در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
زنی که در خانوادهای فقیر و از هم پاشیده رشد کرده است، اما با دقت و وسواسی محافظه کارانه، اصول اخلاقی و حرفهای خاصی برای خود میاندیشد و همه چیز را با صبر و خویشتنداری و محاسبهگری پیش میبرد. در کار خود به عنوان یک مستخدم خوشسلیقه و مودب پیش میرود و درست در هنگامیکه میخواهد به رشد و تعالی برسد، درگیر ماجرایی میشود که یک سر آن احساسات و عواطف اوست و سر دیگر، پلیس و دستگاه دیوانسالاری. درگیری داستان از اینجا آغاز میشود.
کاترینا، محافظهکاری خود را کنار میگذارد و وارد عمل میشود و به همین دلیل پلیس او را دستگیر میکند، اما همه چیز همین جا پایان نمیپذیرد، چرا که در کنار متهم شدن به دلیل فراری دادن یک مجرم خطرناک، او باید در جبهه دیگری نیز بجنگد. کاترینا، بازجوییهای پلیس را با آرامش روحی خاص خود از سر میگذراند، اما دشمن دیگری که هیچگاه او را به حساب نمیآورد، سر برمیکند و سرانجام او را چنان مستاصل میکند که ناچار دست به خشونت میبرد و این دشمن یک نام دارد: روزنامه.
روزنامه (که در همه جا به عنوان یک اسم خاص از آن نام برده میشود و طبق نوشته نخست کتاب اشارهای است به روزنامه پرطرفدار بیلد آلمان) دستگاه دروغپردازی و افسانهسازی خود را روشن میکند. هدف این است زنی را که به چنگ پلیس افتاده به هر نحو نابود کنند و البته برای مدتی از این خوراک خبری استفاده کنند. کاترینا همه چیز را برای تبدیل شدن به ضدقهرمانی که باید همه از او بترسند در خود دارد: زنی زیبا، شهروندی بیسر و صدا در خانوادهای که (البته بیدلیل) به علایق مارکسیستی متهم است و همدست مردی که یک جنایتکار تحت تعقیب قانون است. اشاره به این که شهروندان همواره از این در هراس باشند که آدمهای آرام و بیسر و صدای اطرافشان ممکن است دشمنان امنیت و آرامششان باشند و برای حفظ این امنیت همواره باید به دستگاه دیوانسالاری اعتماد چشم و گوش بسته داشت و شکرگزار نعمت وجود پلیس و مطبوعات آزاد بود که هر دو از مواهبی است که جامعه آزاد لیبرال به ما (مردم غرب و در یک نگاه کلیتر مردم جهان) اعطا کرده است.
روزنامه با دست و دلبازی به کار وارونه کردن حقایق و تبدیل آن به یک درام کشدار میپردازد و البته قانون و دستگاه دیوانسالاری نیز به شکلی پنهان، خبرنگاران آن روزنامه را در این وظیفه دشوار یاری میرسانند. کسی نمیتواند در برابر حجم سنگین داستانسازیهای روزنامه کمر راست کند و کاترینا هم سرانجام مجبور میشود دست به اسلحه ببرد و روزنامهنگار فاسدی را که زندگی و تنها سرمایه او یعنی آبرو را نابود کرده است، بکشد. هاینریش بل در این رمان کمحجم با لحنی نهچندان بیطرف به داستانسرایی میپردازد. او ابایی ندارد که خواننده موضعش را در طرفداری از کاترینا و دوستانش بفهمد، مهم نیست کسی او را به گزارشنویسی به جای داستانسرایی متهم کند و باز هم مهم نیست گروهی نگران وجه مغفول مانده هنری داستان باشند. نویسنده آنقدر دل پری از نظام سیاسی و رسانهای جهان مدرن دارد که بخواهد به انتقام آبروهای از دست رفته بسیار، یک بار نیز او آبروی این هیولاهای رسانهای جان سخت را ببرد.
نکته: هاینریش بل سالها پس از مرگش همچنان در حال گزارش فاجعهای است که رسانههای گروهی غرب در دنیای معاصر رقم زدهاند؛ نابود کردن انسانها برای پیشبرد اهداف سیاستمداران
هاینریش بل که در جوانی تاثیر دستگاه تبلیغاتی نازیسم را دیده است و میداند رسانههای آلمان زیر نظر گوبلز چگونه گروه گروه از جوانان این کشور را به مسلخ فرستادند، پس از پایان جنگ هشدار میدهد کارکرد رسانههای گروهی همان چیزی است که در دوران سیاه سلطه نازیها بود: شستشوی مغزی مردم برای پیشبرد اهداف ایدئولوژی حاکم. در این مسیر ممکن است زنی که با قناعت زندگی جمع و جوری برای خود دست و پا کرده است و حتی خبرنگاران و روزنامهنگارانی که برای این دستگاه اهریمنی کار میکنند نیز قربانی شوند، اما واقعا زندگی و آبروی انسانها برای چه کسی اهمیت دارد؟
اصل حرفهایی که بل در این رمان با مخاطبانش در میان میگذارد، بشدت به دیدگاههای گرامشی نزدیک است. گرامشی میگفت دستگاه ایدئولوژی برای ایجاد هژمونی مورد نظر خود (برخلاف آنچه مارکس و طرفداران ارتدوکس سوسیالیسم میگفتند) تنها به اقتصاد متکی نیست، بلکه مجموعهای بزرگ برای تثبیت ایدئولوژی حاکم در جهان غرب در کارند که از طریق جامعه مدنی (شامل روشنفکران، نظام آموزشی، رسانهها، کلیسا و نهادهای مدنی) افکار عمومی و راهبری اندیشههای مردم را به دست بگیرند.
در این کتاب نیز هاینریش بل همکاری تنگاتنگ، ولی غیر ارگانیک میان نهادهای اعمال فیزیکی ایدئولوژی (مانند پلیس) و نهادهای اعمال فکری ایدئولوژی (مانند کلیسا و رسانهها) را به نمایش میگذارد و نشان میدهد ایجاد ترس دائم از یک دشمن بزرگ (در آن زمان مارکسیستها) چگونه باعث میشود افکار عمومی در واکنش به حقکشیها و ناراستیهای نظام سیاسی غرب فلج شود و وقتی یک فرد در برابر این اتحاد فلجکننده بیدفاع باقی ماند 2 راه دارد: یا این که خفت تنزل پی در پی پایگاه اجتماعی و بیآبرویی را تحمل کند (مانند خانواده بلورنا) یا این که در برابر این ظلم پیگیر و بینهایت دست به واکنش فردی بزند و به چرخه پایانناپذیر خشونت بپیوندد (مانند کاترینا بلوم).
کتاب لحنی گزارشی و تحقیقی دارد، گویی گزارشگری به موازات گزارشگران روزنامه در پی بازیابی اصل و حقیقت ماجرایی هستند که زنی معمولی و گوشهگیر را به تروریستی تبدیل کرد که تیتر اول روزنامههای کشور شده است. از این نظر، شاید هاینریش بل سالها پس از مرگش همچنان در حال گزارش فاجعهای است که رسانههای گروهی غرب در دنیای معاصر رقم زدهاند، نابود کردن انسانها برای پیشبرد اهداف سیاستمداران.
آرش شفاعی / جامجم
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر