سال 90 را هم به نوعی می‌توان سال آزیتا حاجیان دانست. او در این سال در سریال «تا ثریا» نقش اصلی را بازی کرد. نقش زنی مستقل و از طبقه متوسط که شوهرش 15 سال قبل مُرده بود و او با کار و زحمت زیاد سه فرزندش را بزرگ کرده بود اما وقتی بچه‌ها بزرگ شدند، خواسته‌های آنها ثریا را وادار کرد تا خانه خود را بفروشد و پول آن را به همکارش بدهد تا با آن کار کند و ماهانه سودی به او بدهد.
کد خبر: ۴۶۳۶۰۵

به خاک و هوای جنوب در بهار و تابستان نمی‌توان لقب گرم داد! در این فصل باید گفت هوای جنوب «داغ» است.

داغی گزنده‌ای که هُرمش می‌سوزاند و کمتر کسی حاضر می‌شود در این داغی بیرون از خانه روز را سپری کند.

حتی خود اهالی جنوب هم ترجیح می‌دهند کارها را به شب موکول کنند که هوا کمی خُنک می‌شود، اما ابراهیم حاتمی‌کیا زمانی که تصمیم به ساخت فیلم «روبان قرمز» گرفت از داغی جنوب نترسید و به همه آنهایی که قرار شد در این فیلم با او همراه شوند هم گفت نباید وسط کار پشیمان شوند.

یکی از آنهایی که با حاتمی‌کیا همراه شد، «آزیتا حاجیان» بود که نقش اصلی فیلم را در کنار پرویز پرستویی و رضا کیانیان بازی کرد.

حاجیان در این فیلم نقش زنی به نام محبوبه را بازی می‌کرد که بعد از جنگ برای بازسازی خانه پدری به جنوب برگشته بود.

وی برای بازی در این فیلم جایزه بهترین بازیگر زن را از بخش بین‌الملل هفدهمین جشنواره فیلم فجر از آن خود کرد. روبان قرمز و نقش محبوبه برای همیشه در ذهن سینما دوستان ایرانی ماند و ثابت کرد که حاجیان برای اجرای خوب یک نقش خوب همه شرایط سخت را می‌پذیرد.

حاجیان اما قبل از بازی در روبان قرمز با نقش «دنیا» در فیلم آدم‌برفی توانایی‌های منحصر به فرد خود را در اجرای نقش‌های متفاوت به نمایش گذاشته بود.

او در فیلم «آدم ‌برفی» نقش زنی را بازی کرد که که برای مهاجرت همراه همسرش به ترکیه رفته بود، اما همسرش او را رها کرده بود و خودش رفته بود.

اگر حاجیان در سینما توانست با نقش‌های متفاوتی که بازی کرد، نشان دهد که قابلیت این را دارد که بهترین باشد در تلویزیون هم که رقابت بیشتر است از همین روش استفاده کرد و هر چند پیشنهادات زیادی برای بازی در نقش‌های مختلف داشت، اما تلاش کرد تا از میان انبوه پیشنهادات، بهترین‌ها را انتخاب کند.

در سال‌های اخیر او دو شخصیت کاملا متفاوت از هم را در سریال‌های تلویزیونی بازی کرد. شخصیت‌هایی که توانستند مخاطبان تلویزیون را مُجاب کنند که او یکی از بهترین‌هاست.

او چند سال پیش در سریال ساعت شنی، نقش زنی به نام «مش دریا» را بازی کرد. زنی که در جنوب شهر دستفروشی می‌کرد و برای داشتن امنیت، ظاهر خود را مانند مردان کرده بود.

سال 90 را هم به نوعی می‌توان سال آزیتا حاجیان دانست. او در این سال در سریال «تا ثریا» نقش اصلی را بازی کرد. نقش زنی مستقل و از طبقه متوسط که شوهرش 15 سال قبل مُرده بود و او با کار و زحمت زیاد سه فرزندش را بزرگ کرده بود اما وقتی بچه‌ها بزرگ شدند، خواسته‌های آنها ثریا را وادار کرد تا خانه خود را بفروشد و پول آن را به همکارش بدهد تا با آن کار کند و ماهانه سودی به او بدهد.

همین اتفاقات زندگی ثریا را به راهی برد که خودش نمی‌خواست. بی‌‌اغراق می‌توان بازی حاجیان در نقش ثریا را یکی از بهترین بازی‌های این بازیگر توانمند دانست؛ بازی بسیار ظریف و هوشمندانه که همه حس‌های یک زن رنج‌کشیده را به نمایش می‌گذاشت.

«تا ثریا» این امکان را برای حاجیان فراهم کرد تا چندین هفته متوالی توانایی‌های خود را در زمینه بازیگری به رُخ همگان بکشد.

مردی برای تمام چهره‌ها

اکبر عبدی را عبدالله اسفندیاری کشف کرد. اسفندیاری که یکی از استادان چهره‌پردازی در سینما و تلویزیون ایران است، با دیدن عبدی به این نتیجه رسید که چهره او کاملا منعطف است و می‌توان با گریم همه جور نقشی را به او سپرد.

اسفندیاری اشتباه نکرد! عبدی سال‌هاست بازی در نقش‌های مختلف را تجربه می‌کند، اما هنوز هم چهره‌اش بیننده را یاد روزهایی می‌اندازد که او را در سریال «بازم مدرسه‌ام دیر شد» می‌دید.

عبدی اکنون 53 سال دارد، اما یک گریمور ماهر می‌تواند صورت او را تبدیل به چهره یک کودک کند. کودکی که فرزند یک جادوگر بدجنس است که در فیلم دزد عروسک‌ها جاخوش کرده است یا می‌تواند او را با گریم تبدیل به پیرزنی دوست‌داشتنی کند.

عبدی سال 90 در فیلم «خوابم میاد» به کارگردانی رضا عطاران در نقش مادری پا به سن گذاشته بازی کرد. پیش از این هم عبدی در فیلم «آدم برفی» به کارگردانی داوود میرباقری نقش یک زن را بازی کرد و همه را با نقش‌آفرینی خلاقانه خود شگفت‌زده کرد.

عبدی در دهه 60 و 70 بازیگر بی‌بدیل سینمای ایران بود. او یکی از بهترین کمدین‌ها بود که می‌توانست با حضور خود در یک فیلم گیشه آن فیلم را داغ کند.

او بازیگری بود که با بازی در فیلم‌هایی مانند اجاره‌نشین‌ها، مادر، دلشدگان، هنرپیشه و ناصرالدین اکتور سینما، این فیلم‌ها را به آثاری دیدنی تبدیل کرد و نشان داد که استعداد او را فقط در آثار کمدی نباید محدود کرد.

عبدی در فیلم مادر، نقش یک عقب‌مانده ذهنی را چنان بازی کرد که بعید است از ذهن‌ مردمی که این فیلم جزو آثار محبوبشان است، پاک شود.

جشنواره هجدهم فیلم فجر جایزه بهترین بازیگر نقش دوم را برای بازی در فیلم مادر به عبدی داد. جشنواره سی‌ام فجر هم بعد از گذشت سال‌ها و بازی‌های درخشانی که از عبدی نادیده گرفت، امسال باز هم به عبدی جایزه داد تا نشان دهد به‌زعم داوران این جشنواره هنوز هم عبدی در بخش نقش‌های مکمل می‌تواند سیمرغ بگیرد!

عبدی در تلویزیون با مجموعه‌های محله برو بیا و مثل‌آباد به شهرت رسید. اما در ادامه در آثاری مانند امام علی(ع)، به سوی افتخار، زیر آسمان شهر، در چشم باد، معصومیت از دست رفته و... بازی کرد.

کارنامه عبدی پر است از آثار عالی، خوب و متوسط. گاهی او در اوج بوده و گاهی با انتخاب‌هایش مردم را متعجب کرده است، اما نکته مهم این است که او 3 دهه است که توانسته محبوبیت خود را بین مردم حفظ کند. عبدی نوروز سال 91 با سریال جنگ‌بازی به شبکه یک سیما می‌آید او در این سریال مقابل مجید صالحی بازی می‌کند.

روستازاده محبوب

دو، سه سال پیش در مصاحبه‌ای با روزنامه «جام‌جم» در پاسخ به این‌که چرا اینقدر پرکار هستید؟ پاسخی داد که هنوز هم در برخی از خبرگزاری‌ها و نشریات این پاسخ را می‌توان دید. او گفت: در همه کانال‌ها هستم به جز کانال کولر!

مهران رجبی، بازیگر دوست‌داشتنی سینما وتلویزیون است که بیشتر تهیه‌کننده‌ها و کارگردانان می‌دانند اگر او را به کار خود دعوت کنند، شانس این را خواهند، داشت که فیلم یا سریال آنها با اقبال مخاطبان روبه‌رو شود.

شاید رجبی را نتوان در ردیف سوپراستارها و ستاره‌های سینما قرار داد، اما او قابلیت این را دارد که مردم را با یک اثر نمایشی همراه کند و معمولا این توانایی را دارد که بیننده را به خنده وادار کند.

رجبی در اصل بازیگر کمیک نیست، اما بازیگر شیرینی است که با واکنش‌ها و بیان خود می‌تواند یک موقعیت جدی را به موقعیتی مفرح تبدیل کند.

این‌گونه بازی را رجبی در اولین حضورش مقابل دوربین اجرا کرد، سریالی به نام «بچه‌های مدرسه همت »که رضا میرکریمی آن را به عنوان اولین و آخرین سریالش‌‌ ـ‌ تاکنون‌‌ ـ‌ کارگردانی کرد. در این سریال رجبی نقش مدیر یک مدرسه شبانه‌روزی را بازی می‌کرد.

او سختگیری‌های خاص خودش را داشت، اما نوع بازی رجبی چنان بود که بیننده به این سختگیری‌ها، می‌خندید.

رجبی در آن زمان بازیگر ناشناخته‌ای بود که در هیچ کار دیگری هم دیده نشد تا میرکریمی فیلم «زیرنور ماه» را ساخت و رجبی در آن نقش یک روحانی را بازی کرد.

نقشی که مختصاتی شبیه مدیر مدرسه داشت. زیرنور ماه رجبی را به شهرت رساند و گفت‌وگوهای زیادی از او در نشریات چاپ شد.

در این گفت‌وگوها رجبی شرح احوال خود را داده بود و گفته بود که روستازاده‌ای است که در دانشکده گرافیک با میرکریمی همکلاسی بوده است.

بعد از زیرنورماه، رجبی به بازیگری پرکار تبدیل شد، اما جالب اینجاست که هنوز هم تا فرصتی پیش می‌آید از خاطرات دوران کودکی‌اش در روستا می‌گوید و این‌که چه روزهای خوبی داشته و دنیایی که او تجربه کرده اصلا با دنیایی که بچه‌های او تجربه می‌کنند شباهت ندارد.

دنیای رجبی دنیایی کاملا بیرونی بوده و دنیای فرزندان او کاملا آپارتمانی است. سال‌ها از پخش مدرسه بچه‌های همت می‌گذرد، رجبی اما روز به روز پرکارتر می‌شود و به قول خودش در همه کانال‌های سینمایی و تلویزیونی دیده می‌شود و هنوز هم نقش اصلی یا نقش فرعی برایش فرقی نمی‌کند؛ اما برخی از کارگردانان تمایل دارند از حضورش در کارهایشان استفاده کنند.

یکی از این کارگردانان کیانوش عیاری است که رجبی تاکنون در سریال روزگار قریب و فیلم‌های بیدار شو آرزو و خانه پدری برای او بازی کرده است.

کپی برابر اصل

محمدرضا شهیدی‌فر از 12 سالگی آدم رسانه شده است.

خودش در گفت‌وگویی عنوان کرده که 12 ساله بوده که جواد آتش‌افروز به رادیو مشهد دعوتش می‌کند و بخشی از اجرای برنامه «بچه‌های انقلاب» را به او می‌سپارد.

بچه‌های انقلاب، برنامه پرشنونده‌ای بود که در دهه 60 هر روز ظهر از رادیو مشهد پخش می‌شد.

همین برنامه باعث شد تا شهید‌ی‌فر وارد دنیای گویندگی و اجرا شود و در ادامه با تولید و اجرای برنامه‌های گفت‌وگو محوری مانند هشت و نیم، اینجا فرداست و مردم ایران سلام بین مخاطبان تلویزیون جایگاه خوبی پیدا کند.

شهید‌ی‌فر با این سابقه، سال 90 برنامه «پارک ملت» را روانه آنتن شبکه یک سیما کرد. تکیه کلام و سخن ورودی شهیدی‌فر در دهه 70 و برنامه اینجا فرداست، بود که نشان داد این مجری تصمیم دارد که نوع دیگری از اجرای تلویزیونی را تجربه و به اصطلاح ساختارشکنی کند.

شهیدی‌فر در این برنامه به جای سلام دادن به مخاطبان و احوالپرسی‌های رایج رو به دوربین می‌گفت: مردم سلام! این نوع احوالپرسی با مخاطب در آن زمان با اعتراض مجریانی روبه‌رو شد که سبک کلاسیک اجرا را می‌پسندند و تمایلی به تغییر ندارند.

چند سال بعد و در دهه 80 که شهیدی‌فر تولید برنامه صبحگاهی شبکه 2 را به عهده گرفت، عنوان «مردم ایران سلام» را برای برنامه خود انتخاب کرد. برنامه‌ای که قالب مجله‌ای داشت و محتوا و ساختار آن کاملا بدیع بود.

«مردم ایران سلام» چند سالی روی آنتن بود تا این‌که شهیدی‌فر احساس کرد که تقلید از برنامه‌اش زیاد شده و دیگر مردم ایران سلام، برنامه‌ای منحصربه‌فرد نیست، به همین دلیل به اصطلاح کرکره برنامه را پایین کشید و دوباره به خانه اولش یعنی رادیو برگشت و اجرای برنامه‌های ویژه را در رادیوهای مختلف از جمله رادیو گفت‌وگو به عهده گرفت.

از اواسط سال جاری، شهیدی‌فر پارک ملت را در شبکه یک احداث کرد تا شاید بار دیگر بتواند طعم موفقیت را با ارائه‌ برنامه‌ای تازه و نو بچشد. اما اواخر سال یک اتفاق جالب رخ داد.

گروه سازنده برنامه طنز، «خنده‌بازار» سراغ شهیدی‌فر و پارک ملت رفتند و بَدل او را به خنده‌بازار آوردند؛ بَدلی که باعث شهرت بیشتر این مجری باسابقه شد. در خنده‌بازار، یزدان فتوحی، بازیگری که نقش شهیدی‌فر را اجرا می‌کرد، چنان به مختصات رفتاری و نوع بیان این مجری نزدیک شد و آنها را بزرگ‌نمایی کرد که به اصطلاح کپی برابر اصل شد!

تولد تدریجی یک مجری

فریدون جیرانی را روزهای اولی که اجرای برنامه «هفت» را آغاز کرد به یاد آورید! در آن زمان او یک سینماگر بود که با جرات زیاد اجرای یک برنامه زنده را پذیرفته بود.

برنامه‌ای که قرار بود بازتاب سینمای ایران باشد. جیرانی مسلط شروع نکرد، حتی ظاهرش هم زیاد به مجری‌های تلویزیون نمی‌خورد.

هر چند او یک سینماگر بود و مردم همیشه از اهالی سینما توقع دارند که به اصطلاح خوش تیپ و خوش لباس باشند اما جیرانی، معمولی با اعتماد به نفس بر صفحه تلویزیون ظاهر شد و پله‌پله بالا آمد تا به امروز رسید. حالا دیگر هم ظاهر جیرانی فرق کرده و هم اجرایش قوی‌تر شده است و می‌تواند بحث‌ها را سامان دهد و می‌داند که چگونه باید مهمانان برنامه را هدایت کند که هم حرف خود را به گوش مردم و مسوولان برسانند و هم جوری صحبت کنند که به کسی بَرنخورد.

گاهی هم جیرانی به اخبار و آدم‌های هفت، این اجازه را می‌دهد که جنجالی درست کنند و اخبار و اتفاقات برنامه هفت را به نشریات و سایت‌های سینمایی بکشانند.

مثلا این اتفاق زمانی که فریبرز عرب‌نیا به برنامه هفت آمد، رخ داد و صحبت‌های او در این برنامه چند روزی نقل محفل علاقه‌مندان به بازیگری و سینما بود. پخش تصاویری از اکنون فریماه‌ فرجامی از برنامه هفت هم جنجال‌هایی را به وجود آورد.

البته جیرانی با انتخاب مسعود فراستی به عنوان منتقد تقریبا دائم برنامه هفت باعث شد این برنامه از یکنواختی خارج شود. فراستی معمولا ساز مخالف می‌زند و همین مخالفت‌هاست که باعث می‌شود برنامه گفت‌وگو محور هفت به برنامه‌ای چالشی تبدیل شود.

گاهی اوقات هم جیرانی در برابر برخی اتفاقات مهمی که در دنیای سینما رخ می‌دهد، سکوت انتخاب می‌کند که این روش، خشم برخی سینماگران و مخاطبان این برنامه را برمی‌انگیزد.

مخاطبان برنامه هفت توقع دارند این برنامه شبیه برنامه نود باشد که به فوتبال می‌پردازد اما جیرانی بارها گفته که هفت، نود، نیست و شکیبایی سینما و اهالی آن آنقدر نیست که بتوان مانند نود، نیشتر خود را بر بدنه آن فرو برد و انتقادات تند و تیزی از آن کرد.با همه اینها جیرانی آنقدر جرات و قابلیت داشت که خیمه برنامه هفت را برپا کند و‌ آن را سرپا نگه‌دارد.

جیرانی فعالیت‌های سینمایی خود را با مطبوعات سینمایی آغاز کرد. بعد فیلمنامه‌نویسی را تجربه کرد و زمانی که فیلم قرمز را ساخت، واژه‌ای را به نقد سینمایی وارد کرد که هنوز هم کاربردهای خوبی در سینما و نقدنویسی دارد. واژه «سینمای بدنه» توانست خیلی از فیلم‌های ملودرامی را که توان این را داشتند که مردم را به سینماها بکشانند، از زیر تیغ واژه «سینمای سطحی» نجات دهد.

شهاب فروتن و افتاده

در تعریف کلاسیک در سینما به بازیگری «ستاره» می‌گویند که بتواند با حضورش در یک فیلم باعث شود مردم برای دیدن بازی او هم که شده بلیت بخرند و به تماشای آن فیلم بروند.

برخی از کارشناسان سینمای ایران بر این باورند که سال‌هاست در سینمای کشور ما بازیگری دیده نشده که مردم برای دیدن بازی او به سینما بروند و بیشتر فیلمنامه و داستان‌های سینمایی است که نظر مردم را به طرف سینما جلب می‌کند، اما با نگاهی به نوع بازی برخی بازیگران و محبوبیتی که بین مردم دارند، می‌توان فارغ از این تعاریف، استثناهایی را در سینمای ایران پیدا کرد.

یکی از این استثناها، «شهاب حسینی» است؛ بازیگری که در پرونده پرکارش فیلم‌هایی با موضوعات مختلف را دارد. او نقش‌های مختلفی را تجربه کرده است.

اما فارغ از این نقش‌ها او یک ویژگی منحصربه‌فرد دارد که او را بین مردم محبوب کرده، شهاب حسینی، جوانی با متانت و مودب است. او سال‌هاست پله‌های ترقی را یکی پس از دیگری طی می‌کند اما هیچ‌گاه شهرت، از فروتنی او نکاسته است.

او در کلام و رفتارش این فروتنی را نشان می‌دهد و همین باعث شده مردم به او اعتماد کنند البته همین خصوصیات شخصی و فردی بود که باعث شد خانواده شهید عباس بابایی، او را برای بازی در نقش این شهید انتخاب کنند.

حسینی امسال با سریال «شوق پرواز» و نقش شهید عباس بابایی به شبکه یک سیما آمد و با بازی خالصانه و خلاقانه خود نشان داد که به شهدا و خانواده آنان ارادت دارد.

حسینی یکی از بازیگران اصلی سریال «سرزمین کهن» است که کمال تبریزی آن را برای شبکه 3 کارگردانی می‌کند.

ناگفته نماند که حسینی کار خود را به عنوان مجری با تلویزیون آغاز کرد و با اجرای برنامه‌های اکسیژن و نیم‌رخ به شهرت رسید.

چهره مناسب او و همچنین بیان شفاف و خوبش باعث شد تا کارگردانان سینما سراغش بیایند و او در سینما با فیلم رخساره معروف شد و در تلویزیون با نقش پلیسی که در سریال پلیس جوان، سیروس مقدم به او سپرد.

این بازیگر 38 ساله در پرونده کاری خود هم نقش‌های معمولی و متوسط دارد و هم نقش‌های بزرگ و عالی.

از نقش ‌های متفاوت او در سینما می‌توان به نقش‌هایی که در فیلم‌های سوپر استار، درباره الی و جدایی نادر از سیمین اشاره کرد و در تلویزیون هم می‌توان از بازی او در سریال مدار صفر درجه یاد کرد.

چه می‌کنه این 90 ...

حالا چند سالی هست که نام عادل فردوسی‌پور در میان چهره‌های برگزیده سال در رسانه‌ها معرفی می‌شود.

مجری و تهیه‌کننده برنامه پرطرفدار نود بیش از یک دهه است که دوشنبه‌ها موضوعات مختلفی از فوتبال ایران را به چالش می‌کشد.

فردوسی‌پور امسال هم از رویه سال‌های پیش خود پیروی کرد و تسلیم فشارهای خارج از حوزه ورزش نشد.

مهم‌ترین برنامه امسال او بدون شک دو برنامه‌ای بود که در نیم‌فصل لیگ برتر درباره دلالی در فوتبال روی آنتن شبکه سوم برد؛ برنامه‌ای که واکنش‌های بسیاری را به همراه داشت.

هر‌چند او این موضوع را زیاد ادامه نداد، اما بازهم به عنوان پیشرو این بحث را در رسانه‌ها باز کرد. شجاعت او به همراه هوش بالای این مجری دوست‌داشتنی تنها محدود به حوزه فوتبال نیست و تلنگرهای او به برخی مسائل اجتماعی هم همواره زبانزد دوستداران فردوسی‌پور و برنامه موفقش است.

نود، برنامه‌ای است که قصد داشت به فوتبال و حاشیه‌های همیشه جذابش بپردازد، اما به مرور زمان راه تازه‌ای را در برابر جامعه ایران گشود، پنجره تازه‌ای را باز کرد که چشم‌اندازی نو و ناآشنا را نشان می‌داد. رسانه قدرتش را به رخ همگان کشید.

نود به ما یاد داد دنیای دیگری وجود دارد؛ دنیایی که قدرتمندان و ثروتمندان نمی‌توانند براحتی کنترلش کنند، بلکه درست برعکس، صاحبان قدرت در آن به چالش کشیده می‌شوند و در برابر پرسش‌های آدم‌های بی‌قدرت جامعه «باید» پاسخ دهند.

با نود فضایی ایجاد شد که ما توانستیم از آنها که دور از دسترسمان بودند، بپرسیم «چرا؟». فضایی که جامعه‌شناسان به آن حوزه عمومی می‌گویند به رسمیت شناخته شد، آن هم با یک برنامه تلویزیونی و حول و حوش موضوعات مربوط به فوتبال.

آشنایی توده‌های بی‌شمار مردم ایران با فضای گفتگوی آزاد از طریق برنامه‌ای که به فوتبال مربوط است، در نگاه اول کمی عجیب و غریب به نظر می‌رسد. اما حوزه فوتبال شاید بهترین فضا برای تمرین گفتگوی متقابل، پاسخگویی آن‌که مسوولیت دارد و آزمودن تحمل و بردباری در برابر مخالف بود.

فوتبال مورد توجه میلیون‌ها ایرانی است. میلیون‌ها نفر تحولات این رشته ورزشی را روزبه‌روز دنبال می‌کنند و خلاصه میلیون‌ها نفر می‌توانند درباره فوتبال اظهارنظر کنند.

مردم در جریان هستند، آنها می‌دانند و نود به آنها کمک کرد بیشتر از متن و حاشیه فوتبال مطلع شوند. نود زبان گویای مردمی شد که پیش از آن حرفشان را کمتر شنیده بودند.

پیش از نود، تصوری از برنامه‌های کسل‌کننده گفتگومحور تلویزیون داشتیم؛ یک چهره یا یک مقام مسوول در یک‌سوی میز و آن‌سو فردی که به او مجری می‌گفتند، گوش به فرمان و مطیع و ترس‌خورده، آماده تأیید هر چه مهمان برنامه بگوید و ادعا کند، آماده تعریف و تمجید بی‌جهت از کسی که آن سوی میز نشسته است.

با نود دوره تک‌گویی دراز آنها که همیشه خود را محق می‌دانستند و همیشه عادت به گفتن داشتند و شنیدن آزارشان می‌داد، پایان یافت.

نود گفتگوی دوسویه و متقابل را در فضای رسانه‌ای و حتی می‌توانیم بگوییم در روابط اجتماعی ایرانیان نهادینه کرد؛ راهی که نود در فوتبال آن را گشود و دیگران در دیگر حوزه‌ها ادامه‌اش دادند، ولی هرگز به اندازه نود و عادل فردوسی‌پور در این راه به موفقیت دست نیافتند.

نود پیشگام فراهم ساختن فضای مشارکت مخاطبان در برنامه‌های تلویزیونی بود. نظرخواهی پیامکی و بخش دوربین نود به همه مخاطبان امکان داد که حرف‌های خودشان را از طریق یک برنامه سراسری مطرح کنند.

نود به مردم و مخاطبانش شخصیت داد و 13 سال هر دوشنبه شب مردم را پای تلویزیون نشاند و پیوسته بر مخاطبانش افزود. به مردم یاد داد که حق پرسش دارند و به مسوولان آموخت که باید در برابر تصمیماتی که می‌گیرند، پاسخگو باشند.

چشم‌های یک بازیگر

«بهنام تشکر» را می‌توان یکی از چهره‌های سال 90 تلویزیون دانست.

بازیگری که از تئاتر به تلویزیون آمد و 90 شب توانست با بازی خلاقانه خود، مردم را بیننده سریال ساختمان پزشکان نگه دارد؛ سریالی که سروش صحت آن را براساس فیلمنامه‌ای مقابل دوربین برد که به سرپرستی پیمان قاسم‌خانی نوشته شده بود.

در ساختمان پزشکان، بازیگران معروف و با تجربه‌ای‌ مانند شقایق دهقان، بیژن بنفشه‌خواه، هوشنگ حریرچیان و... بازی می‌کردند؛ بازیگرانی که سال‌هاست بازی در سریال‌های شبانه تلویزیونی را تجربه کرده‌اند و اکنون هر کدام در این نوع کارها صاحب سبک و شیوه‌ خاص خود هستند.

اما تشکر اصلا مقابل آنها کم نیاورد و حتی گاهی بهتر از برخی از آنها بازی کرد.

او کاملا به نقش دکتر نیما مسلط بود و می‌دانست که چگونه باید آن را اجرا کند تا هم مخاطب با او ارتباط برقرار کند و هم دست‌اندرکاران سینما و تلویزیون، منتقدان و کارشناسان به این نکته پی ببرند که او اصول بازیگری را بخوبی می‌شناسد و می‌داند که چگونه باید به نقش اوج و فرود بدهد.

یکی از خلاقیت‌های تشکر در اجرای نقش دکتر نیما، استفاده درست و بجا از حرکات بدن و بخصوص دست‌ها بود. تشکر بازیگری است با قامتی کشیده و چهره‌ای که ویژگی‌های خاص خود را دارد که از این ویژگی‌ها می‌توان به چشمان او اشاره کرد.

نیما در اکثر سکانس‌های ساختمان پزشکان از نوع برخورد اطرافیان متعجب می‌شد و تشکر از چشمانش برای نمایش این شگفتی بیشترین استفاده را می‌کرد.

تشکر سال‌هاست در تئاتر فعالیت دارد و بازیگران تئاتر می‌دانند که چگونه باید از بدن خود برای اجرای نقش استفاده کنند. آنها یادگرفته‌اند که نباید مثل مجسمه مقابل دوربین بایستند و فقط دیالوگ بگویند. دست‌ها، سر و شانه، چشم‌ها و حتی ابروها می‌تواند آنها را در اجرای نقش‌هایشان کمک کند.

بعد از ساختمان پزشکان چنین انتظار می‌رفت که بهنام تشکر به بازیگری پرکار تبدیل شود اما تاکنون که چنین اتفاقی رخ نداده است.

شاید نقش‌هایی که به تشکر پیشنهاد شده، به اصطلاح دندان‌گیر نبوده و این بازیگر منتظر نقش‌های بهتری است و مخاطبان این سریال دوست دارند که تشکر را باردیگر در تلویزیون ببینند.

سروش صحت هم در همه گفت‌وگوهایش درباره ساختمان پزشکان، از بازی و همکاری خوب تشکر با گروه سازنده ساختمان پزشکان تعریف و تمجید کرده و نشان داده که اگر قرار باشد کاری مشابه ساخته شود، از حضور این بازیگر استفاده خواهد کرد.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها