هر خانواده قصه خودش را دارد؛ بعضیها اموراتشان با یک بچه نیز میگردد و بعضیها هر چه بچه داشته باشند باز هم قانع نمیشوند.
گروه اول بر ایده تکفرزندی پافشاری میکنند، چون باور دارند که زندگی با کودکی یکدانه راحتتر و جذابتر است؛ گروه دوم نیز خانوادهای شلوغ را میپسندند که در آن بچهها از سر و کول هم بالا بروند و خانه یک لحظه روی آرامش به خود نبیند.
اما لزوما نه اینها درست میگویند و نه آنها؛ حرف هیچکدامشان نیز لزوما غلط نیست و با توجه به شرایط متعدد تبیین میشود، اما نوع انتخاب هر کدام از این دو گروه پیامدهایی دارد که همواره خانواده را با آن درگیر میکند.
زنجیرهای انسانی در خانه
وقتی سفرهها در خانههای پرجمعیت پهن میشود از یک طرف اتاق شروع میشود و بعد از چند پیچ و خم تا آن سوی اتاق امتداد پیدا میکند.
سفرههای این خانهها چند متر کش میآید، چون پدر و مادر خانواده ترجیح دادهاند با تولد فرزندان متعدد، خانوادهای پرجمعیت تشکیل دهند که وقتی کنار هم میایستند مانند زنجیرهای انسانی به نظر برسند. شلوغی، ویژگی همیشگی این خانههاست.
صدای هیاهو و داد و فریاد تا پاسی از شب از این خانهها بلند میشود. هنگام خرید اگر بودجه خانواده کفاف هزینهها را ندهد هر فرزند در نوبتگرفتن خدمات میماند و دستش تا زمانی که بودجهای جدید به خانواده تزریق نشود به مایحتاجش نمیرسد.
فرزندان خانوادههای پرجمعیت هم خودشان را خوشبخت میدانند و هم نمیدانند. آنها میگویند خوشبخت هستند. چون برادران و خواهرانی دارند که تنهاییشان را پر میکنند و روزی که به کمک نیاز دارند همدیگر را تنها نمیگذارند.
آنها در عین حال میگویند گاهی احساس خوشبختی نمیکنند، چون آنقدر خانوادهشان شلوغ است که محبت و توجه پدر و مادر به طور یکسان شامل حالشان نمیشود.
آنها از شلوغی خانه، نبود امکانات کافی و مساوی میان بچهها و قضاوتهای مردم در مورد خانواده پرجمعیتشان نیز ناراحتند، چون میگویند وقتی کمسن و سال هستند همکلاسیهایشان طعنه شلوغی خانواده را به آنها میزنند و وقتی نوبت به ازدواجشان میرسد خانواده عروس و داماد برای جواب بله دادن دودل میشوند، چون میترسند که ورود به خانوادهای پرتراکم برایشان دردسر درست کند.
با این حال بچههای خانوادههای شلوغ با اینکه مصایب و محدودیتهای این نوع زندگی را خوب میدانند، ولی این شرایط را به تنها بودن ترجیح میدهند؛ هرچند که وقتی خودشان خانوادهای مستقل تشکیل بدهند معمولا ترجیح میدهند که شمار فرزندانشان از دو یا سه بیشتر نشود.
نسخههایی برای تکفرزندداری
برخی از زوجها به تربیت یک کودک موفق بیشتر از به دنیا آوردن چند فرزند ناموفق اعتقاد دارند و برخی توان اقتصادی و شرایط زندگیشان اجازه نمیدهد که بیشتر از یک فرزند داشته باشند.
هیچ زوجی را نیز نمیتوان مجبور به داشتن فرزندان متعدد کرد حتی اگر قرار باشد روزها از معایب تکفرزندی برایشان گفته شود.
محدودیتهای تکفرزندداری، انکار نشدنی است، اما اگر شرایط زندگی یک زوج مانع داشتن فرزندان بیشتر میشود باید به آنها آموخت تکفرزندانی را تربیت کنند که در اجتماع نه آن آدمهای لوس و ضعیف که مردم میگویند، بلکه آدمهایی که با وجود تفاوتهای زیاد مثل سایر آدمها رفتار میکنند، باشند.
نسخه روانشناسان برای تربیت تکفرزندها زیاد پیچیده نیست. آنها میگویند اگر میخواهیم این کودکان را از لاک تنهاییشان درآوریم باید در سنین قبل از مدرسه برای آنها فرصت برقراری ارتباط با همسن و سالهایشان را به وجود آورد. مثلا آنها را به کلاسهای مختلف فرستاد و با خانوادههایی رفت و آمد کرد که فرزندان همسن فرزندشان دارند.
نسخه روانشناسان برای تکفرزندهایی که در اثر تعامل دائمی با بزرگترها دنیا را از دید آدمهای بزرگسال میبینند نیز این است که پدر و مادرها هرگز به فرزندشان به عنوان همدم وابسته نشوند چون والدین همیشه باید والدین فرزندشان باقی بمانند و سعی نکنند نقش همدم او را بازی کنند.
پدر و مادرها باید یاد بگیرند که کوچکترین رفتار فرزندشان را زیر ذرهبین نبرند و به او اجازه دهند تا برای خودش حریمی خصوصی و هویتی مستقل بسازد.
از تکفرزندها نباید توقعات نابجا و بیشتر از توانشان نیز داشت چون آنها باید احساس کنند که پدر و مادر، آنها را به خاطر همان چیزی که هستند دوست دارند نه به خاطر چیزهایی که گمان میکنند در وجود فرزندشان وجود دارد.
پدر و مادر باید کاری کنند تا تکفرزندشان بیاموزد زندگی میدان بزرگ و پرحادثهای است که احتمال پیروزی و شکست در آن وجود دارد و شکی نیست که آنها نیز با این دو وضع روبهرو خواهند شد.
اما فقط تکفرزندی قادر است این تعلیمات را بیاموزد که پدر و مادرش یاد بگیرند در مقابل درخواستهای فرزند کمی مقاومت کنند و همیشه وفق مراد او رفتار نکنند و به گونهای غیرمستقیم به فرزند بیاموزند که برای رسیدن به هدف باید صبر و تحمل داشت، چون دنیای بیرون از خانه فقط در ازای صبر به آدمها روی خوش نشان میدهد.
حرف و حدیث یکدانهها
او یکدانه است؛ یک بچه در یک خانواده سه نفره. او تنهاست، چون غیر از خودش بچهای در خانه نیست که صدایش را با صدای او در هم بیامیزد و آرزوهایش را با آرزوهای او جمع کند و از شوق داشتن خواهر یا برادر شیطنت کند.
یکدانهها چشم و چراغ خانهاند؛ تکدانههای عزیزکردهای که در خانه روی چشم نگهشان میدارند. مردم کوچه و بازار میگویند یکی یکدانهها لوس و نازک نارنجیاند و تحمل شنیدن حرف مخالف را ندارند، برای همین برخی آدمها نمیتوانند با آنها کنار بیایند.
تکفرزندها از این قضاوتها باخبرند. آنها دلشان از این حرفها میگیرد، اما حتی روانشناسان نیز تا حدی با مردم عادی همعقیدهاند. روانشناسان میگویند احتمال پرتوقعشدن یکدانهها زیاد است، چون آنها از وقتی چشم باز کردهاند فقط خودشان را دیدهاند و پدر و مادری که همه توانشان را برای جلب رضایت آنها گذاشتهاند.
اینها میگویند اگر تکفرزندها به همین شیوه بزرگ شوند و خودشان نیز تلاشی برای تغییر رفتارشان در بزرگسالی نکنند روزی که از دنیای امن خانوادگی کنده میشوند و وارد دنیایی میشوند که در آن کسی با کسی تعارف ندارد و بیجهت قربان صدقه دیگری نمیرود، دچار سرخوردگی میشوند.
تکفرزندها گرفتار سرخوردگی میشوند، چون میبینند که در دنیای خارج از خانه همه چیز وفق مرادشان پیش نمیرود و مردم مثل پدر و مادر حاضر نیستند گوش به زنگ خواهشهای آنها باشند.
بیشتر تکفرزندها وقتی سرخورده میشوند بلافاصله گرفتار فشارهای روانی و ناامیدی نیز میشوند، چون به باور آنها مردمی که در اجتماع حضور دارند همواره با رفتار و گفتارشان به آنها توهین میکنند و این کار را با نیت قبلی نیز انجام میدهند.
حتما برای همین است که تکفرزندها از جمعهایی که درآنها احتمال جریحهدار شدن احساساتشان وجود دارد دوری میکنند و با کسانی که منافع آنها را به خطر میاندازند ارتباط برقرار نمیکنند.
دلواپسیهای مادرانه - پدرانه
پدر و مادرهای تکفرزندها همیشه دلشان هزار راه میرود. آنها نگرانند که مبادا برای فرزند یکدانهشان اتفاقی بیفتد و آسیب ببینند. آنها درست مثل سایه، حتی نزدیکتر از سایه پشت سر فرزندشان راه میافتند و از او حمایت میکنند تا آب در دل او تکان نخورد.
عجیب نیست اگر مادری روزی چند بار به اتاق کودکش سر بزند و از حالش جویا شود، غریب نیست اگر پدری حتی اجازه ندهد فرزندش تا حیاط خانه یا کوچه تنها برود، دور از ذهن نیست اگر فرزند حتی وقتی بزرگ شد و به سن مدرسه رسید باز هم پدر ومادر نخواهند او را تنها به مدرسه بفرستند و... .
پدر و مادری که یک بچه بیشتر ندارند همیشه دلواپس هستند که مبادا اتفاقی هولناک برای فرزندشان بیفتد و او را از آنها بگیرد برای همین همهجا همراه آنها میروند و حتی در جمع او و دوستانش حاضر میشوند و فرزند را میپایند چون از دست دادن او برایشان کابوس است.
اما این فقط پدر و مادرها نیستند که تاوان تکفرزندی را پس میدهند، بلکه تکفرزندهای خانواده نیز از این شرایط رنج میبرند.
آنها دوستانی دارند که آزادانه در کوچه و خیابان بازی میکنند و به اردو میروند و اتفاقات مختلف را تجربه میکنند بدون اینکه کسی از به خطر افتادن آنها دچار کابوس شود.
این بچهها کابوسهای پدر و مادرشان را از بچههای همسن و سال خود مخفی میکنند، چون میدانند از نگاه دوستانشان چنین پدر و مادری اسباب خنده و طعنه شنیدن هستند.
این شرایط تا بزرگسالی تکفرزندها نیز ادامه پیدا میکند چون پدر و مادرها نمیخواهند دست از حمایتهای همهجانبهشان بردارند. آنها حتی پس از ازدواج نیز با تمام توان، کمر به حمایت از تنها فرزندشان میبندند، چون معتقدند حالا که فرزند از آنها جدا شده باید باشدت و حدت بیشتر، عشقشان را نثار او کنند.
این نثار عشق و فداکاری همان احساس تلخی است که به مذاق همسر تکفرزندها خوش نمیآید. همسران این افراد دوست دارند با زن یا مردی مستقل زندگی کنند، اما ورود بیمحابای والدین همسر این تمایل آنها را سرکوب میکند تا آنجا که ممکن است روزی برسد که همسر تکفرزندها به این وضع اعتراض کند و ابرهای تیره را بر آسمان زندگی مشترک بنشاند.
عیبش همه گفتی هنرش نیز بگو
هیچ پدیدهای در این دنیا مطلق نیست برای همین است که نه تکفرزندی را میشود به طور مطلق تائید کرد و نه میشود آن را به کلی رد کرد.
تکفرزند بودن با همه معایب و محدودیت هایش، مزایایی نیز دارد که سبب میشود بسیاری از زوجها به این شیوه فرزندآوری روی بیاورند و بسیاری از تکفرزندها با اینکه میدانند تا آخر عمر تنها خواهند ماند و هیچگاه مزه خواهر و برادر را نخواهند چشید و نسل بعد از خودشان نیز با واژههایی چون خاله و دایی و عمه و عمو بیگانه خواهند بود، اعتراضی ندارند.
تکفرزندی یعنی به دنیاآمدن در محیط خانوادگی مملو از عشق و توجه که رو به کمشدن نمیگذارد، یعنی پرورش یافتن در محیطی آرام که بهترین امکانات همیشه در دسترس است، یعنی زندگی در رفاه و در محیطی همیشه آرام که تمام برنامهها با زندگی تکفرزند هماهنگ میشود.
تکفرزندی فرصتی مناسب است برای کودکی که هرگز کودکی دیگر را کنار خودش نمیبیند و این امکان را دارد که با افراد بزرگسال معاشرت کند و رفتار افراد بالغ را زودتر از همسن و سالهایش بیاموزد.
روانشناسان میگویند تکفرزندها پیش از زمان معمول شروع به حرفزدن میکنند، چون تمام وقتشان با بزرگترها سپری میشود. آنها روحیه اجتماعی نیرومندی نیز دارند چون یاد گرفتهاند که با افراد بالغ زندگی و از رفتار آنها تقلید کنند.
این کودکان زودتر از بچههای دیگر با مسائل مربوط به دنیای بزرگسالی آشنا میشوند برای همین رفتارشان پختهتر از همسن و سالهایشان میشود تا آنجا که میتوانند در بسیاری از موارد کمک کار پدر و مادرشان باشند. این بچهها حتی زودتر از کودکان دیگر به فعالیت اقتصادی مشغول میشوند و از این کار نیز خجالت نمیکشند. در یک کلام تکفرزندها در اوج آمادگی و با تجربه زیاد وارد مرحله بلوغ میشوند.
دنیای بیرقیب من
مانند کسی که در تمام عمر لای بستری از پر قو زندگی کرده است، تکفرزندها نیز تحمل ناملایمتهای زندگی را ندارند. آنها از روزی که به دنیا میآیند تا روزی که بزرگ میشوند و سنین مختلف را تجربه میکنند در خانه بیرقیب هستند.
بچههای یکدانه چون خواهر و برادری ندارند که مجبور شوند در شرایط مختلف با آنها رقابت کنند یا حتی بر سر به دست آوردن چیزهای مورد علاقه خود با آنها بجنگند و مبارزه کنند در دنیایی بیرقیب و شریک غوطه میخورند که تنها حاضران در آن پدر و مادر هستند؛ همان دو نفری که همواره نقش حامی را برای آنها بازی میکنند.
به همین علت است که روانشناسان روی این دنیای بیرقیب خط بطلان میکشند و معتقدند که در چنین فضایی حتی مراحل رشد کودک نیز مختل میشود.
آنها توضیح میدهند که چون این کودکان کسی را ندارند که با او بازی، رقابت یا حتی دعوا کنند یا او را به عنوان همدم و دوست خود در خانه انتخاب کنند، نمیتوانند برخی از احساسات را تجربه کنند و فرصتی برای کنترل و مدیریت این احساسات به دست بیاورند.
روانشناسان میگویند اینکه کسی به بلوغ روانی برسد حتما ارث در آن دخیل نیست، بلکه یادگیری نیز در این اتفاق نقش دارد. شناخت از خود، میزان واقعبینی و توانایی انتخاب موثر از مصادیق بلوغ روانی است که البته بسادگی نیز به دست نمیآید.
این ویژگیها محصول زندگی در جمع و ارتباط با انسانهای دیگر است که چون احتمال برقراری چنین ارتباطی برای تکفرزندها کمتر از بچههای خانوادههای شلوغ است، میتوان نتیجه گرفت رسیدن تکفرزندها به بلوغ روانی مشکلتر از سایر افراد است.
کودکی که تنها فرزند خانواده است چون پدر و مادری دارد که در همه شرایط سپر بلای او هستند کمتر به صورت مستقیم با مشکلات روبهرو میشود و پدیدههایی چون شکست، ناکامی، طرد شدن یا نادیده گرفته شدن را کمتر تجربه میکند، در حالی که چشیدن طعم این اتفاقات لازمه زندگی و رسیدن به بلوغ روانی است.
آوید طالبیان / جام جم
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد