کیومرث پوراحمد راهی خانه ابدی شد
خداحافظی با خالق سریال «قصه‌های مجید»

کیومرث پوراحمد راهی خانه ابدی شد

تنهایی مردانه

کد خبر: ۵۲۶۳۳۱

به آهستگی‌ /‌ مازیار میری (1384)

شاید وقتی مازیار میری دومین فیلمش را می‌ساخته مدام این شعر پابلو نرودا «به آهستگی شروع به مردن می‌کنی...» را با خودش زمزمه می‌کرده است. اگر بخواهیم درباره «به آهستگی» منصفانه رفتار کنیم باید آن را بگذاریم جزو فیلم‌هایی که تنهایی یک مردِ از همه مانده را نشان می‌دهد، اما از آنجا که همه حرف و حدیث‌های فیلم پشت سر یک زن است و همه بدون این که چیزی از واقعیت بدانند، زن را قضاوت را می‌کنند و حکم‌اش را هم می‌دهند، می‌شود «به آهستگی» را جزو فیلم‌هایی درباره تنهایی زنانه گذاشت.

محمود (محمدرضا فروتن) کارگر راه‌آهن است و در جنوب کار می‌کند. اما بعد از تلفنی که ما هیچ‌وقت اسم و رسم تلفن‌کننده را نمی‌فهمیم، متوجه می‌شود که همسرش خانه را ترک کرده.

محمود راهی شهرش می‌شود، اما قبل از این که از واقعیت سر در بیاورد با انواع و اقسام قضاوت‌ها درباره همسرش روبه‌رو می‌شود. او با این قضاوت‌ها شروع به نتیجه‌گیری می‌کند، اما مثل همیشه «واقعیت» چیز دیگری است. چیزی که محمود حتی وقتی زن در خانه‌شان روبه‌رویش نشسته نمی‌خواهد آن را بشنود و می‌خواهد طبق همان قضاوت خودش پیش برود.

اصلا انگار راحت‌تر است در برابر حرف و حدیث‌ها مستاصل باشد. البته این استیصال به خاطر بازی خوب فروتن هم هست. فروتنی که تمام مدت همه تلاشش را می‌کند که شبیه یک نابازیگر، بازی نکند بلکه خود واقعی مردی باشد که قبل از شنیدن حقیقت قضاوتش را کرده و فقط برای اجرای حکم به این در و آن در می‌زند.

شب یلدا / کیومرث پور احمد (1380)

وقتی زن و دختر بچه شیرین زبان مردی از کشور ‌ـ‌ برای مدتی ‌ـ‌ بروند، تحمل دوریشان سخت است. این‌که مجبور باشی در همان خانه‌ای زندگی کنی که تا همین دیروز صدای‌شان از اتاق و آشپزخانه شنیده می‌شده، حتما سخت است. خانه خالی شده از دلخوشی و زن و دختر کیلومترها دورتر هستند. وقتی سال‌ها عاشقانه زندگی کرده باشی و هر سال عکس‌های عروسی‌تان را تجدید چاپ کرده باشی و یک دختر شیرین زبان تو دل برو داشته باشی، این سختی چند برابر است. حامد با چشم‌هایی که از گریه ورم کرده‌اند به خانه خالی می‌رسد و تنهایی مثل پتک توی سرش می‌خورد. قرار است تنها باشد.

بدون شعرهای دخترک و بدون چشم‌های زنش. هنوز خانه از بوی مسافرها خالی نشده که ماجرا شکل دیگری می‌گیرد. پرده از ساده‌اندیشی حامد برداشته می‌شود. حالا او مردی نیست که زن و بچه‌اش مدتی به خارج از کشور رفته‌اند که بتوانند اقامت بگیرند. حامد مردی است که قال گذاشته شده. ماجرا این است که حامد سال‌ها با دروغ زندگی کرده و هیچ حواسش به دور و برش نبوده. مدام زنگ می‌زند و با زنش و دیگران حرف می‌زند تا به دو دلی‌ها و شک‌هایش پایان دهد، اما دلش راضی نمی‌شود به زندگی عاشقانه‌شان شک کند. از طرفی صدای دخترش مسحورش می‌کند و دلتنگی تا مرز خفگی آزارش می‌دهد.

شعر می‌خواند و تنهایی برای دخترش جشن تولد می‌گیرد. دختری که در قاره‌ای دیگر و دور از آغوش اوست. وقتی اجازه می‌دهد این تیزی قلبش را آنقدر بخراشد که کند شود خشم و نفرت و بد دلی جای خودش را به استیصال می‌دهد. حامد دور است و هیچ کاری از دستش بر نمی‌آید. نمی‌تواند برود و از همه چیز سر در بیاورد و دست دخترش را بگیرد و بیاورد در خانه‌اش. حامد نمی‌تواند اطمینان داشته باشد؛ به هیچ‌چیز جز این‌که تنها مانده. خیلی طول می‌کشد تا به این نتوانستن عادت کند. به این سرنوشتی که فکرش را هم نمی‌کرد. به این تنهایی عمیقی که تمام خانه و زندگی‌اش را گرفته و او را تبدیل به مردی فریب‌خورده و پدری نگران و دلتنگ کرده است، اما خیلی زود موهایش سفید می‌شود و یاد می‌گیرد داد نزند و آرام و تنها غصه بخورد.

تنها دو بار زندگی می‌کنیم‌ /‌ بهزاد بهزادی (1386)

ماجرا از این قرار است که سیامک ـ که در زمان دانشجویی به دلایل نامعلومی از دانشکده پزشکی اخراج شده است ـ تصمیم می‌گیرد بعد از سه روز درست در روز تولدش از شر خودش خلاص شود. برای همین هم در شهر دوره می‌افتد و همه کارهای نکرده‌اش را انجام می‌دهد. همه برنامه‌ها آن‌طور که سیامک می‌خواهد در حال انجام‌شدن است که دختری ـ نگار جواهریان ـ کوله‌اش را در مینی‌بوس مرد جا می‌گذارد و همه محاسبات مرد را تغییر می‌دهد. «تنها دو بار...» هم از آن فیلم‌هایی است که در نهایت و در زیر لایه‌های قصه اصلی داستان تنهایی مردی را نشان می‌دهد که در خانه‌ای بی‌نور و رنگ زندگی می‌کند. المان‌هایی که حالا کارگردان‌ها و فیلمنامه‌نویس‌ها وقتی بخواهند درباره غم، تنهایی و دلزدگی فیلم بسازند سراغش می‌روند.

چیزهایی هست که نمی‌دانی / فردین صاحب‌زمانی (1389)

داستان این فیلم در مورد راننده آژانسی به نام علی است که فیلم در مورد زندگی وی به صورت چند اپیزود ساخته شده است. البته روایت فیلم به این سرراستی که در این خلاصه داستان خواندید، نیست و نوع روایت فیلم تبدیل به نقطه اتکای آن و برگ برنده صاحب‌زمانی می‌شود. او قصه‌ای آشنا را با بیانی تازه‌تر روایت کرده و فرم را بخوبی در خدمت اثر درآورده‌ است به شکلی که ضعف‌های فیلمنامه هم از این طریق کمتر به چشم می‌آید. ما در همان سکانس‌های اول فیلم با مردی آرام و کم‌حرف مواجه می‌شویم که با کمترین دیالوگی مسافرانش را به مقصد می‌رسد، در خانه‌ای با لوکیشن نامعلوم تنهایی سر میز دو نفره‌ای می‌نشیند و انگار جیره آن روزش را می‌خورد و وقتی روز تمام می‌شود، دوباره فردا همه این کارها را از سر می‌گیرد. «چیزهایی هست که نمی‌دانی» در دل روایت کلی‌اش، خرده‌داستان‌های فراوانی دارد، اما کلیت داستان نه درباره تنهایی مرد که درباره تغییر نگاه به زندگی است، زندگی‌ای که هر کسی بخشی از آن را نمی‌داند.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها