گزیده سرمقاله‌ روزنامه‌های صبح امروز

همه‌ساکت! ارگان دولت ناراحت نشود

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود به مهمترین مسال روز کشورو جهان پرداخته‌اند از جمله «چند عکس از مذاکرات بغداد»،«ماجراجویی در تغییرات جغرافیای سیاسی»،«اقتصاد دستوری و پیامدهایش»،«غرب جدی نیست»،«کلید حاکمیت بحرین در دست مردم است»،«طرحی برای انحراف افکارعمومی»،«چالش ریزگردها، ساخته دولت‌ها»،«دولت دهم و مشکلات مردم»،«بازار سیاه و دولت هم کاسه‌اند؟؟»و...که برخی از آنها در زیر می‌آید.
کد خبر: ۴۷۴۱۰۳

کیهان:چند عکس از مذاکرات بغداد

«چند عکس از مذاکرات بغداد»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم محمد ایمانی است که در آن می‌خوانید؛ماراتن 9 ساله مذاکرات هسته ای میان ایران و گروه 1+5 چهارشنبه هفته آینده به ایستگاه بغداد می رسد. طبیعتا هر چه به روز مذاکره نزدیک تر شویم، گمانه زنی ها درباره نتایج این دور از مذاکرات افزایش می یابد. کدام پیش بینی به واقعیت نزدیک خواهد بود؟ آیا این مذاکرات محکوم به موفقیت است آن گونه که بعضی تحلیل گران می گویند؟ یا محکوم به شکست است چنان که تحلیل گران دیگری معتقدند؟ فضای مذاکره مثبت و رو به جلو خواهد بود یا منفی و آمیخته به چالش؟ آیا می توان فرمول روشنی برای توافق یافت یا خیر؟ تیتر رسانه ها در روز پنج شنبه چهارم خرداد-24مه- چه گرایشی خواهد داشت؟ اساسا مذاکرات بغداد را باید از زاویه خرد تحلیل کرد یا با رویکرد کلان نگریست؟

1- بغداد شهر خاطره انگیزی است اما نه صرفا به خاطر گذشته پرفراز و نشیبش. بغداد امروز هم در سیاست جهانی، یک نماد مهم است، کلید واژه ای که انبوهی از داده های فشرده مربوط به جابه جایی معادله قدرت در دنیا را در خود جای داده است. مذاکره کنندگان آمریکایی به شهر بزرگ و پرخاطره ای خواهند آمد که باغ سبز می نمود اما جهنم را برای اشغالگران معنا کرد. این را باید مقامات اسرائیل گواهی کنند که نقش مهمی در تشجیع و تدارک زمینه های یورش آمریکا به عراق ایفا کردند اما طی 9 سال گذشته مدام تیپاخورده و بیشتر به حاشیه پرتاب شده اند. این سخنان دوری گلد سفیراسبق اسرائیل در سازمان ملل است که اواخر فروردین امسال گفت «ما شدیداً نگرانیم عراق در کنار لبنان و سوریه به محور مقاومت بپیوندد و به دشمن تازه تل آویو تبدیل شود. عراق از سال 2003 که مورد حمله آمریکا قرار گرفت تهدیدی برای اسرائیل محسوب نمی شد اما از هنگام خروج آمریکایی ها تل آویو نگران گسترش روابط بغداد - تهران است. چگونه نگران نباشیم در حالی که خوب می دانیم از حالا به بعد نقش عراق در خاورمیانه همسو با ایران تعیین می شود، به ویژه اینکه گروه های همسو با ایران به هسته اصلی قدرت صعود کرده اند».

2- روزنامه لس آنجلس تایمز به فاصله 5 سال، دو تحلیل به چاپ رسانده که موقعیت قدرت آمریکا را به تصویر می کشد. درست مثل اینکه 5 سال پیش از یک نفر عکس گرفته باشید و اکنون عکس دیگری از او بگیرید و مقایسه کنید. تصویر اول مربوط به 9 ژانویه 2007-20 دی 1386- است یعنی زمانی که معلوم شد ماشین جنگی آمریکا در سربالایی عراق خاموش شده و بی اختیار رو به عقب می گردد. تصویری که آن روز از سوی لس آنجلس تایمز قاب گرفته شد، این بود: «وقتی شما یک قدرت بزرگ باشید، از دست دادن یک دهه، شما را به موقعیتی که آن دهه را شروع کردید باز نمی گرداند بلکه به خیلی عقب تر می برد. بهتر است نامزدهای ریاست جمهوری ما نقشه های درستی برای کار داشته باشند زیرا راه اندازی مجدد سیستم و شروع به کار با آن به این معنا نیست که هنوز ساعت در ژانویه 2001 متوقف مانده است». این تحلیل با عنوان غلط انداز «آمریکا، سرخانه اول» منتشر شد.

تصویر دوم را روزنامه آمریکایی 10 روز پیش (7مه-18 اردیبهشت) به قلم آرون دیوید میلر از اعضای مرکز وودرو ویلسون برجسته کرد و با مرور 4 سال ریاست اوباما نوشت «اوباما به یک رئیس جمهور با هوش و کمتر اهل ریسک در سیاست خارجی معروف شده است. غریزه و شمّ او برای این زمانه بسیار مناسب است. مردم آمریکا از درگیر شدن در مرداب پرهزینه خارجی خسته شده و در عوض مایلند که بر امور داخلی تمرکز کنند. ... به احتمال زیاد توافق عمده ای در مذاکرات 1+5 با ایران به دست نیاید اما جنگی هم آغاز نخواهد شد و این برای رئیس جمهوری که درصدد تمرکز بر رهایی از چنگال دو جنگ - طولانی ترین جنگ ها در تاریخ آمریکا- می باشد، بسیار مطلوب است. او به شدت از گیر افتادن در چنین ورطه هایی پرهیز دارد... باید از منتقدان پرزیدنتی که او را به «آقای حالانه» معروف کرده اند، خواست راه حل واقع بینانه بدهند. او از سر اجبار به گزینه های فعلی تن داده و بین بد و بدتر انتخاب کرده است. اوباما رئیس جمهور کشور «آری ما می توانیم»، در مقابل دنیای «نه شما نخواهید کرد» قرار گرفته و هوشمندانه عمل کرده است. برخی اوقات از سر راه مسیر تاریخ خارج شدن بهتر از آن است که به وسیله آن زیر گرفته شوید. اگر خواهان دیپلماسی جسورانه و بزرگ هستید، بعد از انتخابات نوامبر (آبان) با اوباما صحبت کنید؛ فعلا نه!».

3- هیئت حاکمه آمریکا- چه دموکرات و چه جمهوری خواه- اکنون دقیقا می دانند با طناب کدام رژیم مافیایی (اسرائیل) وارد چاه ویل در افغانستان و عراق شدند. به یقین و به شهادت صدها سند، امروز وارثان سیاستمدارانی که در غرب ایده تشکیل رژیم اسرائیل را عملی کردند، به این رژیم به چشم دردسر بلکه علت اصلی بسیاری از گره های ناگشوده غرب در خاورمیانه می نگرند. این سیاستمداران از یک سو نفوذ صهیونیست ها را می شناسند و از سوی دیگر دچار اشمئزاز نسبت به پدیده اسرائیل و صهیونیسم شده اند؛ یک نمونه اش نجوای دو نفره سارکوزی و اوباما در کن فرانسه (17 آبان سال گذشته) که یکی گفت «از دروغ های نتانیاهو خسته شده ام و نمی توانم او را تحمل کنم» و دیگری پاسخ داد «اگر تو خسته شده ای، پس من چه بگویم که مدام مجبورم با او سروکله بزنم.» این ماجرا البته مربوط به 6 ماه پیش بود و اوضاع اکنون بدتر شده که بهتر نشده است. مقامات تل آویو این واقعیت نه چندان شیرین را می فهمند که به تعبیر یووال دیسکین (رئیس سابق سرویس امنیت داخلی اسرائیل) مدام در حال «پارس کردن» هستند. آنها به وضوح می بینند با مدیریت ایران بر مذاکرات، مدام به حاشیه دورتری پرتاب می شوند و به عنوان سگ زنجیری آمریکا کمتر مورد اعتنا قرار می گیرند. بنابراین یکی در میان پرخاش می کنند و سپس می گویند «نباید درباره موضوع ایران وراجی کرد» (نتانیاهو) یا «نتانیاهو و باراک زیادی پارس می کنند اما همه می دانند که نمی توانند گاز بگیرند» (دیسکین).

2 کد جالب در این میان قابل استناد است. یکی سخنان روز شنبه دنیس راس مشاور کناره گرفته اوباما که پایگاه صهیونیستی دبکا فایل از قول وی نوشت «دولت اوباما از فراز و نشیب ها بین واشنگتن و تل آویو خسته شده و قصد دارد با کنار گذاشتن این موضوع به برنامه انتخاباتی خود بپردازد. به نظر می رسد ایران در چند جبهه پیروزی به دست آورده است» و دیگری اظهارات دانی ایالون معاون وزیر خارجه اسرائیل که همان روز در سالن کنفرانس پارلمان به خبرنگار رویتر گفت «خیلی دوست داریم که مذاکرات موفقیت آمیز باشد اما یک توافق بد، بدتر از نرسیدن به توافق است. این واقعیت که ما شایعاتی در مورد توافق برای حفظ غنی سازی اورانیوم و ذخایر غنی سازی در ایران می شنویم، خیلی خیلی خطرناک است. اکنون به تهران اجازه داده شده به رغم فشار تحریم ها، شرایط را به نفع خود تحمیل کند. همچنین دیکته کردن محل مذاکرات [بغداد] از سوی ایران خوشایند نیست. این چیزی نیست که ما بتوانیم به آن افتخار کنیم. به نظر ما ایران نباید اصلا در موقعیت مذاکره باشد.» در چنین فضایی، رفتارهای اسرائیل بیشتر شبیه پارازیت انداختن یا انفجار نارنجک صوتی است.

4- مذاکرات هسته ای ایران و گروه 1+5 پس از 9 سال تبدیل به یک فرآیند و روند شده است چرا که این مذاکرات به اعتبار اقتضائات آن اساسا نمی توانست یک پروژه با زمان بندی کوتاه باشد. در واقع «روند» جابه جایی قدرت میان دو سوی اصلی این رقابت- ایران و آمریکا- در طول این سلسله مذاکرات «ساخته» شد و ایران با تدبیر آمیخته به شجاعت، این روند پرتنش را که از سال 2003- مقارن دومین یورش آمریکا به عراق- آغاز شد، مدیریت کرد. در مجموع و اگر در روزهای اول، ایران یک گام به عقب گذاشت امروز دهها قدم جلو آمده است. روند مذاکرات فراز و فرود داشت اما برای ایران بن بست نداشت. ایران در پیچ و خم مذاکرات می افتاد اما پیش می رفت و اگر در ابتدا انعطاف به خرج داد، هم کار تثبیت دستاوردها را انجام داد و هم دروغ بودن رگبار اتهامات را با حوصله به دنیا ثابت کرد تا امروز که از موضع ان پی تی و حقوق قانونی، آمریکا و اسرائیل را در نقطه «یاغی گری» و «بی منطقی» فریز کرده است.

با این وصف، مذاکرات بغداد برای ما ضمن آن که نماد ایستادن بر قله است و ایران از موضع قدرت و با دست پر در این مذاکرات شرکت می کند، یک ایستگاه تثبیت شده به شمار می رود.مذاکرات بغداد به هر نحو رقم بخورد، ایران تا اینجای کار نیز میخ خود را محکم کوبیده است. طرف ایرانی از توافق و موفقیت این دور از مذاکرات استقبال می کند اما مذاکره را محکوم به توافق به هر قیمت نمی بیند. در طرف مقابل به ویژه طیف غرب، هرچند احساس نیاز به توافق شدیدا احساس می شود اما شماری از آنها نگرانند از نگاه جهانی، نفس توافق، پیروزی بزرگ برای ایران تلقی شود. آمریکا و اروپا به لحاظ بحران های اقتصادی و سیاسی و انتخاباتی- که تاکنون چند تلفات بزرگ در فرانسه و ایتالیا و اسپانیا و یونان گرفته و می تواند در آمریکا نیز تکرار شود- شدیدا نیازمند آثار آرام بخش مذاکرات بغداد و نه عوارض التهاب آفرین آن هستند. با این حال رویکرد تحریک آمیز دیگری که از محافل صهیونیستی آب می خورد، مایل است به واسطه بن بست در مذاکرات، الگوی چالش با ایران را پیش ببرد و هزینه های آن را البته از جیب برخی دولت های اروپایی و آمریکا بپردازد. در این میان انتخاب طیف غربی 1+5 (آمریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان) است که روشن می کند مذاکرات در ارزیابی جهانی، مثبت و توأم با توافق باشد یا همچنان در پیچ و خم بن بست های قبلی باقی بماند. در واقع مسئولیت موفقیت یا شکست مذاکرات برعهده آنهاست چرا که طرف ایرانی مدل روشنی برای توافق به شیوه برد- برد دارد.

5- صورت مسئله و محل اختلاف باید روشن شود که آیا نگرانی موجود، درباره احتمال ساخت سلاح اتمی از سوی ایران است یا به انحصارطلبی و زورگویی قدرت های غربی مربوط می شود؟ مسئله دوم به شهادت پازل 9 ساله مذاکرات که اغلب قطعات آن اکنون سر جای خود چیده شده و تصویر موازنه قدرت را تقریبا شفاف کرده، حاصلی جز شرمندگی و احساس شکست برای غرب ندارد. آنها مجبورند بپذیرند- و در عمل هم پذیرفته اند- که ایران دارای چرخه کامل تولید سوخت اتمی برای مصارف صلح آمیز باشد. اما اگر مسئله محدود به نگرانی درباره تولید سلاح اتمی باشد- که غرب در اینجا هم تناقضات بی شماری دارد و در موضع اتهام است نه در جایگاه مدعی العموم- مکانیزم های توافق روشنی را می توان پیدا کرد. نخست اینکه همه حاضران در مذاکرات باید امضا کنند که منع تولید و خلع سلاح اتمی برای همه باشد و طبیعتا باید تقویم بازرسی و خلع سلاح رژیم صهیونیستی در همان مذاکرات معلوم شود. ثانیا به لحاظ فنی و حقوقی مرز روشنی میان غنی سازی اورانیوم (تولید سوخت اتمی) و تولید تسلیحات اتمی وجود دارد. 9 سال بازرسی آژانس و گزارش های مکرر اطلاعاتی آمریکا بر این مرزگذاری روشن از سوی ایران دلالت می کند. اگر ادعایی غیر از این در میان باشد، این مدعی است که باید سند و بینه ارائه کند. وگرنه طرف مبرا چگونه می تواند و اصلا برای چه باید برائت خود را ثابت کند؟!

به واقع این مسئله، مسئله ما نیست بلکه مسئله طرف مقابل است. مسئله به عدم تنظیم باد غرب مربوط می شود. آنها اگر عاقل باشند همین منطقه سبز بغداد و خاطرات عجیب 9 ساله آن- از فرمانروایی یک حاکم نظامی به نام پل برمر تا امروز که دوستان ایران با رأی مردم عراق به حکومت رسیده اند- موقعیت خوب و آبرومندی برای تنظیم باد به شمار می رود. به قول میلر، برخی اوقات از سر راه تاریخ کنار رفتن بهتر از زیر گرفته شدن است. آنها یک هفته فرصت دارند که خوب در ابعاد و عواقب دو رویکرد بیاندیشند؛ یا در همان بغداد به توافق برسند، یا برای ایستگاه بعدی مذاکرات و فرصت تصمیم گیری بیشتر درباره ادامه مذاکرات توافق کنند، یا اینکه مثل 15 ماه قبل از مذاکرات اسلامبول2، مذاکره نکنند و به قول اوباما «وراجی» کنند. اوباما اواسط اسفند گذشته در جمع ایپک گفت که «پرگویی درباره تهدید، به نفع ایران است.»

خراسان:ایران و نحوه مواجهه با پیمان استراتژیک آمریکا و افغانستان

ایران و نحوه مواجهه با پیمان استراتژیک آمریکا و افغانستان»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم سیدحمید حسینی است که در آن می‌خوانید؛امضای توافقنامه استراتژیک آمریکا و افغانستان این سوال را پیش می آورد که این توافقنامه چه مخاطراتی برای ایران دارد و تهران در مواجهه با این توافقنامه چه رویکردی را باید در پیش گیرد؟

موافقتنامه مذکور در ۸ بخش تنظیم و به عنوان نقشه راه همکاری های ۲ کشور در امور امنیتی توسعه اقتصادی و اجتماعی، تقویت نهادهای حکومتی و شیوه حکومت داری، حفظ ارزش های دموکراتیک و سازوکارهای اجرایی نمودن مفاد مختلف مورد توافق محسوب می شود. البته آن چه در این توافقنامه به عنوان یکی از مفاد چالش برانگیز در روابط افغانستان و همسایگانش مطرح است چگونگی ادامه حضور نظامی آمریکا در این کشور و احداث پایگاه های نظامی در خاک افغانستان است. در توافقنامه امضا شده بین کرزای و اوباما تعیین تکلیف جزئیات امور امنیتی از جمله موضوع چگونگی ادامه حضور نیروهای نظامی آمریکا منوط به انعقاد توافقنامه جداگانه ای شده که طی یک سال آینده در مورد آن مذاکره خواهد شد.

موضوعی که به خوبی نشان می دهد آمریکا در امضای این توافقنامه متوجه حساسیت های موجود در بین همسایگان افغانستان در این مورد بوده است هر چند منوط کردن تکلیف نحوه ادامه حضور نظامی در افغانستان به سال آینده یعنی پس از مشخص شدن نتایج انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا و به نتیجه رساندن مذاکرات با طالبان می تواند از دیگر اهداف واشنگتن در تعلیق موضوع نحوه ادامه حضور نظامی در افغانستان باشد. البته تا زمان به نتیجه رسیدن مذاکرات نحوه ادامه حضور نظامی در افغانستان مبنای مورد عمل کماکان توافقنامه چگونگی حضور پرسنل امنیتی و غیرنظامی آمریکا در افغانستان «مورخ سال ۲۰۰۳» خواهد بود. به بیان دیگر روش های مورد عمل فعلی کماکان ادامه می یابد.

بخش های ۸ گانه توافقنامه استراتژیک آمریکا و افغانستان از زوایای گوناگون می تواند مورد بررسی قرار گیرد اما در بخشی از این توافقنامه که در حال حاضر و به صورت بالفعل می تواند تهدیدی برای ایران به حساب آید طرف آمریکایی به رغم آن که تعهد کرده که از سرزمین و یا تأسیسات افغانستان به عنوان نقطه آغاز حمله علیه کشورهای دیگر استفاده نکند. در بخش دیگری از این متن تأکید شده است که «مکلفیت های طرفین در این موافقتنامه بر حق دفاع مشروع که هر یک از طرفین در مطابقت با حقوق بین الملل دارند تأثیر گذار نیست».

در این بند تعریفی از حق دفاع مشروع و این که تعرض به منافع آمریکا در سایر مناطق می تواند مصداق حق دفاع مشروع برای آغاز حمله از منشاء افغانستان باشد نشده است همچنین در متن آن چه مورد تعهد آمریکا قرار گرفته - که البته اگر با آن پایبند باشد - «عدم حمله» است و به سایر اقدامات خصمانه نظیر جاسوسی از طریق نیروی انسانی و یا تجهیزات الکترونیکی و یا حتی اعزام پهپادها، حمایت از گروه های معاند از طریق آموزش یا تجهیز و حتی حمایت مستقیم همان گونه که در ماجرای حمایت از گروهک ریگی و پهپاد آرکیو۱۷۰ شاهد بودیم و سایر مواردی که می تواند به نوعی خصمانه تلقی گردد، اشاره ای نشده است.

همچنین بر اساس این توافقنامه نیروهای آمریکایی مستقر در خاک افغانستان می توانند در صورت آغاز اقدام نظامی علیه کشور ثالث توسط آمریکا از نقطه ای دیگر، علیه کشور ثالث وارد عمل شوند. همچنین وضعیت بی طرفی یا مداخله افغانستان به عنوان متحد استراتژیک آمریکا در صورت درگیر شدن آمریکا در جنگ با دیگر کشورها در این توافقنامه چندان روشن نیست. به طور کلی همان گونه که رامین مهمانپرست سخنگوی وزارت خارجه کشورمان نیز تصریح کرد: ایران نسبت به این توافقنامه نگرانی ها و ابهام های جدی دارد که تا حدی می تواند ناشی از موارد پیش گفته باشد. حال سوال این است که ایران در مقابله با این توافقنامه چه رویکردی را باید در پیش بگیرد؟

به نظر می رسد برای رسیدن به رویکردی متناسب در این زمینه باید راهکار منطقه ای و دوجانبه را در پیش گرفت.

در حوزه منطقه ای همراه کردن کشورهای پاکستان، چین و روسیه در اعتراض به این توافقنامه با توجه به این که آن ها نیز نگرانی های عمده ای در این باره دارند تا حد زیادی می تواند در تعدیل مهم ترین بخش این توافقنامه یعنی تعیین چارچوب همکاری امنیتی آمریکا و افغانستان و نحوه ادامه حضور نظامی آمریکا در این کشور تأثیر به سزایی داشته باشد. هر چند این کشورها با گذشت بیش از ۲ هفته از امضای این توافقنامه موضعی در این باره اتخاذ نکرده و ترجیح داده اند سکوت کنند.

این که ایران باید نگران این توافقنامه باشد و نسبت به آن حساسیت نشان دهد امری مبرهن است. اعتراض ایران به این توافقنامه به هیچ وجه به معنای دخالت در امور داخلی افغانستان نیست در حالی که بندهایی از این توافقنامه و همچنین عملکرد قبلی آمریکایی ها به وضوح امنیت ملی ایران را تحت تأثیر قرار می دهد. این انتظار که تهران صرفا به ارائه یک بیانیه دیپلماتیک در این زمینه اکتفا کند نگاهی ساده اندیشانه است اما هر گونه واکنش به این توافقنامه در قالب روابط دوجانبه با افغانستان نیز باید مبتنی بر شناخت، جریان ها و نگرش های داخلی این کشور در قبال حضور نظامی آمریکا و ناتو در افغانستان باشد.

اصولا ۲ نگرش عمده در میان جریان های سیاسی و رسانه ای افغانستان درباره تأمین امنیت این کشور با کمک نیروهای خارجی وجود دارد یک نگرش قائل به این است که امنیت داخلی و منطقه ای است و افغانستان می تواند با همکاری کشورهای منطقه، خود امنیت را برقرار کند و نیازی به حضور نیروهای فرامنطقه ای نیست، رویکردی که مورد نظر ایران نیز می باشد و نگرش دوم بر این مسئله تأکید می کند که خروج آمریکا و ناتو از این کشور باعث مداخله برخی همسایگان در امور داخلی افغانستان خواهد شد و می تواند تجربه پس از خروج شوروی از این کشور را تکرار و حتی به قدرت گیری مجدد طالبان و فتح کابل بینجامد.

در این میانه به نظر می رسد ایران با لحاظ کردن این حساسیت ها، باید رفع ابهام های این توافقنامه و دریافت تضمین های مشخص و کاربردی از سوی دولت افغانستان را از طریق رسمی پیگیری و در بعد غیر رسمی نیز مخاطرات این پیمان که مهم ترین آن از بین رفتن استقلال افغانستان و تبدیل شدن به میدانی برای نزاع قدرت های بزرگ چون آمریکا، روسیه و چین است را برای تصمیم گیران و گروه های مرجع در این کشور روشن نماید. روزهای آینده باید روزهای تحرک دستگاه دیپلماسی در این زمینه باشد. ایران اهرم هایی چون تعلیق کمک های چندصد میلیون دلاری که برای بازسازی افغانستان در نشست های بین المللی متعهد شد، را در اختیار دارد و توجیهی ندارد در حالی که افغانستان به کانونی برای تهدید ایران بدل می شود کمک های مالی برای بازسازی این کشور و برخی تسهیلات و امکانات دیگر برای این کشور از سوی ایران اختصاص یابد. 
 
جمهوری اسلامی:تحلیل سیاسی هفته

«تحلیل سیاسی هفته»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن می‌خوانید؛هفته جاری به دلیل قرار گرفتن سالروز میلاد نگین درخشان خلقت، ریحانه نبوت و مهد امامت حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها در طلیعه آن و نامگذاری این روز به نام "روز زن" از خجستگی ویژه‌ای برخوردار بود.

براستی که حضرت صدیقه طاهره(س) سرچشمه فیاض کوثر اهل بیت عصمت و طهارت و مظهر اسمای حسنای الهی و گلواژه آفرینش بوده و هر آنچه که از خیرات و برکات اسلام در طول تاریخ به جوامع بشری رسیده، به واسطه کوثر بیکران فاطمی است. پس شایسته است که امروز زنان جامعه ما به دنبال کشف راز ماندگاری حضرت فاطمه زهرا(س) و درس گیری از ارزشهای وجود آن حضرت از قبیل: ایمان، حیا، عفاف، رفتار نیکو، ایثار، حجاب، همسرداری، تربیت فرزند و ولایتمداری باشند و بدانند ریحانه نبوی، هم خود مظهر پاکی بودند و هم پاک‌ترین فرزندان و نسل‌ها را به جهان عرضه کردند. واقعیت اینست که هویت واقعی زن برمبنای آموزه‌های اسلامی از آنچنان جایگاه رفیعی برخوردار است که راه کمال جامعه و سعادت مردان از مسیر معرفت زنان می‌گذرد و هویت انسانی و تعالی بشری از دامن آنها شکل می‌گیرد.

به همین مناسبت جمعی از بانوان و مداحان کشور با رهبر معظم انقلاب دیدار کردند. در این ملاقات حضرت آیت‌الله خامنه ای، ابعاد مختلف زندگی حضرت زهرا(س) را الگوی جامعی از فضائل معرفی کرده و تاکید کردند: "بانوان ایران اسلامی با آراستن خود به زیور تقوا و عفاف، در مسیر فاطمی حرکت کند." ایشان به تلاش دشمن برای استفاده از نقاط ضعف اشاره کرده و فرمودند: "انسان در معرض آسیب قرار دارد و همه باید مراقب رفتار خود باشیم و بدانیم برخی مظاهر خودنمایی، بی‌تقوایی و رعایت نکردن حجاب و عفاف، آثار مخرب و ماندگاری براخلاق و سیاست جامعه دارد."

در این هفته مجلس هشتم در روزهای پایانی خود، درگیر بررسی لایحه بودجه‌ای است که دولت باید اواخر پائیز سال گذشته به مجلس ارائه می‌کرد و نمایندگان نیز در کمال دقت و آرامش آنرا مورد بررسی و تصویب قرار داده و از ابتدای سال 91 ابلاغ و اجرا می‌شد، ولی تعلل و بی‌تدبیری دولت باعث شد اکنون که دو ماه از سال گذشته و در آستانه ورود به سومین ماه از سال 91 هستیم، بودجه امسال 91 با همه معایب و کاستی‌هایش، به گفته نمایندگان، با تعجیل بسیار به تصویب برسد و در حقیقت شیری بی‌یال و دم و اشکم به نام بودجه ارائه شود. به همین دلیل اجرای مرحله دوم هدفمندی یارانه‌ها بدون آنکه نتایج مرحله اول بررسی و مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد و بدون آنکه بسترهای لازم برای مرحله دوم آماده شود، در قالب بودجه 91 به تصویب می‌رسد. این مصوبه نشان از این واقعیت دارد که مردم بار دیگر در معرض اجرای مصوبه‌ای کارشناسی نشده قرار خواهند گرفت و باید تبعات و پیامدهای دشوار آن را تحمل کنند.

هفته جاری و در آستانه مذاکرات ایران و 1+5 در بغداد، نشست دو روزه ایران و آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در وین برگزار شد که نماینده ایران در آژانس آنرا موفقیت آمیز خواند. به گفته وی این دور از مذاکرات فشرده، به منظور تهیه چارچوبی برای حل و فصل موضوعات باقیمانده در زمینه پرونده هسته‌ای ایران بود. طرفین معتقدند به پیشرفت‌هایی در این زمینه دست یافته‌اند که دور بعدی آنرا دوشنبه در وین پی می‌گیرند.

در بررسی رویدادهای خارجی هفته، مسائل بحرین، فلسطین اشغالی، سوریه، افغانستان و مصر در صدر خبرها و گزارش‌های رسانه‌ها قرار داشتند.

موضوع الحاق بحرین به عربستان که از چندی پیش مطرح شده است و آمریکا نیز غیرمستقیم از آن حمایت می‌کند توطئه‌ای است که با هدف جلوگیری از پیروزی انقلاب مردمی در بحرین و نجات رژیم آل خلیفه صورت می‌گیرد. پس از آنکه دخالت نظامی ریاض در بحرین برای سرکوب قیام حق‌طلبانه مردم بحرین نتیجه نبخشید و نتوانست اوضاع را به نفع رژیم حاکم بر منامه تغییر دهد، این بار حکومت عربستان با هماهنگی آمریکا در صدد برآمده است تا با ایجاد یک اتحاد ساختگی، بحرین را به عنوان بخشی از حاکمیت عربستان درآورد تا به زعم خود، با این ترفند رژیم آل خلیفه را از سقوط حتمی نجات دهند. حکومت ریاض، درپی مداخله نظامی سال قبل در بحرین و مشارکت در قلع و قمع مردم بپاخاسته بحرین، با موجی از انتقادهای بین‌المللی مواجه شد. عربستان، اکنون می‌خواهد با الحاق بحرین به خاک خود، از تیررس انتقادها دور باشد و هر بلایی را که سر مردم بحرین می‌آورد، با این توجیه که این کشور بخشی از محدوده امنیتی‌اش است، آزادی عمل کامل داشته باشد.

با اینحال این توطئه درگام اول با شکست مواجه شد و در اجلاس روز دوشنبه سران شورای همکاری خلیج‌فارس که اساسا به همین منظور تشکیل شده بود توافقی در باره‌ ایجاد اتحادیه مذکور حاصل نشد. گفته می‌شود اعتراضاتی از سوی دیگر اعضای شورای مذکور علیه اهداف عربستان مطرح شده و قرار است اجلاس بعدی برای بررسی این موضوع 7 ماه بعد در بحرین تشکیل شود.

حتی اگر آل سعود بتوانند در هدف خود برای تشکیل اتحادیه مورد نظر خود موفق شوند، هرگز نخواهند توانست شعله قیام عدالت‌طلبانه و آزادیخواهانه ملت بحرین را خاموش سازند زیرا خیزش ملت بحرین برپایه خواسته‌هایی منطقی، حق‌طلبانه و مورد پذیرش افکار عمومی ملت‌های دنیا استوار است و حمایت اکثریت قریب اتفاق ملت بحرین را با خود دارد.

این هفته، رژیم صهیونیستی سرانجام در مقابل مقاومت اسیران فلسطینی وادار به تسلیم شد و با همه شروط اسیران موافقت کرد. حدود 1600 نفر از فلسطینی‌های دربند رژیم صهیونیستی از یک ماه قبل در اعتراض به شرایط بد زندانها و برخوردهای غیرانسانی زندانبانان صهیونیست دست به اعتصاب غذا زدند که به انتفاضه اسیران موسوم شد. اعتصاب‌کنندگان خواستار خروج زندانیان از سلول‌های انفرادی، امکان ملاقات زندانیان با خانواده‌های خود و همچنین بهبود شرایط داخل زندانها شدند.

در پی تسلیم شدن رژیم صهیونیستی در برابر خواسته‌های اسیران، فلسطینی‌های غزه و کرانه باختری جشن گرفتند و آنرا یک پیروزی قلمداد کردند. این پیروزی که مصادف شد با شصت و چهارمین سالروز اشغال فلسطین، موسوم به "روز نکبت"، یکبار دیگر بر این واقعیت تاکید گذاشت که این مقاومت است که صهیونیستها را وادار به عقب‌نشینی می‌کند و مقاومت، در همه ابعاد باید گسترش پیدا کند. در طول یک ماه گذشته، صهیونیستها با انواع ترفندها و حتی سرکوب وحشیانه در صدد برآمدند تا اعتصاب غذای زندانیان فلسطینی را در هم بشکنند که موفق به این کار نشدند.

هزاران فلسطینی هم‌اینک در سیاه‌چالهای رژیم صهیونیستی در شرایط طاقت فرسا به سرمی‌برند که بخشی از آنان را کودکان و زنان تشکیل می‌دهند. این درحالی است که نه از مجامع جهانی و سازمان‌های حقوق بشری صدایی شنیده می‌شود و نه از دولتهای عرب حرکتی در جهت کمک به رهایی این فلسطینی‌ها مشاهده می‌گردد.

یک ماه از اجرای طرح کوفی عنان و اجرای آتش‌بس در سوریه می‌گذرد ولی این کشور همچنان شاهد بروز خشونت‌ها و ادامه حملات طرفین به یکدیگر می‌باشد و عملا آتش‌بسی در این کشور برقرار نمی‌باشد. واقعیت این است که از ابتدا هم بسیاری از ناظران به موفقیت آتش‌بس با شک و تردید می‌نگریستند چرا که ماهیت بحران سوریه پیچیده است و علاوه بر تهدیدهایی که در داخل برای شکست آتش‌بس وجود دارد، عوامل خارجی قدرتمندی نیز در این بحران دخیل هستند که تمایلی به حل‌وفصل بحران سوریه ندارند. این عوامل خارجی که مشخصا می‌توان از آمریکا، رژیم صهیونیستی، ارتجاع عرب به سرکردگی ریاض و اخیرا ترکیه، نام برد درصدد هستند به هر صورت ممکن حکومت سوریه را ساقط کنند و رژیم مورد نظر خود را در این کشور بر سر کار آورند، هرچند این هدف آنها، همراه با هزینه‌های سنگین و ریخته‌شدن خون هزاران نفر از مردم سوریه باشد. اگرچه نمی‌توان از هم‌اکنون طرح کوفی‌عنان را شکست خورده تلقی کرد ولی این نکته بدیهی است که اراده قدرتمندی برای به شکست‌ کشاندن آن وجود دارد.

این هفته، حامد کرزای رئیس‌جمهور افغانستان در گفتگو با یک خبرگزاری روسی، اظهار داشت: "آمریکا، ولو در ابعاد کوچک‌تر، باید برای همیشه در افغانستان حضور داشته باشد!" این اظهارنظر کرزای با واکنش‌های داخلی و منطقه‌ای مواجه شده است. درحالیکه بسیاری از رهبران کشورهای جهان در راه حفظ و تثبیت استقلال کشور خود تلاش می‌کنند و آنرا به عنوان یک دستاورد افتخار‌آمیز به ملت‌های خود ارائه می‌دهند، اظهارات کرزای، مایه شگفتی و تامل برانگیز است. واقعیت این است که کرزای دریافته است ملت افغانستان وی را قبول ندارند و چنین می‌اندیشد که ادامه حضور اشغالگران آمریکایی در افغانستان، می‌تواند ضامن بقای حکومت وی باشد که البته این تلقی نیز نادرست و ابلهانه است.

کرزای باید بداند دوران حکومت‌هایی که از پشتیبانی ملت‌های خود بی‌بهره‌اند و به قدرتهای خارجی متکی می‌باشند سپری شده است و اگر این قاعده می‌توانست نتیجه بدهد اکنون حاکمانی همچون حاکمان مصر، عراق، یمن و لیبی بر سر کار بودند.

با نزدیک‌شدن موعد برگزاری انتخابات در مصر، تحولات این کشور رنگ و بوی انتخاباتی به خود گرفته است، در این میان، تحرکاتی در داخل و خارج مصر برای به قدرت رساندن نامزدهای سکولار و وابسته به غرب و ارتجاع عرب آغاز شده است. عمرو موسی و احمد شفیق که سالها در دستگاه حکومتی رژیم مبارک صاحب منصب و عنوان بوده‌اند اکنون با تغییر چهره وارد صحنه شده‌اند. در این میان عواملی از خارج، با صرف بودجه سنگین مالی و به راه‌انداختن تبلیغات گسترده در صدد هستند تا به هر نحو ممکن، از پیروزی نامزدهای اسلام‌گرا و مستقل در انتخابات آتی ریاست جمهوری مصر جلوگیری کنند.

پس از اعلام موضع نامزدهای اسلام‌گرا، ازجمله مخالفت رسمی آنها با ادامه مناسبات با رژیم صهیونیستی و پیمان سازش کمپ‌دیوید، این تحرکات افزایش یافته است. غرب و ارتجاع عرب که چهره سازشکار و وابسته‌ای همچون مبارک را از دست داده‌اند با تمام توان خود به صحنه آمده‌اند تا اوضاع را به سمت و سوی مورد نظر خود در مصر تغییر دهند. برای آنها، تصدی پست ریاست جمهوری مصر توسط سیاستمداران ضدغرب و ضدصهیونیست، یک کابوس است و می‌تواند تمامی اقدامات و زحمات آنها در راه مشروعیت بخشیدن به رژیم صهیونیستی در منطقه را به باد دهد. انتخابات ریاست جمهوری مصر از این هفته در حوزه‌های خارج از مصر آغاز شده است و مرحله نهایی آن روزهای سوم و چهارم خرداد برگزار می‌شود.

رسالت:ماجراجویی در تغییرات جغرافیای سیاسی

«ماجراجویی در تغییرات جغرافیای سیاسی»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم حنیف غفاری است که در آن می‌خوانید؛اعلام علنی الحاق بحرین به عربستان سعودی خشم انقلابیون منامه و سایر ملتهای مسلمان را برانگیخته است .الحاق بحرین به ریاض  در چهار حیطه  "امنیتی"، "دفاعی"، "اقتصادی"، و سیاست خارجی تعریف شده است.نسخه خطرناک امیر عبدالله و حمد بن عیسی آل خلیفه در حالی پیچیده شده است که ملت بحرین اجرای چنین طرح وقیحانه ای را بر نمی تابد.واهمه آل خلیفه از سقوط و تمایل ذاتی عربستان مبنی بر گسترش قلمروی خود در منطقه و در نهایت نگرانی کاخ سفید از تحولات خاورمیانه در نهایت منجر به هدایت بازی دیکتاتورهای ریاض و منامه در یک قرارداد الحاقی شده است.بحث در خصوص زمینه های شکل گیری پدیده اخیر فراوان است اما در این مجال سعی داریم از منظر دیگری مسئله الحاق منامه به ریاض را مورد برسی قرار دهیم .

جغرافیای سیاسی شاخه‌ای از علم جغرافیا است که تأثیرپذیری و‎ ‎تأثیرگذاری سیاست و قدرت در محیط جغرافیایی و ‏به بیان دیگر، تأثیر تصمیمات سیاسی بر‎ ‎محیط جغرافیایی را مورد کاوش و بررسی قرار می‌دهد. نقش ویژه ‏جغرافیای سیاسی،‎ ‎سازماندهی سیاسی فضا در سطح محلی، ملی و منطقه‌ای است.بدیهی است که ریاض در صدد سازماندهی سیاسی فضای جغرافیایی خاورمیانه به سود اهداف آل سعود است .البته امیر عبدالله و شاهزاده نایف مانند همیشه قدرت محاسبه تبعات تصمیم گیری های خود را از دست داده اند .شکافهای قومیتی،زمینه های تاریخی،تعلقات اقلیمی،گویش و زبان مشترک و ...از جمله عواملی هستند که می تواند منجر به تولید حس اشتراک و همزاد پنداری میان برخی ملتهای خاورمیانه شود.این همزاد پنداری  باید در چارچوب حاکمیت مستقل جغرافیایی کشورها تعریف شود زیرا تغییر چینش پازل    جغرافیایی خاورمیانه  مترادف با  حاکمیت آنارشیسمی با طعم خون و نزاع در منطقه خواهد بود.

نکته بسیار مهم اینکه هویت و پیشینه تاریخی،تعلقات شدید قومیتی و ...هیچ یک در الحاق بحرین به عربستان نقش نداشته و صرفا خودباختگی ناشی از ترس سقوط از قدرت به عنوان یک بیماری اپیدمیک در دربار آل سعود و آل خلیفه منجر به زیر پا گذاشتن مرزهای جغرافیایی این دو شده است .مشابه چنین رویکردی نیز در منطقه کردستان عراق ، تحت نظارت و حمایت رژیم صهیونیستی  در حال شکل گیری است.در شمال آفریقا و  سودان نیز سیاستهای تل آویو و واشنگتن منجر به دو تکه شدن این کشور غنی شد .

هدف قرار دادن جغرافیای سیاسی منطقه  به معنای تجاوز به امنیت ملی همه کشورهای خاورمیانه است.آل سعود و آل خلیفه  مانند دو انسان در حال غرق شدنی هستند که جهت نجات خود تصمیم به تخلیه آب دریا گرفته اند،این در حالی‌است که امیر عبدالله و حمد بن عیسی راحت ترین و البته تنها راه پیش روی خود یعنی کناره گیری داوطلبانه از قدرت را فراموش کرده اند .

هدف قرار دادن جغرافیای سیاسی خاورمیانه توسط آل سعودو آل خلیفه در حالی صورت می گیرد که ملتهای بحرین و عربستان با چنین الحاقی به طور کامل مخالف هستند .رژیم در حال سقوط منامه در راستای بقای حداقلی در قدرت   خود را تحت الحمایه عربستان قرار داده است و مقامات آل سعود نیز که فعلا اصلی ترین راهبرد خود را در لاپوشانی اختلافات دربار قرار داده اند از چنین تحت الحمایگی وقیحانه ای استقبال کرده اند .این در حالی‌است که اساسا نقطه اتصالی میان منامه و ریاض جهت این ادغام وقیحانه و نامشروع وجود ندارد.

همچنین اگر قرار بر الحاق بحرین به کشور دیگر باشد،باید تاریخ و گذشته این کشور را مدنظر قرار داد. بحرین قبل از زمان ساسانیان  تا سال 1971 میلادی در قلمروی ایران بود .از این جهت  تنها کشوری که می تواند در خصوص بحرین ادعای تاریخی کند ایران است و کشوری مانند عربستان اساسا به لحاظ تاریخی  علقه ای  با منامه ندارد.

با این وجود ایران پایبندی خود به جغرافیای سیاسی منطقه را نشان داده است.در این جا لازم است میان دو حوزه "جغرافیای فکری"و"جغرافیای سیاسی"تفکیک قائل شد .در جغرافیای فکری شاهد تعامل افکار،قلوب و آرمانها با یکدیگر هستیم و تخطی به مرز جغرافیایی در این حوزه اساسا متصور نخواهد بود.شواهد و مستنداتی که در ابتدای هزاره سوم وجود دارد نشان از تغییر جغرافیای فکری در سرتاسر خاورمیانه و حتی جهان دارد .

آغاز جنبش وال استریت در ایالات متحده یا فعالیت جنبش برآشفتگان در انگلیس نشان می دهد که مرزهای فکری و سیاسی کاپیتالیسم دیگر ذهن و ضمیر ملتها را اقناع نمی کند .در خاورمیانه اوضاع به مراتب جدی تر است .سقوط زین العابدین بن علی در تونس،مرگ خفتبار معمر قذافی در لیبی و قرار گرفتن حسنی مبارک در قفس محاکمه جملگی نشان از مطالبات فکری و مذهبی جدید ملتهای منطقه دارد .

رشد بیداری اسلامی در خاورمیانه و تمایل به شکل گیری گفتمان اسلامی-منطقه ای مانند نخ تسبیحی است که منجر به اتصال و استحکام دانه هایش (تک تک مسلمانان خاورمیانه)خواهد شد .تا قبل از وقوع حوادث دو سال اخیر منطقه،دانه های این تسبیح هر یک در کشور،محدوده و منطقه ای خاص پخش شده بودند اما شکل گیری بیداری اسلامی و احیای  مفاهیمی غنی مانند "اقلیم اسلام"منجر به حرکت اجزای دنیای اسلام به سوی یک هدف عالی شد.

در این جا منطقه با جغرافیای فکری تازه ای مواجه شده است .پیوند قلوب و افکار مسلمانان نیز در راستای همین تغییر جغرافیای فکری قابل توصیف و تشریح خواهد بود.در این جا خلط جغرافیای سیاسی و در هم شکستن مرزهای زمینی،هوایی و امنیتی کشورها معنا و مصداقی نخواهد داشت.در نهایت اینکه الحاق بحرین به عربستان سعودی آخرین میخی است  که بر تابوت امیر عبدالله و حمد بن عیسی کوبیده شده و مرگ سیاسی این دو را از همین لحظه اعلام می کند.تصمیم گیری خودخواهانه و ناشیانه منامه و ریاض آل سعود و آل خلیفه را در برابر ملتهای خود و ملتها و حتی دولتهای منطقه قرار داده است.

اخبار مستند حاکی از آن است که حتی نزدیک ترین شرکای عربی عربستان در شورای همکاری خلیج فارس نیز موافق الحاق بحرین به این کشور نیستند و به عناوین مختلف نارضایتی خود را نسبت به این موضوع ابراز کرده اند.در چنین شرایطی بهتر است دو شاه عربستان و بحرین به جای الحاق و اقلیم مشترک به فکر حفر مقبره ای مشترک با یکدیگر باشند.

سیاست روز:غرب جدی نیست

«غرب جدی نیست»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم قاسم غفوری است که در آن می‌خوانید؛مذاکرات میان ایران و گروه ۱+۵ یکی از مباحث مطرح در عرصه بین‌الملل است. پس از ۱۵ماه وقفه، نشست استانبول ترکیه به عنوان پیش زمینه مذاکرات در ۲۶ فروردین ماه برگزار شد. طرفین در حالی گردهم آمدند که تاکید همگان بر اصل رسیدن به یک مدالتیه گام به گام برای به نتیجه رسیدن مذاکرات بوده است.

مذاکراتی که محور آن صرفا در زمینه هسته‌ای نبوده و ابعاد گسترده‌تری را شامل شده است براساس توافقات به عمل آمده مرحله اصلی مذاکرات سوم خرداد در بغداد برگزار می‌گردد.

هرچند که طرفین برای برگزاری موفق دور دوم مذاکرات ابراز امیدواری کرده‌اند اما بررسی سیاست‌های غرب نشانگر آن است که آنها در این روند جدی نبوده و به نوعی در مسیر مغایر با این اصول پیش می‌روند. صحبت‌های خانم کاترین اشتون مسئول سیاست خارجه اتحادیه اروپا و نیز برخی مسئولان اروپایی و آمریکا مبنی بر لزوم تعلیق فعالیت‌های هسته‌ای ایران و نیز لزوم اثبات صداقت ایران برای مذاکره و صلح آمیز بودن فعالیتهای هسته‌ای، گواهی بر این رویکرد است. آنها نشان داده‌اند که چندان جدیتی در جهت نتیجه بخش بودن مذاکرات ندارند در حالی که در برابر ادعاهای آنها نکات زیر قابل توجه است:

اولا مرجع تصمیم گیری مبنی بر صلح آمیز بودن فعالیت‌های هسته‌ ای ایران، آژانس بین‌المللی انرژی اتمی است، لذا درخواست آنها برای اثبات صلح آمیز بودن امری واهی و زیاده خواهانه است. نکته اساسی دیگر آنکه ایران همواره بر صلح آمیز بودن فعالیتهای خود تاکید دارد و غرب مدعی عدم شفافیت است لذا این غرب است که باید اسنادی را برای اثبات ادعای خود ارائه کند نه جمهوری اسلامی ایران آنها اگر سندی برای ادعای خود دارند باید آن را مطرح نمایند در غیر این صورت دلیلی برای بیان چنین ادعاهای واهی معنایی ندارد.

ثانیا در باب صداقت برای ادامه مذاکرات نیز نشست‌های گذشته در ژنو و نیز استانبول ۱۳۸۹ نشانگر یک حقیقت است و آن اینکه غرب عامل برهم خوردن مذاکرات بوده است. غربی‌ها درحالی ادعای مذاکره را مطرح می‌کنند که خود به هیچ کدام از اصول آن پایبند نبوده و چنان رفتار کرده‌اند که گویی به دنبال تحمیل خواسته‌های خود بوده و برآنند تا نقش ارباب و رعیتی را ایفا کنند. سیاست‌های آنها به گونه‌ای بوده که با تکیه بر دو عنصر زیاده خواهی تعلیق فعالیت‌های هسته‌ای و نیز بهره گیری از سیاست چماق و هویج خواسته‌های خود را به ایران تحمیل کنند.

اصل مذاکره به معنای گفت و گو درباره موارد مشترک و مورد نظر است تا به توافقی برای آینده دست یابند اما عملکردهای غرب مغایر با این اصول بوده به گونه‌ای که آنها به جای چنین رویکردی به دنبال تحمیل خواسته‌های خود بوده و تلاش دارند تا به هر نحوی شده مطالبات خود را به ایران تحمیل نمایند.

با توجه به سوابق غربی‌ها به عنوان عاملان بر هم خوردن مذاکرات اکنون این غرب است که باید تمام تلاش خود را برای اعتمادسازی جهت به شکست نرسیدن مذاکرات بغداد صورت دهد چرا که ایران همواره اصل مذاکره را مورد تاکید قرار داده و بر چارچوب‌های آن پایبند بوده است اکنون نیز جمهوری اسلامی ایران با حسن نیت به مذاکرات می‌نگرد هرچند که غرب با تحرکات خود نشان داده که گویی همچنان در مسیر اشتباه گذشته گام برمی‌دارد و به دنبال اعتمادسازی و به نتیجه رسیدن مذاکرات نمی‌باشد.

با توجه به شرایط کنونی نه ایران بلکه این غرب است که باید اعتماد را به مذاکرات بازگردانده و با کنار نهادن زیاده خواهی‌های خود مسیر مذاکره را هموار سازد.

تهران امروز:اقتصاد دستوری و پیامدهایش

«اقتصاد دستوری و پیامدهایش»عنوان یادداشت روز روزنامه تهران ارمزو به قلم محمدمهدی رئیس‌زاده است که در آن می‌خوانید؛تمام اعضای اتاق بازرگانی بر این باورند که بهترین راهکار برای احیای مصوبات و توجه به اصل قانون، رهایی از شرایطی چون قیمت‌گذاری‌ دستوری است که در این مدت باعث بروز مجادلاتی در سطح جامعه شده‌اند. بررسی‌های سازمان حمایت و نهادهای مرتبط با گرانی، حکایت از آن دارد که معضل گرانی‌ها یک معضل اقتصادی ‌است و رهایی از آن فقط بر اساس ساز و کارهای اقتصادی انجام خواهد گرفت. از همین‌رو می‌توان به صراحت اعلام کرد که مشکل گرانی با دخالت تعزیراتی و تنبیهی دولت حل نخواهد شد.

نمونه واقعی ورود دولت به کنترل قیمت‌ها، در مورد شیر در هفته‌های گذشته مشاهده شد. دولت دامداری‌ها را موظف به کاهش قیمت شیر کرد؛ این در حالی است که همه ملزومات تولید شیر نسبت به سال گذشته افزایش قیمت چندین برابری داشته‌اند و این خواسته دولت اصولا معقول و منطقی نیست که بدون توجه به واقعیات تولید، دستور به عدم افزایش قیمت دهد. این موارد حتی در بخش‌های صنعتی هم تکرار شده‌است و همین موارد از قدرت تولید کشور کاسته‌ است. باید توجه داشت که دولت تنها در صورتی می‌تواند انتظار کاهش قیمت‌ داشته‌باشد که به تولیدکنندگان ارز مرجع اختصاص دهد. از سوی دیگر دولت در صورتی می‌تواند توقع کاهش قیمت عمومی در بازار را داشته باشد که به بخش تولید یارانه‌های وعده‌ داده‌شده را پرداخت کند.

برهمین‌ مبنا امسال مجلس در لایحه بودجه سال 91، مبلغ 10هزار میلیارد تومان را به عنوان یارانه بخش تولید مصوب کرده‌است. اگر قرار باشد همانند سال‌های گذشته که یارانه‌ای به بخش تولید نرسید، باید انتظار افزایش قیمت‌ها را داشت.

البته اگر یارانه تولید و صنعت این‌بار به موقع و بهنگام واریز شود، شاید بتواند بخشی از افزایش قیمت حامل‌های انرژی را جبران کرده و موثر باشند. از همین‌رو در صورتی که مصوبات هر مرحله به درستی انجام شود و دیگر دولت از آنها تخطی نداشته باشد می‌توان امیدوار بود که کم و کاستی‌های موجود در این میان هم رفع شود. به این نکته نیز باید توجه کرد که وقتی مصوبه یا قانونی مثل هدفمندی یارانه‌ها به درستی اجرا نمی‌شود، بند بند مصوبات مربوط به آن قانون مورد تردید قرار خواهد گرفت.

بنابراین در فاز اول قانون هدفمندی یارانه‌ها، آنچه که مربوط به بخش تولید بود، به درستی اجرا نشد. بنابر قوانین فاز اول هدفمندی یارانه‌ها قرار بود در سال 89، 30 درصد و در سال 90، 20 درصد از منابع حاصل از هدفمندی در اختیار صنایع قرار گیرد که در مجموع از این منابع چیزی به عنوان یارانه به صنعت، به‌ویژه صنایع کوچک و متوسط، اختصاص پیدا نکرده است.

دولت باید به این نکته توجه داشته‌باشد که یارانه بخش تولید ارائه تسهیلات به تولیدکننده‌ها از طریق بانک‌ها نیست بلکه برطبق اصول قانونی باید 20 تا 30 درصد درآمد حاصل از هدفمندی به تولیدکنندگان تخصیص داده‌شود. اگر قانون مصوب کرده 45هزار و 500 تومان به هر نفر یارانه تعلق گیرد، همان قانون گفته 30 یا 20 درصد از درآمدهای ناشی از هدفمندی متعلق به بخش تولید است.

گفتنی‌است در حال حاضر در کشور 510 واحد صنعتی بزرگ وجود دارد که 80 درصد سهم صنعت کشور را به خود اختصاص داده‌اند. وقتی صحبت از رشد تولید می‌شود، همه توجه مسئولان به این صنایع است.

در حالی که آن 15 درصد صنایع کوچک و متوسط ضریب اشتغال بالا و نیاز به سرمایه‌گذاری کمتری دارند. اگر در فاز نخست یارانه‌ای که مجلس تصویب کرده بود سهم بخش تولید پرداخت می‌شد، اوضاع صنایع اینقدر بد نبود و قیمت تمام شده کالاها تا این اندازه افزایش نمی‌یافت. تنها راهکار موجود این است که به جای برخورد موردی و دادن وعده‌های بی‌سرانجام به اصنافی که از آنها بازدید می‌شود ساز و کاری کارشناسی شده و عقلانی در پیش گرفت و با استفاده از مبانی‌و راهکارهای اقتصادی معضل گرانی‌ها را به طور کل حل کرد. از همین‌رو به نظر می‌رسد وزارت صنعت، معدت و تجارت به عنوان متولی صنایع باید یک برنامه مدون و قابل اجرا برای تخصیص 10هزار میلیارد حاصل از افزایش قیمت حامل‌های انرژی در فاز دوم هدفمندی یارانه‌ها را ارائه کند تا همه جوانب به درستی در آن دیده شود و دیگر شاهد مشکل تولیدکنندگان و در پی آن افزایش گرانی‌ها در سطح بازار نباشیم.

فرهیختگان:کلید حاکمیت بحرین در دست مردم است  

«کلید حاکمیت بحرین در دست مردم است»عنوان سرمقاله روزنامه فرهیختگان به قلم مازیار آقازاده است که در آن می‌خوانید؛ مردم بحرین در بیش از یک سال گذشته با برگزاری تظاهرات اعتراضی علیه خاندان حاکم بر این کشور یک خواسته مشخص را فریاد زده‌اند: «پایان حاکمیت اقلیت بر اکثریت و حاکم‌شدن اکثریت ملت بحرین بر سرنوشت خود» درواقع محقق‌شدن بسیاری دیگر از امیال و آرزوهای مردم بحرین از کانال تحقق همین خواسته می‌گذرد و تحقق این خواسته نیز مستلزم پایان حاکمیت خاندانی بر بحرین است و در این صورت است که دیگر خواست‌های اصلاحی و انقلابی مردم بحرین نیز قابل تحقق خواهد بود.

به عبارت دیگر تحقق اصلاحات در بحرین از کانال انقلاب می‌گذرد؛ انقلابی که بر حاکمیت یک خاندان پایان دهد و زمینه را برای نقش‌آفرینی گروه‌های مختلف مردمی در این جزیره کوچک خلیج‌فارس هموار کند. مخالفت اکثریت مردم بحرین با استقرار نیروهای نظامی سعودی در این کشور و نیز اتحاد با دولت سعودی از همین زاویه قابل تحلیل است. در واقع مردم بحرین که به کشور خود عشق می‌ورزند نمی‌خواهند حق حاکمیت خود را به هیچ‌وجه در اختیار یک خاندان یا یک دولت مداخله‌گر خارجی بگذارند و می‌خواهند خود بر سرنوشت خویش حاکم باشند.

دولت آل‌خلیفه که تداوم حکومت خود بر بحرین را مدیون حمایت‌های عربستان و سکوت کشورهای غربی در برابر سرکوب مخالفان داخلی خود می‌داند، مایل و حاضر نیست تا کلید حاکمیت بحرین را در دست مردم که صاحبان اصلی این کشور هستند قرار دهد و برای فرار از این کار حتی حاضر است تحت‌الحمایه یک کشور مداخله‌گر خارجی همچون عربستان سعودی باشد. همین یک دلیل کافی است که صلاحیت خاندان آل‌خلیفه برای ادامه حکومت بر بحرین زیر سؤال رود و خواست‌های انقلابی مخالفان در طرد و نفی چنین حاکمانی مشروعیت یابد. درواقع کسانی که صحبت از تعلق بحرین به این و آن می‌کنند باید متوجه این مسئله باشند که اساسا خواسته اصلی مردم بحرین حاکم‌شدن بر سرنوشت خودشان است و تحقق این خواسته با تحت‌الحمایه‌شدن این و آن منافات دارد.

کوتاه سخن اینکه حمایت عملی از مردم بحرین درواقع احترام به حق حاکمیت مردم این کشور و خواسته اصلی مردم بحرین که همانا استقلال و آزادی و نفی حاکمیت خاندانی است، محقق می‌شود و خواسته‌ای جز این هیچ خدمتی به آرمان‌های انقلابیون بحرینی نخواهد کرد.

حمایت:طرحی برای انحراف افکارعمومی

«طرحی برای انحراف افکارعمومی»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم فاطمه آلیا است که در آن می‌خوانید؛تجربه ثابت کرده است که آمریکا هرگاه در بن‌بست قرار گرفته سعی کرده با طرح موضوعی جدید افکار عمومی را منحرف کند از این‌رو طرح الحاق بحرین به عربستان نیز بدین منظور پیشنهاد شده است. بحران اقتصادی شدید و افزایش اعتراض مردم مقامات آمریکایی را در بن‌بست عجیبی قرار داده است. از سوی دیگر دوران ریاست‌جمهوری اوباما در حال پایان یافتن است و او نتوانسته طی این مدت به شعارها و وعده‌هایی که داده است عمل کند.

همچنین سیاست‌های خاورمیانه‌ای آمریکا و اروپا با شکست مواجه شده است؛ آنان به دنبال جاانداختن رژیم صهیونیستی در خاورمیانه بودند که نه فقط نتوانستند این ایده خود را عملی کنند بلکه مردم منطقه در برابر حکام دست‌نشانده خود به پاخواستند و با بیداری اسلامی حکومت‌های مردمی تشکیل شد؛ با این تفاسیر آنان در اقدامی عجیب طرح الحاق بحرین به عربستان را پیش کشیده‌اند.

آنان اکنون از مردم بحرین وحشت دارند چون ملت بحرین نیز در جریان بیداری اسلامی دست به اعتراض زده‌اند و با پایداری و مقاومت خود تا سقوط دیکتاتور بحرین از پا نخواهند نشست که در صورت تحقق این مسئله مردم عربستان که اکنون نیز دست به اعتراض های پراکنده زده‌اند در اراده خود محکم‌تر و راسخ‌تر خواهند شد و حکام سعودی را سرنگون خواهند کرد.

اگرچه ممکن است آنان با طرح این پیشنهاد بتوانند تا مدتی از آن بهره‌برداری روانی کنند اما این طرح به لحاظ عملیاتی شدنی نیست چون بحرین کشوری مستقل است و ملت بحرین اجازه چنین اقدامی را نخواهند داد.

جمهوری اسلامی نیز از استقلال و تمامیت ارضی کشور بحرین حمایت می‌کند و همانگونه که دخالت‌های خارجی در امور بحرین را محکوم می‌کند خود نیز در امور داخلی این کشور دخالت نخواهد کرد.

اظهارنظر یکی از نمایندگان مجلس درباره لغو مصوبه مجلس و الحاق بحرین به ایران نیز در حد پیشنهاد بوده است که اگر این طرح اجرایی شود در بحرین رفراندومی برگزار شود و ملت بحرین خود تصمیم بگیرند که در این‌صورت مطمئن هستیم ملت بحرین خواستار بازگشت به مادر خود یعنی جمهوری اسلامی ایران هستند اما این به معنی دخالت در امور داخلی آنان نیست و دخالت سایرین را نیز محکوم می‌کند. از این‌رو روز جمعه ملت ایران در جهت محکوم کردن سیاست‌های اشغال‌گری و ضدحقوق بشری تظاهرات خواهند کرد و از سایر کشورها هم می خواهیم که اعتراض خود را نشان دهند.

آفرینش:بی تفاوتی نسبت به سلامت عمومی کشور

«بی تفاوتی نسبت به سلامت عمومی کشور»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن می‌خوانید؛همیشه در تیترهای خبری و یادداشت های مختلف از ورود"ریزگردها" به کشورمان به عنوان "میهمان ناخوانده" یا "سوغات همسایگان" یاد می شد. اما دیگر این میهمان ناخوانده به میزبان تبدیل شده و همواره در کشور جا خوش کرده، تنها گاهی رقیق می شود و گاهی غلیظ. پدیده ریزگردها در حدود یک دهه است که به مشکل اساسی در منطقه غرب و جنوب غرب کشور تبدیل شده و متاسفانه دامنه آن به بیش از20 استان دیگر هم کشیده شده است. اما به واقع مسبب این معضل طبیعی کیست و راه حل رهایی از این طاعون سلامتی چیست؟

رسوب گردوغبار در بافت ریه باعث عفونت های تنفسی، سرطان های ناشی از فلزات سنگین و بیماری های مزمن ریه می گردد. با ته نشین شدن زیاد گرد و غبار درکیسه هوایی بدن انسان، فرد دچار خفگی و تنگی نفس می شود. حال که مردم کشور همواره این آلودگی ها را استنشاق می کنند!

عامل اصلی این مشکلات بیش از 90 درصد کشورعراق است.یک میلیون و 800 هزار هکتار بیابانهای کشور عراق عامل اصلی تولید ریزگرد در کشورماست. البته 500 هکتار از اراضی جنوب شرقی سوریه، اردن، 200 هزار هکتار از اراضی جنوب ترکیه و بخش‌هایی از عربستان نیز کانون تولید ریزگرد محسوب می‌شود.

متاسفانه مالچ پاشی مناطق بحران خیز و تامین اعتبار از سوی طرف عراقی جدی گرفته نمی شود وهمواره با بحرانی شدن وضعیت برای کشورمان وعده هایی را برای مقابله با این پدیده می دهند که هیچگاه اجرا نمی کنند.

اما مهمتر از عملکرد عراقی ها انتظاراتی است که از مسولان کشورخودمان وجود دارد. درحال حاضر این ریزگردها به معضل روزانه مردم جنوب و جنوب غرب کشور تبدیل شده است. متاسفانه آماری از بیماران تنفسی و تلفات جانی که این آلودگی برای مردم این مناطق به وجود آورده است در دست نیست اما تصور اینکه هرروز در هوایی مه آلود از گرد وغبار تنفس کنی، بسیاری از حقایق را تداعی خواهد کرد. جای تاسف است تا زمانی که این ریزگردها به پایتخت نرسد خبری از تشکیل ستادهای بحران، اعلام آماده باش به بیمارستان ها و اورژانس، تخصیص اعتبار و اعتراض نهادهای مختلف و ... نیست!. آیا تدبیری غیر از تعطیلی مدارس و ادارات برای جلوگیری از این پدیده وجود ندارد؟ آیا با تعطیلی شهر مردم دیگر نفس نمی کشند و گردوغبار استنشاق نمی کنند؟ کدام نهاد و سازمان مسولیت به خطر افتادن جان مردم را برعهده می گیرد. چرا هیچ کس پاسخگوی این معضل نیست و اهمیتی به آن نمی دهند و راه حلی موثر برای آن اتخاذ نمی کنند. آثاری که در بلند مدت برسلامت مردم و محیط زیست کشورمان وارد می شود چندین برابر اعتباراتی است که تاکنون به این مهم اختصاص داده نشده است! تنفس زنان باردار از ترکیبات موجود دراین ریزگردها، باعث به دنیا آمدن کودکان ناقص الخلقه می شود. کودکان درحال رشدی که در معرض این هوای مسموم قرار دارند دچار کند ذهنی و عدم رشد متناسب می گردند آیا این همه فاجعه برای توجه به این معضل کافی نیست؟!

راهکار اصولی و علمی برای مقابله موثر با این پدیده توجه به صنعت کشاورزی، مدیریت منابع آبی، ایجاد پوشش گیاهی و ریگ پاشی درمسیر بیابان ها است. درحال حاضر به نظر بسیاری از کارشناسان محیط زیست استفاده از مالچ پاشی در جلوگیری از این پدیده راهکار اصولی نیست. مالچ ماده ای بد بو است که از نفت گرفته می شود و با پاشیدن آن دیگر آب نمی تواند به خاک نفوذ کند و عملاً هیچ پوشش گیاهی درآن قسمت نمی روید. ضمن اینکه افزایش بیش از حد این آلودگی ها باعث شده بسیاری از کشاورزان و مردم این مناطق به مهاجرت روی آورند و این امر خود زمینه ساز معضلات دیگری است. با ورود این ریزگردها زمین های کشاورزی و منابع آبی دچار آسیب جدی شده اند و بسیاری از کشاورزان بیکار شده اند.

لازم و ضروریست تا مسولان کشورمان با ایجاد یک بسیج همگانی در داخل و افزایش رایزنی های خارجی یک اتحاد منطقه ای ایجاد کنند تا به طور جدی به حل این معضل پرداخته شود. لحاظ کردن مناسبات سیاسی در مواجهه با این معضل که منشأ خارجی دارد باعث به خطر افتادن سلامت مردم کشور می گردد و شاید تلفات آن در دراز مدت از جنگ هشت ساله نیز بیشتر باشد!

شرق:چالش ریزگردها، ساخته دولت‌ها

«چالش ریزگردها، ساخته دولت‌ها»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم محمد درویش است که در آن می‌خوانید؛«برای حکومت در طبیعت باید از قوانین آن پیروی کرد»، این جمله معروف از «الکسیس کارل» کلید حل بسیاری از مشکلات زیستی است که اگر از آن پیروی کنیم می‌توان امیدوار بود در کنار توسعه، به پایداری اکولوژی یا بوم‌شناسی نیز دست یابیم. اکنون اتفاقی در طبیعت رخ داده که مانند بمب رسانه‌ای منفجر شده و آن مساله ریزگردها و قرار گرفتن هوا در شرایط هشدار است.

در واقع ما قوانین طبیعت را رعایت نکردیم و شتابان به سمت توسعه حرکت کردیم. در ایران، بین‌النهرین، شرق سوریه، جنوب ترکیه، عربستان و عراق، بی‌توجه به ملاحظات بوم‌شناسی، طرح‌های توسعه‌طلبانه‌ای به اجرا درآمد که سبب شده امروز با پدیده ریزگردها مواجه شویم و اینها همه، از عواقب نامیمون طراحی غلط است.

ماجرا از آنجا شروع شد که صدام حسین به بهانه اینکه می‌خواهد اراضی کشاورزی را در شمال بصره گسترش دهد نهری را به نام «نهر پنجم» یا «نهر صدام» به وجود آورد و این کار سبب شد تا تالاب «حورالعظیم» از بین برود. در واقع، این تالاب بزرگ‌ترین تالاب غرب آسیا است و در «کنوانسیون رامسر» نیز اهمیت فوق‌العاده آن ذکر شده است.

تالاب مرزی «حورالعظیم»، چشمه‌گیر گرد و خاک بود و مانند یک جاروبرقی عمل می‌کرد اما اکنون همان بلایی که بر سر «آرال» در زمان شوروی سابق افتاده، در مورد این تالاب هم در حال تکرار است و به همین سبب گرد و غبارها در هوا پراکنده می‌شوند.

از آن طرف خود ما نیز روی رودخانه «کرخه»، سد «کرخه» را تاسیس کردیم که موجب شد تالاب مرزی «حورالعظیم»، تالاب‌های اطراف «هویزه» و «حور بستان» خشک شود و «جزایر مجنون» و تالاب «شادگان» از بین بروند که همه اینها تحت‌تاثیر انتقال آب رودخانه‌ها و زدن سدهای «بهمنشیر»، «کرخه» و «کارون» است؛ یعنی در واقع به دست خودمان یک‌میلیون هکتار چشمه‌گیر گرد و خاک را از بین بردیم.

علاوه بر اینها دولت ترکیه نیز از ضعف دولت مرکزی عراق استفاده کرد و پروژه‌های معطل‌مانده سد‌سازی خود را به اجرا در آورد. مطابق تعهدات بین‌المللی، ترکیه اجازه نداشت تا تمامی حقآبه «دجله» و «فرات» را برای خود مصرف کند اما بیش از سهم خود استفاده کرد و اگر 5600 مترمکعب در ثانیه آب به عراق می‌رسید، این رقم به دو‌هزار مترمکعب در ثانیه رسیده و هنگامی که نوری‌المالکی نسبت به این مساله اعتراض کرد که چرا حقآبه را درست پرداخت نمی‌کنند، وزیر کشور ترکیه جمله‌ای مهم و تاریخی گفت، مبنی بر اینکه مگر شما منابع نفتی خود را به اشتراک می‌گذارید که ما آب را به اشتراک بگذاریم.

این جمله بسیار خطرناک است، چراکه اگر قرار باشد بالادست رودخانه با این استراتژی رفتار کند با بحران‌های جدی روبه‌رو خواهیم شد و در آن صورت، سودان نیز به عنوان بالادست «نیل» می‌تواند اعلان کند که حقآبه‌ای برای مصر قایل نیست و افغان‌های بالادست «هیرمند» نیز سهمی برای کشور ایران قایل نخواهند بود.

از آن طرف نیز سوریه هم یک یا دو سد در مسیر رود «فرات» زد که سبب شد در عراق و در اطراف مسیر این رود یعنی حدود 2500 کیلومتر، حدود 42 تالاب را از دست بدهیم و بسیاری از اراضی کشاورزی یعنی حدود چهارمیلیون هکتار عرصه‌های برهنه مستعد برای چشمه‌های تولید گرد و خاک به وجود آید.

در واقع براساس پژوهش صورت گرفته در سال 87 این تعداد چشمه‌های تولید‌کننده گرد و خاک در عراق به 206 عدد رسید. این عامل به همراه اتفاقی دیگر در عربستان به عمق این فاجعه در منطقه افزود. در دهه 90 عربستان اعلام کرد که می‌خواهد از طریق آب‌های فسیلی تولید کشاورزی خود را گسترش دهد؛ طرح بلندپروازانه‌ای که سبب می‌شد تا این کشور نام خود را به عنوان یکی از بزرگان تولید گندم ثبت کند.

همان زمان بسیاری از متخصصان محیط‌زیست اعتراض کردند و هشدارهای لازم را نسبت به عواقب جبران‌ناپذیر این امر ابراز داشتند اما نهایتا سعودی‌ها این عمل را انجام دادند که سبب شد تا چند سالی رکورددار تولید گندم باشند و جزو 10 کشور تولید‌کننده گندم، اما در نهایت، این امر با افت شدید آب‌های فسیلی کشاورزی در آنجا تعطیل شد و دومیلیون هکتار چشمه گرد و خاک به وجود آمد. در نتیجه، این مساله که ادعا می‌شود پدیده ریزگردها طبیعی هستند کاملا غیرواقعی است و آزمایش‌های متعدد نشان‌داده که در واقع، انسان باعث ازدیاد این پدیده است.

تعداد رخدادهای ریزگردها افزایش یافته و اگر این روند طبیعی بود نباید آمارها اینقدر فاحش تغییر می‌کرد، همین مساله نشان می‌دهد که پدیده ریزگردها ریشه انسانی دارد. اما خبر خوب در این میان این است که می‌توانیم امیدوارم باشیم که قادریم با این پدیده مقابله کنیم.

اگر نوع نگاهمان را تغییر دهیم و خردمندانه با کشورهای منطقه بر سر یک میز بنشینم و سر موضوعی به نام محیط‌زیست به تفاهم برسیم، می‌توان با این پدیده مقابله کرد. در واقع باید پذیرفت که محیط‌زیست یک کالای لوکس یا فانتزی نیست و با حیات اجتماعی مردم منطقه سر و کار دارد و در اصل 50 قانون اساسی نیز مورد اشاره قرار گرفته است.

باید متناسب با ویژگی‌های سرزمینی با معضل ریزگردها، برخورد کرد، در حالی‌که برعکس آن داریم عمل می‌کنیم و همین سبب شده تا اغلب محیط‌های آبی ایران مرکزی خشک و ناگوار شود و در حال حاضر دریاچه «پریشان»، «ارژن»، «بختگان»، «طشک» و تالاب «گاو خونی» را نیز از دست داده‌ایم. در پی احداث چاه‌های بیش از رقم هدف‌گذاری شده، یعنی حفر 24‌هزار حلقه چاه غیرمجاز و 40 سد و نیز به علت سکوت ما بزرگ‌ترین دریاچه داخلی کشور را از دست داده‌ایم. خلاصه باید بپذیریم همه کشورهای منطقه سبب تشدید ریزگردها شده‌اند و باید به جای اتهام زنی به یکدیگر، ما و همسایگان بنشینیم و شجاعانه مسوولیت کارهای خود را برعهده بگیریم و اشتباهات را جبران کنیم.

ملت ما:رسانه‌ها همه ساکت! ارگان دولت ناراحت نشود

«رسانه‌ها همه ساکت! ارگان دولت ناراحت نشود»عنوان سرمقاله روزنامه ملت ما به قلم محمد قادری است که در آن می‌خوانید؛روزنامه ایران ارگان دولت تیتر یک روزنامه مورخه 27 اردیبهشت ماه خود را اختصاص به بررسی مطالب انتقادی رسانه‌های مکتوب و غیرمکتوب منتقد دولت داده و سخن از سیاه‌نمایی زنجیره‌ای علیه دولت به میان آورده است. گرچه انعکاس خدمات دولت حق نشریه ارگان دولت است اما  اگر دوستان همکار در روزنامه ایران کمی با ادبیات رسانه‌ای و اصل پیدایش رسانه‌ها آشنا بودند که هستند، به خوبی می‌توانستند به این نتیجه برسند که وظیفه ذاتی هر رسانه نقد عملکرد دولتمردان است تا بتواند به عنوان یکی از ارکان توسعه به سالم‌سازی و صالح‌سازی هرچه بیش‌تر دولتمردان کمک نماید.

سوال اساسی این‌جاست بر فرض این‌که هیچ رسانه‌ای به نقد دولت و قوه مجریه نپرداخته و چشم بسته به تمام تحولات و اتفاقات دولت نظر اندازد موجب رشد و تعالی در جامعه اسلامی خواهد شد. جامعه اسلامی که با شعار النصیحه لائمه المسلمین آحاد اعضای خود را به نقد حاکمان جامعه فراخوانده، جامعه اسلامی که رسول مکرم آن در آخرین لحظات زندگی خود به منبر رفته و همگان را به نقد از خود فرامی‌خواند،

حال باید در 1400 سال و اندی بعد در ایران اسلامی که داعیه پرچمداری اسلام ناب محمدی را دارد ارگان دولت آن، جامعه رسانه‌ای و دیگر مسئولان دلسوز آن در قوه قضاییه، مقننه و مجمع تشخیص مصلحت را فقط به علّت انتقاد از عملکرد دولت به باد تخریب و اتهام بنوازد. اساساً چرا قدرت تمایز نقد از تخریب نزد اینان وجود ندارد و چرا هر انتقادی ولو گزنده تأویل به تخریب و سیاه‌نمایی می‌شود.

البته در این خصوص که روزنامه ایران هر از چندگاهی می‌خواهند نقش دایه مهربانتر از مادر را برای ریاست محترم جمهور بازی کند هیچ شک و شبهه‌ای وجود ندارد و ریاست‌محترم جمهور چه در دوره اول و چه در مناظره‌های داغ انتخابات 88 یکی از افتخارات بزرگ خود را تعداد تیترهای منفی عنوان می‌کرد که در رسانه‌‌ها علیه دولت به‌کار رفته است و سندش را هم به همراه داشت.

اما چرا ارگان دولت به این اندازه برآشفته شده است البته قطعا و در نگاه حداقلی به این نقدها که از سوی رسانه‌ها و عناصر موثر سیاسی مطرح می‌شود اگر چه شاید در تصحیح روند عملکرد دولت تاثیر نخواهد داشت اما آیا به حجم همان اسناد که شاید در مناظره‌های بعدی یا تولید شبنامه و بولتن، افزوده نخواهد کرد.

به هر حال از ارگان دولتی که رئیس همواره دم از مردم می‌زند انتظار خفه شدن رسانه به عنوان زبان‌گویای مردم به هیچ‌وجه مورد انتظار و پسندیده نیست، چه، از لوازم حکومتداری در هر جامعه دموکراتیکی حتی با فرض حذف پسوند اسلامی‌اش، سعه‌صدر و تحمل پذیرش انتقادات است که بر این اساس آقایان برای بقای در قدرت راهی ندارند جز اینکه انتقادات (نه تخریب‌ها) را بپذیرند وگرنه باید رحل اقامت از اریکه قدرت برگزینند تا خدای ناکرده شائبه «استبداد» در موردشان پدیدار نگردد.

و در آخر اگر فرهیختگان این روزنامه نقشه راهی برای رسانه‌ها مدنظر عالی خود دارند ارایه دهند تا رسانه‌ها بتوانند به وظایف ذاتی خود آشنا شوند وظایفی که با تغییر دوستان در این 30 و اندی سال پس از انقلاب مغفول بوده و حتماً در این چند سال دولت نهم و دهم وظیفه آشنایی با آن را پیدا کرده‌اند.

مردم سالاری: دولت دهم و مشکلات مردم

«دولت دهم و مشکلات مردم»عنوان سرمقاله روزنامه مزردم سالاری به قلم سید علیرضا کریمی است که در آن می‌خوانید؛آقای احمدی‌نژاد در سخنرانی‌های اخیر خود به مسائلی اشاره کرده اند که جای بحث فراوان دارد، اما یک ‌نکته در گفته‌های ایشان بسیار جالب به نظر می‌رسید. آقای رئیس دولت در یکی از سخنرانی‌های خود با ‌اشاره به توفیقات هسته‌ای دولت خود مدعی شد که در دولت قبلی به دلیل آنچه که تحمیلا‌ت هسته‌ای به کشور می‌خواند زمانی که به چهره مردم می‌‌نگریست ناراحتی آنان را از این بابت درک می‌کرد (به نقل از خبرگزاری مهر در تاریخ 19/2/91 ).

البته بیان چنین اظهاراتی در این روزهای ‌حساس جای اما و اگر‌های فراوان دارد اما می‌توان در مورد همین یافته آقای احمدی نژاد نکاتی را ‌بیان کرد. اینکه رئیس جمهور یک مملکت با دیدن چهره‌های مردم، مشکلات آنان را درک می‌کند یک موهبت تلقی می‌شود ‌که تقریبا هیچ کجای دنیا چنین شخصی وجود ندارد. پس حتما ما بایستی بسیار خوشبخت باشیم که رئیس دولت ‌کشور ما از چنین مزیتی برخوردار است و با یک نگاه به صورت مردم تمام ماجرا را می‌فهمد .

اما به راستی اگر چنین است ‌چرا برخی گفته‌ها با این ادعا نمی‌خواند؟ جناب رئیس جمهور در سخنرانی اخیر خود در جمع مردم مشهد ‌بیان نموده اند که “تورم 6 درصد است که 2‌درصد آن هم به دلیل تورم جهانی است.” خب، این سوال مطرح ‌است که آیا چهره‌های مردم کشور ما با تورم 6 درصدی همخوانی دارد؟ خوشبختانه رئیس دولت در سفرهای ‌استانی خود معمولا به مناطق محروم نیز سر می‌زنند و از حال مردم آن مناطق باخبر هستند پس چگونه ‌ناراحتی کنونی مردم کشور را نمی‌توانند درک کنند؟ اتفاقا به نظر بنده ناراحتی ناشی از مشکلات معیشتی در ‌چهره مردم بسیار عیان تر از مسائل دیگر از قبیل موضوعات تخصصی مثل هسته ای است. در واقع وضع تورم و گرانی به شکلی ‌درآمده که حتی در نقاط مرفه نشین تهران نیز مردم از بابت بوجود آمدن چنین شرایطی ناراحت هستند .

به ‌نظر می‌رسد اگر ادعای رئیس دولت صحت داشت ایشان حداقل بایستی از بیان برخی برداشت‌های اشتباه ‌خود در شرایط کنونی که تنها مردم را ناراحت می‌کند پرهیز می‌کردند. ایشان باید دقت کنند لزوما آنچه که ‌نزدیکان شان از وضع مردم به گوششان می‌رسانند حقیقت نیست. همچنین برخلاف برخی باورها در پاستور، ‌منتقدان دشمنان تشنه به خون دولت کنونی نیستند و تجربه و گذشت زمان نشان داده که بخش اعظم پیش بینی‌های آنان متاسفانه یا خوشبختانه محقق شده است.

بیان جملاتی از سوی رئیس جمهور از قبیل “موفقیت کامل و رسیدن به اهداف مورد نظر در طرح هدفمندی یارانه‌ها”، “به نان ‌شب محتاج نبودن مردم پس از هدفمند شدن یارانه‌ها”، “گران شدن ارز و سکه حاصل توطئه دشمنان است” ،”‌گرانی شب عید کنترل شد”، “وضع معیشتی مردم رو به بهبودی است” و ... حکایت از آن دارد که علیرغم ‌بیان شعارهای مردمی، برخی دولتمردان از حال مردم خبری ندارند . شاید اگر وضع مردم درک می‌شد ‌امروز به جای متهم کردن دیگران و از توطئه سخن گفتن “علمی‌ترین دولت تاریخ ایران” بصورت ‌علمی راه حلی برای گرانی و تورم می‌اندیشید.

ابتکار: اتحاد بحرین-عربستان؛ شتابزدگی در تثبیت اشغالگری

«اتحاد بحرین-عربستان؛ شتابزدگی در تثبیت اشغالگری»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم محمد فرازمند سفیر سابق ایران در بحرین است که در آن می‌خوانید؛ایده اتحاد میان کشورهای شورای همکاری خلیج فارس، تلاشی شتابزده از سوی سیاست‌مداران سعودی است برای مقابله با امواج انقلاب‌های عربی که همه کشورهای خاورمیانه از جمله پادشاهی‌های خلیج فارس را تهدید می‌کند.

نخستین بار در اجلاس سران شورای همکاری خلیج فارس در دسامبر سال گذشته میلادی، این ایده توسط سعودی‌ها مطرح شد. آنها ضمن گلایه از سطح همکاری‌های کشورهای شورا، خواستار اتحاد نظام‌های سلطنتی عربی شدند. اکنون گفته می‌شود که در اجلاس این هفته سران شورا در ریاض، اتحاد بحرین و عربستان به عنوان گام نخستین اتحاد شورای همکاری خلیج فارس مورد بحث قرار خواهد گرفت.
برغم اینکه این ایده، یک ابتکار عجولانه و ناپخته است اما می‌توان سوال‌هایی را درباره چرایی طرح این مسئله و امکان تحقق آن مطرح ساخت. قابل ذکر است که در حال حاضر تنها عربستان مشتاق اتحاد است و فعلا کشور دیگری در بین اعضای شورای همکاری خلیج فارس از این ایده استقبال چندانی به عمل نیاورده‌است.

اضافه می‌نماید که تقریبا یک سال است که سعودی‌ها از جانب بحرینی‌ها نیز سخن می‌گویند و به دلیل نقشی که در حفظ آل خلیفه در مقابل مردم این کشور ایفا کرده‌اند، به خود اجازه می‌دهند چنین طرح‌هایی را از سوی آنها نیز مطرح کنند. سعودی‌ها در آغاز سال 2011 نیز طرح اتحاد هشت کشور پادشاهی، یعنی شش کشور شورای همکاری به اضافه مغرب و اردن را مطرح کردند. این پیشنهاد به قدری شتابزده و ناپخته بود که به سرعت کنار گذاشته شد.  شاه مغرب راه معقول‌تری را در پیش گرفت و قبل از رسیدن امواج انقلاب،‌ اقدام به برگزاری انتخابات آزاد کرد و دولت را به اسلام گرایان میانه رو(اخوان‌المسلمین) سپرد.

در اردن نیز افکار عمومی و احزاب اپوزیسیون که به شدت تحت تاثیر فضای انقلاب‌های عربی هستند، از این ایده با تمسخر استقبال کردند. اما چرا عربستان به چنین ایده‌هایی روی می‌آورد؟ شکی نیست که این طرح‌ها پاسخی‌ست به امواج اعتراضات مردمی و نشان‌دهنده هراس عربستان از رسیدن این امواج به سواحل خلیج فارس و تاج و تخت‌های عربی است.

از دیدگاه عربستان، اگر دومینوی سقوط دیکتاتورها به پادشاهی‌ها نیز سرایت کند، ‌آنگاه دیگر هیچ نیرویی جلودار تغییرات نخواهد بود و  راه و رسم شیخ نشینی برخواهد افتاد.  البته برخی تحلیلگران سعودی می‌گویند ایده  اتحاد، عکس‌العملی است به شکاف امنیتی که درنتیجه خروج نیروهای آمریکایی از عراق ایجاد شده‌است. از نظر آنها این شکاف، زمینه را برای نقش آفرینی بیشتر ایران فراهم می‌کند. اما بی اساس بودن این ادعا بسیار روشن است.

آمریکایی‌ها از عراق خارج شده‌اند اما هنوز در کشورهای جنوبی خلیج فارس از جمله در بحرین، قطر، امارات، کویت و همچنین آبهای خلیج فارس حضور دارند. بر کسی پوشیده نیست که کشورهای عربی خلیج فارس در تامین امنیت داخلی و خارجی خود کاملا متکی به غرب هستند. لذا پاسخ این سوال که چرا عربستان به چنین ایده‌هایی رو می‌آورد، شکاف امنیتی ناشی از خروج آمریکا از عراق نیست بلکه باید به این واقعیت روشن توجه کرد که عربستان نگران‌ترین کشور نسبت به آینده رژیم‌های سنتی عربی است.

اتحاد شش یا هشت کشور پادشاهی از نظر عربستان جبهه ضد انقلابیون و سنت گرایان  را در مقابل تغییرطلبان و دمکراسی خواهان  مستحکم تر می‌کند. اما سوال دیگری که می‌توان مطرح کرد این است که این ایده تا چه حد زمینه تحقق و موفقیت دارد؟  شورای همکاری خلیج فارس، یک مجموعه یکدست و بدون اختلاف نیست. ایده اتحاد می‌تواند نقطه اوج تکامل همکاری‌های چند کشور باشد. شورای همکاری خلیج فارس طی بیش از سه دهه گذشته نتوانسته به سطح قابل قبولی از همکاری‌ها در زمینه‌های سیاسی، اقتصادی و به ویژه امنیتی دست پیدا کند.

در سطح امنیتی به جز یک نیروی نمایشی تحت عنوان سپر جزیره، ‌همکاری دیگری میان شش کشور عضو این شورا وجود ندارد. لذا بحث اتحاد نتیجه طبیعی تکامل همکاری‌ها نیست. از سوی دیگر به جز حکام بحرین که تاج و تخت خود را در معرض تهدید می‌بینند، هیچ یک از دیگر شیخ نشین‌ها از این ایده استقبال نکرده‌اند. زیرا  ترس آنها از سلطه عربستان اگر بیشتر از سایر تهدیدات نباشد، کمتر نیست.

در مورد بحرین هم باید گفت اتحاد کشور کوچکی با وسعت هفتصد کیلومتر مربع و اقتصادی بسیار ضعیف که متکی به کمکهای خارجی است، با کشوری که بیش از دو و نیم میلیون کیلومتر مربع وسعت دارد و بزرگترین صادرکننده نفت جهان است، معنایی به جز بلعیدن کشور کوچک توسط کشور بزرگ ندارد. عربستان سعودی برای سرکوب انقلاب مردم بحرین از ماه‌های نخستین سال 2011، توسل به زور را در دستور کار خود قرار داده‌است. در ماه مارس 2011 سعودی‌ها اقدام به اعزام نیروی نظامی به بحرین کردند. بیش از یک سال از اشغال بحرین توسط عربستان می‌گذرد اما انقلاب مردم بحرین پایان نیافته‌است.

تصور اولیه سعودی‌ها مبنی بر سرکوب سریع اعتراضات به وقوع نپیوست و اکنون راهکار شتابزده دیگری را در دستور کار  قرار  داده‌اند و در حال استمزاج ایده اتحاد هستند. بحرین به دلیل ساختار اجتماعی و فرهنگی خود، نمی‌تواند جزئی از جامعه بسته عربستان باشد. از سوی دیگر بحرین به مدت بیش از شصت سال میزبان فرماندهی ناوگان پنجم آمریکا بوده‌است.

سعودی‌ها برای بلعیدن بحرین علاوه بر مردم این کشور باید با آمریکایی‌ها نیز چالش کنند. از سوی دیگر اگر قرار باشد اتحاد بحرین و عربستان گام نخستین برای اتحاد شورای همکاری خلیج فارس باشد، حتما کشورهای دیگر عضو این شورا یعنی قطر، کویت، امارات و عمان نیز در صف مخالفین این ایده قرار خواهند گرفت. علی رغم پیوستگی جغرافیایی و شباهت‌هایی که بین اعضای شورای همکاری وجود دارد، اختلافات بین این کشورها نیز کم نیست.

اکثر کشورها با عربستان مسائل مرزی حل نشده دارند؛ امارات، عمان، کویت و قطر از جمله کشورهایی هستند که هنوز بر سر مناطق مرزی خود به حل و فصل نهایی با عربستان نرسیده‌اند. ایده اتحاد وقتی معنا پیدا می‌کند که این کشورها بتوانند از این مسائل عبور کرده و به عنوان پیش‌زمینه اتحاد، بحث تکامل اقتصادی، سیاسی و اجتماعی خود را به نتیجه برسانند.

هنوز بر سر مسائل کم چالش‌تری مانند  پول واحد و اتحاد گمرکی میان اعضای شورای همکاری خلیج فارس اختلافات حل نشده‌ای وجود دارد لذا  نباید شانس زیادی برای موفقیت ایده اتحاد بین کشورهای شورای همکاری خلیج فارس قائل شد.

جهان صنعت:بازار سیاه و دولت هم کاسه‌اند؟

«بازار سیاه و دولت هم کاسه‌اند؟؟»عنوان سرمقاله روزنامه جهان صنعت به قلم نادر کریمی جونی است که در آن می‌خوانید؛سیدشمس‌الدین حسینی، وزیر امور اقتصادی و دارایی و  همکارانش آرامش هفته‌های گذشته بازار طلا و ارز را به خود نسبت می‌دهند، این در حالی است که این آرامش قبل از توفان به انتظار مردم برای عرضه سکه‌های پیش خرید شده منسوب بوده است.

قرینه مهم برای اثبات این مدعا نوسانات شدیدی است که در هفته‌های اخیر در بازار طلا و ارز مشاهده شد. در عین حال بانک مرکزی به جای اینکه راهکاری برای نوسانات شدید قیمتی داشته باشد فقط کاهش قیمت دلار و سکه را ناشی از تحویل سکه‌های پیش فروش شده بیان می‌کند و کاهش موج جدید قیمت‌ها را دستاویزی برای فرار از کنترل بازار قرار داده است.

مسوولان بانک مرکزی بر این باورند که بازار ارز را کنترل کرده‌اند و دیگر دلار دو نرخی نیست البته همین مسوولان از تامین ارز سفرهای تفریحی مردم هم شانه خالی می‌کنند و می‌گویند قرار نیست بانک مرکزی ارز سفرهای تفریحی مردم را تامین کند.

اینچنین اظهارات عجیبی دقیقا به این معناست که بخشی از ارز مورد نیاز  مردم باید از طریق دلالان و بازار سیاه تامین شود. این شرایط، این پرسش را پدید می‌آورد که آیا دست بازار سیاه و دولت در یک کاسه نیست؟

دنیای اقتصاد:اشک‌ها در پس لبخند چین

«اشک‌ها در پس لبخند چین»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم شروین شهریاری است که در آن می‌خوانید؛تصویر یک اژدهای زرد که با غرش خود ارابه اقتصاد دنیا را به جلو می‌کشد، نقشی آشنا روی مجلات اقتصادی در چین است.

واقعیت این است که چینی‌ها رشد اقتصاد جهانی را تا حد زیادی وامدار کشور خود می‌دانند و البته شاید تا حد زیادی هم حق با آنها باشد. کافی است بدانید که اقتصاد چین در سه دهه گذشته هر سال رشد بیش از ده درصدی داشته است؛ به عبارت ساده تر توان اقتصادی این کشور در عرض سی سال بیش از شصت برابر شده است! این اقتصاد 5/6 تریلیون دلاری که هنوز از جشن دو سالگی سبقت از ژاپن و کسب رتبه دوم جهان فارغ نشده اندیشه کسب رتبه اول را در سر می‌پروراند.

البته روی کاغذ این امر چندان دور از دسترس نیست؛ چرا که در صورت حفظ سرعت رشد اخیر چین (10 درصد) و ایالات متحده (3 درصد) تا قبل از سال 2025 باید مدال طلای اقتصاد جهان را از آمریکا باز پس گرفت و بر گردن اژدهای زرد انداخت.

چین در کنار کسب افتخار سریع‌ترین رشد اقتصادی در بین ابرقدرت‌های اقتصادی، القابی همچون بزرگ‌ترین بازار خودروی جهان (با تولید حدود 20 میلیون خودرو در سال)، بزرگ‌ترین صادر کننده دنیا (با حدود دو تریلیون دلار صادرات سالانه)، بیشترین مصرف‌کننده انرژی در جهان (معادل 43 میلیون بشکه نفت در روز!) و بسیاری از «ترین»‌های دیگر را به خود اختصاص داده است. اما آیا آن طور که اهالی تاریخ می‌گویند گذشته آیینه تمام نمای آینده اقتصاد کشورها هم هست؟ شواهد نشان می‌دهد که در خصوص رشد افسانه‌ای چین شاید اتکا به این قاعده تاریخی دردسرساز باشد.

بگذارید از آمارهایی سخن بگوییم که در زرق و برق تعریف‌ها از چین ابرقدرت کمتر به آنها پرداخته شده است. نخست نگاهی به جمعیت‌شناسی چین بیندازیم. این کشور در حال نزدیک شدن به نقطه اوج جمعیتی و آغاز دوران کاهش جمعیت (Depopulation) است. شاید جالب باشد بدانید این پرجمعیت‌ترین کشور جهان که اکنون 35/1 میلیارد نفر را در پهنه جغرافیایی خود جای داده است، هرگز موفق به ثبت رکورد 5/1 میلیارد نفر نخواهد شد و قبل از آن، با تغییر روند به سمت کاهش جمعیت حرکت خواهد کرد.

شگفت‌آور است بدانیم که کشوری که در چهل سال گذشته جمعیتش دو برابر شده است در چهل سال آینده تنها 5 درصد بر شمار مردمانش افزوده می‌شود! از سوی دیگر، چین به سرعت به سمت پیری در حرکت است. اکنون تعداد افراد بالای 65 سال این کشور 120 میلیون نفر است.

این رقم در عرض ده سال آینده دو برابر خواهد شد و تا سال 2050 به 331 میلیون نفر می‌رسد؛ یعنی در میانه قرن بیست و یکم، یک چهارم جمعیت چین بالای 65 سال سن خواهند داشت! در نقطه مقابل، تعداد نیروی مولد (یعنی افراد 15 تا 64 سال) پس از ثبت رقم یک میلیارد نفر در سال آینده، هر سال کاهش خواهد یافت تا در نهایت به 870 میلیون نفر در سال 2050 برسد.

این مساله از آن جهت حائز اهمیت است که مطالعات متعدد دانشگاهی به ویژه با استناد تجربه ژاپن، ارتباط نزدیکی بین کاهش جمعیت مولد و رشد اقتصادی را نشان داده شده است. به این ترتیب چین با ادامه روند فعلی که با تمایل فزاینده به شهرنشینی و سیاست تک‌فرزندی تشدید شده در آینده‌ای نه چندان دور با چالش‌های غیرقابل انکاری در بعد جمعیتی و تبعات اقتصادی آن مواجه می‌گردد. در این میان، ظرفیت‌های تولیدی بدون توجه به افق تقاضا در حال گسترش عجیب و غریبی است.

کافی است چند نمونه را در نظر بگیرید. چین اکنون 700 میلیون تن فولاد در سال تو لید می‌کند که از مجموع 15 کشور بعدی که بیشترین تولید فولاد در جهان را در اختیار دارند بیشتر است. امسال در همین بخش مشکلات در حال نمایان شدن است زیرا پس از دو دهه رشد دو رقمی سالانه مصرف فولاد، امسال احتمالا رشد مصرف فولاد در چین به سختی خود را در محدوده مثبت حفظ خواهد کرد.

به عنوان مثالی دیگر، ظرفیت تولید خودرو در چین تا سال 2015 با اجرای طرح‌های توسعه موجود به 40 میلیون دستگاه در سال می‌رسد. این در حالی است که حتی اگر بازار خودروی این کشور با نرخ 10 درصدی در سال رشد کند (که بر مبنای واقعیات موجود پیش‌بینی واقع بینانه‌ای تلقی می‌شود) در سال 2015 این کشور تنها به 29 میلیون خودرو نیاز خواهد داشت یعنی 11 میلیون تولید خودروی اضافی!

اما تهدید جدی تر برای اقتصاد چین، بازار املاک و مستغلات این کشور است. اگر سری به سایت businessinsider.com بزنید می‌توانید تصاویر ماهواره‌ای از مناطق پرشماری را در چین ببینید که به شهر‌های ارواح مشهورند! شهرهایی که اتوبان دارند، آپارتمان‌های آن چنانی دارند، مترو دارند، فروشگاه زنجیره‌ای دارند اما یک اشکال کوچک دارند؛ این شهرها آدم ندارند یعنی خالی از سکنه هستند! اکنون برآورد می‌شود که 64 میلیون خانه خالی در چین وجود داشته باشد. جالب است که بر اساس برآوردها کماکان سالانه بیست شهر جدید خالی از سکنه در این کشور تولید می‌شود.

اما با این اوضاع، چرا چینی‌ها کماکان به ساخت و ساز آن هم با نرخ رشد وحشتناک 30 درصد در سال ادامه می‌دهند؟ پاسخ ساده است: نیمی از رشد سالانه اقتصادی چین از محل ایجاد مسکن و زیرساخت‌های مربوط به آن (جاده، فرودگاه، مترو و ...) به دست می‌آید بنابراین، توقف این روند به معنای از دست رفتن نصف رشد اقتصادی و بیکاری و اعتراض عده بسیاری است.

از سوی دیگر، قیمت‌های مسکن در پنج سال گذشته به طور میانگین در این کشور بیش از سه برابر شده‌اند. اما حال ادامه این روند با مشکل رو‌به‌رو شده است؛ بر پایه آمارهای رسمی، قیمت‌های مسکن برای اولین بار در یک دهه گذشته در یک سال اخیر (منتهی به مارچ 2012) هیچ رشدی نداشته‌اند و حتی افتی اندک را ثبت کرده‌اند.

 این در حالی است که بخش مهمی از کل 11 تریلیون دلار وامی که شبکه بانکی چین در داخل کشور اعطا کرده به بخش املاک سرازیر شده است. موسسه اعتبار سنجی «مودی» اخیرا در یک گزارش هشدار‌برانگیز تخمین زده که تا 10 درصد از وام‌های بانک‌های چینی (یعنی بیش از یک تریلیون دلار) غیر قابل برگشت است؛ این نسبت که فراتر از استانداردهای جهانی می‌باشد کاملا قابل تامل است.

با توجه به عدم افزایش قیمت مسکن و هزینه 6 تا 10 درصدی این وام‌ها برای دارندگان آن، باید به انتظار رشد بیشتر وام‌های معوق هم بود. اگر سرریز شدن کاسه صبر مالکان فعلی خانه‌های خالی (یعنی همان سرمایه‌گذارها) را هم به این ماجرا اضافه کنید دیگر مشاهده یک بحران تمام‌عیار اقتصادی که از افزایش عرضه‌ها و کاهش قیمت مسکن ناشی می‌شود چندان سخت نخواهد بود.

خوش‌بین‌ها (نظیر بانک‌های آمریکایی) معتقدند قیمت مسکن در این کشور به تدریج 10 درصد اصلاح می‌شود اما بدبین تر‌ها معتقدند قیمت‌ها در سناریویی مانند دوبی، ظرف سه سال تا نصف رقم کنونی سقوط خواهند کرد. ترکیب بحران بازار مستغلات با افت اقتصادی غرب می‌تواند نیمی دیگر از رشد اقتصادی چین را که از صادرات تغذیه می‌کند مورد تهدید جدی قرار دهد.

البته حزب کمونیست هنوز ابزارهایی موقت برای کنترل تهدیدها در اختیار دارد؛ کاهش نرخ بهره و ایجاد بسته‌های کمکی برای افزایش مخارج دولتی دو روشی است که می‌توانند به طور موقت موجب سقوط اقتصادی شوند. با این وجود افق پیش رو آنقدر هشدار‌برانگیز است که می‌تواند تاثیر هر گونه سیاست حمایتی را سریع‌تر از آنچه تصور می‌شود خنثی سازد.

به این ترتیب هرچند در سال 2012 میلادی همزمان با انتخابات سران حزب کمونیست، رهبران چینی کماکان با لبانی خندان از موفقیت‌های اقتصادی کشور سخن می‌گویند اما اگر گوش‌ها را تیز کنید در پس این روزهای آرام می‌توانید صدای پای یک بحران اقتصادی دیگر را بشنوید؛ بحرانی که اگر با خوش خیالی فعلی سیاستمداران چینی تدبیری برای پیشگیری از آن اندیشیده نشود، در آینده‌ای نه چندان دور لبخندهای اژدهای زرد را به اشک تبدیل خواهد کرد.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها