پسرم همه زندگی من و همسرم بود

مونیکا هاسینگ، مادر 37 ساله‌ای است که به اتهام قتل غیرعمد پسر 7 ساله‌اش، ویلی دستگیر و دادگاهی شده است. این زن متهم است با همدستی همسرش، ویلیام با این‌که می‌دانسته پسرکش از بیماری جدی رنج می‌برد او را برای معالجه به بیمارستان نبرده و آنقدر در خانه نگه داشته تا بالاخره جانش را از دست داده است.
کد خبر: ۴۶۰۶۷۰

خدا می‌داند که من و شوهرم نمی‌دانستیم که پسرمان سرطان دارد و این موضوع را هرگز پزشکان به ما اطلاع ندادند. اگر می‌دانستیم ویلی تا این حد بیمار است بیشتر سعی می‌کردیم تا او را درمان کرده و از مرگش جلوگیری کنیم. به ما اتهام زده‌اند که از عمد پسر عزیزمان را معالجه نکرده‌ایم تا جانش را از دست بدهد. این بسیار بی رحمانه است و نمی‌توانم تصور کنم که هیچ مادری با فرزندش این کار را کرده باشد. پسرکم مدت طولانی مدام مریض بود و ما آن را به شیطنت‌های همیشگی و سرماخوردگی‌هایش نسبت می‌دادیم که بخاطر عدم استراحتش در بدنش فعال می‌ماند و باعث آزار و اذیتش می‌شد. سرطان آن چیزی نبود که ما فکرش را کرده باشیم و هنوز از شنیدن آن شوکه هستیم. امیدوارم دادگاه حرفمان را باور کند و اتهام قاتل بودن را از دوش من و شوهرم که در سوز از دست دادن پسرمان زندگیمان زیر و رو شده، بردارند. این انصاف نیست و من قبول نخواهم کرد.

مونیکا هاسینگ مادر 37 ساله‌ای است که به اتهام قتل غیرعمد پسر 7 ساله‌اش ویلی دستگیر و دادگاهی شده است. این زن متهم است با همدستی همسرش ویلیام با این‌که می‌دانسته پسرکش از بیماری جدی رنج می‌برد او را برای معالجه به بیمارستان نبرده و آنقدر در خانه نگه داشته تا بالاخره جانش را از دست داده است. مرگ ناگواری که با وجود تکمیل پرونده علیه والدین بی‌رحم پسرک، اعضای هیات منصفه اعلام کردند هر چه زودتر رای نهایی خود را اعلام خواهند کرد و اشد مجازات را برای مسببان در نظر خواهند گرفت. بنا به مندرجات پرونده، ویلی که‌ براثر ایست قلبی جانش را از دست داد، بارها و بارها به پدر‌ و مادرش گفته بود که حال خوبی ندارد و باید به پزشک مراجعه کند، اما هربار با نادیده گرفته شدن مجبور به تحمل درد بوده تا در نهایت جان سپرده است. اتهام سنگینی که خانم و آقای هاسینگ براحتی از آن رها نخواهند شد و لااقل 30 سال حبس را پیش رو خواهند داشت.

ما دوستش داشتیم

مگر می‌شود پدر و مادری فرزندشان را دوست نداشته باشند. ما که به جز ویلی کسی را نداشتیم که بخواهیم با نادیده گرفتنش همه توجهمان را به شخص دیگری بدهیم. او تنها فرزندمان بود و عاشقانه دوستش داشتیم. از این‌که می‌دیدیم ناراحت است و مدام از گلودرد شکایت می‌کند ناراحت بودیم، اما موضوع آن بود که در سال‌های اخیر او به خاطر سرماخوردگی‌های زیاد مدام گلودرد داشت و غدد لنفاوی‌اش ورم می‌کرد. من خودم چند ‌بار او را به بیمارستان‌های دولتی که مجانی بودند بردم و پزشکان با معالجه‌اش اعلام کردند دلیل تمامی دردهای او در ناحیه گلو مشکلاتی است که براثر عفونت‌های مداوم برایش پیش آمده و با تجویز آنتی‌بیوتیک او را راهی خانه کردند.

موضوع دیگری هم که وجود داشت این بود که برای هربار ویزیت پزشک متخصص در بیمارستان‌های غیردولتی که وقت بیشتری برای بیمارشان صرف می‌کردند باید 300 یورو پول می‌دادیم که مبلغ زیادی بود و انجام آزمایشات تکمیلی اوضاع را بدتر هم می‌کرد. من و شوهرم هیچ‌کدام کار نمی‌کردیم و با حقوق بیکاری ناچیزی که دولت به ما می‌داد نمی‌توانستیم هزینه‌های سنگین بیمارستان‌های خصوصی را پرداخت کنیم. این بود که به ناچار به همان مراکز دولتی می‌رفتیم و آنها هم هر بار ویلی را با انبوهی از داروهایی چون آنتی بیوتیک و کورتون راهی خانه می‌کردند. من زمانی که پزشکی قانونی بعد از مرگ پسرم اعلام کرد، او سرطان غدد لنفاوی داشته، برای اولین بار شنیدم که بیماری ویلی جدی بوده و در معرض خطر مرگ قرار داشته است. خدا می‌داند که من اطلاع نداشتم اگر می‌دانستم حتی اگر خانه‌ام را می‌فروختم هزینه درمانش را می‌دادم، اما ما نمی‌دانستیم در بدن او چه می‌گذرد.

قتل غیر عمد کودک توسط والدین

زمانی که مرگ مشکوک پسرکی 7 ساله در بیمارستان دولتی به اطلاع ماموران پلیس رسید، آنها فورا پرونده‌ای تشکیل داده و والدینش را بازخواست کردند. به گفته پزشکان مرگ کودک نشان می‌داد او به سرطان مبتلا بوده اما اگر زودتر مداوا می‌شد، می‌توانست بهبود یابد و به زندگی ادامه دهد. در واقع نوع سرطانی که ویلی به آن دچار شده بود امکان بهبودی داشت، اما عدم رسیدگی به پسرک سبب شده بود جانش را از دست بدهد.

والدین ویلی که از مرگ پسرشان ابراز ناراحتی می‌کردند، در بازجویی‌ها مدعی شدند اصلا خبر نداشتند که او سرطان داشته و هرگز پزشکان آنها را درجریان بیماری جدی پسرک قرار نداده‌اند. این ادعاها در حالی صورت می‌گرفت که غده بزرگ شده روی گردن ویلی نشان می‌داد، بیماری او حتی ظاهرش را تحت تاثیر قرار داده و هر کس او را می‌دید می‌توانست بفهمد که از بیماری جدی رنج می‌برد و احتیاج به کمک دارد.

به تایید پزشکان، پسرک در طول 6 ماه اخیر احتمالا با درد بسیار زیادی دست و پنجه نرم می‌کرده که آن هم توسط والدینش نادیده گرفته می‌شده و آنها هرگز دست به اقدامی مفید برای او نزدند. در همین حال 8 نفر از اعضای خانواده و نزدیکان که با شنیدن مرگ ویلی بشدت متاثر شدند با حضور در پاسگاه پلیس ادعا کردند، در مناسبت‌های مختلف و با دیدن بدحالی پسرک به والدینش تذکر دادند که او حال خوشی ندارد و از همه کمک می‌خواهد، اما این زن و شوهر که مدام کوکائین مصرف می‌کردند اهمیتی نداده و اعتنایی نمی‌کردند. با وجود شواهد بسیار علیه این زوج، آنها به اتهام قتل غیرعمد پسرشان دستگیر و دادگاهی شدند تا اعضای هیات منصفه که بشدت روی این پرونده حساس هستند هر چه زودتر در مورد آنها تصمیم‌گیری کنند.

او خوشحال و سالم بود

ویلی علامتی از بیماری در خودش نداشت و خیلی خوشحال بود. مدام از وقتی که از خواب بیدار می‌شد در حیاط خانه‌مان مشغول بازی بود. این را همسایه‌ها هم می‌توانند تایید کنند که او را دیده‌اند و در شادی‌هایش شریک بوده‌اند. درست است که گاهی بی‌حوصله و بیمار بود و حتی بعضی اوقات از درد گلویش رنج می‌برد، اما در عین حال چیزی از شیطنتش کم نشده بود و به همین خاطر من و شوهرم تصور می‌کردیم که نمی‌تواند موضوع مهمی باشد و به درمانگاه‌های دولتی اکتفا می‌کردیم. او هرگز به ما نگفت که از درد شدید رنج می‌برد و من از ادعاهای اعضای خانواده‌ام که به پلیس اعلام کردند پسرکم همیشه از درد به خودش می‌پیچیده، متعجب شده‌ام.

من و شوهرم گاه و بیگاه ماری‌جوانا و تنها چند بار کوکائین مصرف کردیم که آن هم هیچ ارتباطی به فرزندمان نداشت، اما در پرونده‌مان ادعا شده در حالی که پسرکم درد می‌کشیده و احتیاج به کمک داشته ما بی‌اعتنا مدام در حال مصرف مواد بوده و او را نادیده گرفته‌ایم. این اتهامی بزرگ است که زیر بارش نمی‌رویم. ما بجز ویلی کسی را نداشتیم که بخواهیم به او توجه کنیم و برایمان پسرمان زندگیمان بود. بیماری‌های مداومش در بچگی سبب شده بود دیگر به مشکلاتی که دائم از آنها حرف می‌زد کمتر توجه کنیم و اطلاعاتی که بیمارستان‌های دولتی به ما می‌دادند سبب می‌شد کمتر نگران او باشیم.

روزی که جانش را از دست داد هرگز از یاد نمی‌برم. از صبح حال خوبی نداشت و باز از گلودرد می‌نالید. من تصمیم گرفتم به محض این‌که همسرم به خانه بازگشت او را دوباره به دکتر نشان بدهم اما کار به آنجا نرسید. در آشپزخانه بودم که متوجه شدم صدای ویلی که با وجود بی‌حالی شیطنتش را ادامه می‌داد، دیگر نمی‌آید. به اتاقش که رفتم روی تختش دراز کشیده بود و نفس نمی‌کشید. به سرعت او را به بیمارستان رساندم و آنها گفتند او بر اثر ایست‌قلبی جانش را از دست داده، اما مرگ مشکوکش احتیاج به رسیدگی بیشتر دارد. پرونده‌های 4بار ویزیت او در بیمارستان نشان می‌دهد که من در گذشته او را به پزشکان نشان داده و کوتاهی نکرده‌ام، اما پلیس همچنان ادعا می‌کند تلاش من کافی نبوده و با ادعای گران بودن هزینه‌ها از رسیدگی به پسرم امنتاع کرده‌ام.

جای خالی او را هیچ‌کس به جز من و پدرش نمی‌تواند حس کند و هر روز احساس می‌کنم صدایش را در گوشم می‌شنوم، صدایی که پر از مهر و عشق و محبت بود و من از دستش دادم. حاضرم هر چه دارم بدهم اما یک بار دیگر پسرکم را در آغوش بگیرم و لااقل به او بگویم دوستش داشتم و اگر می‌دانستم تا این حد بیمار است حتما هر چه در توانم بود انجام می‌دادم تا کمکش کنم؛ اما خدا این فرصت را به ما نداد و من برای همیشه در حسرت دیدار ویلی خواهم ماند.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها