در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
اینکه لوکیشن شهری، مکان اصلی رویدادهای یک فیلم و قصههای آن باشد چیز غریبی نیست، اما نمایش پاریس سالهای دور که اوج دوران هنری و تاریخ طلاییاش باشد، حرف دیگری است. پاریس بین سالهای 1918 تا 1925 مهد غولهای هنر و ادبیات بود؛ چیزی که در فیلم نیمه شب در پاریس نیز بخوبی از آن رونمایی شد.
اما هیولایی در پاریس فانتزیتر از 2 فیلم دیگر است، چراکه با دنیای فانتزی و انیمیشن سر و کار دارد و جالب اینجاست که این کارتون کامپیوتری به روز اصلا هالیوودی نیست و در ساخت و سازش قواعد و اصول هالیوودی به کار نرفته است. یعنی هم داستان غیرمتعارف است (دلبستگی یک حشره غولآسا به یک دختر جوان) و هم کاراکترهای دیگر سر و شکلی خاص دارند. در ضمن به هیچ وجه شما نمیتوانید ابتدا خوب بودن یا بد بودن کاراکتری حتی همان حشره غولآسا را پیشبینی کنید.
داستان هیولایی در پاریس کاراکترهای زیادی برخلاف کارتونهای هالیوودی ندارد و همین کاراکترها نیز آنچنان قرابتی با هم ندارند و در نگاه اول جمع شدنشان خیلی دور از ذهن به نظر میرسد. اگر کارتون دیو و دلبر را دیده باشید، شاید بتوان گفت هیولایی در پاریس به عنوان یک انیمیشن غیرمتعارف و کارتونی هنری چیزی شبیه همان دیو و دلبر هالیوودی است که البته این کارتون فاقد کاراکترها و المانهای هنری انیمیشن مورد بحث ماست.
داستان از آنجا آغاز میشود که ما با شخصیتی به نام امیلی آشنا میشویم. او یک دختر بااخلاق و دوستداشتنی است که آرزو دارد روزی کارگردان سینما شود. با این همه امیلی فعلا فقط یک آپاراتچی است و باید با این موضوع کنار بیاید و از این موضوع فقط با مائود، همکار و دستیارش آگاه است. از دیگر دور و بریهای امیلی باید از رائول نام برد که یک مکانیک و مخترع پرکار و کمحرف است که امیلی نسبت به او علاقه نشان میدهد، اما خود رائول سرش به کار خودش است. لوسیل، دیگر شخصیت این کارتون است. خوانندهای موفق که عمهاش تمام همت خود را صرف این مهم کرده که او را شوهر دهد و شوهری که او برای لوسیل پیدا کرده کسی نیست جز یک پلیس خشن به نام مینوت. البته مینوت امتیازات خاص خودش مثل قدرت و ثروت را دارد، اما عمدتا آدمی عاطفی نیست.
در همین گیر و دار یک حشره بسیار بزرگ به پاریس میآید و همه را به وحشت میاندازد و همین آقای مینوت کارآگاه مامور میشود این حشره را دستگیر کند. مینوت یک انگیزه قوی دیگر نیز دارد تا حشره را هرچه زودتر به دام بیندازد و این انگیزه قوی چیزی نیست جز اظهار علاقه این حشره ناشناس به لوسیل. میبینید داستان هیولایی در پاریس بسیار نامتعارف است و کاراکترهایش نامتعارفتر، اما وقتی فیلم را ببینید با آن همراه میشوید و داستانکها را با علاقه دنبال میکنید.
همچنان که در بالا ذکر کردم، آنچه محور داستان هیولایی در پاریس است همان شهر زیبا و قدیمی است. با این همه، این پرسش مطرح است که چطور میشود حال و هوای نوستالژیک را در یک فیلم کامپیوتری به اجرا درآورد؟ جواب در نوع نگاه کارگردان هیولایی در پاریس یعنی بیبو برژرن است و همچنین اضافه کنید همراهی و همفکری تهیهکننده اثر لوک بسون مشهور را. در واقع نگاه این دو باعث شده تا یک اثر انیمیشن بتواند داستانی کودکانه و موزیکال را در یک دوره نوستالژیک به تصویر بکشد و کارشان مورد قبول نیز واقع شود. ضمن اینکه باید اعتراف کرد آنچه در هیولایی در پاریس روی میدهد فقط و فقط در پاریس قابل روایت است نه شهر دیگری. البته برخی منتقدان (عمدتا نویسندگان هالیوودی و منتقدان آمریکایی) عقیده دارند در روند شکلگیری داستان اصلی هیولایی در پاریس ناخودآگاه از داستانکهایی شبیه قصههای کلاسیک مانند گوژپشت نتردام یا همان دیو و دلبری که در بالا ذکر کردهام استفاده شده است. اگر نظر آنها درست باشد (که نیست) بازهم میتوان گفت هیولایی در پاریس، قصه مختص به شهر خودش را دارد و روایتش مستقل است.
درباره ساخت این انیمیشن بزرگ اروپایی نیز بحثهای زیادی مطرح است. شاید بتوان سهم سهبعدی بودن را بیشتر از همه در نظر گرفت و اینکه اصلا چرا اینگونه ساخته شده است؟ به هر حال تب و تاب ساخت آثار سهبعدی فراگیر شده است و حالا که قرار بوده یک اثر فرانسوی گرانقیمت ساخته شود چرا سهبعدی نباشد؟ به هر حال در نظر داشته باشید تمام فیلمهای کارتونی که طی سالهای 1995 تاکنون دیدهاید آثاری پرخرج بودهاند. داستان اسباببازی قسمت اول سرآغازی بر این جریان بود و کار با قسمتهای بعدی این انیمیشن دوستداشتنی و بعدها با کارهای ماندگاری مانند در جستجوی نمو، شرکت هیولاها، ماشینها و یک دوجین فیلم کامپیوتری دیگر ادامه یافت؛ فیلمهایی آمریکایی که هزینه 100 میلیون دلاری تا 150 میلیون دلاریشان عادی به نظر میرسد. حالا هیولایی در پاریس با 40 میلیون دلار بودجه ساخته شده آن هم انیمیشنی که عمدتا زبانی هنری دارد تا زبانی عامیانه. جالب است که برخی معتقدند بسیاری از فیلمهای کارتونی توانایی ساخته شدن رئال را نیز دارند، اما هیولایی در پاریس واقعا فانتزی است و محال است بجز دنیای انیمیشن در دنیای دیگری خلق شود. نکته مثبت دیگر این فیلم جدا از رقابت نفسگیرش با کمپانیهای معظم آمریکایی مانند دریم ورکز (که خود بیبو برژرن کارگردان هیولایی در پاریس سابقه 15 همکاری مستمر با آن داشته) و پیکسار و والت دیزنی، قدرت روایتش برای بسیاری از گروههای سنی است. هیولایی در پاریس برای سن خاصی طراحی شده اما عموم مردم میتوانند از دیدن قصه آن لذت ببرند.
جدای از تفاوتهای ذکر شده هیولایی در پاریس با انیمیشنهای آمریکایی، شباهتهایی نیز میان این ساخته فرانسوی با آثار بزرگ هالیوودی قابل دریافت است. چنانچه در فیلم هیولایی در پاریس بار اصلی فیلم بر دوش رومانس عاطفی و عاشقانه است و در این میان در روند شکلگیری داستانکها بناچار با چند کاراکتر خاص نیز روبهرو میشویم. اینها قواعد انیمیشنسازی است که هیولایی در پاریس به خوبی در انجامش درخشیده است. در ضمن باید پذیرفت این انیمیشن در ساختارش ضعفهایی نیز دارد. از 90 دقیقه زمان فیلم، ابتدا و انتهای داستان جذابتر و چشمنوازتر است و در میانه داستان و ماجراها تماشاگر به کندی شکلگیری ماجراها میتواند خرده بگیرد. شاید هم سهم شلوغکاری و اکشن در فیلم کم باشد. هر چه هست حدود 15 دقیقه از این کارتون به سردرگمی در پاریس آن هم در حساسترین زمان میپردازد بدون اینکه نتیجهای در خور برای ربط داستانکهای اصلی به دست بدهد. با این همه به نظرم هیولایی در پاریس تجربهای متفاوت و خوشایند است. از داستان لذت میبریم و موسیقی نیز خوشایند و جالب توجه از کار درآمده است.
شاید هیولایی در پاریس بدون حضور لوک بسون سروسامان نمیگرفت. به هر حال حضور یک فرانسوی مطرح در عرصه فیلمسازی به عنوان تهیهکننده بینالمللی بسیار برای بیبو برژن غنیمت بوده است؛ فیلمی که نامزد دریافت اسکار نشد، اما مورد توجه منتقدان و تماشاگران قرار گرفت.
صداپیشگی هیولایی در پاریس نیز داستان خودش را دارد. همچنان که شما در سالن سینمای تهران این فیلم را با صدای دوبلورهای خودمان میبینید و میشنوید. برای شهروندان فرانسوی نیز این فیلم یکبار به زبان فرانسوی و یکبار برای نمایش در سینماهای آمریکای شمالی به زبان انگلیسی صدابرداری شد که این مهم تاثیر بسیاری در استقبال تماشاگران از این انیمیشن اروپایی داشت.
درباره بیبو ورژرن یک نکته قابل ذکر است و آن هم سابقه او در شرکت دریم ورکز و همچنین کارگردانی کارتون افسانه کوسه سال 2004؛ انیمیشنی زیبا که اگرچه نمره قبولی خوبی نگرفت اما به هر حال داستان جذاب و قابل قبولی داشت در ضمن جزو معدود کارتونهایی است که غولهای سینما مانند رابرت دنیرو و ویل اسمیت در آن صداپیشگی کردهاند.
هیولایی در پاریس A monster in paris
کارگردان: بیبو برژرن
فیلمنامه: استیفن کازانیژان و بیبو برژرن
تهیهکننده: لوک بسون
موسیقی: ماتیو شدید
زمان فیلم: 90 دقیقه
بودجه: 40 میلیون دلار
محصول 2011
بازیگران: ونسا پرادایز (در نقش لوسیل) شین لنون (حشره)، آدام گولدبرگ (رائول)، جی هرینگتون (امیلی)، ملیندا زیما (ماود) و دنی هیوستون (مینوت).
مهدی تهرانی
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد