سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
آبان به تازگی کتابی مفصل را با عنوان «تاریخ نقد ادبی در ایران و جهان» منتشر کرده است. این کتاب که برای رفع نیاز دانشجویان و علاقهمندان نقد به یک کتاب مرجع تالیف شده دارای سرفصلهای مفیدی است و انواع و مکاتب ادبی ایران را در 10 سر فصل متفاوت بررسی میکند. در این کتاب تلاش شده موضوعات متفاوت ادبی از عروض و قافیه گرفته تا بررسی ادبیات مطبوعاتی در ایران موشکافی شود. آنچه در پی میآید در واقع چکیده گفتوگویی طولانی با علی آبان است که به صورت فشرده، مروری کلی بر تاریخ ادبیات داستانی و نقادی در ایران انجام میدهد.
بحث نقد ادبی در ایران از چه زمانی آغاز شد؟
نقد ادبی در ایران، پیش از اسلام، ذوقی، پراکنده و غیرحرفهای بوده است. به عنوان مثال، ما منابعی از دوره ساسانیان داریم که در آنها شخصیتهای برجسته ادبیات را مورد واکاوی و بررسی شخصی و سلیقهای قرار دادهاند. مثلا در تاریخ آمده که خسرو پرویز وقتی میفهمد بهرام گور «کلیله و دمنه» را خوانده است، گفت که اکنون بیش از گذشته از بهرام هراس دارم. این نشاندهنده درکی است که فردی مثل خسرو پرویز از جدیبودن مقوله ادبیات داشته و آن را قابل بحثتر از سرگرمی صرف میدانسته است.
نخستین نقد مکتوب در مقدمه کتاب «شاهنامه ابو منصوری» یافت شده است. مثلا جایی که میگوید: در این کتاب چیزهایی هست که فقط کسی که خردمند باشد میتواند آن را درک کند. فردوسی طوسی هم در شاهنامه، نقد و نظر خوبی از هزار بیت دقیقی ارائه میدهد. اصولا نقد ادبی در اندیشه فردوسی از نظر پژوهشگر امروز خوب و قابل اعتناست. تا دوره قاجاریه، نقد ادبی در ایران پا از گسسته گویی فراتر نگذاشت. البته خصوصیت دیگر آن نیز پرخاش در بیانکردن نقد بوده است. در واقع انتقاد در سنت ادبی ایران به مناظرهای میان شاعران تبدیل شده که به واسطه آن ایرادات یکدیگر ر بازگو میکنند و دوئل شاعران در نقد کلاسیک ایران بسیار جالب توجه است.
به دوران قاجار اشاره کردید. در این دوران چه تحولی در حوزه نقد ادبی ایجاد میشود؟
در این دوره پس از حضور برخی چهرهها و دانشجویان در دانشگاههای خارجی، تعریف جامعه هنری و ادبی ایران از نقد تغییر کرد و صاحبنظران تلاش کردند به معیارهای علمی در این زمینه نزدیک شوند.موجی که آن دوره شکل گرفت، به نقد ادبیات داستانی ایران میپرداخت. روی سخن این افراد «داستان» بود و چندان به تحلیل شعر نمیپرداختند. مثلا گفته میشد که «آنچه امروز به کار ملت ایران میآید، دراما است». منظور از دراما هم همان داستان یا به معنای دقیقتر روایت داستانی است. آنها معتقدند دوره شاهنامه و ادبیات تعلیمی گذشته است و ادبیات نوین باید قصه تعریف کند. به همین ترتیب یورشی علیه نویسندگان قدیم شکل گرفت و گفته شد، نثر سعدی و دیگر نویسندگان به کار جهان مدرن نمیآید و نباید توسط نویسندگان نوین تکرار شود. داستان از این دوره است که به زبان مردم و از زبان آنها روایت و از این طریق وارد زندگی عامه ایرانیها میشود و مردم کوچه و بازار میتوانند از آن استفاده کنند.
فکر میکنم این تغییری که میگویید در میان خالقان آثار و نویسندگان هم قابل رصد است؟
بله دقیقا، نویسندگان هم در این دوره تغییر کردند. با اتکا بر این نقدها، به سرعت تغییر رویکرد دادند و یاد گرفتند پذیرا باشند و چیزی بنویسند که به دل مردم بنشیند و نه این که روی طاقچه خانهها نگهداری شود. نخستین منتقدان ادبیات داستانی ایران همچنین معتقد بودند در شعر و نثر کلاسیک هیچ تحرکی وجود ندارد و این نوع ادبی باعث زوال و اعتیاد جامعه معاصر میشود. کتابهایی مثل «سیاحتنامه ابراهیمبیگ» و «از قامت چون سرو و شمشاد» در این دوره نوشته شدند.
آبان: ادبیات داستانی ایران پس از ورود مبانی نقد علمی، توانست خودش را با موضوعات روز و دغدغههای انسان مدرن تطبیق دهد و به اصطلاح نیما، فرزند زمان خود شود. به این ترتیب مردم کوچه و بازار ، زبان و لحن آنان و مشکلات و دغدغه های طبقات متوسط و فرودست جامعه نیز وارد ادبیات شد
البته درست است که داستان به معنای مدرن آن در همین دوره در ایران شکل گرفت، اما بهترین تعبیر برای این دوره خاص، «دوره گذار» است. پراکندگی موضوع، ناپختگی نثر و زبان، عدم تفاهم شخصیتهای داستانی در بستر روایت و سردرگمی ادبیات و موضوع از بارزترین نشانههای این تحول عمده در ادبیات داستانی دوره گذار بود که یک گام بزرگ و چرخش عمده در ادبیات مدرن ما محسوب میشود.ادبیات داستانی ایران پس از ورود مبانی نقد علمی، توانست خودش را با موضوعات روز و دغدغههای انسان مدرن تطبیق دهد و به اصطلاح نیما فرزند زمان خود شود. «تهران مخوف»، سنگ بنای رمان اجتماعی به سبک مدرن بود و پس از آن مردم کوچه و بازار، اجازه ظهور در ادبیات را یافتند. به تبع حضور مردم عادی، زبان و لحن آنها نیز به ادبیات ایران وارد شد. همان طور که میدانیم در گذشته، شخصیتهای داستانی، در واقع ابرشخصیت بودند و مخاطب به سختی میتوانست با آنها همذاتپنداری کند. نبود رسمالخط قابل خط برای عموم نیز به این جدایی دامن میزد.
فکر میکنم از نظر محتوا و درونمایه هم ما با تغییراتی در این دوره روبهرو هستیم و حتی در شعر هم رویکردهای انتقادی، اجتماعی و سیاسی مشهود است؟
تقریبا جرقههای این تغییر را در محتوا هم میشود جستجو کرد و در ادبیات داستانی مدرن ایران، موضوعات پند و اندرزی در رمان به سرعت جای خود را به درونمایههای سیاسی و اجتماعی میدهد؛ دستیابی به همین فرمول موفقیت و فروش نیز باعث شد مؤسسات انتشاراتی از نشر شعر فاصله گرفته و برای سود بیشتر به دنبال نثر و بخصوص رمان باشند. البته تنزل سطح سلیقه مردم، یکی از نتایج این تغییر رویکرد است. وقتی اصالت با نثر و داستان باشد، چون نیاز به توانمندیهای تکنیکی کم میشود، هر کسی میتواند قلم به دست بگیرد و بنویسد. انتشارات هم برای به دست آوردن سود بیشتر به دنبال رمانهای عامهپسند میرود. نویسندهای که گرفتار ذوق توده شود، عوامزده میشود و اینها همه از نتایج افراط در سهلانگاری رمان و نزدیک شدن به سلیقه مردم است.
این در واقع همان راهی است که تا حدودی امروز رسانهها هم گرفتار آن شدهاند و از جامعه روشنفکری فاصله گرفتهاند، باید جامعه ادبی ایران را به سمتی سوق داد که به نوشتن داستانهای اندیشمندانه روی بیاورد و به دنبال لقمه آماده نباشد. فروش به هیچ وجه نشانه اعتبار یک اثر نیست، مخصوصا وقتی در جهت نزول ذائقه مخاطب عمل کند. نویسنده به عنوان یک فرد اندیشمند باید دست مردم را بگیرد و بالا بیاورد.
اگر بخواهید در همین زمینه یعنی فضای ادبیات و نقد ادبی مقایسهای میان پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و 3 دهه اخیر داشته باشید چه نکاتی قابل طرح است؟
پیش از پیروزی انقلاب در ایران داستاننویسان برجستهای به ظهور رسیدند که البته این شکوفایی هیچ ارتباطی به دستگاه حکومتی نداشت. حقیقت این است که علاوه بر ورود مدرنیته و ادبیات داستانی از غرب که خاستگاه واقعی آن است، خفقان حاکم بر فضای جامعه نیز عامل شکوفایی رمان بود. ادبیات ما در واقع ادبیاتی بود که از حاصل سرکوب روشنفکران در سطح عمومی تغذیه میکرد. پس از انقلاب اسلامی، ادبیات داستانی ایران به کلی متحول شد و تغییر مسیر داد. موضوعات دینی، وطنی و جنگی دست به دست هم دادند تا پاشنه ادبیات به گونهای دیگر بچرخد. البته بعضی از این درونمایهها اختیاری بودند و بر اثر تغییر دیدگاههای هستیشناسی در سطح روشنفکران ایجاد شدند و برخی دیگر مثل جنگ تحمیلی ایجابی بودند. تم اصلی داستان پس از انقلاب اسلامی جنگ و دفاع مقدس است. موضوعهای مورد توجه تغییر کرده است و به دنبالش درونمایه زبان هم دیگرگونه شد. همه این اتفاقات زیر پرچم نگاه اسلامی اتفاق افتاد. حتی شخصیتهای داستانی هم تغییر کردند. در تاریخ ادبیات داستانی ما تعریفی از شهید وجود نداشت. واژههایی مثل تانک، عملیات یا زهرا، جانباز و از این دست واژههای ابداعی ادبیات ایران پس از انقلاب هستند.نکته دیگر این که انقلاب موج تازهای در ادبیات ایجاد کرد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی شعر همراه داستان حرکت و رشد کرد. حتی میتوان ادعا کرد که نگرش و موضوع این دو نوع ادبی هم بسیار به هم نزدیک شد.
الناز اسکندری
جامجم
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
بازگشت ترامپ به کاخ سفید چه تاثیری بر سیاستهای آمریکا در قبال ایران دارد؟
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
رضا جباری: درگفتوگو با «جام جم»:
بهتاش فریبا در گفتوگو با جامجم: