جام جم:از بهار مسکو تا زمستان آلماتی
«از بهار مسکو تا زمستان آلماتی»عنوان سرمقاله روزنامه جام جم به قلم مهدی فضائلی است که در آن میخوانید؛هشت ماه و 10 روز از آخرین نشست مشترک ایران با گروه 1+5 در مسکو گذشت تا امروز این دیدار در آلماتی قزاقستان تجدید شود. در این فاصله، علاوه بر نشست کارشناسان دو کشور در استانبول، ملاقات معاونان دو مذاکرهکننده ارشد ایران و 1+5، گفتوگوی تلفنی دکتر جلیلی و خانم اشتون و ملاقات این دو در استانبول اهم اخبار مربوط به این موضوع بود.
ایران در مذاکرات مسکو، پیشنهاد شفاف پنج گامی خود را به شرح ذیل ارائه کرد.
گام اول: اعلام به رسمیت شناختن حق غنیسازی ایران از جانب 1+5 در مقابل اعلام عدم پیگیری قطعی هر نوع برنامه تسلیحات هستهای از سوی ایران بر مبنای فتوای رهبر معظم انقلاب اسلامی.
گام دوم: اعلام آمادگی ایران برای همکاری با آژانس برای حل و فصل موضوع ابعاد احتمالی نظامی در برابر لغو تمامی تحریمهای یکجانبه از طرف گروه 1+5.
گام سوم: اعلام آمادگی ایران برای همکاری در زمینه توقف موقت غنیسای ۲۰ درصد در قبال لغو تمامی قطعنامههای شورای امنیت.
گام چهارم: همکاری هستهای میان ایران و 1+5.
گام پنجم: همکاری غیرهستهای میان ایران و 1+5.
این پیشنهاد علاوه بر اینکه به وضوح حکایت از آمادگی جمهوری اسلامی ایران برای حل موضوع میکرد، متضمن نکاتی دقیق برای تأمین منافع دو طرف یا خاتمه برد ـ برد ماجرا بود، البته در صورتی که دغدغه واقعی 1+5 یا بهتر بگوییم آمریکا و متحدین اروپاییاش بحث انحراف فعالیتهای هستهای ایران از اهداف صلحآمیز میبود!
سکوت 1+5 در برابر این پیشنهاد که در نشست کارشناسان در استانبول هم به تفصیل تبیین گردید و همه سوالات کارشناسان 1+5 نیز پاسخ گفته شد، بار دیگر از این واقعیت پرده برداشت که آمریکا و سه کشور اروپایی انگلیس، فرانسه و آلمان به دنبال خاتمه بخشیدن به این موضوع نیستند و دغدغه آنها برخلاف آنچه میگویند و مینمایانند دستیابی ایران به سلاح هستهای نیست.
به هر حال هتل Rixos آلماتی، امروز میزبان دور جدید مذاکرات ایران با 1+5 است و طرف1+5 حتما توجه دارد در شرایطی این نشست برگزار میشود که جمهوری اسلامی ایران برخلاف توقع و انتظار آنها، در برابر تحریمها راست قامت ایستاده است و مردم غیرتمند ایران اسلامی یک بار دیگر با حضور باشکوه و کمسابقه خود در بیست و دوم بهمن به دنیا نشان دادند در دوراهی مشکلات ناشی از تحریم و استقلال و عزت، راه استقلال و عزت را انتخاب کردهاند.
دستاوردهای جدید ایران در حوزه هستهای اعم از کشف منابع جدید ذخایر اورانیوم و نهایی شدن ۱۶ مکان دیگر برای احداث نیروگاههای جدید در کنار افزایش سانتریفیوژها در سایت نطنز و فردو و همچنین افزایش اورانیوم غنیشده پنج درصد و ۲۰ درصد نیز همگی از این حکایت دارند که جمهوری اسلامی ایران بیاعتنا به تحریمها و بدون تاثیرپذیری از آن، برنامه هستهای خود را براساس منافع کشور، مصمم و قاطع دنبال کرده و خواهد کرد.
مذاکرات امروز در قزاقستان به عنوان کشوری مسلمان که تحریمهای یکجانبه غرب را نپذیرفته، آزمونی دیگر را رقم میزند. نتیجه این آزمون میتواند، اثبات حسننیت 1+5 برای حل موضوع یا پیشرفت در مذاکرات باشد و میتواند همچون گذشته تائیدی باشد به اینکه غرب تمایل به حل این ماجرا ندارد و بر اساس محاسباتی غلط علاقهمند است این چماق را همچنان بالا نگهدارد!اما جمهوری اسلامی ایران تمایل دارد اگر در هوای بهاری مسکو پاسخی معتدل دریافت نکرد مذاکرات این بار در هوای زمستانی آلماتی، گرم و رو به جلو باشد.
کیهان:کلید معما : بیت لحم پنسیلوانیا
«کلید معما : بیت لحم پنسیلوانیا»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم محمد ایمانی است که در آن میخوانید؛ایران و غرب پس از 8 ماه وقفه، بعدازظهر امروز در قزاقستان پای میز مذاکره می روند. قطار مذاکرات هسته ای 10 سال پیش با بیانیه تهران به حرکت درآمد و تلقی این بود که ظرف چندماه- نهایتا یکی دو سال- به مقصد می رسد و سوءتفاهم برطرف می شود. اما این قطار 10 سال است ایستگاه های بروکسل، پاریس، ژنو، اسلامبول، بغداد و مسکو را پشت سر گذاشته و اکنون به «آلماتی» رسیده است. چرا مذاکرات تا این حد طولانی شد؟ صورت مسئله اصلی کدام است؟ آیا غرب ناتوان از توافق است؟ آنها کدام بسته پیشنهادی را روی میز می گذارند و چه توقعی دارند؟ سرنوشت مذاکرات امروز و فردا احتمالا به کجا ختم می شود؟ و این پرونده کی بسته می شود؟
1- براساس گزارش منابع خبری، آمریکا و 3متحد اروپایی آن در مذاکرات امروز حرف تازه ای برای گفتن ندارند. گزارش ها حاکی از آن است که غرب فقط بسته تاریخ گذشته چند سال پیش را نو نوار کرده و در واقع این بسته پر از خالی است. آن زمان ایران برای تولید رادیو دارو در راکتور تهران نیازمند سوخت 20 درصد بود و طرف غربی ابتدا برای معاوضه 1200 کیلوگرم اورانیوم 5/3 درصد با 120 کیلوگرم سوخت 20 درصد تعهد کرد و سپس همین نیاز ایران را گروگان گرفت و طبق معمول 8-7 سال پیشتر، زیر حرفش زد. امروز فناوران جمهوری اسلامی این سوخت را تولید کرده و آب سرد بر سر پر حرارت دیپلمات های آمریکایی و اروپایی ریخته اند. آنها از سوی دیگر می گویند ایران فعالیت تأسیسات فردو را متوقف کند تا ما متقابلا بخشی از تحریم های مربوط به تجارت طلا را لغو کنیم! آنها این بار هم خواب مانده و 8-7 ماه دیر رسیده اند. وقتی کشوری در برابر اصل تحریم های خباثت آلود خم به ابرو نیاورد، دلیلی ندارد که در قبال فرع آن دچار محاسبه خطا شود. دیپلمات های غرب بهتر از هرکس می دانند که تحریم ها هر چند آزاردهنده، نمی توانند هفدهمین اقتصاد بزرگ دنیا را از چرخه اقتصاد جهانی-دستخوش بحران و رکود کم سابقه- حذف کنند. غرب به ویژه بلوک اروپایی آن به خوبی می دانند که با ورود در گردونه گیج تحریم، خود را محروم کرده و فرصت های بزرگ اقتصادی را به رقبای شرقی خود سپرده اند. آنها هر چند برای تست زدن ایران به آلماتی آمده اند، اما پیشاپیش، پاسخ را می دانند.
2- مذاکره و تخاصم ذاتا دو مسیر جدا از یکدیگرند. آمریکا و متحدانش مسیر تخاصم را برگزیده اند اما به دیپلماسی و مذاکره برای یافتن راه حل تظاهر می کنند. مذاکرات طولانی شده چون صورت مسئله غرب با ایران، نگرانی از انحراف برنامه صلح آمیز هسته ای ایران نیست. طرف های مذاکره ایران، دارندگان بمب اتمی به انضمام کشور آغاز کننده جنگ دوم جهانی هستند. بنابراین آنها مطلقا صلاحیت اظهارنگرانی درباره تولید سلاح اتمی را ندارند و اگر جمهوری اسلامی ایران تسلیحات اتمی را مغایر ارزشهای بنیادین خود نمی دید، منتظر اجازه مرتکبان جنایت بزرگ هیروشیما و ناکازاکی نمی ماند. ما قدرت را در سلاح اتمی نمی دانیم. اگر قدرتی در این تسلیحات نهفته بود، شوروی سابق را از شکست در افغانستان و فروپاشی، و آمریکا و رژیم صهیونیستی را از هزیمت در 5جنگ حد فاصل سالهای 2001 تا 2012 نجات می داد. آمریکا اگر کمترین اعتقادی به منع اشاعه تسلیحات اتمی داشت، 3 ماه پیش (دسامبر 2012) به جانبداری از اسرائیل مانع از برگزاری کنفرانس خلع سلاح خاورمیانه در هلسینکی نمی شد. ملت و حاکمیت ایران در موضوع سلاح های کشتار جمعی مدعی اول آمریکا و انگلیس و آلمان و فرانسه است و طبعا در مذاکرات امروز نیز از موضع مواخذه و مطالبه و محاکمه غرب شرکت می کند.
ما در این تجربه 10 ساله نسبت به اعتمادسازی یک سویه کاملا بی اعتماد شده ایم. توپ اکنون در زمین غرب است. این حقیقت را که 10 روز پیش در کلام ولی امر مسلمین جاری شد، رسانه های متعدد در اروپا شهادت دادند که حق با آیت الله خامنه ای است. بافته دعاوی غرب در این 10 سال آن قدر با تناقض وصله پینه شده که جای بخیه جدید ندارد. رژیم هایی که به کرات در جنگ های جهانی و منطقه ای مرتکب جنایات جنگی و کشتار جمعی شده اند یا نقض سیستماتیک حقوق بشر، سنت جاری در سیاست آنهاست، باید راستی آزمایی شوند. در غیر این صورت نه غنی سازی 5/3 یا 20 درصد بلکه حتی غنی سازی 90 درصد حق قانونی و مشروع ایران است. اعتمادسازی، مسیر دو جانبه و داد و ستدی است نه کیسه سوراخی که هرگز پر نمی شود. حکایت غرب در این مذاکرات حکایت کسی است که خود را به خواب زده و نمی شنود. نفس آزاررسانی به ملت ایران به واسطه وضع تحریم ها نشانه عدم صداقت و فقدان حسن نیت در آنهاست.
این منطق که « ما زور می گوییم، شما هم زیر بار حرف زور بروید»، اگر منطق کابویی است اما منطق مذاکره نیست. آنها در مذاکرات امروز می فهمند که مشت بر در پولادین کوفته اند. البته راه در رو برای حفظ اعتبار و آبروی غرب وجود دارد، اگر که مسئله واقعی شان نگرانی هسته ای باشد. اما قرائن نشان می دهد آنها مقصد و مقصود دیگری دارند.
3- صورت مسئله مهم این است که آمریکا از یک طرف در چهار ضلع خاورمیانه بزرگ گرفتار شده و از طرف دیگر در بحران بزرگ اقتصادی (ورشکستگی و بدهکاری رو به تزاید 16هزار و 400 میلیارد دلاری) دست و پا می زند. 48 میلیون فقیر مطلق که به یک وعده غذا محتاجند در کنار ریزش تدریجی طبقه متوسط در کفه طبقات فقیر، ایالات متحده را با یک تهدید چند لایه اجتماعی، سیاسی و اقتصادی روبرو کرده است. در این شرایط توماس فریدمن تحلیلگر نیویورک تایمز تصریح می کند؛ «ما حتی به اندازه یک بند انگشت، قدرت اقدام نظامی جدید در خاورمیانه را نداریم. برای آمریکا مهم تر از بیت لحم خاورمیانه، بیت لحم پنسیلوانیا و ساماندهی اقتصاد است. ما در عراق ضامن نارنجک را کشیدیم و خود را روی آن انداختیم». انگلیس با بحران اقتصادی مشابهی دست و پنجه نرم می کند و وزیر دارایی این رژیم هشدار می دهد که « ما سر به زیر برف فرو برده ایم و بحران را نمی بینیم». چهار دولت اروپایی در طول یک سال گذشته به خاطر اوضاع اقتصادی از جمله در فرانسه ساقط شدند. با این اوصاف، خاورمیانه بزرگ یک «چالش-فرصت» بزرگ برای غرب است که البته کفه تهدید آن به مراتب سنگینی می کند. در همین دوره یک ساله، رژیم صهیونیستی چندین بار دچار آشفتگی اجتماعی-اقتصادی شد. ظرف 6 ماه بالغ بر 14 نفر در خیابان های تل آویو خودسوزی کردند و برای مهاجران صهیونیست که خیال می کردند به بهشت موعود آمده اند، جهنم را نشان دادند. حمله دوباره به غزه برای انحراف افکارعمومی، نقض غرض نتانیاهو بود و موجب شد او در انتخابات پارلمانی 11 کرسی را از دست بدهد و نتواند کابینه ای ولو ائتلافی سرو پا کند؛ درگیری با ایران و حماس و حزب الله و سوریه پیش کش!
4- گره بزرگ آمریکا، انگلیس و اسرائیل (صهیونیسم مسیحی) از جمله در عراق و سوریه و لبنان و فلسطین اشغالی- و نیز بیداری اسلامی در بحرین و عربستان و یمن و مصر- چگونه گشوده می شود؟ تا چالش بیداری و مقاومت اسلامی برطرف نشود، راه تنفس صهیونیسم مسیحی باز نخواهد شد. ایران همان گیر و گره اصلی است. این انرژی توفنده اسلامی که دیگر در قاب تنگ «بهار عربی» نمی گنجد، از ایران فوران می کند. باید برای ایران اتفاقی بیفتد. ایران باید درگیر و مشغول باشد یا بی ثبات شود.
امتیاز دادن به کشوری با این مختصات برجسته در مذاکرات هسته ای، سیلندر افزودن و بنزین ریختن در موتور «بیداری- مقاومت اسلامی» است؛ اصلا کاری از جنس انفجار اتم است. غرب اگر با ایران بر سر رفع نگرانی هسته ای توافق کند که متضمن تأیید حقوق مشروع این کشور مطابق اصول صریح ان پی تی است، می بازد. جبهه آمریکا عاجز از توافق قانونی و حقوقی با ایران است. این دورنمای مذاکره مستقیم هم هست. ملت ما مذاکره ندیده نیست، 10سال است پای میز مذاکره ای می نشیند که طرف اصلی آن آمریکاست و آلمان و فرانسه و انگلیس صرفا زینت مجلسند. مذاکره سالهاست از نوبرانگی درآمده و ایران با هنرمندی بی آن که قبح مذاکره با آمریکا را بشکند، شیطان بزرگ را مجبور کرده مشت بسته اما تهی فریب خود را بگشاید.
5- مثلث صهیونیسم مسیحی معتقد است ایران باید چنان درگیر و مشغول باشد که نتواند به اثرگذاری منطقه ای از آن جنس که در سوریه و لبنان و عراق اعمال کرد، تداوم بخشد. این هدف به انضمام هدف بی ثبات سازی هنگامی عملی می شود که به مقاومت و پایداری ایران در چالش هسته ای امتیاز و پاداش ندهند. این راز طولانی شدن مسیر کوتاه مذاکرات است. مدل «فشار- مذاکره» برای هدف گرفتن نقطه ثقل اقتدار ایران در حوزه وحدت و انسجام ملی حول رهبری طراحی شد و می بایست به اختلاف و منازعه منجر شود؛ همین طور زبان جریان سازشکار داخلی را علیه گفتمان استقامت و پایداری دراز کند. امضای حقوق ایران یعنی زدن تیر خلاص به راهبرد اصلی غرب که با طیف سازش هماهنگ شده است.
اصلا پذیرش حقوق ملت ایران در مذاکره یعنی امضای گواهی مرگ جریان فتنه و سازش که زمانی سرمایه بزرگ آمریکا و اسرائیل خوانده می شد. این جریان- به ویژه دو تن از سران آن- قرار بوده به عنوان «منجی» در داخل و «میانجی» با خارج معرفی شوند. بنابراین فرستادگان همین طیف به خارج در لابی های پنهان خود طی 5 سال گذشته (و از جمله در آخرین بار با برخی اعضای شورای اروپا در بروکسل) مدام به طرف آمریکایی و اروپایی پیغام داده اند که 6 ماه دیگر حوصله کنید؛ شاید در انتخابات مجلس یا ریاست جمهوری بعدی ورق برگشت! در واقع به یک معنا آنها آدرس اشتباه داده و غرب را فریب داده و زمان را از جبهه صهیونیسم مسیحی گرفته اند. آنها البته احترامی در غرب به عنوان میانجی برنمی انگیزند که اگر چنین بود برای یکی از سران همین جریان، پرونده اتهام تروریستی در دادگاه خود نمی گشودند و در دوره صدارت دیگری ایران را محور شرارت معرفی نمی کردند. میانجی این قدر بی اعتبار؟!
با این همه جبهه صهیونیسم مسیحی به این جریان نیمه جان در زمینه مشغول سازی و احیانا بی ثبات سازی نیازمند است.
6- درست است که ایران و غرب 10 سال است در پایتخت های مختلف مشغول مذاکره اند اما این روند به طور تساوی میان ما و غرب طی نشده است. 10 سال پیش، صهیونیسم مسیحی بر عراق و افغانستان پنجه انداخته بود. آن روز دولت و مجلس ایران دست ها را بالا برده و از سرکشیدن جام زهر تسلیم سخن می گفتند. اما امروز کفه اقتدار طرفین چالش- که ماجرای هسته ای تنها نوک کوه یخ آن است- کاملا معکوس شده است. به تعبیر چند سال پیش نتانیاهو «قطار هسته ای ایران با سرعت به پیش می رود ولی ما مانند یک خودروی قراضه، می خواهیم به آن قطار برسیم و مهار کنیم». آن زمان که نتانیاهو این حرف ها را می گفت نه از بیداری اسلامی خبری بود و نه مقاومت اسلامی در موضع اقتدار امروز بود.
7- با وجود تبلیغات فراوان، آخرین تحلیل ها در محافل اطلاعاتی- سیاسی غرب حاکی از آن است که حلقه تحریم در حال گسیخته شدن است و ظرف چند ماه آینده در تحریم ها رخنه های جدی خواهد افتاد.
این یعنی کشیدن فرش از زیر پای غرب. آنها اگر خردمندانه بیاندیشند، پیشاپیش حفظ آبرو می کنند و راهی را که هزینه و درد کمتری برایشان دارد- مسیر توافق و پیشدستی در لغو تحریم- را انتخاب می کنند. آنان در مذاکرات اسلامبول محاسبه غلطی کردند که توافق را به هم زدند و ایران را به سمت جهش علمی جدید (غنی سازی 20 درصد) هل دادند. برخی سیاستمداران غرب اتفاقا سوخت 90 درصد موتور بیداری و مقاومت اسلامی را با کج فهمی و لج بازی های خود تامین می کنند.
خراسان:آرگو چرا اسکار گرفت؟
«آرگو چرا اسکار گرفت؟»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم وحید تفریحی است که در آن میخوانید؛همان طور که انتظار می رفت، اسکار هم مزد «بن افلک» را با اعطای جایزه بهترین فیلم به او داد و باز هم این روزها این سوال را در ذهن مخاطبان و دوستداران سینما پررنگ کرد که آیا «آرگو»ی بن افلک در مقابل شاهکارهای سینمایی امسال همچون «زندگی پی»، «لینکلن»، «عشق» و... شایسته چنین مقامی بود؟ یا این که مناسبات دیگری در انتخاب آرگو به عنوان بهترین فیلم اسکار نقش داشته است؟ و این سوال که آیا به واقع اسکار تحت تأثیر سیاست است بار دیگر تکرار می شود. برای یافتن پاسخ و درک بیشتر این موضوع نگاهی می اندازیم به تجربه های پیشین و جوایز دوره های گذشته آکادمی اسکار.
۱ - همواره سیاسی بودن یا نبودن اسکار جزو مناقشات اساسی در دنیای سینما بوده است. به هر حال همه می دانیم که نظام سرمایه داری سال هاست برای القا و ترویج ایدئولوژی و سبک زندگی غربی برنامه ریزی های ویژه ای انجام داده و ابزارهای فراوانی در اختیار دارد، یکی از مهمترین، موثرترین و کاربردی ترین این ابزارها عرصه فرهنگی و البته سینما و هنر بصری است. از همین رو این اشتباه است که تصور شود (در نظام سرمایه داری) عرصه فرهنگ و هنر جدای از دیدگاه های سیاسی است چرا که یکی از ابزارهایی که موجب پیشبرد اهداف این نظام و القای تفکرات و ایدئولوژی آن می شود دستگاه تبلیغاتی و به خصوص هنر و رسانه است. بنابراین با این تحلیل نباید از رسوخ دیدگاه های سیاسی و اقتصادی به طور جزئی یا کلی در اسکار تعجب کرد.
۲ - بررسی دوره های گذشته مراسم اسکار و تطبیق آن با شرایط سیاسی روز جهان ما را با کدهایی مواجه می کند که نشان می دهد اسکار همیشه نگاهی به عرصه سیاست داشته و از آن غافل نبوده است. به طور مثال مراسم اسکار سال ۲۰۱۰ میلادی تحت تأثیر شرایط ملتهب سیاسی عراق در سال های ۲۰۰۹ و ۲۰۱۰ که با مسائلی هم چون چگونگی خروج نیروهای آمریکایی از عراق، بی ثباتی امنیتی و انفجار بمب های متعدد در شهرهای این کشور و برگزاری انتخابات پارلمانی دست و پنجه نرم می کرد، بیشتر جوایز خود را به فیلم «مهلکه» ساخته کاترین بیگلو می دهد تا نشان دهد که مسئله عراق در آن سال ها جزو مهمترین چالش های سیاسی آمریکا و غرب در جهان بوده است؛ فیلم «مهلکه» که در آن سال ۶ اسکار از جمله بهترین فیلم و بهترین کارگردانی را از آن خود کرد درباره چند سرباز آمریکایی است که در خاک عراق مأمور خنثی کردن بمب های جاده ای هستند؛ بمب هایی که صدای انفجار و قربانیان آن در سال های ۲۰۰۹ و ۲۰۱۰ بارها از عراق به گوش رسید و این فیلم به نوعی سعی می کرد نشان دهد که حضور نیروهای آمریکایی در عراق در جهت امنیت است نه خلاف آن. انتخاب فیلم «مهلکه» در سال ۲۰۱۰ در مقابل فیلم هایی که جنبه های هنری آن غالب بود هم چون «آواتار» جیمز کامرون که پرفروش ترین فیلم تاریخ جهان شد یا پویانمایی «بالا» که ارزش بالای هنری آن موجب شد تا در بخش بهترین فیلم اسکار نامزد شود باز هم تأکیدی بر غلبه سیاست بر هنر در اسکار بود یا اگر گریزی هم به سال های بعد از جنگ ویتنام بزنیم ردپای این جنگ را در فیلم های اسکاری خواهیم دید؛ به طور مثال ۲ فیلم «جوخه» و «متولد چهارم ژوئیه» ساخته الیور استون که درباره جنگ ویتنام ساخته شده بود در اسکار به خوبی دیده شد و هر کدام در سال های ۱۹۸۷ و ۱۹۹۰ میلادی توانست اسکار بهترین کارگردانی را برای الیور استون به ارمغان بیاورد. این ۲ فیلم هر چند فیلم های خوش ساختی بودند اما اسکاری شدن آن از اولویت جنبه های «سیاسی» بر جنبه های «هنری» حکایت داشت. البته در این میان عده ای معتقدند که دریافت جایزه اسکار برای فیلم های سیاسی که بخشی از گونه های سینمایی است هیچ اشکالی ندارد اما سوال این جاست که چرا تنها به فیلم های جهت داری که موازی با سیاست حاکمیت آمریکا و متحدانش است توجه می شود و فیلمی چون «مونیخ» که به انتقاد صریح از رویکرد خشونت آمیز رژیم صهیونیستی در برابر فلسطینیان می پردازد مورد توجه اسکار و جشنواره های مشابه قرار نمی گیرد؟
۳ - سینمای هالیوود در سال ۲۰۱۲ و اعطای اسکار به «آرگو» نیز مثال جالبی است. فیلم آرگو که روایتی هالیوودی و به عقیده بسیاری از کارشناسان داخلی و خارجی (همچون سفیر وقت کانادا در ایران) داستانی تحریف شده از واقعیت های تسخیر لانه جاسوسی آمریکا دارد در کنار فیلم های دیگری مثل «سی دقیقه بامداد» که القاعده را محور داستانش قرار داده و همچون آرگو سعی در نشان دادن سازمان جاسوسی آمریکا به عنوان یک قهرمان دارد، عنوان بهترین فیلم را کسب می کند، این یعنی این که این روزها ایران در محور سیاست خارجی غرب قرار دارد و اسکار هم به عنوان ابزاری برای القای سیاست ها و تفکرات غرب سعی در تأکید بر این موضوع دارد. چرا که فیلم «آرگو» به دور از این تحلیل در مقابل آثار هنری و قابل ستایشی چون «زندگی پی» آنگ لی یا «لینکلن» (که اتفاقاً آن هم سوژه ای سیاسی دارد) حرفی برای گفتن ندارد. این را در صحبت های بن افلک بعد از دریافت اسکار بهترین فیلم نیز می توان یافت. او که خود از شایستگی سایر نامزدهای بهترین فیلم اسکار و به خصوص «لینکلن» خبر داشت، از استیون اسپیلبرگ تشکر کرد و گفت: «از هشت فیلم خوب دیگری که در این بخش بودند و شایستگی داشتند تشکر می کنم».
البته در این بین نباید از اعطای اسکار بهترین فیلم نامه اقتباسی که باید بیشترین وفاداری به اصل داستان را داشته باشد، به آرگو هم غافل شد، اقدامی که به نوعی القای این بود که «آرگو بر اساس واقعیت است» هر چند که این گونه نیست و بسیاری از شاهدان و افرادی که در زمان تسخیر لانه جاسوسی آمریکا عهده دار مسئولیت بودند (همچون کارتر و سفیر وقت کانادا در ایران که نقشی پررنگ در فرار ۶ دیپلمات آمریکایی داشت) وجود تحریف در واقعیت های تاریخی این فیلم را گوشزد کرده بودند.
به هر حال آن چه در اسکار امسال به وقوع پیوست مهر تأییدی بود بر ادعای سیاسی بودن اسکار و صنعت فیلم سازی هالیوود. چرا که به نظر می رسد کمیت های سینمایی در انتخاب آرگو به عنوان بهترین فیلم در برابر فیلم هایی به مراتب خوش ساخت تر هم چون «زندگی پی»، «جانگوی رها شده»، «لینکلن» و «عشق» نقشی نداشته است. قرار دادن قطعه های پازل این ماجرا همچون آرزوی وزیر امور خارجه آمریکا برای موفقیت «آرگو» در اسکار، اظهارات سیاست مداران آمریکایی در تجلیل از این فیلم و اعلام نام «آرگو» به عنوان بهترین فیلم اسکار ۲۰۱۳ توسط «میشل اوباما» از کاخ سفید بر خلاف رسم مراسم اسکار، این حقیقت را یادآوری کرد که اسکار تافته جدا بافته ای از سیاست نظام سرمایه داری نیست.
جمهوری اسلامی:توطئه علیه مسجد الاقصی و خواب سنگین شیوخ عرب
«توطئه علیه مسجد الاقصی و خواب سنگین شیوخ عرب»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی به قلم حسن خیاطی است که در آن میخوانید؛تهدیدات و تکرار حملات تندروهای صهیونیست علیه مسجدالاقصی که با حمایت و در بسیاری از موارد با همراهی ارتش رژیم صهیونیستی صورت میگیرد، این روزها نگرانی مسلمانان جهان علیالخصوص مسلمانان فلسطینی را افزایش داده است. موسسه اوقاف و میراث فرهنگی الاقصی با افشای توطئه جدیدی در این زمینه اعلام کرد که سازمانهای صهیونیستی و شماری از شهرک نشینان تندرو در حال آماده شدن برای حمله به مسجد مبارک الاقصی و هتک حرمت این مسجد در چند روز آینده هستند.
این تصمیم به طور همزمان در برخی رسانههای عبری زبان چاپ فلسطین اشغالی به صورت یک فراخوان عمومی نیز اعلام شد و نگرانیها در زمینه گستاخی صهیونیستها علیه مسجدالاقصی را بیش از پیش افزایش داد.
جسارت صهیونیستها علیه مسجدالاقصی مربوط به امروز نیست و سابقهای طولانی دارد، سابقهای که ریشه آن را میتوان در توطئه قدیمی تجاوز به قلمرو جغرافیایی و اعتقادی مسلمانان یافت که هدف یهودیسازی قدس شریف را دنبال میکند. این توطئه قدیمی که در سایه بیتفاوتی و سکوت مرگآور شیوخ عرب به صورت گام به گام در حال اجراست، طی ماهها و روزهای اخیر شتاب مضاعفی گرفته است. آمارهای ارائه شده از سوی پلیس رژیم صهیونیستی در قدس اشغالی حاکی از آن است که این رژیم غاصب تعداد بازدیدکنندگان از منطقه البراق را از 8 میلیون بازدیدکننده ادعایی در سال 1389 به 10 میلیون نفر در سال 1391 افزایش داده است. این آمارها از آن جهت ساخته و منتشر میشوند که رژیم اشغالگر قدس طرحهای یهودیسازی فراگیر در منطقه براق قدس را موفق جلوه دهد. دیوار براق و منطقه متصل به غرب مسجدالاقصی از جمله "حیالمغاربه" که در سال 1346 توسط اشغالگران تخریب شد، از موقوفات اسلامی و بخش جداییناپذیر از مسجدالاقصی و اوقاف وابسته به آن محسوب میشود.
در کنار انتشار آمارهای موهوم، رژیم صهیونیستی از یورشها و حملات پی در پی که هدفی جز عادی جلوه دادن هتک حرمت مسجدالاقصی را دنبال نمیکند بهره میبرد. در تازهترین این حملات هفته قبل 61 سرباز و افسر رژیم صهیونیستی با لباس نظامی از باب "المغاربه" وارد مسجدالاقصی شده و در صحنهای مسجد و مصلای قبلی، مروانی و صحنهای قبةالصخره به گشتزنی پرداختند و به صورت تحریکآمیزی عکسهای جمعی و یادگاری گرفتند.
رژیم صهیونیستی البته به اینگونه اقدامات نیز بسنده نکرده و از مدتهای قبل با حفاریهایی که در زیر مسجدالاقصی به بهانه یافتن بقایای معبد سلیمان صورت داده به شکلی عملی مقدمات تخریب اولین قبله مسلمانان را فراهم نموده است. وزارت امورخارجه رژیم صهیونیستی اخیرا با ساخت فیلمی در زمینه تخریب مسجدالاقصی نشان داد که هدف اصلی دشمن صهیونیستی از حفاریها در زیر مسجدالاقصی ویرانی پایهها و ستونهای مسجد است، نه پیدا کردن بقایای معبد ادعایی در حالی که گزارشهای محافل بینالمللی و حتی باستانشناسان صهیونیست حکایت از آن دارد که این حفاریها هرگز به کشف اثری از این معبد ادعایی نخواهد انجامید و اقدامی بینتیجه است.
این همه در حالی اتفاق میافتد که سران جهان عرب هیچ واکنشی از خود علیه موج اقدامات تخریبی رژیم صهیونیستی نشان نمیدهند. بیتفاوتی و بیحالی سردمداران حکومتیهای عربی تا آنجا پیش رفته که حتی صدای سازمانهای عربی مدافع حقوق بشر را نیز در آورده، به طوری که یکی از این سازمانها در بیانیهای اعلام کرد: "واکنشهای کشورهای عربی و اسلامی و بینالمللی به تداوم شهرکسازی در شهر قدس اشغالی و تحریک یهودیان افراطی به تخریب مسجد مبارکالاقصی و ساخت معبد کذایی بر روی آن، با نتایج فاجعهآمیز ناشی از این تجاوزات از جمله تغییر بافت جغرافیایی و جمعیتی بیتالمقدس و از بین رفتن نشانههای اسلامی هیچ تناسبی ندارد."
واقعیت اینست که مردم مسلمان از سران کشورهای اسلامی و عربی در هرگونه اقدام جدی برای حل مشکلات فلسطین و مقابله با توطئههای رژیم صهیونیستی قطع امید کردهاند و به خوبی دریافتهاند نشستهای پی در پی و کسالتآوری که توسط مقامات عربی تحت عنوان سازمان همکاری و دیگر نشستهای سران عرب در شهرهای مختلف جهان برگزار میشود، جز برای فریب مردم نیست، زیرا بسیاری از رژیمهای عرب با صهیونیستها و آمریکاییها برای تخریب مسجدالاقصی و اشغال کامل فلسطین هم دست هستند. دراین زمینه اشاره به یک نمونه کافی است. در کنفرانس دارالبیضاء سران عرب تصمیم گرفتند 500 میلیون دلار برای فلسطینیها و ساکنان قدس به خاطر پایداری آنها در برابر صهیونیستها اختصاص دهند، اما پس از گذشت سالها نه تنها این اتفاق نیفتاد، بلکه در مقابل تنها یک صهیونیست مبلغ یک میلیارد و پانصد میلیون دلار برای یهودیسازی قدس و ساخت شهرکهای بیشتر صهیونیستنشین به تلآویو کمک کرد.
صهیونیستها مدتی با طرح تقسیم مسجدالاقصی که در مجلس این رژیم (کنست) مطرح گردید، کلید خطرناکترین طرح خود علیه موجودیت و هویت مسجدالاقصی را زدند. همان زمان اعلام شد که این توطئه راه چنگاندازی عملی به مسجدالاقصی را باز میکند و اعلان جنگ صهیونیستها به جهان اسلام است. متاسفانه غفلتی که در این باره صورت گرفت، صهیونیستها را مرحله به مرحله جریتر کرد تا به امروز که علنا تهدید به حمله و تخریب مسجدالاقصی و ساخت معبد سلیمان به جای آن کنند.
صهیونیستها در انتخاب مقطع زمانی اجرای این توطئه خطرناک نیز با برنامه عمل کردهاند. متأسفانه دولتهای منطقه به جای آنکه تمام توان خود را صرف مقابله با توطئههای خطرناک و پیچیده رژیم صهیونیستی که دشمن اصلی آنها محسوب میشود بنمایند، به مشارکت در توطئه دیگری که طراح آن نیز صهیونیستها و غربیهای حامی رژیم صهیونیستی هستند گرفتار شدهاند. تشکیل جبهه مشترک عربی ـ غربی علیه دولت سوریه که هدفی جز مشغول کردن اعراب به همدیگر و گرفتن توان مالی، انسانی و تسلیحاتی کشورهای مسلمان ندارد با همین پیش زمینه طراحی و به اجرا گذاشته شده است تا فضا را برای گستاخیهای بیشتر رژیم صهیونیستی در جهت رسیدن به اهداف اشغالگرانهاش نماید.
ملتهای مسلمان همانگونه که پیش از این نیز نشان دادهاند در این مواقع جلوتر از دولتهای عربی و در جهتی خلاف خواسته آنان حرکت میکنند، با احساس مسئولیت در برابر توطئههای صهیونیستی به مقابله و مقاومت خواهند پرداخت و اجازه نخواهند داد استعمارگران با حمایت از خیانتکاران صهیونیست بیش از این قدس شریف و قبله اول مسلمانان را مورد هتاکی و گستاخی قرار دهند.
البته این مقاومت نباید شیوخ عرب را از این نکته غافل نماید که تحمل مردم مسلمان منطقه در برابر بیحالی و سرسپردگی آنان به استعمارگران غرب و همپیمانان صهیونیست آنها همیشگی است. قطعا این تحمل روزی به سر خواهد آمد و در آن روز که البته دیر هم نیست، پشیمانی فایدهای برای آنان نخواهد داشت.
رسالت:مصونسازی جامعه در برابر بداخلاقی سیاسی
«مصونسازی جامعه در برابر بداخلاقی سیاسی»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمود فرشیدی است که در آن میخوانید؛مردم تهران روز شنبه پیکر حضرت آیتالله خوشوقت را باشکوه هرچه تمامتر تشییع کردند و چندی پیش نیز مراسم با عظمتی در سوگ حضرت آیتالله مجتبی تهرانی بر پا ساختند. همه کسانی که توفیق حضور در این مجالس وداع غمانگیز را داشتند یا تصویر آن را دیدند و یا ماجرای آن را شنیدند، در حقیقت در فقدان دو معلم "اخلاق" اندوهگین شدند و گریستند وگرنه بودند افراد و شخصیتهای دیگری با سمتها و عناوین برجستهتر و اشتهار بیشتر که فقدان آنان تا این اندازه جامعه را متاثر نساخت.
در حقیقت این حضور صمیمانه و نیز تجلیلی که از شخصیت مرحوم دکتر حسن حبیبی به عمل آمد، نشانه آشکاری از جایگاه والای "اخلاق" در قلوب ملت ایران است و البته دور از انتظار هم نیست که
تربیت یافتگان مکتب حضرت محمد (ص) تا این اندازه از هدف بعثت آن بزرگوار (1) عاشقانه پاسداری کنند و حتی پس از قرنها، نظام حکومت استبدادی را سرنگون سازند تا با هدف حاکمیت "اخلاق" بر جامعه و تربیت انسانهای "اخلاقمدار" نظام مردمسالاری دینی را بنیان نهند در عین حال تقارن این فقدان با بروز برخی بد اخلاقیهای سیاسی، موجب تشدید اندوه و تاسف میشود زیرا هرچند مردم همه کشورهای جهان از مسئولان کشورشان انتظار صداقت و رعایت اخلاق را دارند اما این انتظار در مردم ایران بیشتر و شاخص مهرورزی به شخصیتها و دولتمردان است.
مقام معظم رهبری در سخنان هشداردهنده و دردمندانه خویش پس از ماجرای تلخ روز یکشنبه مجلس شورای اسلامی علاوه بر تذکراتی که به مسئولان درباره ضرورت رعایت اخلاق دادند حتی با آمریکا که دشمن جنایتکار بشریت است نیز براساس منطق "اخلاق" محاجه کردند و علت عدم مذاکره ایران با دولت آمریکا را عدم حسن نیت دولتمردان آمریکا و تضاد رفتار و گفتار آنان عنوان فرمودند و فرهنگ حاکم بر دیپلماسی جهان را که سیاست را بر پایه دروغ و فریب و توطئه و تهمت تعریف میکند به محاکمه فرا خواندند و تاکید کردند که:
"من دیپلمات نیستم. انقلابیام. به همین علت صریح، صادقانه و قاطعانه حرف میزنم."
آری برای رهبران الهی قدرت وسیلهای است تا جامعه را به سوی "اخلاق" هدایت کنند اما در کمال تعجب گاهی مشاهده میشود کسانی که با انگیزه تبعیت از رهبران الهی و ترویج اخلاق بر مسند قدرت تکیه زدهاند. به تدریج دچار غفلت میشوند و در سالهای اخیر هم متاسفانه خیانت جریان فتنه در انتخابات سال 88 فرصت نداد تا برخی بداخلاقیهای سیاسی دیگران نیز مورد نقد و تقبیح قرار گیرد و این تسامح موجب تجری عاملان آن بداخلاقیهای سیاسی شد و از خیانت رقیب، حاشیهای امن برای خود ساختند و کوشیدند هر معترض به بداخلاقیهای سیاسی خویش را به عنوان حامی جریان فتنه و حتی با شعار منافق، از صحنه خارج سازند.
بدین ترتیب بیماری بداخلاقی سیاسی در بعضی مسئولان به یک رفتار و شیوه رقابت تبدیل و نهادینه ومزمن شد تا آنکه در ماجرای تلخ یکشنبه مجلس این بیماری به طور حاد آشکار شد و زشتی خود را نشان داد و مردم عزیز را ناراحت کرد و شاید کمتر ماجرایی نظیر ماجرای آن یکشنبه قلب رهبر محبوب ملت را جریحهدار ساخته است.
اما واقعیت آن است که "ز اظهار درد، درد مداوا نمیشود" بلکه باید بداخلاقی سیاسی را به عنوان یک آسیب خطرناک اجتماعی، تلقی و با آن مبارزه کرد. بخصوص با توجه به آنکه انتخابات ریاست جمهوری در پیش است و فصل رقابتهای سیاسی آغاز شده است بیم آن میرود که تمسک به حربه بداخلاقی سیاسی توسط عدهای، رقبا را نیز به مقابله به مثل بکشاند و بر پیکر جامعه جراحت وارد آورد.
از کسانی که از بداخلاقی سیاسی برای رسیدن به هدف خود بهره میگیرند باید پرسید آیا هدف اسلام و نظام اسلامی جز حاکمیت اخلاق بر جامعه میباشد؟ اگر چنین است چگونه میتوان با شیوههای غیر اخلاقی به مکارم اخلاق دست یافت؟
در عین حال تجربه نشان داده است که گاهی چرب و شیرین قدرت آنقدر فریبنده میشود که حفظ یا تصرف آن، خود به جای هدف مینشیند و شیفتگان قدرت آنچنان مفتون میشوند که نمیتوان انتظار داشت با توصیه اخلاقی به خود آیند بلکه هوای نفس، امر را بر آنان مشتبه میسازد چندان که چه بسا بداخلاقیهای سیاسی خویش را تکلیف شرعی برای دفاع از عدالت و حقوق مردم و مقابله با ظلم و امثال آن میانگارند.
سئوال اینجاست که بر فرض پیدایش چنین شرایطی، تکلیف نیروهای ولایتمدار چیست و آیا آنان نیز مجاز هستند با رفتاری مشابه و با بداخلاقی سیاسی، پاسخ منحرفان را بدهند؟! یقینا هر حرکتی که موجب تکدر خاطر جامعه شود و اختلاف سران کشور را به نمایش بگذارد و فضای تهمت و دروغ و سوءظن را حاکم سازد،موجب تضعیف نظام مردمسالاری دینی و فاصله گرفتن مردم اخلاقمدار از نظام است،لذا به هر نسبت که فرد یا جریان منحرفی بخواهد از شیوههای تجسس و افشاگری و بدبین ساختن مردم به ارکان حکومت و تیره و تاره کردن افکار عمومی، برای کنار زدن رقبا در انتخابات بهره بگیرد، مسئولان و دولتمردان ولایتمدار باید متقابلا با متانت و خویشتنداری و رعایت اخلاق اسلامی مانع بروز تشنج در جامعه شوند تا مردم اخلاقمدار ما بتوانند سره را از ناسره تفکیک نمایند و روشن است که این خویشتنداری مسئولیت نهادها و دستگاههای قانونی را در اعمال وظیفه خویش و رسیدگی به بداخلاقیهای سیاسی بیشتر میکند.
در حقیقت مسئولان ولایتمدار در چنین شرایطی باید رفتار شهید بهشتی را در برابر پروندهسازیها و افشاگریهای منافقین،الگوی خویش قرار دهند که با مظلومیت، حقانیت خود را به اثبات رسانید و مردم را به جریان حق رهنمون شد. امروز امر ولایی مقام معظم رهبری بر ضرورت حفظ وحدت، باید نصبالعین و سر لوحه رفتار سیاسی تمام مسئولان ولایتمدار قرار گیرد به حکم آنکه "چه باک از بیم موج آن را که باشد نوح کشتیبان" و آرامش خاطر خویش را در برابر امواج تخریبی و بد اخلاقیهای سیاسی حفظ کنند زیرا تجربه این سی و چهار سال نشان داده است نظام مردمسالار دینی با رهبری ولایت فقیه، درخت تناور و استواری است که بادهای موسمی تنها میتوانند چند شاخه آن را تکان دهند.
پی نوشت:
1- "انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق"
سیاست روز:اولین اصل مذاکرات
«اولین اصل مذاکرات»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم قاسم غفوری است که در آن میخوانید؛مذاکرات میان جمهوری اسلامی ایران و گروه ۱+۵ امروز در قزاقستان آغاز میشود. غربیها پس از ماهها فرار از مذاکره در حالی به میز مذاکره بازگشتهاند که یک تفاوت عمده میان دیدگاهها و جایگاه ایران با سایر حاضران در این مذاکرات مشاهده میشود.
اصل اساسی که میتواند اصلی ترین محور مذاکرات باشد نوع حضور طرفین و جایگاه دیدگاه آنها در سطح ملی و جهانی هر کدام از این کشورها است.
اولا کشورهای اروپایی شامل فرانسه ، آلمان و انگلیس در کنار آمریکا در حالی وارد مذاکرات شدهاند که خواستههای آنها از ایران نه بر اساس خواست جامعه جهانی و نه حتی برابر با خواست ملتهایشان است. آنها در جمع رفتاری خود، خواستههایی نظیر تعلیق غنی سازی، انتقال اورانیوم غنی سازی شده از ایران و تعطیلی فوردو را مطرح می سازند. به عبارت دیگر آنها در نهایت یک هدف را مطرح و پیگیری میکنند و آن حذف حقوق هستهای ملت ایران میباشد. این اقدامات با ادعای خواست جامعه جهانی در حالی صورت میگیرد که نه تنها جامعه جهانی با این خواسته همراهی نکرده است که نمود آن بیانیههای متعدد جنبش عدم تعهد با ۱۱۸ عضو در مخالفت با حذف حقوق هستهای ملت ایران و نیز عدم رویکرد جهانی به اجرای تحریمهای ضد ایرانی است، بگونهای که حتی در داخل این کشورها نیز تحریمهای ضد ایرانی جایگاهی ندارد.
نکته مهم آنکه حتی ملتهای این کشورها نیز ادعاهای ضد ایرانی دولتمردانشان را قبول ندارند، چنانکه ۷۵ درصد مردم آمریکا خواستار پایان خصومت ورزی با ایران شدهاند و کمپینهای مردمی در اروپا و آمریکا بر لزوم پایان تهدیدات و تحریمها علیه ایران تاکید دارند. مجموع این رفتارها اثباتگر سست بودن پایههای استدلالها و ادعای ضد ایرانی غرب در روند مذاکرات است. ثانیا، در نقطه مقابل، نوع واکنشها و اقدامات صورت گرفته در قبال عملکردهای هیات مذاکره کننده ایرانی در مذاکرات گذشته ایران و گروه ۱+۵ در صحنه داخلی و خارج از ایران نکاتی قابل تامل را آشکار می سازد.
در حوزه بین المللی بسیاری از کشورها و حتی سازمانها و اتحادیه های منطقهای و جهانی بر حقانیت مواضع هیات ایرانی تاکید دارند که نمود آن تاکیدات مکرر جنبش عدم تعهد و بسیاری از اتحادیههای منطقهای نظیر سازمان شانگهای ، اکو، اوپک، گروه دی ۸ و... بر حقانیت لزوم تحقق حقوق هستهای ملت ایران میباشد.
نکته مهم و اساسی نوع نگاه و عملکردهای ملی در قبال مواضع مطرح شده از سوی هیات ایرانی در مذاکرات با گروه ۱+۵ است. ایران در روند مذاکرات همواره یک اصل را مورد تاکید قرار داده و میدهد و آن لزوم پذیرش حقوق هستهای ملت ایران است. حقوقی که بر اساس ان پی تی و اساسنامه آژانس بین المللی انرژی اتمی تعریف و بر اساس آن نیز تکالیف و وظایف ایران مشخص است. جمهوری اسلامی ایران تاکید دارد که ضمن پایبندی به تمام تعهدات حاضر به پذیرش تعهدی فراتر از وظایف خود نمیباشد و در قبال حقوق ملت خویش مصالحهای نخواهد داشت.
تاکید ملت ایران بر حفظ و حراست از حقوق هستهای به عنوان یکی از ارکان راهپیمایی ۲۲ بهمن و نیز بیانیه نمایندگان مجلس شورای اسلامی به عنوان نمایندگان ملت ایران بر لزوم عدم عقب نشینی تیم مذاکره کننده ایران در مذاکرات قزاقستان از حقوق هستهای ملت ایران، خود سندی مهم بر حمایت ملت ایران از حقوق هستهای خویش می باشد.
به عبارتی دیگر میتوان گفت که ایستادگی تیم مذاکره کننده در چندین دور مذاکرات برگزار شده میان ایران و گروه۱+۵ در برابر زیادهخواهی غرب، برگرفته از خواست ملت بزرگ ایران بوده که همواره تاکید دارند در قبال حقوق خود از جمله در زمینه حقوق هستهای حاضر به باجدهی به هیچ کشوری نمیباشند و بر حفظ و حراست از آن پافشاری میکنند.
بر این اساس اکنون در مذاکرات قزاقستان نیز غرب باید بداند که تیم حاضر در مذاکرات نماینده بیش از ۷۰ میلیون ایرانی است که تماما در کلامی واحد یک خواسته را مطرح می سازند و آن به رسمیت شناخته شدن حقوق هستهای ملت بزرگ ایران است. حقی که بر اساس قوانین جهانی بر آن تاکید شده است و غرب خواه ناخواه باید آن را پذیرفته و از تکرار زیاده خواهی دست بردارد. مذاکرات قزاقستان در اصل مذاکره ۱+۵ با ملتی بزرگ با جمعیتی بیش از ۷۰ میلیون نفر است که هرگز در برابر زورگوییها تسلیم نگردیده و در عرصه هستهای نیز بر حقوق خود تاکید دارد. توجه غرب به این اصل اساسی و پایان دادن به توهمات نادیده گرفتن حقوق هستهای ملت ایران، میتواند زمینه ساز به نتیجه رسیدن مذاکرات قزاقستان باشد.
وطن امروز:دروغی که اسکار گرفت
«دروغی که اسکار گرفت»عنوان یادداشت روز روزنامه وطن امروز به قلم شروین طاهری است که در آن میخوانید؛این همان بازی بیسرانجامی است که دربارهاش هشدار داده بودند: «بازی در زمین آمریکا!»
اسکار سال پیش، زلفشان را با پاپیون اصغر فرهای گره زدند و ظاهرا ما را در بازیشان بازی دادند و هنوز قند «جدایی» در دل آب میکردیم که یک بار دیگر اما به روشی دیگر بازیمان دادند، در همان زمین بازی معروفشان به آدرس: کالیفرنیا، لسآنجلس، بلوار هالیوود، کداک تیاتر، در جشن اسکار 2013. جشنی که سال پیش، مثلا ایرانیجماعت را با تحفه اسکارش شرمنده میکرد، حالا واقعا برای شرمندگی ایرانیجماعت برپا شده بود با 3 اسکار به افتخار یک فیلم ضدایرانی. اما حقیقتا نه «آرگو» تحفهای بود و نه حالا دیگر این اسکار در نظرمان تحفه است. و چه بد بازی خوردند نادرها و سیمینهایی که قسم میخوردند به قداست هنر و اینکه اسکار سیاسی نیست. خانمِ آقای اوباما، ویدئویی از واشنگتن قدم رنجه کردند هالیوود، تا سیاسیترین جایزه تاریخ اسکار را تقدیم فیلمی کنند که به گواهی سناتور آمریکایی، طرحش و خرجش را شوهر پرزیدنتشان داده بود.در یک شب رویایی بزرگان سیاست و سینمای ینگهدنیا جمع شدند تا «آروغ زدن» طفلنوکارگردانشان «بنافلک» را جشن بگیرند و اینگونه بود که سینمای سیاسی آمریکا یک بار دیگر پس از «300» و «به خاطر دخترم مهتاب»، علیه ایران و ایرانی آپولو هوا کرد. با رجوع به فرهنگهای لغات آنلاین انگلیسی، در خوشبینانهترین حالت در مییابیم که «Argo» چیزی جز «فرار» و «بادبان کشیدن» معنا نمیدهد، البته اگر ریشه اساطیری یونانیاش را لحاظ کنیم، وگرنه با رجوع به همان ماخذ میبینیم برای یک یانکی، «آرگو» معادل دهنکجی بیادبانه به یک سوال بیمورد است با تاکید روی حرف «G» و صدایی که از این فرآیند حاصل میشود تقریبا شبیه همان «آروغی» است که بنافلک و حامیانش آگاهانه و برای اهانت به انقلاب مردم یک کشور ادا کردند. به همین دلیل است که معتقدم «آرگو» با همه ضدایرانی بودنش پروژهای هوشمندانهتر از «300» و «دخترم مهتاب» محسوب میشود، چه به لحاظ ساختار فیلم و چه داستان آن که خود یک پایه هوشمندانه (جاسوسی) دارد. «آرگو» براساس یک سناریوی سینمایی دروغین با هدایت یک مامور سیا به نام «مندز» نوشته شده که در اصل قصد فراری دادن همتایان آمریکاییاش از سفارت کانادا در تهران پس از انقلاب اسلامی 1979 را داشت، و خود روایتی است مالامال از دروغ پردازی. حتی تصویر امام(ره) در این فیلم از سیاهنمایی مصون نمانده است ...
... انگار بنافلک که به خاطر کارگردانی و تهیه این فیلم در کنار ویلیام گلانبرگ تدوینگر فیلم، اسکار گرفتند حتی از نشان دادن عادی یک تصویر نقاشی شده معروف از امام خمینی(ره) در خیابانهای تهران وحشت داشتهاند و به وضوح در آن دست بردهاند. همانگونه که «کریس تریو» فیلمنامه نویس و سومین اسکاری آرگو، از ارائه داستان آنچه در روزهای پس از انقلاب در تهران میگذشت واهمه دارد. به قول «کن تیلور» سفیر وقت کانادا در تهران، نقش او در آن عملیات چنان در مقابل نقش مندز آمریکایی کمرنگ جلوه داده شده که در حد «باز و بسته کردن درهای سفارت کانادا» تقلیل یافته.
تیلور خود یک مامور اطلاعاتی غربی بود که طبیعتا ضد انقلاب اسلامی 1357 توطئه میکرد اما او هم کارگردان و فیلمنامهنویس آرگو را به ساختن فیلمی هالیوودی عاری از حقیقت متهم میکند و میگوید: «فیلم از توضیح اینکه ایران انقلاب و طغیانی طولانی داشته است، طفره میرود و مردم (ایران) را طوری شخصیتپردازی میکند که انگار هیچ حقی برایشان قائل نیست».
سپس آقای سفیر سابق ناچار میشود در دفاع از آنچه «آرگو» سعی در تخریب آن دارد یعنی حقیقت ایران و انقلاب ایران، دست به یک اعتراف بسیار نادر در دنیای سیاست بزند: «فیلم انگار هیچ بختی برای وجهه دیگر جامعه ایرانی و نشان دادن آن قائل نیست. درحالی که جامعه ایرانیای که من دیدم، تصویری بسیار عادیتر و پذیراتر از این داشت و به دنبال عدالت و امید بود. (انقلاب) فقط اعتراضی خشن برای هیچ نبود». با این وجود سیمای دروغینی که آرگو از ایران ارائه میدهد تا حد زیادی برای مخاطب سینمای هالیوود باورپذیرتر و مستندتر از فیلمهای ضدایرانی قبلی آمریکاییها از آب درآمده و به همین خاطر هم هست که در حضور یک اثر تاریخی تحسین شده مثل «لینکلن» که به نقطه اوج تاریخ ینگهدنیا میپردازد، لابیهای سیاسی پشتسر آکادمی اوارد، «آرگو» را به اسکار بهترین فیلم مفتخر میکنند، فیلمی که یادآور تحقیر آمریکاییان در ماجرای تسخیر لانه جاسوسی است. و به همین خاطر «آروغ» بنافلک را باید مطلع یک حرکت جدی و نه صرفا توهینآمیز در راستای سیاستهای ضدایرانی آمریکا دانست.
آرگو تلاش زیادی برای مستند درآوردن لوکیشنهای خاص تهران دارد اگرچه الزامی برای مستند نشان دادن آدمها ندارد. مثلا صحنه لانگشات تاثیرگذار مندز (بنافلک) در بازار تهران را مقایسه کنید با صحنههای ناشیانهای که کارگردان ایرانی سریال «در چشم باد» در همان مقطع زمانی از همان مکان ارائه داده بود.
آرگو با این ظاهر مستند سعی میکند مثلا با به تصویر کشیدن صحنههای تصویر نشده تسخیر لانه جاسوسی، کنجکاوی تاریخی ما را تحریک کند تا در پاسخ روایت دروغین خود را به اسم تاریخ به خوردمان بدهد. اما نباید این رویکرد جدید را دستکم گرفت. آرگو نشان میدهد آمریکاییها و در کل غرب، تلاش دارند وارد محدودههایی از تاریخ و زندگی ما شوند که پاسخگویی به سوالات معطل ماندهاند. این رویکرد، «آرگو» را دنبالهای برای برنامه پوشش انتخاباتی زنده و شبانه بیبیسی فارسی یا مطالبهسازی کاذب برای انقلاب مخملین قرار میدهد. آرگو و آرگوهای بعدی میآیند که دروغهای راست و باورپذیر بگویند و ما حق نداریم آنها را دستکم بگیریم.
تهران امروز:موضع ایران کاملا معلوم است
«موضع ایران کاملا معلوم است»عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم حشمتالله فلاحتپیشه است که در آن میخوانید؛دور جدید مذاکرات ایران و گروه 5+1 درحالی آغاز میشود که نتیجه این مذاکرات برای هردوطرف بسیار مهم و جدی تلقی میشود. زیرا هم ایران و هم طرف غربی، مذاکرات را به مرحله نهایی رساندهاند و مرز خطوط قرمز آنها به یکدیگر نزدیک شده است. متاسفانه برای طرفهای غربی مذاکرهکننده این تحلیل غالب شده است که میتوانند از سیاست مبتنی بر فشار و فشار مبتنی بر تحریم علیه ایران استفاده دیپلماتیک کنند و ایران را وادار به عقبنشینی از مواضع اصولی خودکنند و نشان دهند که اعمال تحریمها علیه ایران موثر بوده است. ایران هم به این نتیجه رسیده است که طرف غربی، هدفش مذاکره برای مذاکره است و از مذاکره برای رسیدن به توافق بهره نمیگیرد.
به همین علت طرفین با تردید به نتیجه مذاکرات مینگرند و با این تحلیل در پشت میز مذاکره حاضر میشوند که انجام این مذاکرات به توافق سریع نمیانجامد. اما ایران میتواند با بهرهگیری از این موضوع که براساس اساسنامه آژانس بینالمللی انرژی اتمی، هر کشوری که عضو این سازمان است، هم باید از قوانین و مقررات آژانس پیروی کند و هم اینکه از تمامی حقوق هستهای نیز برخوردارخواهد بود و درصورت شکست ابتدایی دراین مذاکرات میتواند از حقوق مسلم خود دردستیابی به انرژی صلحآمیز هستهای دفاع کند و اشکالی دراین زمینه بر ایران وارد نیست. پس میتوان گفت حق ایران در این زمینه قابل مذاکره نیست و آنچه قابل مذاکره است کاهش سطح غنیسازی است که آن هم به عنوان امتیازی است که ایران به طرف غربی خواهد داد ولی در مقابل باید امتیازی را دریافت کند که ارزش آن را داشته باشد.
باید گفت آنچه که در دیپلماسی ایران در قبال طرف غربی منجر به نتیجه میشود بحث تحریمهای اعمال شده علیه ایران است و طرف غربی باید برای اثبات حسن نیت خود این تحریمها را تعدیل کند. غربیها باید در زمینه اعمال تحریمها عقبنشینی کنند و بحث لغو تحریمهای طلا و فلزهای گرانقیمت در ازای تعطیلی سایت فردو را که خواستهای خارج از چارچوب قوانین بینالمللی است کنار بگذارند. چرا که ایران طبق قوانین بینالمللی هم حق خرید و فروش طلا و هر نوع فلزات گرانبها را دارد و هم حق دارد فعالیت صلحآمیز هستهای داشته باشد. بنابراین نمیتوان در مذاکره بخشی از حقوق مسلم ایران را با بخشی دیگر از حقوق مسلمش معاوضه کرد و نام آن را بسته پیشنهادی برای ایران گذاشت.
مسلم است با چنین پیشنهاداتی نتیجهای حاصل نخواهد شد و پنهان شدن غربیها پشت هیاهوی رسانهای در صورتی که با دست پر به قزاقستان نیامده باشند، دردی را دوا نخواهد کرد. آنها باید تحریمهای بانکی و نفتی علیه ایران را لغو کنند تا آن را نشانهای مثبت برای همکاری با ایران تلقی کرد. همانطور که میدانیم هدف این تحریمها خارج ساختن پول نفت ملت ایران است که این موضوع باعث آسیب به توسعه کشور میشود.
شایان ذکراست که طرف غربی با پیشنهاد توقف سایت فردو برنقطه اوج فعالیتهای هستهای ایران دست گذاشته است و ایران نمیتواند از مهمترین توان چانهزنی خود عدول کند و اگر طرف غربی با چنین انتظار و خواستهای در پشت میز مذاکرات حاضر شده باشد عملا نمیتوان انتظار داشت که این مذاکرات به نتیجه مطلوبی برسد.
حمایت:روز وکیل مدافع و دهها انتظار عدالتخواهانه
«روز وکیل مدافع و دهها انتظار عدالتخواهانه»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت است که در آن میخوانید؛همانگونه که مخاطبان ارجمند مطلع هستند دیروز هفتم اسفند ماه شصت ویکمین سالگرد استقلال کانون وکلای دادگستری در نظام حقوقی کشور ماست که بدین مناسب هر ساله از سوی جامعه وکالت به عنوان روز وکیل مدافع گرامی داشته می شود ودر همین راستا روز گذشته نیز وکلای دادگستری در تهران و برخی از استانها برنامه های بزرگداشتی را اجرا کردند و دغدغههای خود را بیان داشتند. نظر به اهمیت جایگاه وکیل مدافع در اجرای عدالت وگسترش حق ورزی وعدالتخواهی در هر کشور از جمله کشور عزیزمان، یادداشت امروز به این مهم اختصاص یافته است با تبریک این روز به وکلای عدالتخواه و پاسدار حق وحقیقت وعموم مجریان عدالت در دستگاه قضائی.
امید است چند نکته کوتاه مذکور در این یادداشت برای ارتقای اگاهی های عمومی و بهبود وضعیت مربوط به وکالت در کشور مان مفید واقع شود.نکته اول این که بار دیگر بدین مناسبت برای همه مخاطبان ارجمند باید یاد آوری کرد که بر خورداری از وکیل مدافع، مسئله ای تزئینی یا تشریفاتی صرف نیست که نظام حقوقی بتواند به سادگی از کنار آن گذرکند بلکه برای یکایک شهروندان این امر حقی است تثبیت شده که قانون اساسی در اصل سی وپنجم آن را به رسمیت شناخته است.برابر اصل یاد شده «در همه دادگاه ها ،طرفین دعوی حق دارند برای خود وکیل انتخاب نمایند واگر توانائی انتخاب وکیل را نداشته باشند باید برای آنها امکانات تعیین وکیل فراهم گردد». این حق در موازین بین المللی از جمله ماده 14 میثاق بین المللی حقوق مدنی وسیاسی که ایران نیز عضو آن است منعکس شده است ودر شرح آن نیز تفاسیر حقوقی بسیاری در نهادهای تخصصی بینالمللی انجام پذیرفته است. بنابر این هر اقدامی برای تحکیم این امر که مردم بتوانند از مشاوره حقوقی در فعالیتهای مختلف خود و وکیل حرفه ای در امور مربوط به دستگاه قضائی واجرای عدالت بهره مند شوند، اقدامی در راستای تحکیم وتثبیت حقوق مردم است وباید در هر برنامه ریزی کلان مربوط به اجرای عدالت مورد عنایت قرار گیرد.
این امر خصوصا از منظر پیشگیری از بروز اختلافات و دعاوی مختلف نیز قابل توجه است چرا که اگر مردم امور حقوقی خود را با مشورت اهل فن انجام دهند در بسیاری موارد دست به اقداماتی نمی زنند که نتیجه آن تولید پرونده قضائی وطی فرایندهای پیچیده ذیربط است.نکته دوم پس از یاد آوری اهمیت حق برخورداری از وکیل مدافع، توجه لازم به نهاد وانجمن وکلا ست. امروزه در همه کشورهای توسعه یافته و موازین حقوقی بین المللی این امر جا افتاده است که نمی توان قائل به حضور موثر وکیل مدافع به عنوان یکی از عناصر موثر در فرایند اجرای عدالت بود ولی به سازوکار و نهاد ذیربط وکلا اهمیت لازم را نداد و زمینه استقلال حرفه ای آنرا فراهم نساخت.
برای ضرورت این امر، استدلالهای حقوقی مختلفی نیز ارائه شده که در این مجال محدود نیازی به یاد آوری آنها نیست.می توان به ذکر این نکته بسنده کرد که مبانی استدلالی موجود جهانی برای صیانت از نهاد و انجمن وکلا ، در کشور ما شش دهه قبل یعنی وقتی که بسیاری از کشورها هنوز به استقلال سیاسی نرسیده بودند و هنوز مباحث بین المللی حقوق بشر در مراحل اولیه طرح خود در سازمان ملل بود، مورد قبول قانونگذار ایران قرار گرفته است آن هم در شرائطی که این پذیرش به عنوان نمادی در راستای مقابله با استبداد ودفاع از حقوق ملت تلقی گردیده است.
با لحاظ مواردیاد شده ، بسیار مهم است که در هر قانونگذاری جدید پس از شش دهه از آن زمان و پس از سه دهه از تجربه شکوهمند انقلاب اسلامی وگسترش بسیار چشمگیر تعداد وکلا و کانون های استانی در سراسر کشور، بنحوی عمل کنیم که بازگشت به عقب نباشد بلکه از تمامی تجربیات مثبت بشری بهره ببریم وهم چنین تمامی دغدغه های مردم در داخل کشور را لحاظ کنیم تا آینده نهاد وکلا مبتنی بر چنین پایه های مستحکم وعالمانه ای استمرار یابد.
نکته سوم قابل توجه این است که برای تحکیم نهاد وکالت در کشور باید آسیب شناسی درستی نیز در این خصوص انجام داد تا تلاشهای قانونگذاری وعملی ذیربط با لحاظ آسیب های گذشته وحال آن جام پذیرد واقدامات بنحوی باشد که در آینده شاهد آسیبهای تجربه شده نباشیم و دستاوردها ونکات مثبت توسعه یابد.
برخی از آسیب شناسی ها به درون خود خانواده اعضای کانون های وکلا ومشاوران حقوقی مربوط می شود.برخی از آنها به قوانین ومقررات موجود کشور مربوط می شوند . برای هر یک از این سطوح باید بدرستی تاملات نظری وحتی بررسی های میدانی انجام داد تا در نهایت، با وقوف دقیق بر مشکلات و مسائل موجود راهکارهای بهبود وضعیت اتخاذ شود.
در فرایند این آسیب شناسی ها خود وکلا باید پیشقدم باشند و قبل از هر ناظر بیرونی چالشها وآسیبهای درونی خود را شناسائی و ارزیابی ومداوا کنند تا ضرورتی به ورود نهادهای حاکمیتی نرسد. اگر این مهم بخوبی انجام شود خود بهترین راهکار در جهت تقویت استقلال حرفه ای نهاد وکالت در کشور وحرمت یافتن روز افزون وکلا نزد عموم مردم است.
نکته چهارم اینکه توجه کنیم هر چه وکلای کشور سالم و حق جو ودر خدمت اجرای عدالت و دردهای واقعی مردم باشند،به جز آثار فراوان مثبت در فرایند اجرای عدالت در داخل کشور، نمود بین المللی وضعیت وکلا در کشور ما نیز بهتر خواهد بود. نمود بین المللی وضعیت وکلا در هر کشور خود یک شاخص مهم برای ارزیابی جهانی وضعیت اجرای عدالت وتحکیم ملزومات دادرسی عادلانه در کشور ذیربط محسوب می شود فلذا نباید از بهبود این شاخص غافل ماند و باید روز بروز تلاش کرد تا تصویر بهتری از وضعیت وکالت در کشورمان در سطح جهانی انعکاس پیدا کند.
این مهم البته بدان معنا نیست که از برخی محافل غیر حقوقی وتبلیغی جهانی که در خدمت سیاست وقدرت هستند نیز غافل بمانیم وتوجه نکنیم که آنها درد بهبود خدمت رسانی وکلا به مردم واجرای عدالت در کشورمان را ندارند و بیشتر در پی برجسته سازی صورت مسئله های خاص سیاسی خود هستند وتلاش می کنند که از هر اهرمی به عنوان ابزار در این مسیر استفاده نمایند فلذا ارزشگذاری های آنان در واقع به درد ملت ایران وعموم مردم آزادیخواه وحق طلب جهانی نمی خورد ودر قبال آنها قبل از هر کس خود وکلا باید هوشیاری نشان دهند.نکته آخر اینکه در حال حاضر دو نهاد در کشورمان امر وکالت و مشاوره حقوقی به مردم را ساماندهی می کنند یکی از آنها برابر قانون خاص خود مستقل است وحدود نظارتی مراجع حاکمیتی بر آن خصوصا قوه قضائیه مشخص شده است ولی دیگری بموجب قانون توسعه پنج ساله شکل گرفته ومدیریت آن بر عهده قوه قضائیه است . باید در تدابیر فعلی وآینده مربوط به ارتقا نهاد وکالت در کشور بنحوی عمل نمود که اختلافات منتفی شود و همه با رعایت ظرفیت های علمی وحرفه ای خود در اختیار خدمت رسانی به مردم مبتنی بر اصول تخصصی حرفه ای باشند و نظارت عالیه مراجع حاکمیتی نیز اعمال شود.
سخن آخر:
در خصوص وکالت و نهاد صنفی وکلا و راهکارهای بهبود وضعیت وکالت در کشورمان مطالب بسیاری قابل ذکر است. اجمالا با تبریک مجدد روز وکیل مدافع و یاد آوری دستاوردهای بزرگی که وکلا از حیث حرفه ای وتخصصی طی شش دهه گذشته داشته اند ،به همین چند نکته فوق الذکر بسنده کرده امید است مسئولین محترمی که هم اینک لایحه جامع وکالت و خروجی مطالعاتی طولانی مدت قوه قضائیه را در کمیسیون فرعی دولت بررسی می کنند به ابعاد مختلف موضوع اهتمام لازم را مبذول دارند و فرایندهای بعدی بررسی این امر در دولت ومجلس نیز بنحوی صورت پذیرد که خروجی آن چند گام به جلو باشد ومردم عزیزمان از حیث بهره مندی از حق خود که در قانون اساسی تصریح شده است اظهار رضایت وخشنودی نمایند.
کاملا روشن است که اگر کشور ما از حیث وکلا برخوردار از وضعیت مطلوب باشد اجرای عدالت با روانی و عمق بیشتری جریان خواهد یافت و در بهبود دادرسی ها و ایفای نقش قضات محترم نیز کاملا دستاوردهای محسوسی خواهیم داشت.قضات و وکلا مکمل یکدیگر در فرایند اجرای عدالت هستند فلذا باید همواره با این نگاه به ارتقا وضعیت این دو قشر و سالمسازی عملکردهای آنان اهتمام داد. برای حصول این مهم نیاز به همکاری وهمدلی همه عناصر ذیربط داریم امید است روز وکیل مدافع فرصتی برای توسعه این همدلی ها در جهت خدمت به کشور و مردم باشد .
آفرینش: آلماتی؛ تکرار مکررات یا رویکردی نو؟!
«آلماتی؛ تکرار مکررات یا رویکردی نو؟!»عوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضاعسگری است که در آن میخوانید؛قطار گفتگوهای بی نتیجه ایران و گروه 1+5 پس از هشت ماه تاخیر، درحالی وارد قزاقستان می شود که جامعه جهانی با افزایش انتظارات از این نشست خواستار به نتیجه رسیدن یک دهه گفتگوی بی حاصل می باشد. طرف های غربی ایران را به انعطاف در مواضع توصیه می کنند و ایران نیز خواستار رویکرد منطقی و غیرآمرانه غرب ضمن تاکید برحقوق هسته ای خود می باشد.
اما اگر در این مذاکرات قرار بر تکرار ادعاهای گذشته باشد نتیجهای از این گفتگوها حاصل نخواهد شد. لذا انتظار می رود حرف های جدید و نشانههایی از تعامل مشاهده شود تا مذاکرات آلماتی به سرنوشت اسلاف خود دچارنشود(البته امیدواریم!). با نگرشی بر تمامی مذاکرات انجام شده تا کنون متوجه می شویم که تنها یک علت باعث به ثمرنرسیدن گفتگوهای هستهای گردیده و آن چیزی نیست جز " بی اعتمادی طرفین". بی اعتمادی مذاکره کنندگان به ادعاها و مواضع طرف مقابل موجب شده تا باتلاق هستهای میان ایران و 1+5 به وجود آید.
ایران معتقد است با وجود عملکرد روشن، شفاف و تحت نظارت بازرسان و دوربینهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی در موضوع هستهای، تحریمهایی بینالمللی ظلم علیه ملت این کشوراست و خواستارلغو این تحریم ها درمذاکرات می باشد. اما تفاوت نگاه غرب با ایران برسر این مسئله است که آنها برای رفع تحریم ها به این مذاکرات وارد نمی شوند و محور بحثشان اصلا درمورد تحریم ها نیست. بلکه این فشارها را به عنوان ابزاری برای رسیدن به هدف اصلی خود یعنی توقف فعالیت های غنی سازی ایران ، تلقی می کنند. لذا نوعی افتراق درخواسته های طرفین به وجود آمده که سبب بی نتیجه ماندن گفتگوها گردیده است. درحقیقت بین آنچه دو طرف درخواست می کنند و آنچه که روی میز می گذارند، توازن برقرار نیست. تحریم ها نیز تاثیری متضاد با آنچه که غرب می خواسته بر جای گذاشته و موضع تهران را سرسختانه تر کرده است.
مشکل اینجاست که روح سهم خواهی براین مذاکرات مستولی شده است. به عنوان مثال در نشست بغداد تلاش غرب بر این بود که ایران را قانع کنند که بپذیرد ذخایر اورانیوم 20 درصد غنی شده خود را به کشوری دیگر منتقل کند یا این که فورا آنها را به میله های سوخت برای مصرف در نیروگاه هسته ای تحقیقاتی تهران تبدیل کند. در آن نشست مذاکرات تا آن جا پیشرفت که ایران اصرار کرد که چون به غرب اعتماد ندارد انتقال اورانیوم به صورت تدریجی در قبال دریافت میله های سوخت انجام شود در حالی که شش کشور طرف مذاکره اصرار داشتند که این اورانیوم ها در یک محموله منتقل شود و سوخت مورد نیاز ایران یک سال بعد به تهران تحویل داده شود!. لذا مساله ای که باعث به بن بست رسیدن مذاکرات بغداد و دیگرنشست ها گردیده همان عدم اعتماد طرفین میباشد. لذا درحال حاضر ایران با تحمل بارفشارتحریم ها با موضعی سرسختانه برحقوق هسته ای خود پافشاری کرده و احتمالاً تنها برای شنیدن پیشنهادات جدید پا به مذاکرات آلماتی خواهد گذاشت.
ارائه بسته های مشوقانه و متوازن با درخواست ها از سوی غرب می تواند در قالب طرحی گام به گام این امید را زنده کند که گفتگوهای هسته ای به نتیجه ملموسی دست یابد. اما قطعاً ادعای برخی مقامات غربی درمورد پیشنهاد لغو تجارت طلا وفلزات گرانبها در قبال تعطیلی سایت فردو درنشست آلماتی، مورد وثوق ایران نخواهد بود و تهران خواستار لغو تحریم هایی همچون نفت و بانک مرکزی می باشد. به نظر نمی رسد دراین نشست نیز شاهد تحول تازهای باشیم! چون آمریکا و متحدانش اساساً میلی به حل مسئله هستهای ایران ندارند و از این بهانه به عنوان ابزاری برای فشاربرایران استفاده می کنند. همچنین طرح مسائلی همچون گفتگوهای دوجانبه تنها برای تنویر افکارعمومی و امتیاز گیری از ایران می باشد. این رویه هرچند که فشارفراوانی را برکشور وارد کرده است، اما هیچ تضمینی وجود ندارد که درصورت امتیازدهی به غرب و تعلیق غنی سازی فشارها از روی ایران برداشته شود و یا بهانه تازه ای مطرح نگردد.
تنها رویکردی که می تواند گره گشای این اختلافات باشد طرح گام به گام متوازن و توأم با اعتماد میان طرفین می باشد. اما با توجه به شواهد اینطور به نظر می رسد که بازهم باید درمورد نتیجه این مذاکرات تنها به اعلام "زمان و مکان دور بعدی " مذاکرات امیدوار بود.
قانون:آب زایندهرود بر میگردد؟
«آب زایندهرود بر میگردد؟»عنوان یادداشت روز روزنامه قانون به قلم روحالله سپندارند است که در آن میخوانید؛میشل بن سایق در کتاب «مقاومت، آفرینش است» نقل میکند زمان سفرهای متعدد کنفدراسیون کشاورزان فرانسه در سال ۱۹۹۹ و ۲۰۰۰ در این کشور، حتییک نشست نبود که حضار با قیافهای حق بهجانب نپرسند که این سازمان چه نامزدی برای انتخابات ریاست جمهوری معرفی خواهد کرد. پاسخ این بود که: «این امر هیچ اهمیتی ندارد. قدرت یک رئیسجمهور در کاخ الیزه 10 برابر کمتر از هر فرد دیگری در کوچه و خیابان است.»
روز جمعه خبری مبنی بر شکسته شدن خط لوله انتقال آب زاینده رود به یزد منتشر شد. این اتفاق را عدهای از کشاورزان شرق استان اصفهان با وارد کردن خسارت بر خط انتقال آب رقم زدند و در کیلومتر ۲۰۳ و ۲۵۰ از این خط در منطقه غارنه، خط و تجهیزات حوضچه پمپاژ آب را شکستند. معترضان سپس به سمت ایستگاه پمپاژ۴ حرکت کردند و سیستمهای کنترل خط و پمپاژ آب را آتش زدند و تجهیزات را تخریب کردند. به دنبال این اتفاق، آب شرب در یزد جیرهبندی شد.
گویا از ۴۰ روز پیش کشاورزان شرق اصفهان در اعتراض به شیوه انتقال آب زایندهرود به کاشان، یزد، گلپایگان و کرمان و خشک شدن آب منطقه، با تراکتورهای خود در کنار جاده تحصن کرده بودند. این کشاورزان در نامهای به استاندار اصفهان از تغییر خط مرزی اصفهان و چهارمحال تا میانه دریاچه سد زاینده رود و انتقال آب به دیگر مناطق، اعتراض خود را اعلام کردند. در انتهای همین نامه ساز و کار اعتراضی نسبت به خشک شدن زایندهرود نیز ذکر شده بود که ما کشاورزان روز دوشنبه ۷ اسفند از انتقال آب زاینده رود به دیگر مناطق و استانها جلوگیری میکنیم و این کار از قطع آب به استان یزد شروع میشود. در طول سه سال گذشته کشاورزان شرق استان اصفهان بارها برای دریافت حقآبه خود تجمعات اعتراضی برگزار کرده بودند اما اقدام اخیر در تخریب خط انتقال آب به یزد، شیوه جدیدی در اعتراض آنها بود. به دنبال این اقدام، معاون سیاسی استاندار اصفهان از تامین حقآبه کشت بهاره کشاورزان و همچنین پیگیری مشکلات آنها خبر داد بود.
اما تمام این اتفاقات چند سوال را در ذهن ایجاد میکند. اساسا نمیتوان منکر شد که زایندهرود بخشی از عناصر هویتبخش اصفهان است. خشک شدن زایندهرود گویی که خدشهای به هویت این شهر و بدنه اجتماعی آن وارد کرده است؛ از سوی دیگر اعتراضات اخیر بیش از آنکه ناشی از دغدغههای هویتی باشد، برگرفته از دغدغههای معیشتی و اقتصادی کشاورزان آن منطقه است. مشکلاتی که در طول سالهای اخیر از سوی مسئولان بیجواب مانده بود. در غیر این صورت نه مردم اصفهان تنها مالک آب زایندهرود هستند و نه تمام آب زایندهرود از سرچشمههای اصفهان تامین میشود.
اگر برخی از جریانهای اجتماعی در اصفهان مالکیت بر منابع طبیعی را بر پایه تقسیمات جغرافیایی و تاریخی میدانند، به راحتی میتوان انتظار داشت مالکان جغرافیایی کارون نیز در اقدامی مشابه تونلهای کوهرنگ را منهدم کنند چرا که بخشی از آب زاینده رود از سرچشمههای کارون و از طریق تونلهای کوهرنگ تامین میشود. اما بدون تردید اتفاقات اخیر بیش از مسائل هویتی، ریشه در غم نان دارد و این همه، در اعتراض به کمبود آب، نمود پیدا کرد.
در واقع سودمندی شیء، آن را به ارزش مصرفی تبدیل میکند و از سوی دیگر فایدهگرایی خود را به گونهای گسترده است که گویی میتواند در شرایط بحرانی راهحلهایی را ارائه دهد و در نهایت منطق اقتصادی حاکم بر شرایط بحرانی پای برخی دعواهای قومی و منطقهای را به اعتراضات باز میکند.
هر چند بعد از انهدام خط انتقال آب به استان یزد، مسئولان اجرایی اصفهان وعدههایی را مطرح کردند اما آیا این دست اعتراضها و مقاومت، تحقق همان نگاهی است که حتی رئیسجمهور نیز نسبت به یک کشاورز هیچ برتری و اهمیت بیشتری ندارد؟ و آیا میتوان انتظار داشت که از امروز مردم هر منطقه برای رسیدن به مطالباتشان از ارسال منابع ملی منطقه خود به دیگر نقاط کشور خودداری کنند؟ و این همه، زمانی بیشتر بحثبرانگیز میشود که اگر منطقهای در کشور خط انتقال سرمایهای برای شکستن نداشته باشد تا محرومیت خود را فریاد بزند، باید با مشکلات کنار بیاید و محرومیت خویش را منفعلانه بپذیرد؟ بنابراین میتوان این جمله تاریخی را تکرار کرد که ما چنان رفتار نمیکنیم که میاندیشیم، بلکه چنان میاندیشیم که رفتار میکنیم؛ و میتوان گفت موقعیتهایی که در آن قرار گرفتهایم اینگونه رفتار و در نهایت اینگونه اندیشیدن را تحمیل میکند، از این روی شاید بهتر باشدکه ابتدا این سازوکارها را بشکنیم.
شرق:آرگو؛ دور از بیطرفی
«آرگو؛ دور از بیطرفی»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم معصومه ابتکار است که در آن میخوانید؛برخی وقایع تاریخی تاثیر و اهمیت خود را سالها حفظ میکنند و به رغم گذشت دهها سال همچنان در مرکز توجه افکار عمومی میمانند. واقعه 13 آبان 1358 و تاثیرات آن بر روابط ایران و آمریکا از جمله این وقایع است که کماکان تاثیرگذار تشخیص داده میشود؛ یعنی با گذشت بیش از سه دهه هنوز شاهد انتشار آثار مختلفی درباره آن هستیم و اکنون نیز شاهدیم که فیلم آرگو پردههای نقرهای را تسخیر کرده است.
آرگو شاید برای جبران روحیه آسیب دیده دولتمردان آمریکایی تلاش کرده از دل یک شکست، به واقعهای پیروزمندانه آمیخته با هیجان و ماجراجویی دست یابد اما با خوشبینانهترین نگاه نقادانه نیز باید گفت رویکرد جانبدارانه و تبلیغاتی آن، غیرقابل انکار است. این یکی از دلایلی است که بسیاری معتقدند تعلق جایزه اسکار به آرگو به عنوان بهترین فیلم، باعث افت استاندارد این جایزه شده است. البته این رخداد نشان میدهد افت کیفیت آثار برتر سینمایی فقط مختص به کشور خودمان نبوده و مسالهای فراگیر به حساب میآید.
چند روز پیش در پاسخ به سوال خبرنگار آسوشیتدپرس که میپرسید آیا در این فیلم جنبه مثبتی هم قابل مشاهده است، به آغاز انیمیشنی فیلم اشاره کردم که سعی دارد به علل تاریخی درگیریهای میان ایران و آمریکا بپردازد. اذعان به مهندسی کودتای 28 مرداد 1332 توسط سازمان جاسوسی آمریکا و برکناری نخستوزیر قانونی و مردمی ایران در این بخش، نقطه قوت فیلم به شمار میرود.
اما همین آغاز انیمیشنی نیز چندان قوی نبوده و دچار اشتباهات تاریخی متعدد است. «بن افلک» کارگردان آرگو، برای فرار از انتقاداتی که در مورد غیرواقعی بودن بسیاری از صحنههای فیلم مطرح شده، گفته که این فیلمی مستند نیست بلکه براساس یک داستان واقعی ساخته شده است. با این حال تصاویر مختلفی که از مردم ایران در این فیلم به نمایش درآمده کاملا غیرواقعی و گاه توهینآمیز بوده و مردم ایران را هرجومرجطلب جلوه داده است.
آرگو در حالی که هیچ نامی از دانشجو بودن تسخیرکنندگان سفارت نمیآورد، صحنههایی را به نمایش میگذارد که با فیلمهای مستند موجود کاملا مغایرت دارد. در واقع برای افزایش هیجان تماشاگر به طور غیرمسوولانهای اقدام به نمایش صحنههایی ساختگی میکند که چهرهای خشونتگرا از مردم ایران را به تصویر میکشد.
به نظر میرسد آرگو که خود داستان تهیه یک فیلم ساختگی از طرف سازمان سیا است، فیلمی سفارش شده برای تهییج افکار عمومی جهان علیه مردم ایران در شرایط حاضر باشد؛ در شرایطی که این مردم نجیب به دلیل تحریمهای غیرهوشمند و آسیب زننده و نیز به خاطر برخی مشکلات ناشی از ناکارآمدیهای داخلی در وضعیت خاصی به سر میبرند. شائبه سفارشی و سیاسی بودن آرگو زمانی تقویت میشود که میبینیم در حرکتی غیرمتداول، میشل اوباما از طریق ارتباط ویدیویی، آرگو را به عنوان بهترین فیلم اسکار 2013 معرفی میکند.
این در حالی است که اگر هالیوود میخواست، میتوانست تصویری متعادل و واقع بینانه از این واقعه ارایه دهد و به مواردی مانند آزادسازی 14 نفر از زنان و سیاهپوستان حاضر در سفارت که با نظر امام خمینی در همان روزهای اول آزاد شدند اشاره کند. هالیوود میتوانست به جای تشدید تنشها میان ملل گامی در جهت مفاهمه بردارد مثلا به موضوع و حواشی حضور 50 میهمان از میان مردم آمریکا که در همان دوران توسط دانشجویان دعوت شدند و به مدت دو هفته در ایران بودند، بپردازد.
آرگو میتوانست به طور مبسوطتری به علل وقوع این حادثه که ناشی از دخالتهای مکرر و پی در پی آمریکا در امور ایران و نیز آسیبهایی بود که از بابت این سلطه به کشور ایران وارد شده، بگوید و به عنوان فیلمی مستقل در هشداری به سیاستمداران خود، نگرانی دانشجویان ایرانی را از تکرار کودتای 28 مرداد به تصویر بکشد.
البته در کنار نقد آرگو، نمیتوان از نقد عملکرد داخلی غافل بود. چند سال قبل پیشنهاد تهیه اثر سینمایی مستقلی با رویکردی بینالمللی در این زمینه در داخل کشور مطرح شد ولی با بیمیلی دست اندرکاران و مسوولان مربوطه مواجه شد. این بیمیلی شاید از این رو بود که میتوانست چرایی هجمه و تهمتهای ناروای این روزها را به دانشجویان انقلابی آن روزها دامن زند؛ کسانی که سابقهای روشن از ایستادگی در مقابل بیگانگان را در کارنامه خود دارند. شاید صاحب منصبان فعلی سینمای کشور برای اینکه در چنین تناقضی گرفتار نشوند تاکنون حمایت از تولید فیلمی مستقل و غیرجانبدارانه را در برنامه خود قرار ندادهاند.
آرمان:تورم از کجا آب میخورد؟
«تورم از کجا آب میخورد؟»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم دکتر بهروز هادی زنوز است که در آن میخوانید؛امروز بیش از هر زمان دیگر این نکته آشکار شده است که در بلندمدت مساله اصلی که همگرایی با استانداردهای زندگی در کشورهای پیشرفته را تضمین میکند، ایجاد نهادهای با کیفیت بالاست. این نهادها، نهادهایی هستند که رفتارهای مطلوب اجتماعی را به وسیله عاملهای اقتصادی تشویق میکنند.
این نهادها، نهادهای لازم برای ایجاد بازار، نهادهای تنظیمکننده بازار، نهادهای تثبیتکننده بازار و نهادهای مشروعیتبخش به بازار است. از سوی دیگر به رغم سپری شدن بیش از 2 دهه از آغاز واگذاری شرکتهای دولتی به بخش خصوصی، امروزه مالکیت و مدیریت بخشهای مهم صنعت کشور در دست شرکتهای دولتی یا نهادهای شبهدولتی است. دولت در اعطای قراردادهای پیمانکاری و انجام خریدهای دولتی سیاست یکسانی در پیش نمیگیرد.
تاخیر در پرداخت بدهیهای دولت و شرکتهای دولتی به مشاوران و پیمانکاران خصوصی تعداد زیادی از شرکتهای داخلی را به آستانه ورشکستگی رسانده است. بدین ترتیب بهرغم پیشبینی بهبود محیط کسبوکار در برنامههای چهارم و پنجم اقتصادی، امروزه محیط کسبوکار برای فعالان بخش خصوصی همچنان نامساعد است.
در چنین وضعیتی دولت چگونه میتواند اعتماد بخش خصوصی را به سیاستهای صنعتی خود جلب کند؟ سازمان مدیریت و برنامهریزی هم که وظیفه سیاستگذاری، برنامهریزی اقتصادی، تهیه بودجههای سالانه و نظارت بر امور اجرایی کشور را بر عهده داشت و در نظمبخشی به امور مالی و اجرایی دولت نقش نسبتا موثری را ایفا میکرد، به دنبال رونق نفتی تضعیف شد و جای خود را به معاونت برنامهریزی و نظارت راهبردی ریاست جمهوری داد.
در این شرایط اشتهای سیریناپذیر دولت برای تزریق بیرویه عایدات نفتی به اقتصاد کشور در دوره رونق نفتی و وابستگی بودجه دولت به درآمدهای نفتی و کسری عملیاتی مزمن بودجه جاری دولت، موجب اتخاذ سیاستهای مالی انبساطی شد. افزون بر این، توزیع اعتبارات عمرانی از طریق تصمیمات هیات دولت در سفرهای استانی بر کیفیت سرمایهگذاریهای بخش عمومی تاثیر گذاشت. عدم استقلال نهادی بانک مرکزی از دولت و تلاش برای انحلال شورای پول و اعتبار هم زمام سیاستهای پولی را از دست این دو نهاد خارج کرد.
در نتیجه آن، سیاستهای پولی به تبع سیاستهای مالی شکل انبساطی به خود گرفت. تعقیب سیاستهای پولی و مالی انبساطی موجب بیثباتی اقتصاد کلان و شکلگیری تورم مزمن در اقتصاد کشور شد. اهمیت ثبات اقتصادی برای رشد پایدار اقتصادی و تاثیر نامطلوب تورمهای بالا و پرنوسان بر تخصیص منابع کمیاب در اقتصاد و تصمیمات سرمایهگذاری بر کسی پوشیده نیست.
در دهه 1380 (دوره رونق نفتی)، تزریق بیمحابای عایدات ارزی حاصل از فروش نفت به اقتصاد منجر به عوارض شناخته شده بیماری هلندی شد و از این رهگذر امروزه اقتصاد کشور دورهای از صنعتزدایی و رکود صنعتی را تجربه میکند. در این وضعیت تثبیت نرخ واقعی ارز غیرممکن بود و تقویت ریال به رغم تورم در کشور موجب تضعیف توان رقابتی اقتصاد ملی شد. تداوم وضعیت رکود تورمی در اقتصاد کشور از سال 1387 بدین سو از عوارض همین بیماری است.
بهار: کنترل تورم اعتماد میخواهد
«کنترل تورم اعتماد میخواهد»عنوان سرمقاله روزنامه بهار به قلم مهدی تقوی است که در آن میخوانید؛در این روزهای پایانی سال، فشارهای تورمی و بهدنبال آن نقدینگی بر پیکره اقتصاد کشور میتازد و این فشار هر روز بیشتر از دیروز بر دوش مردم سنگینی میکند، بهطوری که رییس کل بانک مرکزی، که در بین مسئولان اقتصادی دولت از بقیه منطقیتر و متعادلتر است روز گذشته نرخ تورم را تا پایان سال جاری 5/31 درصد تخمین میزند. البته این آمارها مانند دیگر آمارها، برآوردها و پیشبینیهای دولت غیرواقعی و ساختگی است و در حال حاضر هیچکس به این آمارها وقعی نمینهد و در واقع مردم به حرفهای عجیب و غریب، دولتمردان اطمینان ندارند و میدانند که نرخ تورم خیلی بالاتر از این آمارها است.
در حال حاضر همه با مشکلات اقتصادی دستوپنجه نرم میکنند و میدانند قیمتها چندبرابر شده، ارزش پول ملی چقدر نزول کرده و هردم از این باغ، بر تازهای میرسد. در حالیکه هر روز با آمار غیرواقعی تازهای دستوپنجه نرم میکنیم، همین که آقای بهمنی افزایش حدود سهدرصدی نرخ تورم طی دو ماه پایانی سال را تایید کرده و با توجه به اینکه ایشان معقولتر از دیگر اقتصاددانها و سیاستگذاران پولی دولت هستند، قابل تامل است.
البته تجربه نشان داده است که دولت به سخنان رییس بانک مرکزی خودش اهمیتی نمیدهد و به هشدارها و توصیههای آنها بیمحلی میکند. اما درباره راهکارهای ارائهشده توسط رییس کل مرکز سیاستگذاری پولی کشور که تکنرخی شدن ارز به قیمت مرکز مبادلات ارزی، حذف ارز مرجع و پیشفروش سکه هستند به نظر میرسد تمامی این اقدامات تنها مانند آبی است که روی آتش ریخته شود. این آب آتش را موقتی مهار میکند ولی این آتش دوباره به نیستان اقتصاد کشور بازمیگردد و شعلههای آتش دوباره بالا میآید مگر اینکه بانک مرکزی طلا و ارز بسیار زیادی داشته باشد و با ریختن این مقدار زیاد ارز و طلا در بازار، بازار را مهار کند و مثلا بتواند قیمت ارز آزاد را به قیمت ارز مبادلهای نزدیک کند.
اما اگر این میزان ارز و طلا در اختیار دولت و بانک مرکزی نباشد که بهنظر میرسد، این چنین است؛ هیچ تغییر مثبت و پایداری را در بازار و اقتصاد مشاهده نخواهیم کرد و گرانی، بیکاری و تورم همچنان روزبهروز بالاتر میرود و در آن صورت کنترل و مهار آنها از الان بسیار سختتر خواهد شد و لطمات جربانناپذیر بیسابقهای بر اقتصاد و وضعیت زندگی مردم وارد میشود.
ما امیدواریم که بانک مرکزی و دولت به اندازه کافی طلا و ارز در اختیار داشته باشد تا بتواند با راهکارها و برنامههایی که درپیشگرفته است، بتواند تورم را کنترل کند و مانع از افزایش افسارگسیخته و پایدار آن شود و اقتصاد کشور را از نابودی نجات دهد.
ابتکار:در جستجوی یک پیشنهاد معتبر
«در جستجوی یک پیشنهاد معتبر»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم سید علی محقق است که در آن میخوانید؛تورمذاکرات هسته ای در ایستگاه چهارم به «آستانه» قزاقستان رسیده است. مذاکره کنندگان ایرانی و تیم هفت- هشت نفره نمایندگان کشورهای گروه 1+5 در حالی امروز رو در روی هم قرار میگیرند که بیش از هر زمانی همگان به «پیشنهاد»هایی که قرار است روی میز ریخته شود، چشم دوخته اند.
هواشناسی هوای شهر آستانه و کشور قزاقستان را در روز سه شنبه سرد و برفی پیش بینی کرده است اما هوای امروز سالن اجلاس هتل ریکسوس، برعکس آسمان آستانه، تابعی از گفت و شنودهایی است که در طول دور تازه مذاکرات میان سعید جلیلی و همراهان ایرانی اش در یک سو و کاترین اشتون و نمایندگان شش کشور مطرح جامعه جهانی در سوی دیگر رد و بدل خواهد شد.
پیشنهادهای «تازه»، «معتبر» و قابل قبول، چکیده همه سخنان مقامهای کشورمان در خصوص انتظار تهران از کشورهای 1+5 تا قبل از روز هشتم اسفند بوده است. این نکته را هم سعید جلیلی و دستیارانش در تیم مذاکرات هسته ای بر زبان آورده اند، هم دیپلماتهای ارشد وزارت امورخارجه کشورمان بارها بیان کرده اند و هم رئیس و اعضای کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی در روزهای اخیر در مورد آن هشدار داده اند.
اما در سوی دیگر این میدان، آنچه که از بسته پیشنهادی احتمالی طرفهای غربی به بیرون درز کرده، همچنان همان پیشنهاد آزادسازی تجارت طلا در مقابل توقف غنی سازی 20 درصدی و تعطیلی فردو است که رویترز به نقل از دیپلماتهای ناشناس غربی مطرح کرد اما منبع موثق دیگری این موضوع را تایید نکرد. اگر فرض را بر صحت گزارش رویترز بگیریم یا پیشنهاد احتمالی طرفهای غربی را چیزی شبیه آن بدانیم میتوان از همین حالا چنین برداشت کرد که قرار است کشورهای غربی عضو 1+5 مشوقی حداقلی را در ازای درخواستی حداکثری روی میز بگذراند. به طور قطع طرح این پیشنهاد به عنوان مابه ازای توقف غنی سازی 20 درصدی و تعطیلی فردو به مثابه این است که ایران ده گام بردارد و درمقابل طرف غربی فقط یک گام نصفه و نیمه بردارد و تمام.
چیزی که در دورههای پیشین چانه زنیهای هسته ای نیز به گونه ای دیگر از سوی طرف غربی تکرار شده بود. آنها زمانی سخاوتمندانه! پیشنهاد داده بودند که در ازای توقف غنی سازی فروش قطعات هواپیما به ایران را آزاد خواهند کردند؛ پیشنهادی که آن زمان به درستی از سوی ایران توهین آمیز و غیرقابل بررسی عنوان شد.
حال با چنین تجربه ای اگر بار دیگر طرف غربی با طرح یک یا چند پیشنهاد اقتصادی حداقلی، خواستارعقب نشینی حداکثری طرف مقابل شده و انتظار داشته باشد که تهران به راحتی از حق منطقی خود برای انجام فعالیتهای صلح آمیز هسته ای و غنی سازی اورانیوم چشم پوشی کند، میتوان از همین حالا بار دیگر بن بست در گفت و گوها را پیش بینی نمود. بن بستی که به طور قطع مذاکرات تازه را از پیش، به بازی دو سر باختی بدل خواهد کرد که مقصر آن رویکرد «ساده انگارانه و هژمونیک» از طرف سوی غربی میز خواهد بود.
طی ماههای اخیر ایران بارها تاکید کرده است که توقف غنی سازی 20 درصد در ازای گامهای اعتماد سازی طرف غربی مانند رفع کامل تحریمها قابل بررسی است و تهران میتواند بر سر یافتن پروسه ای برای اجرای آن مذاکره کند. اما در کنار این مساله به اعتقاد کارشناسان اتمی اصرار طرف غربی بر تعطیلی و پلمپ یک سایت عظیم غنی سازی فعال نه به لحاظ امنیتی و نه از نگاه اقتصادی و فنی پیشنهادی معقول و مقبول نمیتواند باشد.
این تاسیسات یکی دو سال است که فعالیتهای آن به صورت مستمر از سوی بازرسان آژانس بازدید و مانیتورینگ میشود و مدت هاست سانتریفیوژها در آن در حال فعالیت هستند. در چنین شرایطی تعطیلی کامل چنین تاسیساتی و توقف گردش سانتریفیوژها آن را در مقابل تهدیدهای مستمر خارجی به خصوص اسرائیلیها به شدت آسیب پذیر مینماید. این مساله همان چیزی است که اصرار 1+5 بر قرار دادن گزینه«تعطیلی فردو» در کنار گزینه دوم یعنی«توقف غنی سازی» را مبهم و مشکوک میکند.
از همین رو است که سعید جلیلی یک روز پیش از سفر به قزاقستان اعلام میکند که « بهتر است طرف مقابل دچار اشتباهات محاسباتی قبلی نشود و پیشنهادهای معتبر ارائه کند.»
در چنین احوالی میتوان گفت هنوزهم کلید حل معمای پیچیده اختلافات هسته ای تهران و طرفهای غربی اعتماد سازی گام به گام و متوازن است. به عبارتی هنوز هم راه حل نهایی برای رفع اختلافات هسته ای چیزی شبیه بازگشت به حال و هوای مذاکرات دوره دوم استانبول است. در مذاکرات استانبول هم ایران و هم اکثریت نمایندگان 1+5 با رویکردی همکاریجویانه وارد شده بودند. ایران در آن مذاکرات مطرح کرد که دو طرف پروسهای با شروع و پایان مشخص را برای حل مساله پیچیده هسته ای تعریف و توافق کنند. این پیشنهاد در نهایت به پیشنهاد همکاری «گام به گام» ختم شد. در آن زمان کشورهای 1+5 در بیانیه پایانی خود برای اولین بارحق برخورداری ایران از تکنولوژی هستهیی و غنیسازی را به رسمیت شناختند و پیش بینی شده بود که با مبنا قرار گرفتن طرح گام به گام، روز خوش مذاکرات هسته ای در بغداد رقم بخورد. اما 1+5 درنشست بغداد از حرف خود عقب نشست و خواستههای غیرقانونی پیشین از ایران تکرار شد. این رویکرد موجب شد تا ایران نیز در بغداد و پس از ان در مسکو سختگیرانهتر به مذاکرات هستهیی نگاه کند.
با در نظر داشتن تجربه مذاکرات استانبول، بغداد و مسکو و شناختی که طرف مذاکره از رویکرد ایران به این مساله دارد میتوان انتظار داشت دیپلماتهایی که امروز قرار است در «آستانه» سرنوشت این پرونده را مشخص کنند، به جای اصرار بر یک خواسته غیر قابل انعطاف و ازپیش تعیین شده و یا انتظار برای توافقی خلق الساعه و جامع به چانه زنی بر سر گامهای اعتماد ساز بپردازند. چیزی که با اعلام احتمال دو روزه بودن مذاکرات میتوان پیش بینی کرد تا حدودی در دستور کار طرفین قرار دارد. به طور قطع حصول توافقی حداقلی بر سر گامهای متقابل در روزهای آتی هم از اوج گیری دوباره بحران جلوگیری میکند وهم در آستانه شرایط خاص تهران و تغییر قریب الوقوع دولت، نگاه به دورهای بعدی مذاکرات را امیدوارانه تر میکند.
دنیای اقتصاد: برندگان و بازندگان حداقل دستمزد
«برندگان و بازندگان حداقل دستمزد»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر حسین عباسی است که در آن میخوانید؛حتی اگر زمینه مطالعاتیتان اقتصاد بازار کار یا حتی اقتصاد نباشد، با نگاهی به بحث حداقل دستمزد در ویکیپدیا دستگیرتان خواهد شد که بحث در مورد اثرات حداقل دستمزد بر بیکاری، رفاه و تولید بسیار با پاسخ نهایی فاصله دارد.
حتی در آمریکا که بحث نظری و تجربی حداقل دستمزد سابقهای بیش از نیم قرن دارد، نمیتوان به قطعیت در مورد اثرات رفاهی حداقل دستمزد نظر داد، چه رسد به ایران که هم شرایط بازار کار در آن به کلی متفاوت از کشورهای صنعتی است، هم دادههای آماری آن از غنای لازم برخوردار نیست و مهمتر از آن، مطالعات نظری و تجربی به قدر کافی انجام نشده است. در چنین شرایطی تنها میتوان به کلیات نظری و آمارهای موجود بسنده کرد.
مهمترین هدف برقراری حداقل دستمزد، افزایش سطح رفاه کارگرانی است که دارای پایینترین درآمدها هستند. اهداف دیگر شامل سوق دادن افراد به کار کردن به جای استفاده از کمکهای دولتی و کاهش هزینههای دولت، به دلیل عدم وجود برنامههای گسترده حمایت اجتماعی در ایران کاربردی ندارد.
اینکه افزایش حداقل دستمزد باعث افزایش رفاه بخش قابلتوجهی میشود از بدیهیات نیست و نیازمند اثبات نظری و تجربی است. طرفداران افزایش حداقل دستمزد باید اثبات کنند که چنین افزایشی در کل به نفع کارگران است، به این معنی که یا وضع همگان بهتر میشود یا اگر وضع برخی بدتر میشود، افزایش رفاه گروه زیادی از کارگران آنقدر هست که به کاهش رفاه گروهی دیگر بچربد. به همین ترتیب من به عنوان مخالف سعی میکنم نشان دهم که این طرح در بهترین حالت به نفع اقتصاد نیست، بلکه مضر هم هست. معتقدم این سیاست نه تنها از دستیابی به اهدافی که برایش طراحی میشود، ناتوان است بلکه به احتمال زیاد نتیجه معکوس میدهد.
استدلال من بر مبنای شرایط بازار کار است. این دلیل مازاد بر دلیل معمول است که افزایش هزینههای تولید در شرایطی که مهمترین مشکل اقتصاد رکود است، به نفع هیچ کس از جمله کارگران نیست. دو پدیدهای که باعث عدم اثربخشی این سیاست میشود، عبارتند از: وجود بازار غیررسمی کار و وجود بیکاری گسترده. سیاست حداقل دستمزد مانند هر سیاست کنترل قیمت دیگر که سعی در تغییر نقطه تعادل اقتصاد دارد نیازمند کنترل و نظارت است. نظارت هزینهبر است. اگر دولت بخواهد این نظارت را به همه بازارهای ایران گسترش دهد این هزینهها افزایش زیادی خواهند یافت.
همچنین اگر دولت، با وجود عدم توجیه اقتصادی، این هزینهها را بپذیرد و بخواهد بر همه بازارها نظارت کند، عکس العمل کارفرماها در قالب استفاده کمتر از نیروی کار، استخدامهای غیررسمی و سرمایهگذاری بر پرهیز از نظارت و غیررسمی ماندن و در نهایت خروج از تولید هزینه نظارت را بیش از پیش افزایش خواهد داد.
بهعلاوه در صورتی که وظیفه نظارت بر اعمال این حداقل دستمزد بر عهده کارگران گذاشته شود، به دلیل وجود بیکاری گسترده چنین نظارتی غیرموثر خواهد بود. کارگرانی که با رقابت تعداد زیادی از مشتاقان یافتن کار روبهرو هستند احتمالا ترجیح خواهند داد کارشان را حفظ کنند تا اینکه بر افزایش دستمزد پافشاری کنند و کارشان را به دیگرانی که حاضرند با دستمزد پایینتر کار کنند، واگذار کنند. به عبارت دیگر، به دلیل دو عامل فوقالذکر، عدم اصرار دولت بر اجرای کامل این قانون سبب بیاثر شدن قانون میشود و اصرار بر اجرای آن منجر به صدمه به تولیدکننده، مصرفکننده و دولت.
چه کسانی از این قانون نفع میبرند و چه کسانی ضرر میکنند؟ در یک تقسیمبندی کلی میتوان کارگران ایران را به سه گروه تقسیم کرد: کارگرانی که به دلیل تخصص و تجربه کاری بیش از حداقل دستمزد میگیرند. این گروه مستقل از اینکه با قراردادهای رسمی کار میکنند یا نه، به دلیل تخصصی که دارند قدرت مذاکره دارند. گروه دوم کارگرانی هستند که دستمزدی در حول و حوش حداقل دستمزد میگیرند و کارهایی با قراردادهای قابلنظارت دارند.
کارگران کارگاههای تولیدی متوسط و بزرگ در میان این گروه هستند. حداقل دستمزد اگر نفعی داشتهباشد، به نفع این گروه از کارگران خواهد بود، چرا که در بازار رسمی کار فعالیت میکنند، توانایی انجام حرکتهای جمعی دارند و میتوانند به شرایط کاری اعتراض کنند. اما درصد بزرگی از کارگران این گروه در کارگاههای کوچک مشغول به کارند. این کارگاهها به شدت به افزایش هزینهها حساسند.
صاحبان این کارگاهها به محض افزایش هزینهها با کاهش تعداد کارگران به بهای افزایش ساعات کار سایر کارگران، استفاده از کارگران مقطعی، به طور کلی حرکت از سمت فعالیتهای رسمی و قابلمشاهده به سمت فعالیتهای غیررسمی عکسالعمل نشان میدهند. چنین حرکتی علاوهبر افزایش هزینههای تولید و در نتیجه کاهش کارآمدی، به ضرر نیروی کار خواهد بود. گروه سوم کارگرانی هستند که در بازاری غیررسمی و غیرقابلنظارت کار میکنند.
کارگران ساده بهخصوص در کارهای ساختمانی، کشاورزی و خدماتی در میان این گروه هستند. طبق آمار سال 1390 فقط کارگران ساده ساختمانی بیش از سی درصد دستمزدبگیران را شامل بودهاند. این گروه کمترین دستمزدها را میگیرند، بیش از سایر گروهها در معرض بیکاری مقطعی هستند (14 درصد کارگران ساده در زمان آمارگیری گفتهاند که در حال حاضر شاغل نیستند، در مقایسه با 7/5 درصد برای سایر دستمزدبگیران) و مهمتر اینکه بسیار غیرمتمرکز و غیرقابلردیابی هستند.
حداقل دستمزد، اگر قرار باشد به نفع گروهی باشد باید به نفع این گروه باشد، در حالی که به نظر نمیرسد دولت بتواند حداقل دستمزد را برای این گروه از کارگران اعمال کند. این داستان کارگران است. داستان بیکارانی که چنین سیاستی به معنای ادامه بیکاری شان است حتی نیازی به شرح ندارد. حداقل دستمزد به ضرر این گروه بزرگ جویندگان کار است.
وضع حداقل دستمزد در شرایطی که اقتصاد در حال رشد است، بیکاری در حد چند درصد است و مشاغل کم درآمد بخش کوچک و کمابیش قابلشناسایی را شامل میشود، میتواند منجر به بهبود وضع کم درآمدترین دستمزدبگیران شود. شرایط ایران بسیار با این حالت فاصله دارد و حداقل دستمزد اگر مشکلی بر مشکلات نیفزاید، نمیتواند مشکلی را حل کند. اگر به غیراز این باور داشتم بدون هیچ تردیدی به طرفداران وضع و اعمال حداقل دستمزد میپیوستم.
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد