردادم
با حال و هوای معتدل میآیم
راندن، در شهر با اُپِل میچسبد
صحبت، با گوشی اَپِل میچسبد
از چپ راندن، طبق قوانین فرنگ
در آب و هوای معتدل میچسبد
نه خانه و کاشانهام از اوقاف است
نه پیرهن و ردای من زرباف است
از هیچ کسی کدورتی با من نیست
زیرا که مواضعم -کمی! - شفاف است!
من، کلا حرف دهنم این جور است
این جورم و رنگ سخنم این جور است
من معتدلم، چیز عجیبی هم نیست!
چون آب و هوای وطنم این جور است
من فرق زگیل و خال را میفهمم
توفیر گچ و زغال را میفهمم
بین چپ و راست یا همان اوسطها!
من معنی اعتدال را میفهمم
کاری که ندارم به شما،در نروید
از پهلوی بنده آن طرف تر نروید
من کار به افراط شما داشتهام؟!
این قدر به «اعتدالِ من» ور نروید!
از تند روی همیشه میپرهیزم
در بارهی عدل طرح ها میریزم
روزی هم اگر به خاک افتادم، باز
چون سرو به اعتدال برمیخیزم
مرغی که به ران و بال تقسیم شده
چون قرن به ماه و سال تقسیم شده!
هرگز دو مثال فوق مصداقش نیست
چیزی که به اعتدال تقسیم شده!
کیهان: بوق
گفت: کمکم سر و صدای مدعیان اصلاحات بلند شده و علیه آقای روحانی دندانقروچه میروند.
گفتم: چرا؟!
گفت: از اینکه آقای روحانی گفته است «من اصلاحطلب نیستم» و مواضع اصولگرایانه دارد خیلی عصبانی شدهاند.
گفتم: عصبانیت ندارد!
گفت: عصبانی هستند که چرا آقای روحانی به جبهه اصلاحات محل نمیگذارد و با اشاره مبهم از آنها نام میبرد!
گفتم: شخصی چند متر دورتر از یک قبر ایستاده و فاتحه میخواند، پرسیدند؛ چرا نزدیکتر نمیروی؟ گفت؛ آخه، این مرحوم از فامیلهای دورمون بود!
سیاست روز : شنود در دفتر ننجون
دیروز که دنبال شیلنگ می گشتیم تا در آسیاب استکبار جهانی آب بریزیم ناگهان چشممان به یک چیز عجیبی خورد که...
دیروز که دنبال شیلنگ می گشتیم تا در آسیاب استکبار جهانی آب بریزیم ناگهان چشممان به یک چیز عجیبی خورد که تا حالا ندیده بودیم.یک بلندگوی هفت هشت کیلویی و یک میکروفن بیست و پنج سانتیمتری و چند سیستم ردیاب که به شکل ماهرانه ای توی دریچه کولر دفتر ما جاسازی شده بود.
اول فکر کردیم کار استکبار جهانی است و میخواهد ما را کنترل کند و خیالش راحت بشود که مطابق قرارداد، هر روز آب کافی در آسیابش می ریزیم یا نه!
ولی با کمی تفکر و تامل فهمیدیم که عناصر خودسر به شکل ماهرانه ای وارد دفتر ما شده اند و به شکل ماهرانه تری این ابزار و ادوات ماهرانه را در دریچه کولر جاسازی کرده اند تا به طرز ماهرانه ای از چند و چون و کم و کیف مواضع ما باخبر شوند تا بتوانند در آینده مواضع ما را با آسیب جدی روبرو کنند.
خوشبختانه خیلی زود متوجه شدیم و ضمن حفظ و حراست از مواضع خود، از این عناصر خودسر شکایت کردیم که پرونده اش توسط برادران جان بر کف در حال بررسی است.
بخشی از شنودها را خودمان گوش کردیم و کلی از مواضع خودمان کیف کردیم. شما هم بخوانید و حالش را ببرید:
شنود شماره یک:
الو!...سلام عرض شد...آقای امپریالیسم جهانی تشریف دارند؟ ...گوشی را لطف می کنید؟...(چند لحظه بعد) ...سلام امپریالیسم جان! ... امروز برنامه چیه؟ ... به بر و بچهها بگم کف خیابون پهن بشن؟...چشم...بیزحمت دستورالعمل انقلاب نارنجی متمایل به بنفش رو هم برای ما بفرستید...ممنون ... بای بای
شنود شماره دو:
الو ... اونجا وزارت خارجه انگلستانه ؟ ...وزیر امور خارجه هستند؟ ...گوشی را مرحمت کنید...(چند لحظه بعد) ... سلام داداش ... این جیره و مواجب ما چی شد؟ ... دست شما درد نکنه ... به بر و بچه های بی بی سی هم سلام گرم ما رو ابلاغ بفرمایید...بای
شنود شماره سه:
الو سلام قربان ... آقای مدیر مسئول روزنامه سیاست روز تشریف دارند... سلام برادر...این حقوق ما را نمیریزید به حساب؟ ... اختیار دارید...شما که همیشه به ما لطف دارید اما این صاحبخانه با آن سبیل های ابلیسترسانش... جانم؟ ... طرح تعدیل نیرو دارید؟... حالا یک ماه زودتر یا یک ماه دیرتر چه فرقی می کند... نه خیر...پول لازم نیستم...فقط خواستم صدای گرم و مهربان تان را بشنوم...التماس دعا حاج آقا.
شرق: مرخصیخرابکنها
رییس مرکز امور زنان و خانواده گفت: مرخصی زایمان پدران - که دو هفته است - غیرقابل خرید و غیرقابل ذخیره است و صرفا بهمنظور حضور آنها در کنار همسرانشان پس از زایمان در نظر گرفته شده است.
پدران هنگام زایمان ممنوعالخروج شوند.
به نظر ما؛ در این دو هفته باید پدران مذکور ممنوعالخروج شوند. یا دستکم اجازه نداشته باشند بروند مالزی که آب و هوا عوض کنند. چرا؟
1- چون باید مرد باشند و پای کاری که کردهاند بمانند و زنشان را تنها نگذارند.
2- یهو دیدی حساب کتاب کردند و دیدند توی هزینههای بزرگ کردن بچه، مثل ماشین توی گل، میمانند. و چارهای ندیدند جز اینکه فلنگ را ببندند و در بروند و پناهندگی گاو دوقلو زاییده بگیرند.
دیالوگ 1
پدر بعد از این: آقای رییس، دیگه وقتشه، دو هفته مرخصی زایمان میخواستم.
دیالوگ 2
پدر بعد از این: عزیزم، نمیشه زایمان رو دو هفته بندازی عقب؟ این دو هفتهرو با هم بریم مسافرت؟
دیالوگ 3
مادر: الو! آقای رییس؟ من همسر آقای فلانی هستم که دو هفته مرخصی زایمان گرفته تا در منزل پیش من و بچه بماند...
رییس: بهبه... بفرمایید.
مادر: میشه برشگردونید سر کار. از بچهبازیهاش خسته شدم... اوهو... اوهو... اوهو... من فقط از پس بچه میتونم تو خونه بر بیام. (گریه)
مرخصیخرابکن
همکار شماره 1: با دکتر خانمم صحبت کردم، قرار شد زایمان را بندازه آخر شهریور.
همکار شماره 2: دمت گرم. من هم اوکی کردم.
همکار شماره 3: بچهها من متاسفانه نمیتونم با شما بیام آنتالیا. بچهم دو هفته دیگه به دنیا میاد.
همکار شماره 1 و 2: مگه ما یک سال پیش برای این سفر برنامهریزی نکردیم؟! مرخصیخرابکن... ضد حال...
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
گفت وگوی اختصاصی تپش با سرپرست دادسرای اطفال و نوجوانان تهران:
بهروز عطایی در گفت و گو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با حجتالاسلام محمدزمان بزاز از پیشکسوتان دفاع مقدس در استان خوزستان