از تهران حدود 200 کیلومتر راه است تا به روستایی برسی که این روزها در جهان آوازه ای پیدا کرده است. این نام به خصوص در میان سیاست پیشگان و رسانه ای ها بیش از دیگران مشهور است.
کد خبر: ۴۷۶۱۲۴

برخی گمان می کنند در این روستا رویدادهای خاصی در جریان است و بعضی ها هم پا را فراتر گذاشته و تصور می کنند هیچ وقت نباید به آنجا نزدیک شوند. کسانی هم هستند که با شنیدن نام این روستا به یاد فیلم معروف «استاکر» می افتند. این فیلم تارکوفسکی نشان دهنده یک منطقه ممنوعه است و فضایی خاکستری و توهم زا را نشان می دهد.

نام این روستا که یک شبه، شهرت جهانی پیدا کرده و حدود 40 دقیقه از قم فاصله دارد، «فردو» است. نامی که غربی ها با سروصدای بسیار آن را به موضوع هسته ای ایران پیوند داده و کوشیدند تا کشف بزرگ خود را به اطلاع جهانیان برسانند. نام «فردو» حالا دیگر همردیف انرژی هسته ای است.

گفته شد ایران در «فردو» تأسیسات مخفی را راه اندازی کرده است که عملکرد آن برای آژانس بین المللی انرژی هسته ای ابهام برانگیز است. برای نمونه، آسوشیتدپرس که در زمین غرب بازی های خوبی را انجام می دهد و عادت دارد اطلاعات خود را بدون منبع انتشار دهد در گزارشی نوشت: بازرسی اخیر آژانس بین المللی انرژی اتمی از این تأسیسات غنی سازی در نزدیکی شهر قم، این تردید را تقویت کرده که این تأسیسات احتمالاً به عنوان بخشی از برنامه هسته ای نظامی مخفی ایران طراحی شده است.

این دیپلماتها می گویند ایران کار ساخت تأسیسات هسته ای قم را در سال 2002 آغاز کرد، اما در سال 2004 به مدت 2 سال متوقف و در سال 2006 از سر گرفته شد.

این خبرگزاری برای مستند نشان دادن گزارش خود و توجیه نقل قول از دیپلماتهای بی نام و نشان برای متهم کردن جمهوری اسلامی مینویسد: همه این دیپلماتها به اطلاعات آژانس بین المللی انرژی اتمی دسترسی دارند و در ازای صحبت در مورد این موضوعات محرمانه خوسته اند نامشان فاش نشود.

این در حالی است که ایران اعلام کرده راه اندازی این تأسیسات را طبق قوانین به اطلاع آژانس رسانده است و هیچ کار غیر قانونی در تأسیسات «فردو» انجام نمی شود و آژانس از راه اندازی و فعالیت صلح آمیز این تأسیسات مطلع است.
همه این حاشیه ها سبب شد تا من و عکاس روزنامه تصمیم بگیریم به این منطقه ممنوعه که برخی کارشناسان ناشناس(!) معتقدند فعالیتهای نظامی در آن انجام می شود، سری بزنیم.
*

در راه فکر می کنیم چه بلایی سرمان خواهد آمد وبه احتمال فراوان موانع زیادی برای رسیدن به روستای «فردو» مواجه خواهیم شد. به قم که می رسیم راننده خودروی روزنامه پیشنهاد می کند همین جا ناهار بخوریم وگرنه درآن روستا و با آن شرایط،غذایی برای خوردن پیدا نخواهیم کرد.

من هم نگران از شرایط پیش بینی نشده به راننده می گویم بنزین بزند. راننده اما اصرار دارد که بنزین خودرو کافی است و تا برگشتن با مشکل سوخت مواجه نخواهیم شد. اصرار می کنم: دست کم یک چهارلیتری با خودت بردار که بدون بنزین نمانیم.

از قم که بیرون می آییم جاده یکدست بیابان است. حدود 40 کیلومتر راه را طی می کنیم. چند روستا را پشت سر می گذاریم و وارد بخشهای خوش آب و هوای قم می شویم.

پیش خودم می اندیشم باید از چند پست بازرسی عبورکنیم و به چندین نفر درباره علت سفرمان پاسخ بدهیم، اما خبری از ایست و بازرسی نیست. با سرعت جاده را پشت سرمی گذرایم و هیچ کس از ما نمی پرسد کجا می روید. کمی پایین تر از چند نفر آدرس «فردو» را می پرسیم، بدون اینکه تعجبی در چهره آنها ببینیم راهنمایی مان می کنند.

شهر «کهک» را پشت سر می گذاریم و من برای نخستین بار متوجه می شوم «ملاصدرا» فیلسوف نامدار ایرانی، بخشی از زندگی خود را در این شهر که در آن روز و روزگار روستایی خوش آب و هوا بوده، سپری کرده است.

از «کهک» که بیرون می آیی، دوطرف مسیر با تاکهای انگور و درختچه های انار چشمانت را نوازش می دهد. پیداست روستاهای این مسیر، به خاطر همین سرسبزی و همین آب و هوا، مقبولیت خاصی پیدا کرده است. در این میان ویلاسازان هم بیکار ننشسته اند. ویلاها با شیروانی های قرمز و آبی شان، مناظر زیبایی را پدید آورده اند.

سر راه یکی از روستاییان را سوار می کنیم. پیرمرد که منتظر وسیله ای بوده تا دردل این جاده، راهش را کوتاه کند، خوشحال است که با ما همراه شده است. وقتی سراغ «فردو» را از او می گیریم، انگار همه عمرش را آنجا گذرانده باشد، می گوید: «فردو»؟ فردو که همین بالاتر است. سپس شروع می کند به تعریف کردن از آب چشمه های «فردو» و سرسبزی باغ هایش. همه منتظر مانده ایم تا در ادامه حرفهایش، برسد به بگیر و ببند هایی که بخاطر سایت «فردو» در این روستا راه افتاده. اما پیرمرد حرفی نمی زند، در صدایش اما صلابت و سادگی موج می زند. مانند همین کوه های بلندی که قاب پنجره خودرو دیده می شوند.

مشغول نگاه کردن ویلاها و تماشای باغهای تفریحی هستم که پیرمرد با لحن خاصی می گوید:این هم فردو!
با تعجب می پرسیم: کو؟!

پیرمرد روستای تنکی را که در دامنه کوه مقابل مان قرار گرفته، نشان می دهد و می گوید: همین، فردو است دیگر.

باورمان نشده است. کنجکاو، اطرافمان را برانداز می کنیم. از بگیر و ببند خبری نیست. هر چه هست آرامش کوهستان است، دراین بعدازظهر آفتابی.

با خودم فکر می کنم، به یقین، پیرمرد اشتباه کرده است و ما تا رسیدن به این منطقه ممنوعه راه زیادی داریم اما از تصور خودم خنده ام می گیرد.

تابلویی رنگ و رو رفته رسیدن به «فردو» را خبر می دهد. ما ابتدای روستای فردو قرار داریم. روستایی سرسبز اما معمولی.
پیرمرد از خودرو پیاده می شود و راهش را در دل جاده پیش می گیرد. بی آنکه حرفی از انرژی هسته ای گفته باشد، از سانتریفیوژ و کیک زرد. برای مان آرزوی توفیق می کند و می خواهد برود. سماجت خبرنگاری ام گل می کند. می پرسم: عمو! این طرفها تأسیسات اتمی هم هست؟ پیرمرد انگار با سوال آشنایی رو به رو شده باشد، می گوید: اگر گفته اند، حتماً هست. نیاز نیست که من پیرمرد دیده باشم. بعد ادامه می دهد: انرژی هسته ای شما جوانها هستید...

باغهای سرسبز «فردو»

مردم روستای «فردو» با باغهای سرسبز گیلاس، آلو، سیب، یکی از روستاهای نمونه در تولید این نوع میوه ها را ایجاد کرده اند. اهالی این روستا توانسته اند با مهارکردن آبهای زمستانی در استخرهای بزرگ و کوچک، باغهای فراوانی ایجاد کنند که جلوه خاصی به روستا داده است. اما این سنت که توسط پیرمردهای روستا پایه گذاری شده امروزه دارد جای خودش را به فروش باغها به ویلاسازان شهری می دهد.

انگار برای ویلاسازها تفاوتی نمی کند در کلاردشت باشند یا در فردو. این هم از ویژگی های دیگر ما ایرانی هاست که برای فرار از شلوغی های شهر ترجیح می دهیم باغ یا ویلایی در یک روستای خوش آب و هوا داشته باشیم. جالب اینجاست که حرفه خرید و فروش باغ و زمین در این روستا آن قدر فراگیر شده که یکی از اهالی، در همان ابتدای ورود و پس از اینکه متوجه غریبه بودن ما می شود، به تصور اینکه به دنبال خرید زمین آمده ایم، پیشنهاد فروش یک زمین ششصد متری را به ما می دهد.

اجازه بدهید همین جا اعتراف کنم خیلی هم خوشحال می شوم در این روستا زمین و باغی داشته باشم، اما مشکل اینجا است که برای خرید قطعه زمین پیشنهادی مرد روستایی، باید 10 سال حقوقم را یکجا بدهم به آقای فروشنده!

چرا«فردو» لرزه بر تن سیاستمداران غربی می اندازد؟

البته «فردو» تنها به باغهای زیبا شهره نیست. این روستا یکی از روستاهای شهیدپرور ایران به معنای واقعی کلمه است. مردم این دهستان 108 شهید تقدیم انقلاب کرده اند که در میان آنها نام سردارانی مانند شهیدجعفرحیدریان، غلامعلی محمدی، علیرضامحمدی، جواداحمدیان، الیاس فضل الهی و محمد اویسی به چشم می خورد. این تعداد شهید افتخار مردم فردو است. حالا می فهمم چرا مسؤولان سازمان انرژی اتمی، نام «فردو» را برای سایت جدید شان انتخاب کرده اند. فردو و مردم مهربان و متعهدش تجلی و تجسم آرمانخواهی ملت ایران هستند. وقتی از یک روستای کوچک، 108 جوان در خط اول دفاع از کیان انقلاب اسلامی، به شهادت می رسند، چرا نام «فردو» نباید لرزه بر تن سیاستمدارهای غربی بیندازد؟

زیارتگاه «فردو»

در این روستا یک زیارتگاه نیز وجود دارد. آرامگاه امامزاده فردو، بقعه ای ساده و کوتاه است که در بالای تپه ای کوچک و میان گورستان روستا قرار دارد. مردم روستا، این آرامگاه را مدفن 6 تن می دانند.

جلوی در ورودی بقعه، یکی دو سنگ قبر کوچک با تاریخهای 1027 و 1150 هجری قمری و درون گورستان، دو سنگ بزرگ از قرن یازدهم هجری قمری دیده می شود، اما بنای امامزاده چندان قدیمی نیست. معلوم می شود مردم برای حفظ میراث فرهنگی شان دست بکار شده اند و ساختمانی تازه بر آن، بنا کرده اند.

امامزاده فردو، مورد احترام مردم روستای فردو و روستاهای اطراف است. بنای امامزاده بوره (باوره) نیز، در 8 کیلومتری روستای فردو در مزرعه باوره است.

بد نیست این را هم بدانید «فتحعلی اویسی» هم در همین روستا به دنیا آمده است.این چهره مشهور سینما و تلویزیون ایران هم اهل همین دهستان است و حدود 67 سال پیش در یکی از خانه های همین روستا چشم به جهان گشوده است. از نام یکی از شهیدان این روستا پیداست که خانواده فتحعلی اویسی با این شهید بی ارتباط نبوده اند.

جریان جاری زندگی در دل کوه های سربه فلک کشیده

دلم می خواهد با اهالی روستا هم گفت وگو کنم، اما در این ساعت بعد از ظهر و در این روزهای کار، بعید است بشود مرد و زنی را در روستا پیدا کرد. همه سرگرم کار هستند. برمی گردم تا مرد فروشنده زمین را پیدا کنم و با او گپی بزنم، اما او هم رفته و معلوم نیست در کدام گوشه روستا مشغول سرکشی به زمین و آب و درختش است. عکاس اما بیکار نیست و از گوشه و کنار روستا عکس می گیرد. از جریان جاری زندگی در دل این کوه های سر به فلک کشیده. کوه هایی که صلابت آن، خواب دشمنان این مرز و بوم را می آشوبد.
*
در راه برگشت از «فردو» تمام تصورات قبلی ام نسبت به این روستا از بین رفته است. تأسف خوردیم چرا ناهار خود را در قم خوردیم و صبر نکردیم تا نان و ماستی را زیر سایه یکی از درختهای تناور فردو بخوریم. زیر درختهایی که ایستادگی شان، پشت همه بادهای مخالف را خم کرده است.

خودرو به آرامی از کوهپایه های اطراف «فردو» پایین می آید و من به تصورم درباره این روستای زیبا فکر می کنم .عکاس روزنامه خوشحال است که توانسته عکسهای متفاوتی از این روستای زیبا در فصل بهار تهیه کند.

هیچ خبری هم از بمب اتم و نگرانی مردم وجود ندارد. آنچه هست زندگی است که جاری است. آن قدر جاری که به آن حسرت می خوری.
کاش دوربینهای غرب که می گردد تا پنهانی ترین زوایای فعالیتهای هسته ای صلح آمیز جوانان ایرانی را پیدا کند، سری بچرخاند و معنای دقیق انرژی هسته ای را در جان این مردم، در روح این کشور پیدا کند.

کاش بنگاه های بزرگ رسانه ای کمی از آن همه کنجکاوی را که برای دیدن سایت هسته ای فردو دارند صرف دیدن روستای فردو می کردند. شاید آن وقت می فهمیدند سالهاست که بیراهه رفته اند. (قدس آنلاین)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها