در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
کمیسر رایس پرونده سرقت شرکت اپل بام را بست و باسرعت به طرف محل حادثه حرکت کرد. در آن بعدازظهر گرم خیابانها خلوت و کمتردد بود و از این رو کمیسر خیلی زود و در کمتر از 12 دقیقه جلوی ساختمان 39 که یک ساختمان قدیمی 2 طبقه بود، رسید.در سردر ساختمان تابلو شرکت حسابرسی استاک جلب نظر میکرد. در جلوی ساختمان چند خودرو پلیس و تعدادی از ماموران پلیس یونیفورمپوش دیده میشدند.
کمیسر پس از پیادهشدن از خودرویش نگاهی به ساختمان قدیمی شماره 39 انداخت و با راهنمایی یکی از ماموران پلیس وارد حیاط نسبتا بزرگ ساختمان شد و از آنجا از راه پلهای که به طبقه دوم راه داشت به طبقه فوقانی ساختمان که مرگ ریچارد پولارد در یکی از اتاقهای آن رخ داده بود، رفت.
چند اتاق تودرتو که با پارتیشن از یکدیگر جدا شده بود، جلبنظر میکرد. جسد خونآلود ریچارد در انتهای اتاق و پشت یک میز نسبتا بزرگ دیده میشد. کمیسر به آرامی به جسد ریچارد که غرق در خون روی صندلی قرار داشت نزدیک شد. سر ریچارد به طرز دلخراشی روی گردنش خم شده بود و جوی باریکی از خون از شقیقهاش سرازیر بود. جای شلیک گلوله کاملا در سمت راست شقیقه او دیده میشد و نیمی از سر او متلاشی شده بود. خون پیراهن آبی رنگ او را کاملا رنگین کرده بود. در سمت راست او و روی زمین یک کلت کمری کالیبر 38 مجهز به صدا خفهکن دیده میشد.
کمسیر وقتی اسلحه را به دقت وارسی کرد متوجه شلیک گلوله از آن شد.
وی پس از وارسی اسلحه، آن را داخل یک کیسه پلاستیکی گذاشت و تحویل سروان راین معاون کلانتری داد و دوباره بررسیها را پیرامون مرگ ریچارد ادامه داد. روی میز کار مقتول بسته سیگار، فندک، جاسیگاری که پر از تهسیگار بود، فنجان نیمهخالی قهوه، مانیتور و مقداری وسایل اداری و نیز چند سند اداری دیده میشد. همچنین در کشوهای میز باز بود، ولی در گاوصندوق بزرگی که در کنارش قرار داشت بسته بود که وقتی کمیسر دستگیره در گاوصندوق را پیچاند براحتی باز شد و این امر نشان میداد که در گاوصندوق قفل نشده و باز بوده است.
داخل گاوصندوق تعدادی سند، چک و مقداری پوشههای رنگی دیده میشد که اثری از بههم ریختگی در آن وجود نداشت. داخل اتاق نیز اثری از به هم ریختگی نبود. ضمن این که آثاری از درگیری و ضرب و جرح روی صورت و بدن ریچارد نیز مشاهده نمیشد.
کمیسر پس از اینکه به دقت همه جا را از نظر گذراند گوش به گزارش سروان راین داد. سروان راین که از افسران باتجربه و قدیمی پلیس بود، در قسمتی از گزارش خود گفت: موضوع خودکشی ریچارد کمی عجیب به نظر میرسد. به نظر من این خودکشی خیلی مرموز و پیچیده است.
وی اضافه کرد: ساعت حدود 4 و 30 دقیقه بعدازظهر بود که وقوع این حادثه به ما اطلاع داده شد. کسی که خبر را اعلام کرد، مک خدمتکار شرکت بود. او که بسیار ترسیده بود فقط تکرار میکرد که در شرکت حادثه عجیبی رخ داده و ما نیاز به کمک داریم. با اعلام این خبر، کمتر از 6 دقیقه ماموران ما در محل حاضر و با جسد خونآلود ریچارد در پشت میز کارش مواجه شدند. بلافاصله خودم در محل حاضر و تحقیقات را آغاز کردم. مقتول ریچارد پولارد 37 ساله، مدیرمالی شرکت حسابرسی است که حدود 13 سال است در این شرکت کار میکند. او مرد بسیار جدی، پرکار و در عین حال دقیق و حسابگر بوده و در کار خود صاحبنظر است.
ریچارد در مدت سالها خدمت در این شرکت کوچکترین تخلفی نداشته و کاملا مورد وثوق مدیران شرکت است. بررسیهای ما نشان میدهد که ریچارد در دو سه هفته اخیر بهدلیل مشکلاتی که در حسابرسی شرکت به وجود آمده بسیار افسرده شده بود. ظاهرا علت مشکلات بهوجود آمده به پای او گذاشته شده بود و وی برای تبرئه خودش مدتی بود که بشدت و تا پاسی از شب در شرکت میماند تا تناقضهای به وجود آمده را برطرف و خودش را تبرئه کند. البته مدیران شرکت اذعان داشتند که علت این مشکلات قطعا ریچارد نبوده، بلکه به نوعی اشتباهات در حسابرسی یا شاید سوءاستفاده تعدادی از کارشناسان در امر حسابرسی بوده که البته چون ریچارد پروژه را تایید کرده و بعد از تایید او اختلاف حساب پیش آمده بود، وی درگیر این ماجرا شده و در واقع تقصیرها به پای وی نوشته شده بود.مقتول در تمام این مدت در تلاش بوده که با حسابرسی مجدد مقصر اصلی را پیدا کند و خودش را از وضع پیش آمده نجات دهد.سروان راین یادآور شد: حتی مدیران شرکت حاضر شده بودند که خسارتهای وارده را جبران کنند اما ریچارد مقاومت کرده بود و تاکید داشت که باید وضعیت پرونده روشن و مقصر یا مقصران شناسایی شوند. متاسفانه وضعیت همین پرونده باعث شده بود که ریچارد عصبیتر و تندخوتر شده و ارتباطش با سایر همکاران بدتر از قبل گردد. ضمن اینکه شواهد حکایت از آن دارد که روزهای آخر از قرصهای ضدافسردگی و آرامبخش استفاده میکرده است.
معاون کلانتری منطقه ادامه داد: همانطور که ملاحظه کردید مرگ ریچارد براثر شلیک گلوله به جمجهاش رخ داده و براساس گزارش اولیه پلیس جنایی و نماینده پزشکی قانونی، مرگ بین ساعت 4 تا 4 و30 دقیقه بعدازظهر رخ داده است. ضمن اینکه شلیک از فاصله نزدیک صورت گرفته است.
وی دقایقی به سوالات کمیسر پاسخ داد و آنگاه کمیسر را با سه نفر از کارکنان که در زمان وقوع حادثه در شرکت حضور داشتند، تنها گذاشت. کمیسر به دقت به بازجویی از همه آنها پرداخت. مک که پیرمرد 60سالهای بود، در حالی که صدایش میلرزید به کمیسر گفت: ساعت حدود 4 بعدازظهر بود که وقتی همه کارمندان، شرکت را ترک کردند به دستور آقای هربرت برای خرید عصرانه از شرکت خارج شدم. دقایقی بعد وقتی برگشتم او و جاک سراسیمه و آشفته داخل حیاط بودند. تا مرا دیدند وحشت زده گفتند، ریچارد خودکشی کرده و تصور میکنند مرده است. بعد هم از من خواستند با کلانتری تماس بگیرم.
کمیسر چند سوال از او کرد و سپس به بازجویی از جاک و هربرت پرداخت. هربرت که رنگ به رخ نداشت و سعی میکرد خونسردی خودش را حفظ کند به کمیسر گفت: ساعت حدود 4 بعدازظهر بود که من و جاک از مک خواستیم مقداری خوراکی بخرد. راستش آنقدر مشغول کار بودیم که نتوانستیم ناهار بخوریم. دقایقی بعد از این که مک شرکت را ترک کرد، از طبقه بالا صدای عجیبی شنیدیم؛ صدای شلیک یک گلوله. جا خوردیم. لحظاتی هر دو به هم نگاه کردیم و بعد با ترس و لرز به طبقه دوم رفتیم و آنجا بود که با جسد خونآلود ریچارد بیچاره روبهرو شدیم. او خودکشی کرده بود و هیچ کاری از دست ما ساخته نبود. سراسیمه به حیاط دویدیم و در همان لحظه هم مک از بیرون آمد. موضوع را با او در میان گذاشتیم. بعد هم ماجرا را با اورژانس و کلانتری و مدیر شرکت در میان گذاشتیم.
وی ادامه داد: بیچاره ریچارد که به خاطر مشکلات ناشی از بیدقتیاش در حسابرسی بشدت دچار افسردگی شده بود، بالاخره دست به خودکشی زد. او مرد ضعیفی بود و تحمل کوچکترین مشکلی را نداشت. نمیدانم چرا با این که مدیران شرکت او را بخشیده بودند اما دستبردار نبود و نمیخواست پرونده را بایگانی کند. شاید علتش همین بیماری افسردگی و وسواس او باشد. او جانش را در راه افکار بیمارش از دست داد. روزهای آخر به همه از جمله من تهمت میزد و ما را مقصر میدانست. در حالی که علت همه مشکلات پیش آمده خودش بود.کمیسر از او در مورد مدت زمان حضورش در شرکت پرسید که هربرت جواب داد: حدود دو سال است در قسمت حسابرسی شرکت کار میکند.
کمیسر نیم ساعتی از او بازجویی کرد آنگاه به بازجویی از جاک پرداخت. جاک عین اظهارات هربرت را عنوان کرد و افزود: ریچارد بشدت دچار بیماری افسردگی شده بود و قرص مصرف میکرد. او کاملا به همه چیز بدبین شده بود و باید تحت مراقبت قرار میگرفت. حتی ما از او خواستیم که مدتی به مرخصی برود اما به ما تهمت دزدی زد و ما را متهم کرد که میخواهیم او را از پرونده دور کنیم.
وی ادامه داد: او برای نجات خود و آبرویش دست به این کار زد. کمیسر دقایقی بعد سراغ آقای آماریر مدیر شرکت رفت. وی که مرد میانسال و خودش لباسی بود، ضمن اظهار تاسف از حادثه پیش آمده، ریچارد را مردی کاردان، جدی و کارآمد توصیف کرد و گفت: او مورد اعتماد ما بود و بهطور قطع در مشکلات پیش آمده نقش مهمی نداشته و ما او را بخشیده و خسارت را جبران کردیم، اما او اصرار داشت که در پرونده، فرد یا افرادی را که مقصر هستند، شناسایی و معرفی کند.
آماریر دقایقی به سوالات کمیسر پاسخ داد و در مورد وضعیت شرکت و کارکنان توضیحاتی ارائه کرد. کمیسر پس از بازجویی از وی، یک بار دیگر آنچه را اتفاق افتاده بود به دقت مرور کرد و سپس رو به سروان راین گفت: ریچارد پولارد خودکشی نکرده بلکه به قتل رسیده است و آنگاه دستور دستگیری قاتلان را صادر کرد.شما خواننده عزیز حدس بزنید کمیسر از کجا فهمید ریچارد خودکشی نکرده بلکه به قتل رسیده است، در ضمن قاتلان او چه کسانی بودند؟
اگر ماجرا را به دقت بخوانید حتما متوجه خواهید شد.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد