
گزارش میدانی جامجم از بازار امینحضور تهران
فقط حسرت برمیانگیخت، حسرت کودکی که رفته بود، بیخداحافظی و میدانستیم که بازیگوشتر از آن است که دیگر گذرش به کوچههای بزرگسالی بیفتد و البته لجبازتر از آن که برگردد و نیمنگاهی به ما بیندازد و تازه آنوقت پی بردیم که چقدر لالاییهای حزنانگیز مادر، خواب را شیرین میکرد و بازوان پدر محکمترین آغوش دنیا را داشت و ما به پشتوانه آن دو با پاهای کوچکمان سرنوشتی را میپیمودیم که از آن ترسی به دل نداشتیم.
با بازیهای وقت و بیوقتمان دنیا را به بازی میگرفتیم، در زمستان بستر سپید برف را تکه پاره میکردیم، در دستان گرممان گلولهاش میکردیم و با شلیک به یکدیگر میرایی زمستان را به تمسخر میگرفتیم.
آببازیهای ناتمام تابستانه هم بود که سوزندگی خورشید را بیاثر میکرد و صدای خندههای بیخیالانه هیاهوی عظیم دنیا را به زمزمهای خفیف تبدیل میکرد و در عوض این هیاهوی ما بود که آسایش از همسایه میربود، صبر از معلم و طاقت از ناظم، چوب و فلک برپا میشد ترکههای انار خیس میخورد، اما در اثر پافشاری ما بر شیطنت میشکستند چرا که باز فردا ما بودیم و کوچه و شلوارهایی که بازی با توپ آن را پاره میکرد و سرهایی که دوچرخههای چموش آن را میشکست.
از دنیا نمیترسیدیم، چون که قصهها آن را خوشقلب جلوه میدادند و مدادرنگیها بر روزگار نقش خوشآب و رنگی میزدند. در جهان کوچک ما معادلات پیچیده زندگی آسان حل میشد و واقعیتهای پیرامونمان معناهای سادهای مییافتند.
مرگ برای ما نبود برای پیران بود و قرنها از ما فاصله داشت، شر و بدبختی برای دیوان بود و دیوان و غولان و هر چه که وحشت برمیانگیخت به سرزمین افسانهها تعلق داشت.
در جهان ما دورترین اوهام دستیافتنیترین آرزوها بودند چرا که میشد بدون بال پرواز کرد، از آسمان شب ستارهها را چید و بر دیوار اتاق چسباند، فاصلهها معنای دوری نداشتند خیلی زود به هم میرسیدیم، هم به یکدیگر هم به آرزوها.
فکر میکردیم تمام مسائل دنیا با یک خط آخر کتاب داستانها «... از آن به بعد همه مردم خوب و خوش در کنار هم با صلح و صفا زندگی میکردند» حل میشود و با این تفکر خوشبختی چه زود به دست میآمد و هرگز از دست نمیرفت.
غافل از این که دنیایی که بزرگترها برای ما میسازند فقط به اندازه کودکیمان امن است. قد که میکشیم و هر چه که میشویم فیلسوف، متفکر، حقوقدان، فعال صلح و... ناخودآگاه به دنبال احیای جهانی میرویم که کودکیمان را در آن سپری میکردیم.
واقعیت اینجاست که هنوز طعم آرزوهایمان را بر زبان داریم آرزوهایی که روزگاری آن را حقیقتی خوشایند میپنداشتیم اما امروز آن را رویایی که باید برای دستیابی به آن تلاش کنیم، بجنگیم، زخمی شویم تا به آن برسیم.
گزارش میدانی جامجم از بازار امینحضور تهران
نتایج سفر یکروزه بشار اسد به تهران هنوز ادامه دارد
گزارشی از مراسم رونمایی از تازهترین کتابهای انتشارات جامجم
گفتوگوی اختصاصی با داوود میرباقری که از اواخر آذر ۹۸ مشغول ساخت سریال سلمان فارسی است
گفتوگو با حمید ابراهیمی، بازیگر سریال «حکم رشد»
گفتوگو با مجید اسماعیلی، داور برنامه عصر جدید:
گفتوگوی «جامجم» با حمیدرضا قربانی، کارگردان «مغز استخوان»:
موسی جابری، کارگردان مستند «تماشای بهار» در گفتوگو با «جامجم»: