جرقه استرس در مغز میخورد، اما خیلی سریع به سمت قلب میرود و فشار خون و تپش قلب و تپیدنهای نبض را بالا میبرد و پس از آن معده و دستگاه گوارش را درگیر میکند و سرانجام به سردرد، سرگیجه، لرزش بدن و تعریق منجر میشود.
حالا هر چقدر استرس شدیدتر و طولانیتر باشد، این عوارض نیز شدیدتر و دامنهدارتر میشود و بعید نیست بزودی بیماریهای قلبی ـ عروقی، پوستی، تنفسی، گوارشی و انواع سردردها آغاز شود.
علم پزشکی میگوید: استرس میتواند موجب ریزش مو یا سفید شدن تارهای آن شود یا سبب بروز بیخوابی، کابوس دیدن، افسردگی و نوسانات خلقی شود.
استرس میتواند زخمهای دردناکی را نیز در دهان ایجاد کند یا سبب دندانقروچه، قفل شدن فک، خشکی دهان، مشکلات بلعی و لکنت زبان شود.
بدندرد و دردهای عضلانی نیز از معمولترین پیامدهای استرس و اضطراب است، همانطور که پزشکان، اختلال در عملکرد شناختی، اختلال در عملکرد تیروئید، برهمخوردن تعادل قند خون، کاهش تراکم استخوان و کاهش بافت عضلات را از عوارض ایجاد احساسات منفی در بدن میدانند.
اما استرسی که ناشی از نفرت و کینه ورزیدن نسبت به آدمها است، تاثیرش بیشتر از عوارضی است که بر جسم تحمیل میشود.
متنفر بودن از دیگران، آرامش را از ما میگیرد و کسی که آرامشش را از دست بدهد، برای اینکه دوباره به آرامش برسد به هر کاری دست میزند که اغلب نیز راههای رسیدنش به آرامش اشتباه است و به استرس بیشتر منتهی میشود.
بدترین حسی که در اثر کینه ورزیدن به دیگران ایجاد میشود، احساس گناه است، چون ما آدمها برای نفرت داشتن از هم خلق نشدهایم، بلکه ماهیت نفس ما بر محبت کردن و محبت دیدن استوار است، به همین علت وقتی از کسی متنفر میشویم، هرچند در ظاهر به زشتی رفتارمان اعتراف نمیکنیم و برای موجه جلوه دادن نفرتهایمان دست به توجیه کردن میزنیم، اما در عمق وجودمان میدانیم رفتار و حرکاتمان پسندیده نیست.
حتما به همین علت است که دچار عذاب وجدان و احساس گناه میشویم؛ احساسی که عوارض آن بر جسم کمتر از استرس نیست.
در طب مدرن البته به تاثیر احساس گناه بر سلامت بدن توجه چندانی نمیشود، اما طب سنتی به این موضوع زیاد میپردازد که ارتکاب آدمها به گناه آنها را از خدا دور میکند و دور شدن از خداوند منشأ اضطراب، افسردگی و غم و اندوهی دائمی است.
این موضوع البته در دنیای پزشکی مدرن نیز بویژه در کشورهایی که پژوهشهای روانشناسانه در آن رونق دارد، مورد توجه است به طوری که در سال 1985 میلادی در دانشگاه «هاروارد» در اینباره تحقیقی انجام شد که نشان داد مهمترین عامل ایجاد سرطان، بیماریهای عفونی، بیماریهای روماتیسمی و تمام اختلالات سیستم ایمنی ناشی از غم و غصه و اضطراب است.
با این حال، نفرت اگرچه حسی قدرتمند است، اما آنقدر نیرومند نیست که بتواند عشق و دوستی را مغلوب کند. این موضوع را سالها پیش پژوهشگران دانشگاه «کولگ» لندن مورد آزمایش قرار دادند و پس از مدتها تحقیق صحت آن را تائید کردند.
آنها با مطالعه روی 17 زن و مرد و نشان دادن تصاویری که نفرت و عشق را در آنها ایجاد میکرد، تغییرات مغزیشان را مورد بررسی قرار دادند و به این نتیجه رسیدند در مغز انسان، مداری به نام «مدار نفرت» وجود دارد که عشق نیز دقیقا در همین مدار ایجاد میشود. البته این دانشمندان نشان دادند اگرچه عشق و نفرت در یک مدار تولید میشود و جریان مییابد، اما احساس نفرت همواره با قضاوتهای منفی همراه است، در حالی که در عشق هیچ قضاوت منفی اتفاق نمیافتد.
از نتایج این تحقیق، نتیجهای دیگر نیز حاصل شد و آن اینکه مرز میان نفرت و عشق به اندازه مو باریک است، یعنی عشق و نفرت قابلیت تبدیل شدن به یکدیگر را دارد. پس ما نیز میتوانیم با استفاده از یافتههای این پژوهش یک نتیجه مطلوب بگیریم و بگوییم اگر عشق میتواند تحت تاثیر شرایطی خاص به نفرت تبدیل شود، پس نفرت نیز اگر زمینهاش مهیا شود، میتواند به عشق مبدل شود و این همان چیزی است که همه آدمهای کینهتوز به آن نیاز دارند.
البته همه میدانیم که غلبه بر نفرت، کاری سخت است، اما باید باور کنیم که دور شدن از این حس آزاردهنده کاری محال نیست؛ مثل همه کسانی که با توسل به این جمله ثابت کردهاند دیوارهای نفرت آنقدرها هم که میاندیشیم تسخیرناپذیر نیست: «برای متنفر بودن از کسانی که از من متنفرند زیاد وقت ندارم، چون من گرفتار دوست داشتن کسانی هستم که مرا دوست دارند.»
آوید طالبیان - گروه جامعه
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در استودیوی «جامپلاس» میزبان دکتر اسفندیار معتمدی، استاد نامدار فیزیک و مولف کتب درسی بودیم
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد