در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
آیا «جویندگان کسوف» اولین فیلم مستند شما بود؟
خیر. البته شاید بتوان گفت جویندگان کسوف اولین فیلم مستند جدی من بود، اما من پیش از این نیز برنامههای تلویزیونی متعددی را تهیه کرده بودم که مجبور بودم در دل آن برنامهها، فیلمهای کوتاه مستندی درباره زندگی افراد مختلف یا پدیدههایی که اتفاق میافتد، بسازم. اما این که به صورت ویژه، برنامهریزی معینی برای یک مجموعه مستند تلویزیونی با قالبهای حرفهای که در سطح دنیا وجود دارد داشته باشیم، این اولین برنامهای بود که ساخته شد.
ایده اصلی مستند جویندگان کسوف چگونه شکل گرفت؟
در حقیقت ایده اولیهای وجود نداشت. پس از خورشیدگرفتگی 17 ثانیهای که در سال 1374 در بیرجند اتفاق افتاد دلباختگی به خورشیدگرفتگیها برای من ایجاد شد و همزمان به واسطه همین اتفاق دوستان دیگری هم به این موضوع علاقهمند شدند. خورشیدگرفتگی 20 مرداد سال 1378 نقطه عطفی در بحث نجوم در ایران بود. مسیر این خورشیدگرفتگی به طور اتفاقی از ایران میگذشت و بر حسب اتفاق، ایران بهترین نقطه برای رصد آن بود. به همین علت افراد زیادی از گوشه و کنار دنیا به ایران سفر کردند و ایرانیها نیز متوجه این پدیده شدند.
این خورشیدگرفتگی که از غرب شروع شد و به شرق میرسید یک پهنه وسیعی را در برمیگرفت و به همین علت برای همه مهم شده بود. رسانهها، روزنامهها و رادیو و تلویزیون به آن میپرداختند و به این ترتیب کمکم به یک پدیده اجتماعی بسیار مهم مبدل شد و در نهایت ذوقی را در دل مردم به وجود آورد که علاقهمندی مضاعفی را به رشته نجوم ایجاد میکرد. به نظر من این خورشیدگرفتگی نقطه عطفی بود برای علاقهمندی به نجوم و این که مردم بدانند این دانش چیست و در ایران چه کارهایی در این زمینه انجام شده است. در واقع برای ما هم نقطه عطفی بود، چون توجه همه به این خورشیدگرفتگی جلب شده بود ما از این فرصت استفاده کردیم و یک پوششدهی گسترده در تلویزیون اتفاق افتاد. ما هم در عین حال به این فکر افتادیم که این موضوع، موضوعی است که میتوان آن را دنبال کرد.
و چه شد که از دل این کسوف یک مستند علمی بهدنیا آمد؟
معاشرت و ارتباط با دیگر جویندگان کسوف که به ایران آمده بودند این فکر را ایجاد کرد که میتوان برای خورشیدگرفتگیهای بعدی مثل آنها که به کشورهای دیگر سفر میکنند ما هم برای رسیدن به نوار کسوف سفر کنیم. خورشیدگرفتگی بعدی در آفریقا اتفاق میافتاد. کشور زامبیا مقصد بعدی بود که پیشروی ما قرار داشت. به واسطه ارتباطی که با یکسری از جویندگان کسوف برقرار کرده بودیم این ذهنیت ایجاد شد که میتوانیم برای دیدن یک خورشیدگرفتگی دیگر به آفریقا سفر کنیم. متاسفانه من در آن خورشیدگرفتگی با گروه همراه نشدم. تشکیل این گروه 2 نفره که من و بابک امینتفرشی از اعضای آن بودیم ابتدا یک ایده بود. بابک امینتفرشی راهی این سفر شد تا شرایط ساخت فیلم را بررسی کند و تصمیمگیری کنیم که آیا میتوان از این پدیده فیلم مستندی ساخت. در نهایت به این نظر مشترک رسیدیم که فیلم مستندی تحت عنوان «سایه در قاره سیاه» بسازیم و در واقع به این ترتیب ایده اولیه ساخت این فیلم مستند از خورشیدگرفتگیها شکل گرفت و در نهایت هدف سفر بعدی، رصد خورشیدگرفتگی بود که در قطب جنوب اتفاق میافتاد. شرایطی پیش آمد تا امکان سفر به قطب جنوب که بیشتر شبیه به یک رویا بود فراهم شود. سرمایهگذاری به نام حمید جدیری خداشناس ـ یک گروه پژوهشی کوچک را ساماندهی میکرد ـ سفری را به قطب جنوب ساماندهی کرده بود و ما نیز به عنوان گروه مستندساز به این پروژه ملحق شدیم. بابک امینتفرشی همراه آقای خداشناس به قطب جنوب سفر کردند. ما به این فکر کردیم که یک مستند دوگانه تحت عنوان سایه در قاره سیاه و سایه در قاره سفید بسازیم.
این تضاد سیاه و سفیدی نکته جالبی بود که ایده ساخت یک مستند 2 قسمتی از سفر به آفریقا و قطب جنوب را پیش روی ما قرار داد. در نهایت سفر به قطب جنوب به شکل حرفهایتر به لحاظ تلویزیونی اتفاق افتاد. باید پیشبینی لازم برای همه پدیدهها را میکردیم و بر این اساس لازم بود سناریوی مشخصی را تهیه کنیم. همه چیز از قبل تهیه شده بود. یک دوره آموزشی برای آقای خداشناس و بابک امینتفرشی برگزار شد تا با چگونگی تصویربرداری و ساختارهای سینمایی آشنا شوند. به این ترتیب سفر به قطب جنوب با موفقیت انجام شد که سفر بسیار مهمی بود، چرا که اگر در سرمای قطب جنوب کوچکترین اتفاقی برای وسایل و تجهیزات میافتاد دیگر امکان انجام هیچ کاری وجود نداشت، به همین علت از هر ابزاری 2 مدل با قابلیت ضبط و فیلمبرداری در محدوده سرمای قطب جنوب تدارک دیده شده بود. حتی این که چطور بتوان از این وسایل نگهداری کرد یا بتوان در شرایط اضطراری وسیلهای را جایگزین کرد همه پیشبینی شده بود. به این دلیل از اینجا به بعد سفر جویندگان کسوف و مستندسازی در قالب حرفهایتری نسبت به سفر اول به آفریقا اتفاق افتاد. سفر بعدیای که باید انجام میشد و خورشیدگرفتگی بعدی در منطقه جنگلهای آمازون بود. یک بار دیگر یک وسوسه دیگر برای سفر به جایی دیگر. ظاهرا این ماجرای خورشیدگرفتگیها نمیخواست دست از سرمان بردارد و هر بار مسیر سایه ماه روی زمین یک هیجان مضاعفی را ایجاد میکرد. ما از آغاز قرار گذاشته بودیم اول راهی آفریقا و بعد راهی قطب جنوب شویم. سفر بعدی سفر به سرزمین قبایل سرخپوستها بود. این وسوسه خورشیدگرفتگیها در موقعیتهای مختلف باعث شد بدون هیچ پشتوانه مالی یا فکری برای سفر دیگری برنامهریزی کنیم بدون اینکه هدف مشخصی برای ساخت این مستند داشته باشیم در نهایت در سفر بعدی راهی آمریکای مرکزی و جنگلهای آمازون شدیم. سفر به میان قبایل سرخپوستها و تجربه بینظیری از سفر به قاره سرخ. قرار گذاشتیم بعد از این مستند را در قالب 3 اپیزود سایه در قاره سیاه، سفید و سرخ به پایان برسانیم.
ولی کار شما گویا فراتر از این سه قاره بود.
بله چون نمیشد از خورشیدگرفتگی بعدی گذشت، این دفعه خورشیدگرفتگی از محدوده قونیه، ترکیه و سرزمینهای اعجابانگیز کاپا دوکیه عبور میکرد. در حقیقت از زمان خورشیدگرفتگی آمریکای مرکزی و در راه بازگشت این سوال مشترک مطرح شد که خورشیدگرفتگی بعدی کجاست؟ پس از آن سکوت معنیداری بین من و بابک امینتفرشی حاکم شد. در حقیقت در اندیشه رفتن یا نرفتن بودیم. به این نتیجه رسیدیم که میتوانیم ادامه دهیم. از اینجا به بعد این موضوع میتواند پرونده 10 ساله برای خورشیدگرفتگیها باشد. 3 تا از مهمترین خورشیدگرفتگیها مستندسازی شده بود. حال اگر این چرخه را از سال 78 تا 88 ادامه میدادیم اثر متفاوتی از خورشیدگرفتگیها در سطح دنیا مستندسازی میشد. شکلگیری هسته اصلی مستند جویندگان کسوف درباره آنچه تا آخر اتفاق میافتد، پس از سفر به آمریکای مرکزی بود که تصمیم گرفتیم این موضوع را به یک پرونده 10ساله مبدل سازیم. از آنجا به بعد کارمان سختتر شده بود، چون تا قبل از آن هیچ پیشبینی نداشتیم و هر طور که پیش میرفتیم فکر میکردیم که به موفقیت رسیدهایم، اما از اینجا به بعد قول و قراری گذاشتیم که کسوفهای مهم بعدی را هم رصد کنیم و به این ترتیب یک پرونده 10 ساله از مهمترین کسوفهایی که در دنیا اتفاق میافتاد. گشوده شد. از یک کسوف کلی در یک نقطه ویژه مثل قطب جنوب تا خورشیدگرفتگی هیبرید حلقوی کلی در آمریکای مرکزی و در نهایت طولانیترین خورشیدگرفتگی قرن بیست و یکم که در پهنه اقیانوس آرام اتفاق میافتاد. این مجموعه مستند جویندگان کسوف بعد از ترکیه و داستان جستجوی شمس که برای ما و مولانا از اهمیت بسیاری برخوردار است، سوژه و دستمایه سفر بعدی جلسه ترکیه بود. به قونیه نگاهی میکرد و به سرزمین کاپا دوکیه که مخروطهای افراشته غارخانههایی بود که هنوز انسانها در آنجا زندگی میکردند. در واقع میتوان گفت در جویندگان کسوف، این خورشیدگرفتگیها بهانهای است برای آشنایی با اقلیم و ویژگیهای فرهنگی و شرایط محیطی مسیر خورشیدگرفتگی و مردمی که در سرزمینهای مختلف ناظر خورشیدگرفتگیها هستند.
و این پرونده چگونه بسته شد؟
خورشیدگرفتگی سال بعد در سیبری اتفاق میافتاد. یکبار دیگر، هیجان دیگر برای یک محیط جذاب دیگر. حالا شما باید اینبار خودتان را آماده میکردید تا به شمالگان سفر کنید جایی که مردم در آنجا 6 ماه روز را سپری میکردند و تاریکی آسمان برای مردمی که خودشان را به آسمان روز عادت داده بودند پدیدهای ویژه و خاص بود. ما در پی این بودیم که خودمان را به اسکیموهای شمالگان برسانیم و با آنها خورشیدگرفتگی را رصد کنیم. گرچه به خاطر مشکلاتی که برایمان پیش آمد نتوانستیم و البته به پرونده خورشیدگرفتگیهای ما و پرونده زندگی جویندگان کسوف یک مورد استثنایی هم اضافه شد که دیدن خورشیدگرفتگیها در زیر آسمان ابری در حال بارش بود که تجربه متفاوتی را ایجاد میکرد. ما خورشیدگرفتگیهای زیادی را رصد کرده بودیم، اما یکی از پدیدههایی که همیشه جویندگان کسوف را در سراسر جهان تحت تاثیر خود قرار میدهد این است که ممکن است آسمان ابری باشد و حتی ممکن است باران هم ببارد و آنها دست از پا درازتر از سفر بازگردند با این که این اتفاق، اتفاق غمانگیزی بود، اما ما برای فیلمی که میخواستیم تهیه کنیم به این سوژه نیاز داشتیم. در سفر سیبری با این مشکل مواجه شدیم اگرچه ما در سفر سیبری به 2 گروه تقسیم شدیم. گروهی به جنوب و گروهی به شمال رفتند. بنابراین گروهی که به جنوب سفر کرده بودند موفق شدند کسوف را رصد کنند. از یکسو گروه دیگر با شکست از این سفر بازگشتند. اگر در کسوف بعدی میخواستیم احتمال ابری شدن و دیگر پدیدهها را در نظر بگیریم برایمان خیلی گران تمام میشد چون طولانیترین کسوف قرن بیست و یکم بود و برای تکمیل پرونده خورشیدگرفتگیها به آن نیاز داشتیم. به همین علت به امکانات، ابزار و پیشبینیهای لازم مجهز شده بودیم. اینبار هم به 2 گروه تقسیم شدیم. گروهی عازم چین شدند که به قلمرو افسانهها و باورهای دیرینه بود. چینیها بر این باورند که اژدهایی خورشید را میبلعد و این موجب خورشیدگرفتگی میشود. این باور باستانی مردم چین انگیزهای شد تا چین را در مسیر مستندمان قرار دهیم ضمن این که محل اصلی رویت در حداکثر زمان خورشیدگرفتگی در وسط اقیانوس آرام بود. به همین دلیل گروه دوم سوار بر یک کشتی اقیانوسپیما در میانه مسیر موفق به رصد خورشیدگرفتگی شد.
چرا کسوف؟ چرا به سراغ دیگر پدیدههای نجومی مثل خسوف یا هر چیز دیگری نرفتید؟ کسوف چه ویژگی مهمی داشت که گروه جویندگان را مجذوب خود ساخت؟
به چند دلیل. اگرچه در واقع نوار باریک خورشیدگرفتگیها مسیر طولانی را طی میکند، ولی عرض آن به قدری کم است که تقریبا میتوان گفت برای هر خورشیدگرفتگی حدود یک درصد از مساحت زمین را در بر میگیرد. بنابراین مردمی که ناظر یک خورشیدگرفتگی هستند برخلاف دیگر رویدادها مثل ماهگرفتگی که نیمی از مردم موفق به دیدن آن میشوند یک اتفاق نادر است. برای انسان در مسیر زندگی در شهر یا دیار خود شاید در طول زندگی فقط یکبار شانس این را داشته باشد که یک خورشیدگرفتگی را ببیند. حالا در واقع ما به دنبال پدیدهای میرویم که هم به لحاظ علمی خیلی مهم است و هم به لحاظ اجتماعی چراکه سالهای سال است که این رویداد باورهای زیادی را به همراه خود آورده است. از باورهای شبهعلم تا تفکراتی که موجب شده است بر دانستههایش افزوده شود. حتی پدیده یا نظریهای مثل نسبیت اینشتین هم به واسطه خورشیدگرفتگیها اثبات شد و به همین علت خورشیدگرفتگی اتفاق مهمی است و بیشتر یک اتفاق اجتماعی است که همه پدیدهها نسبت به آن عکسالعمل نشان میدهند. خورشید برای همه موجودات زنده یک عضو حیاتبخش است. بنابراین از مورچه تا پرنده و حتی انسانهایی که با علم به این که چه پدیدهای در حال اتفاق افتادن است از مشاهده آن حیرتزده میشوند، تحت تاثیر آن قرار خواهند گرفت. هر بار که شما یک خورشیدگرفتگی را میبینید اگر این شانس را داشته باشید که به خودتان بیایید و به اطرافتان نگاه کنید مجموعهای از افراد را میبینید که با دهان باز ایستاده و این پدیده را حیرتزده نگاه میکنند.
بیشک ساخت این فیلم هزینه زیادی را در بر داشته است. آیا از هزینه شخصی خودتان برای تهیه این مستند استفاده کردید یا از جایی کمک گرفتید؟
صفاریانپور: خورشید یک ستاره پویاست و هر بار شکل تاج خورشید به واسطه میزان فعالیتهای خورشیدی تفاوت پیدا میکند به همین دلیل است که هیچ خورشیدگرفتگی جدیدی با خورشیدگرفتگی قبلی یکسان و برابر نخواهد بود
تقریبا تا آخرین خورشیدگرفتگی که میخواستیم به اقیانوس آرام سفر کنیم با سرمایه شخصی خودمان این کار را انجام میدادیم. سرمایه شخصی 3 جوان که همه در مقطع آغاز زندگی و به عبارتی آغاز دوره جدی زندگی بودند به همین علت پول زیادی نداشتیم. تهیهکنندگی این کار را برادرم فواد صفاریانپور انجام میداد و کارگردانی آن نیز بر عهده من بود. برنامهریزی علمی سفرها هم به عهده بابک امینتفرشی گذاشته شده بود. به این ترتیب این حلقه 3نفره سعی میکرد سرمایه و بودجه لازم برای کار را تامین کند به عبارت دیگر دست همه ما توی جیب خودمان بود و با صرفهجویی کامل نسبت به هزینهها تصمیمگیری میکردیم. اولویت اصلی تهیه فیلم بود و این که کجا میخوابیم یا چه میخوریم از فهرست اولویتهای ما خارج شده بود. به همین علت همواره در حال ایجاد تعادل بینهزینهها و بودجه اختصاصیافته برای انجام مراحل کار بودیم.
برای مثال برای رفتن به ارتفاعات جنگلهای آمازون و رسیدن به آبشار آنجل به علت این که این سفر در فصل خشک آمازون انجام میشد امکان مسافرت زمینی وجود نداشت و ما مجبور بودیم با هواپیما سفر کنیم.
برای اینکه هواپیمایی اجاره و فیلمبرداری کنیم مجبور شدیم چند وعده غذای خودمان را حذف کرده و در یک کمپ بیابانی اقامت کنیم تا بتوانیم به هدفمان نزدیکتر شویم، به همین علت یکی از اولویتهای اصلی ما کاهش هزینهها تا حد امکان بود، اما باز هم سفر کردن به چنین مکانهایی هزینه زیادی در بر داشت بنابراین مجبور بودیم از دوستان مبالغی را قرض بگیریم و بعد از ساخت این مستند مجموعهای بدهی برای ما باقی ماند. در واقع نمیتوان این فیلم مستند را به عنوان یک کار یا شغل به حساب آورد، چرا که بیش از اینکه از ساخت این مستند درآمدی را کسب کنیم این تلاشها راهی برای رسیدن به هدفی بود که هزینه آن را با عشق و علاقهای که به این کار داشتیم تامین کردیم و در نهایت شاید به این نتیجه برسیم که درآمدی که بابت ساخت این مستند از تلویزیون دریافت کردیم مبلغی مکفی برای حداقل سفرهایمان بوده که البته فکر میکنیم نباشد.
براستی رصد این فرآیند تکراری چه نتیجه و دستاورد جدیدی همراه دارد که شما 10 سال به دنبال کسوف، سیاره زمین را زیرپا گذاشتید؟
اگرچه به نظر میرسد از نظر ظاهری در خورشیدگرفتگی، ماه در گردش مداری خود به دور زمین از مقابل خورشید عبور میکند و این موضوع پدیدهای تکراری است، اما در حقیقت خورشیدگرفتگی یک پدیده تکراری نیست. خورشید یک ستاره پویاست و هر بار شکل تاج خورشید به واسطه میزان فعالیتهای خورشیدی تفاوت پیدا میکند، همین دلیل است که هیچ خورشیدگرفتگی جدیدی با خورشیدگرفتگی قبلی یکسان و برابر نخواهد بود، چون هربار میزان فعالیتهای خورشیدی کم یا زیاد میشود به همین نسبت هنگامی که خورشید در اوج فعالیتها یا کمینه فعالیتها باشد، شکل پراکندگی تاج به دلیل وضعیت میدان مغناطیسی میتواند متفاوت باشد و اینها مجموعهای از زمینههای مطالعاتی است که در اختیار رصدگران قرار میگیرد و به همین علت نمیتوان گفت هر بار که خورشیدگرفتگی اتفاق میافتد شاهد یک رویداد تکراری هستیم. در این سفرها همه اتفاقات جدید است و شما به هر جایی که سفر میکنید با وضعیت جدیدی روبهرو میشوید فارغ از این که در خورشیدگرفتگی چه اتفاقی میافتد مهم این است که در پیرامون شما چه اتفاقاتی میافتد. برای مثال در آفریقا در بیشه شیرها در زمان کسوف ناگهان مورچهها و پشهها به جویندگان کسوف حمله میکنند و به تصور این که شب فرا رسیده است موجودات شبرو بیرون میآیند. در کاپاردوکیه پرندهها به لانههایشان بازمیگردند و باد و نسیم خنکی همه جا را فرا میگیرد.
در اقیانوس آرام دلفینها که تا پیش از خورشیدگرفتگی در حال شنا کردن بودند یا پرندههایی که در اطراف کشتیهای اقیانوسپیما در حرکت بودند همه آرام میشوند و به یک خواب یا حیرت کوتاهمدت فرو میروند، به همین علت میتوان گفت لحظه خورشیدگرفتگی با اتفاقات جدیدی همراه است. در چین مردمی که سالهای سال در اندیشه آنها این تصور نقش بسته بود که هنگام کسوف اژدهایی خورشید را میبلعد براساس باورهایشان جلوه دیگری از خورشیدگرفتگی را تجربه میکنند و متفاوت از آنچه یک منجم میبیند این پدیده را نظاره میکنند به همین علت شما هر بار با مجموعهای از اتفاقات، افراد و موجودات جدیدی آشنا میشوید که شکل متفاوتی از کسوف را به تصویر میکشند.
حتما در طول این سفرهای 10 ساله با جویندگان کسوف دیگری از سراسر دنیا آشنا شدهاید؛ رصدگران، پژوهشگران و دانشمندانی از شرق و غرب. از رصد در کنار آنها چه آموختهاید؟
نکتهای که در آخرین سفرمان به اهمیت آن پی بردیم این است که شما در اقیانوس هستید و هیچ چیز جز آب در پیرامون شما وجود ندارد. داخل کشتی مجموعهای از افراد هستند که با هدف رصد خورشیدگرفتگی خودشان را به این نقطه رساندهاند. وقتی ناگهان در حین کسوف حواستان را جمع میکنید و اطرافتان را نظاره میکنید افرادی با ملیتها و باورهای مختلف و دیدگاههای مختلف ایدئولوژیکی را میبینید که با یک احساس مشترک چشم به این پدیده دوختهاند. بنابراین دیگر فرقی نمیکند که به چه زبانی صحبت میکنید یا به چه فرهنگی وابستگی دارید. اینجا همه یکدست و به عنوان یک عنصر انسانی نظارهگر یک پدیده واحد هستند. در چنین موقعیتی است که ما با این تجربه متفاوت آشنا شدیم. ما در سفر آخرمان به این فکر میکردیم که این آخرین رصد است و براستی چه اندوختهای از این پرونده 10 ساله داشتیم. میتوان گفت که سفر گروه جویندگان کسوف ما به نوعی یک ادیسه یا دگرگونی بود و ما کمکم به این نتیجه رسیدیم که خورشیدگرفتگی فارغ از این که یک پدیده علمی است میتواند پدیدهای برای پیوند تفکرات باشد. در زمان وقوع کسوف همه به عنوان یک عنصر انسانی احساس شعف و شادمانی یکسانی دارند. برداشت شخصی من این است که خورشیدگرفتگی جدا از این که یک پدیده علمی است میتواند یک پدیده اجتماعی با هدف اشتراک فکری و ایجاد دوستی بین افراد باشد، کما این که تقریبا میتوان گفت مجموعه زیادی از جویندگان کسوف پیوسته با هم در ارتباط هستند. شاید دستمایه اصلیای که از علم میتوانیم داشته باشیم این است که تفکر ما را نسبت به زندگی اطرافیمان متفاوتی سازد. مرزها کمکم رنگ میبازد و شما دوستیهای بیشتری را احساس میکنید.
اصولا چطور میشود که همهتان برای رصد هر کسوف در یک مکان قرار میگذاشتید؟
گاهی اوقات شما خبر ندارید فردی که در رصد قبلی از کانادا آمده بود در این سفر جدید نیز همراه شما خواهد بود و این خاطرات و اشتراک نظر در مورد خورشیدگرفتگی میتواند عامل مهمی برای ایجاد دوستیهای جدید باشد. همه جویندگان کسوف از قبل مطالعاتی را برای تعیین محل مناسب برای رصد کسوف انجام میدهند. نوار خورشید گرفتگی نوار طولانیای است که بخش زیادی از آن در داخل آب و بخش محدودی از آن در خشکیها قرار میگیرد. اما این که برای رصد کسوف به کجا باید سفر کرد تصمیمی است که یک جوینده کسوف با در نظر گرفتن پارامترهای مختلف میگیرد. همه جویندگان کسوف الزاما یکجا جمع نمیشوند. قاعدتا نقاطی بهترین نقطه برای رصد کسوف هستند که اغلب افراد در آنجا جمع میشوند، اما در خورشیدگرفتگی ترکیه بهترین نقطه برای رصد، آنتالیا بود، اما به دلیل ویژگی فرهنگی کاپادوکیه ما آنجا را برای رصد انتخاب کردیم. یکی از پارامترهای اصلی برای گروه ما و برای فیلمسازی این بود که جدای از این که پی ببریم کجا کسوف اتفاق میافتد بدانیم وضعیت اجتماعی و سوژه فیلمسازی در کجا برای ما بیشتر است.
در کل پرونده جویندگان کسوف چه تاثیر علمی بر کارهای آینده و پژوهشهای بعدی شما گذاشته است؟
وقتی ما به این فکر میکردیم که این فیلم را چطور به پایان برسانیم به همه چیز فکر کرده بودیم جز این که بدانیم بهتر است این مستند را چگونه به پایان برسانیم. وقتی در عرشه کشتی در حال گشت و گذار بودیم به این فکر کردم که در نهایت چه باید کرد و ناخواسته متوجه شدم که در این مسیر سفر که باید به چین برمیگشتیم کشتی ما چند ساعتی در یکی از بندرهای ژاپن متوقف میشود. ما این امکان را هم داشتیم که مسیر سفرمان را تغییر دهیم و همین کار را هم کردیم. در کتابخانه کشتی وقتی در حال دیدن نقشه ژاپن بودیم، ناگهان نقطهای را یافتم که توجه مرا به خود جلب کرد و در عین حال با فلسفهای که در لحظه خورشیدگرفتگی کلی احساس کرده بودم مطابقت داشت. این که خورشیدگرفتگی میتواند عاملی برای پیوند انسانها باشد.
هیروشیما منطقه خوبی روی نقشه ژاپن بود، چون یکی از تصاویر هولناک جنگ را به خود دیده بود. با این دیدگاه که خورشیدگرفتگی میتواند عاملی برای ایجاد صلح باشد تصمیم گرفتیم بهترین نقطه برای پایان این فیلم مستند را با امید به صلح در جایی انتخاب کنیم که تصویر جنگ را به بدترین شکل ممکن تجربه کرده است، بنابراین فیلم جویندگان کسوف در محل انفجار اولین بمب هستهای به پایان میرسد. این صفحه پایان فیلم شاید روایتکننده رویدادها و اتفاقاتی باشد که در طول این سفر بر ما گذشته است؛ یعنی این تغییر و دگردیسی 10 ساله در نقطه پایان فیلم به تصویر کشیده میشود.
آیا تلاش کردهاید یا اصولا استقبال شده است تا آنچه را در این پروژه آموختهاید با رصدگران، اخترشناسان و جویندگان علم ایرانی به اشتراک گذارید؟ آیا سخنرانی یا دورههای آموزشی را در این زمینه برگزار کردهاید؟
در حقیقت خیر. شاید در واقع دانشمندان ایرانی قدری نسبت به دسترسی به اطلاعات سختگیر هستند و حریم مستحکمی را پیرامون خود ایجاد کنند، چراکه دامنه کار خود را از دامنه کار دیگر منجمان آماتور متفاوت میدانند.
یکی از وظایف منجمان آماتور در سطح دنیا این است که دادههایی را جمعآوری کرده و در اختیار دانشمندان قرار میدهند، اما در ایران این ارتباط وجود ندارد و در حقیقت جامعه نجوم حرفهای ایران بیشتر درگیر تدریسهای دانشگاهی هستند و شاهد زمینه پژوهشی جدی در این زمینه نبودهایم. دکتر علی عجبشیرزاده ازجمله محققان و دانشمندان ایرانی است که در زمینه خورشید تحقیق و مطالعه و برای رصد خورشیدگرفتگیها با دیدگاه اختصاصی علمی به نقاط مختلف دنیا سفر میکند و ایشان تنها فردی است که در این زمینه در ایران فعالیت میکند و شاید بتوان امیدوار بود که با یک گل بهار شود.
نام جویندگان کسوف، آدم را به یاد عنوان کلاسیک فیلم جویندگان طلا میاندازد. آیا سیاوش صفاریانپور طلای خود را در این 10 سال به چنگ آورده است؟
دقیقا همین طور است. این اسم فلسفه کار ما را تغییر داد. در بازگشت از سفر آمریکای مرکزی به این نتیجه رسیدیم که این اسم، اسم متفاوتی است. ما میدانیم که در لحظه خورشیدگرفتگی کلی یک حلقهای به نام حلقه الماس شکل میگیرد که آخرین پرتوی خورشید از لابهلای خلل و فرج کوههای ماه به کره زمین میرسد و این منظره فوقالعاده زیبایی است. خیلیها بر این باورند که بهترین لحظه خورشیدگرفتگی کلی لحظهای است که حلقه الماس اول یا دوم شکل میگیرد.
اینجا بود که من به این نتیجه رسیدم که مجموعه این تجربیات شبیه جعبه جواهراتی است که اندوخته میشود و ما شبیه سیاحانی نیستیم که برای عاج فیل یا تصاحب قلمرو دیگران سفر میکنند، بلکه ما به دنبال عنصری بودیم که مانند یک گنج یا جعبه جواهر بود، مانند سفرات ایندیانا جونز یا مثل داستان سفرهای تنتن. اینجا بود که ما داستان جویندگان طلا را شبیه داستان خودمان دیدیم. طلا یا کیمیای ما همین خورشیدگرفتگی است که در آسمان اتفاق میافتد و به این ترتیب اسم جویندگان کسوف شکل گرفت.
فرانک فراهانیجم / گروه دانش
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد