در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
علی سرابی بازیگر نقش بهرام در سریال «سهمی برای دوست» هم یکی از بازیگران باتجربه و شناختهشده در دنیای تئاتر است که این روزها اولین تجربه بازیش در سریال را روی آنتن شبکه دو میبینیم. سرابی دارای مدرک کارشناسی بازیگری از دانشکده هنر و معماری تهران است.
او پیش از این در نمایشهایی مانند هشتمین سفر سندباد (کیومرث مرادی)، مهمانسرای دو دنیا (سهراب سلیمی)، پیچ تند (کتایون فیضمرندی)، غولتشنها (حمید پورآذری)، کابوسهای یک پیرمرد بازنشسته خائن ترسو (نادر برهانی)، خشکسالی و دروغ، ماه در آب، ماچیسمو (محمد یعقوبی) و چند نمایش دیگر ایفای نقش کرده و برنده چند جایزه از جشنوارهها و مسابقات مهم شده است.
پیش از این فعالیت شما بیشتر در زمینه تئاتر بوده است. این اولین تجربه کارتان در زمینه تصویر است؟
خیر قبلا در چهار پنج فیلم کوتاه و تلهفیلم بازی کردهام. با منوچهر هادی و مهدی گلستانه دو تلهفیلم کار کردهام که در یکی از آنها نقش اصلی را داشتم. اما تجربه اساسی و حرفهای من همین سریالی است که در حال پخش است.
کار سینمایی هم انجام دادهاید؟
بله، در فیلم «اشکان و انگشتر متبرک» ساخته شهرام مکری بازی کردهام که هنوز اکران نشده است.
تلهفیلمهایی که بازی کردید، کمدی بودند؟
نه، جدی بودند.
در تئاتر چطور؟
در تئاتر همه گونهها را تجربه کردهام. کارهای جدی، کمدی، خیالپردازی و غیره. فکر میکنم بازیگر باید بتواند در هر ژانر و گونهای بازی کند.
شاید کسی شما را با تلهفیلمهایتان نشناسد، اما نقشتان در سریال سهمی برای دوست معرف شماست. بیشتر بازیگرانی که وارد کار کمدی میشوند، دیگر در نقش جدی پذیرفته نمیشوند. فکر نمیکنید این کار، شما را به عنوان یک بازیگر کمدی معرفی کند؟
به نگاه بازیگر بستگی دارد. دو ماه که از شروع این کار گذشته بود، سریال دیگری را شروع کردم که یک کمدی ـ درام ویژه است. دارای شخصیتهای کاملا جدی است که در موقعیتهای طنزآمیز قرار میگیرند. در سهمی برای دوست با همفکری کارگردان تصمیم گرفتیم شهرام یک شخصیت کمدی ـ فانتزی داشته و کمی غلوآمیز باشد و برای اجرای نقش سراغ تیپهای ناآشنا برویم. در کنار این سریال پیشنهادهای دیگری برای بازی در سریالهای طنز داشتم، اما آنها را نپسندیدم و نپذیرفتم. یکی از دلایلی که آن نقشها را قبول نکردم، همین بود که نمیخواستم به عنوان یک بازیگر کمدی شناخته شوم. در تئاتر این را جا انداختهام. هم پیشنهاد کار کمدی دارم و هم جدی. هر دو را هم قبول میکنم. فکر میکنم در عرصه تصویر هم میتوانم این کار را انجام میدهم.
اما بیشتر بازیگرانی که در کارهای کمدی حضور دارند، دیگر نمیتوانند در کارهای جدی موفق عمل کنند. حتی اگر در یک سریال جدی بازی کنند، باز هم در نقشی بازی میکنند که خصوصیات طنزآمیز دارد.
ما بازیگران خوبی داریم، اما بیشتر از آن بازیگرانی داریم که چندان توانا نیستند، اما پرکار هستند. اما من سعی میکنم از استادانی مثل آقای پرستویی یاد بگیرم چگونه نقشهایم را انتخاب کنم. ایشان در فیلم کمدی نقش کمدی و در فیلم جدی نقش جدی را بازی کردهاند. بازیگر اگر توانا باشد میتواند این کار را انجام دهد. فقط بحث این است که چطور خودش را معرفی و تثبیت کند. مهم این است که وقتی نویسنده فیلمنامهای را مینویسد، شما به عنوان یک بازیگر در ذهنش باشید. وقتی نویسنده قبول کند که یک بازیگر هم میتواند در نقشهای طنز خوب عمل کند و هم جدی، نقشهای متفاوتی برای او در نظر گرفته میشود.
لازمه این اتفاق این است که شما نمونهای از هر دو گونه در کارنامهتان داشته باشید و با توجه به این که بازی در دو سریال طنز را پشت سر هم قبول کردهاید این مسیر برایتان سختتر میشود.
کمی سخت میشود. سریال دوم را به این دلیل انتخاب کردم که متن ویژهای داشت که به نظرم بسیار نو آمد.
چطور شد بازی در سهمی برای دوست را قبول کردید؟
تیرماه سال گذشته از دفتر آقای مفید تماس گرفتند و فیلمنامه را که پنج یا شش قسمتش نوشته شده بود برایم فرستادند. بعد در جلسهای که با آقای اطیابی (کارگردان) داشتیم، گفتند دوست دارند در طراحی نقش همفکری کنم و شمایل جدیدی به وجود بیاورم. فیلمنامه هم تا حدود زیادی توجهم را جلب کرده بود. آن زمان یکی دیگر از دوستان بازیگر نقش مقابلم یعنی اسماعیل را بازی میکرد. او به من گفت با توجه به وسواسی که در انتخاب نقش داری، این نقش مناسب توست. بعد از آن به مدت چند ماه به خاطر مشغلههای کارگردان کار متوقف شد. بعد که دوباره شروع به کار کردیم، بازیگر قبلی درگیر سریال دیگری بود و نتوانست در این کار حضور پیدا کند و بعد اشکان خطیبی جایگزین او شد که دوست قدیمی و همدانشگاهی هستیم.
چقدر این اختیار را داشتید که در طراحی نقشتان دخالت کنید؟
آقای اطیابی اجازه تام به من و اشکان داد که حتی در متن هم دخالت داشته باشیم. جلساتی با تهیهکننده و کارگردان و به صورت خصوصی با نویسنده برگزار کردیم، پیشنهادات خودمان را ارائه کردیم و فیلمنامه هم دستخوش تغییراتی شد، البته با حفظ محور اصلی داستان.
قرار بود این سریال در ایام عید پخش شود؟
بله، اما خوشحالم که این اتفاق نیفتاد. چون آن زمان برای پخش این سریال مناسب نبود.
حالا از این که سریال به صورت هر شب پخش میشود راضی هستید؟
از ایده پخش سریالها به صورت پخش هر شبی استقبال نمیکنم. دوست دارم حتی اگر شده یک شب، ولی فاصلهای بین قسمتها باشد. فکر میکنم اینطور تاثیر بیشتری دارد.
در مورد طراحی نقش صحبت کردید. بهرام آدمی است که میتوان فهمید در دنیای درونی و شخصی خودش سیر میکند. شما در ساختن دنیای درونی او چقدر موثر بودید؟
به بهرام آن طور که در فیلمنامه آمده، میشد از زوایای دیگری هم نزدیک شد. این نگاه و خواست خودم بود که بهرام دارای این خصوصیات و شمایل باشد. سعی میکردم در مورد هر چیزی که به نقش مربوط است نظر بدهم. خیلی تمرین کردم تا بتوانم از بهرام شمایلی بسازم که نمونه عینی و بیرونی از او کمتر دیده باشیم و در عین حال تبدیل به لوده نشود. به زندگی و پیشینه او خیلی فکر کردم، به این که در آینده میتواند چه شخصیتی به خود بگیرد، خواستهها و آرزوهایش، دلخوشیها و عادتهایش چیست و... مجموع اینها بود که بهرام را ساخت که الان بشود گفت او دنیایی شخصی دارد که از طرز رفتارش معلوم است. در کنار اینها توجه کردم که روی یک خصوصیتش بیش از حد تمرکز نکنم. چون این کار باعث میشود شخصیت به لوده بودن نزدیک شود. اما نکتهای که کمی محدودم کرد این بود که داستان بهرام از یک جا کمی کمرنگ میشود و فیلمنامه بیشتر به داستان اسماعیل میپردازد. میشد برای بهرام اتفاقات بیشتری را هم در نظر گرفت.
تعریف خودتان از شخصیت بهرام چیست؟ او را چگونه آدمی میبینید؟
همانطور که در خط اول فیلمنامه نوشته بود، آدمی ساده و غوطهور در رویاهای خودش. او را آدمی خیالپرداز میبینم که مرتب در افکارش میبیند ثروتمند شده، خانه و زندگی و همسر و فرزند دارد.
که اتفاقا آنچه بهرام در خیالش میپروراند عجیب و غریب نیست. او به دنبال یک زندگی متوسط و استاندارد است.
دقیقا. برای مثال صحنهای در قسمتهای قبلی بود که بهرام از اسماعیل میخواهد اجازه دهد او به عنوان راننده در کنارش باشد و بعد از مدتی برایش از دختری که مد نظرش است، خواستگاری کند. اما اسماعیل همین خواسته کوچک او را هم قبول نمیکند و بعد از آن بهرام در مسیر کار خلاف قرار میگیرد.
حرکات چهره بهرام را چطور طراحی کردید؟
سرابی: از آقای اطیابی به خاطر اعتمادشان متشکرم. مخالفتهایی وجود داشت که چرا نقش اصلی را به کسی میسپارند که مردم او را نمیشناسند. فکر میکنم موفق شدم کاری را که میخواستم انجام دهم
این اشتباه است که بازیگر برای حرکات چهرهاش برنامهریزی کند. در خیابان بینهایت آدم میبینید که از نظر ظاهری و حرکات با هم متفاوت هستند. هر کدام از این آدمها با حرکات مختص خودش میتواند ظرفی برای پذیرفتن خصوصیات بهرام باشد. نقشی شبیه بهرام را در تئاتر بازی کرده بودم. برای به وجود آوردن حرکات بهرام به آن نقش مراجعه کردم، خصوصیات آن نقش را هم از آدمی که به صورت گذرا در خیابان دیده بودم اقتباس کرده بودم. در تمرینهای مکرری که داشتم نوع میمیک و صدای بهرام به وجود آمد. پیشنهاد گریم متفاوتی که از سوی طراح گریم داشتم هم بسیار عالی و نزدیک به آنچه خودم فکر کرده بودم، بود. در گریم چهار دندان جلو برایم گذاشتند که هم میمیک چهرهام را تغییر داد، هم به طرز عجیبی بر تلفظ و صدایم تاثیر گذاشت.
بعضی وقتها بهرام با اسامی و اصطلاحاتی آشنا میشود که درکی از آنها ندارد. در این شرایط آن کلمه کلیدی را چند بار زیر لب تکرار میکند. این حرکت را به صورت اتفاقی انجام دادید یا برایش برنامهریزی داشتید؟
به این فکر کردم که این آدم خیلی کودکانه و بچهسال است. بچهها معمولا این خصوصیت را دارند. اگر قهر کنند، میبینید زیر لب غر میزنند یا آنچه میخواهد را اول برای خودش میگوید، تکگویی میکند و بعد به شما انتقال میدهد. این کار به کودکانه بودن این آدم خیلی کمک میکند.
تکیهکلامها چطور به وجود آمدند؟
به هیچکدامشان فکر نکردم. در نظر نداشتم حتما تکیهکلامهای زیادی داشته باشم. فکر میکنم وقتی تکیهکلامی را مرتب تکرار کنیم، مثل اتفاقی که به وفور در سریالهای نود شبی میافتد، نقش کاملا در ورطه تیپ میافتد. دیگر هر کسی بخواهد آن نقش را به یاد بیاورد آن تکیهکلام را استفاده میکند نه این که در مورد رفتار آن نقش توضیح دهد.
این مساله چه اشکالی دارد؟
اشکالی ندارد، ولی فکر میکنم این نوع بازی که مدنظر خودم است خاص و بدیعتر است. دوست دارم تماشاگر چیزی را ببیند و دوست داشته باشد آن را تکرار کند، اما نداند چطوری و کدام قسمت بازی را باید تکرار کند.
در حالی که وقتی تکیهکلام به وجود آمد، دیگر برای تماشاگر دستیافتنی میشود. برای مثال یکی از دروس پایه مدارس بزرگ بازیگری این است که وقتی بازیگر یک صحنه ناگوار را بازی میکند، بهترین بازی این است که با میمیک و حالت چشمها تماشاگر را به این مرز برسانی که میخواهی گریه کنی، منتظر شود که اشک تو راهبیفتد، بعد نگذاری این اتفاق بیفتد. این همیشه در ذهن تماشاگر میماند. اما وقتی گریه کنی و اشک ببارد، انرژی تخلیه میشود. اینها تئوری هستند و در عمل چندان به اینها فکر نکردم ولی در رفتارهایم تاثیر گذاشتهاند.
خیلی وقتها تکیهکلامهایی پیشنهاد میشد، اما خودم حواسم بود که یک لحن و حالت را در هر قسمت به وفور نداشته باشم. مثلا یک بار در یک قسمت آن کار را انجام دهم. این را در فیلمنامه هم مینوشتم که خاطرم بماند. در واقعیت هم یک آدم طبیعی را نمیبینیم که مثل آنچه در سریالها هست، یک تکیهکلام را بارها و بارها تکرار کند.
شما هم که نمیخواستید نقشتان به آدمهای واقعی نزدیک شود؟
بله، درست است چون داشتیم فانتزی کار میکردیم. در عین حال در این محیط زندگی میکند، فارسی صحبت میکند و باید از واقعیت جامعه خودش تاثیر گرفته باشد. برای مثال موتور بهرام پیشنهاد خودم بود. خواستم موتوری داشته باشد که کابین همراهش باشد. چون فکر میکردم این شمایل میتواند به کمدی و تعریف شخصیت بهرام کمک کند. او از قشر ضعیف اجتماع است، تنها داراییاش موتورش است و آن را هم تزئین میکند، سوت و عینک مخصوص برایش تدارک میبیند. اما اصل موتور سوار شدن در خیابان برای ما چهرهای طبیعی و آشناست و این طور نیست از وسیلهای استفاده کنیم که مردم زیاد با آن سر و کار ندارند. یعنی در عین فانتزی بودن سعی کردیم واقعیت را هم حفظ کنیم.
تفکر غالب این است که بهترین خصوصیت نقش میتواند واقعی بودن او باشد. هرچه شخصیتی بیشتر شبیه آدمهایی باشد که نمونهشان را دیدهایم، بیشتر پسندیده میشود. بهرام چندان این طور نیست. نگران نبودید او با این خصوصیات پذیرفته نشود؟
در یک سریال چند قسمتی، طراحی نقش برای تمام آن کار انجام میشود. برای مثال در سریال «چک برگشتی» نقشی که هومن برقنورد بازی میکرد شاید ابتدا بیننده را متعجب میکرد، اما او نقش را برای 13 قسمت طراحی کرده بود. در قسمتهای بعدی تماشاگر او را با خصوصیات خودش میشناسد و میپذیرد یا اگر یک آدم غیرطبیعی را در خیابان ببینید، به او نگاه میکنید و رفتارش برایتان عجیب به نظر میرسد، اما اگر مدتی با او زندگی کنید، دیگر خصوصیات او را میپذیرید و برایتان آشنا میشود. بعضی نقشها نیاز دارند خاص شوند، البته معقولانه ساخته و پرداخته شود و این فرصت را بدهی تا طی چند قسمت برای بیننده جا بیفتد. اساسا هم قصد و غرضمان این بود که یک شخصیت فانتزی بسازیم، اما سعی کردیم کاری نکنیم که از یک طرف بام بیفتیم، سعی کردیم مرز بین فانتزی و واقعی بودن را رعایت کنیم. میخواستم تماشاگر بگوید من نمونهای از این آدم ندیدهام اما به عنوان یک آدم ساده قبولش میکنم.
تضادی که بین بهرام و اسماعیل وجود دارد هم باعث برجسته شدن خصوصیات او میشود. اسماعیل رفتاری طبیعی و کاملا واقعگرایانه دارد. این تقابل چطور روی شما تاثیر گذاشت؟
وقتی این دو نقش کنار هم قرار میگیرند تفاوتهایشان بیشتر معلوم میشود. این خواسته هر دویمان بود که این تفاوت را نشان دهیم. اسماعیل برادر بزرگتر است، تحصیل و ازدواج کرده، اما بهرام انگار در سنین نوجوانی متوقف شده، عاشق کودکانه رفتار کردن است. در واقعیت هم آدمهایی را داریم که رفتار کودکانهشان را حفظ کردهاند و به اصطلاح کودک درونشان زنده است. بهرام کمی فانتزیتر شده این آدمهاست.
آیا عاقبت بهرامی که در ذهنتان ساخته بودید از کار در آمد؟
همه نقشها را به چشم تجربه نگاه میکنم. سعی میکنم شیوه جدیدی امتحان کنم و ببینم نتیجهاش چه میشود. این که خوب میشود یا نه چندان برایم دغدغه نیست.
تا به حال شده در زندگی شخصی و فارغ از محیط کار، با شخصیت بهرام زندگی کنید تا بتوانید واکنشها و رفتارهای او را در شرایط مختلف بشناسید؟
قطعا همین طور است، غیر از این نمیتواند باشد. برای این نقش مدت طولانی تمرین کردیم. در آن زمان در خانه و خیابان سعی میکردم بهرام باشم. روزهای زیادی هم بود که از نقش ناامید شدم و با خودم گفتم اصلا خوب نیست. اما باز سعی کردم با او زندگی کنم و به او نزدیک شوم تا او را در شرایط مختلف بسنجم و رفتارهایش را بشناسم. با خودم فکر میکردم اگر یک آرایشگر باشم، وقتی میخواهم یک تکه کاغذ را با قیچی ببرم، قیچی را چطور دست میگیرم. بعد سعی کردم مثل آرایشگرها قیچی را دست بگیرم.
برای رفتارهای اینچنینی از تخیلتان کمک گرفتید یا از نمونههای عینی؟
در مرحله اول تخیل. همیشه تخیل بزرگترین کمک برای یک بازیگر است. اصولا در هر هنری تخیل الهامبخش و تاثیرگذار است. بعد از آن هم با دقت در رفتار نمونههای خارجی نکاتی را دریافت کردم.
در کارتان بداههپردازی هم داشتید؟
خیلی زیاد. بر متن متکی بودیم اما تغییراتی هم به صورت بداهه در آن انجام میدادیم. خصوصا در صحنههایی که با اشکان بازی داشتم، متن را میخواندیم، بعضی از نکات را حذف میکردیم، نکات دیگری را اضافه میکردیم، اما بداههپردازیمان این طور نبود که فقط خط اصلی داستان را در نظر داشته باشیم و طبق آن خودمان بداههپردازی کنیم. اگر میخواستیم بداههای بگوییم هم قبلا برایش برنامهریزی میکردیم و وقتی جلوی دوربین میرفتیم سعی میکردیم به آنچه قبلا فکر کرده بودیم، پایبند باشیم اما به هر حال ناخودآگاه ممکن است بعضی از اتفاقات خارج از برنامه رخ دهد. مثلا یکی از خاطرات جالبی که در طول کار رقم خورد، صحنهای بود که روبهروی آقای شریفینیا نشسته بودم و او صحبت میکرد. در شرایطی که بهرام کاملا مسحور شخصیت او و غرق در افکار و رویاهای خودش بود، گفت: هستی یا نه. لحظهای سکوت کرد و بدون این که برای این کار تمرینی صورت گرفته باشد و به صورت کاملا بداهه فریاد زد هستی؟ من واقعا ترسیدم. یکدفعه ناخودآگاه بغضم گرفت و گفتم میخوام برم خونهمون. آقای اطیابی کات دادند و همه از خنده رودهبر شدند. آن لحظه خیلی ناب بود چون کاملا واقعی بود.
نظرتان در مورد حضور راوی در این سریال چیست؟
ایده خیلی خوبی است، اما نقدهایی هم وجود دارد. در واقع میبایست در مرحله نگارش پرداخت بیشتری صورت میگرفت. با وجود این هنوز راوی را دوست دارم، بخصوص با اجرای دلنشین سیامک انصاری. گاهی چیزهایی میگوید که به پیشبرد داستان کمک میکند. از قبل که به راوی فکر میکردیم این پیشنهاد را هم مطرح کردیم که او به صورت تصویری، به عنوان کسی که به داستان احاطه دارد، از جایی وارد داستان شود و کارهایی را برای نقشها انجام دهد و در نهایت ببینیم این داستان را راوی تعریف میکند و در ذهن او جریان دارد. آن وقت میتوانستیم لزوم حضور او را بهتر بفهمیم.
از گروهی که با آنها کار کردید راضی هستید؟
خیلی، چون گروهی بودیم که همدیگر را از چند سال قبل میشناختیم و با هم دوست بودیم. حسن کار این بود از بچههای تئاتر در آن خیلی استفاده شده که مطمئنم در نوع بازی دیده میشود. چون تئاتر بضاعت بسیاری دارد و همین حالا هم بازیگرانی را به عرصه تصویر معرفی کرده که نوع و سطح بازیگری را ارتقا دادهاند.
کار تئاتر را با همان جدیت و پافشاری سابق انجام خواهید داد؟
قطعا بله.
در کار تئاتر جامعه مخاطبان شما مختصرتر هستند، اما وقتی کار تصویر انجام میدهید احتمالا مردم در کوچه و خیابان هم شما را میشناسند. این جذابیتهای کار تصویر باعث نمیشود ترجیح بدهید مدتی در این عرصه فعالیت کنید؟
این جمله را خیلی قبول دارم که کسی سراغ بازیگری میرود که عاشق دیده شدن و شهرت است. اگر کسی این را انکار کند، یا دروغ میگوید یا اشتباه میکند. من هم از این قاعده مستثنا نیستم. دو کار جدی تصویری را پشت سر گذاشتم که برای هر دوی آنها زحمت زیادی کشیدم. قبل از این دو کار میدانستم تئاتر را خیلی بیشتر دوست دارم و بعد از این دو، کاملا مطمئن شدم که فضای تئاتر برایم جذابیت و لذت فوقالعاده بیشتری دارد. تئاتر یک هنر فاخر است که به صورت زنده و بیواسطه شکل میگیرد و من رهایش نخواهم کرد. دوست دارم در سال یکی دو کار تصویری داشته باشم اما حرفه من تئاتر است.
اگر چیزی به عنوان نکته آخر در ذهن دارید بفرمایید.
از آقای اطیابی به خاطر اعتمادشان متشکرم. مخالفتهایی وجود داشت که چرا نقش اصلی را به کسی میسپارند که مردم او را نمیشناسند. اما حمایت و اصرار و اعتماد آقای اطیابی بود که باعث شد بتوانم در این کار حضور داشته باشم. فکر میکنم موفق شدم کاری را که میخواستم انجام دهم.
شروین شجریکهن - جامجمدر گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد