در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
بیشتر مجریها با یک برنامه خاص به مخاطبانشان معرفی شدهاند و مردم آنها را در همان قالب میپذیرند. مثلا عادل فردوسیپور هویت برنامه 90 است. احسان علیخانی با برنامه «ماه عسل» به یک مجری شناخته شده بدل شد.به نظر خودتان احسان کرمی باید به سراغ چه قالبی برود تا موفقتر شود؟
من در تلویزیون آدم ژانر اجتماعی و چالش هستم، اما نه از جنس کاری که فرزاد حسنی انجام میدهد. من یک شومن هستم. در رادیو این وجهه شومنی را نشان دادهام اما در تلویزیون هنوز این اتفاق نیفتاده است. من آدم برنامههای خانواده نیستم. هیچ وقت هم نتوانستم باشم. بعضیها میگویند دلیل موفقیت نسبیات در برنامه تصویر زندگی این است که تو مجری برنامه خانواده نبودی! مجری یک مجله تصویری بودی. من آدم گفتوگو هستم. نمیدانم شومن را چطور میشود ترجمه کرد. من یک مجری هستم که باید برنامههای جُنگگونه و صحنهای را اجرا کنم. من تجربه تئاتر دارم. برایم تئاتر یکی از اتفاقات مهم دنیاست. دوست دارم بایستم و روی صحنه باشم.
تصویرکلیشهای که از یک مجری برنامه خانوادگی داریم آدمی است که خیلی مودب و متین باشد و خانوادهها را نصیحت کند. شما چطور با این تعریف کنار میآیید؟
من خیلی موافقم که مجری با ادب باشد، اما حرفهای کلیشهای زدن و راجع به خوشاخلاقی و قورمهسبزی پختن نصیحت کردن را دوست ندارم. این جور حرف زدن مال 10، 15 سال پیش است. الان من وقتی صبح از خیابان رد میشوم میبینم مغازهدارها دارند تلویزیون نگاه میکنند. من نمیتوانم فقط برای خانمها برنامه اجرا کنم. مخاطب خانم برنامه خانوادگی بیشتر از آقایان است، اما برنامه ما یک برنامه زنانه نیست. اگر زنانه بود من باید یک جور دیگر حرف میزدم. الان در اداره و لابی بیمارستان و مغازه تلویزیون روشن است و مردم دارند نگاه میکنند. من خیلی مخالفم که تلویزیون ما صبحها برنامههای مختص زنان پخش کند.
اما از آن طرف خیلیها انتظار دارند که برنامه خانوادگی را یک زن اجرا کند. چون مخاطبانش بیشتر زنان هستند.
اصلا من با مرزبندی جنسیتی مشکل دارم. برنامه ما بینندههای خیلی وفاداری دارد که مرد هستند.
درباره برنامه تصویر زندگی توضیح بدهید. فکر میکنم این برنامه یک دوران اوج داشت که الان از آن دوران فاصله گرفته. به نظر شما چرا این اتفاق افتاد؟
سری جدید تصویر زندگی یک برنامه خانوادگی است که اردیبهشت 88 آن را با ذوق و شوق فراوان آغاز کردیم. سعی کردیم کار متفاوتی باشد. فکر میکنم در قدمهای اول خیلی موفق بود. قرار بود تا تابستان 89 برنامه را ادامه بدهیم. به دلایلی پخش برنامه تا آخر سال ادامه پیدا کرد. اما بتدریج برنامه آن روندی را که میخواستیم از دست داد.
منصور ضابطیان در این برنامه چه مسوولیتی دارد؟
منصور طراح این کار است. اگر او نباشد من هم نیستم. ضابطیان و محمد صوفی طرح این برنامه را دادهاند، اما تهیهکننده آن فرد دیگری است. من ارتباطم با همان تیمی است که همیشه با آن کار میکنم.
به نظر شما چرا برخی برنامهها قابلیت استمرار را دارند و برخی نه؟ برنامهای مثل 90 بیش از 10 سال است که دارد اجرا میشود و همچنان تازگی دارد، اما برخی برنامهها بعد از یک مدت روی دور تکرار میافتند و نمیتوانند ادامه پیدا کنند.
یک سری قالبها هستند که بعد از یک مدت تکراری میشوند. تازهها را هر کاری بکنید باز هم تکراری میشود. برنامههای خانوادگی این طوریاند. مگر این که بخواهی یک کار جدید بکنی که باید ببینیم امکانش هست یا نه. تصویر زندگی یک مسیر 12 ساله تکراری را طی کرد و بعد به ما رسید. من نمیخواهم از خودمان تعریف کنم، اما فکر میکنم تصویر زندگی یک دوره 6 ساله عالی را پشتسر گذاشت. توجهها را به خودش جلب کرد، اما یک عده دوست دارند برنامههایی ساخته شود که فوقالعاده یکنواخت و خطی باشد و آنتن را پر کند و به کسی هم کاری نداشته باشد. شما مطمئن باش اگر مدیر شبکه 3 سیما از برنامه «90» حمایت نمیکرد، این برنامه استمرار نداشت. البته تداومش یک دلیل دیگر هم دارد. این که 90 تازه است و هر هفته یک اتفاق تازه در آن میافتد. فوتبال این مملکت پر از حادثه و اتفاق است، اما در خیلی از قالبهای برنامهسازی این اتفاق نمیافتد. در حوزه خانواده ما چه کار خاصی میتوانیم انجام بدهیم؟
به هر حال هنوز هم یک سری مسائل بکر و کار نشدهای هستند که کسی به آنها نپرداخته. حتی در حوزه خانوادگی هم میتوان به سراغ ساختارها و محتواهای جدید رفت.
اما یک سری خط قرمز داریم که نمیتوانیم به آنها نزدیک شویم.
نمیخواهم بگویم ما با برنامه تصویر زندگی خیلی جریانساز بودیم. ما داشتیم روال خوشآهنگی را طی میکردیم. ولی تصویر زندگی به جایی رسید که من آرزو کردم زودتر اجرایم در آن به پایان برسد.
چند وقت پیش بخش «صرفا جهت اطلاع» خبر شبانگاهی برنامههای صبح تلویزیون را نقد کرد و این اشکال را وارد کرد که چرا در همه آنها 2 نفر با هم در حال صحبت کردن هستند. به نظر شما چرا همه برنامه صبح شبکهها گفتوگومحور شدهاند؟
یک عده دوست دارند این طوری باشد. ما هم میتوانستیم در تصویر زندگی همین کار را بکنیم. 6، 7 ماه اول ما پشتسر هم مستند و نماهنگ پخش میکردیم. اینها را خودمان با هزینههای بالا تولید میکردیم. تهیهکننده من در این برنامه به لحاظ مالی سود نکرد. بدهکار هم شد. داشتند فوقالعاده کار میکردند. چه کسی میآید از جیب خودش برای یک برنامه مستند بسازد یا بخرد؟
به ما میگفتند چرا وقتی سالار عقیلی میخواند یک خیاط را نشان میدهید؟ مشاغل را نشان ندهید. ما کارشناس مسائل اعتیادی را آوردیم که همه مواد مخدر را در تلویزیون نشان داد. گفتند نیاورید. تبلیغ منفی میشود. ما در بخشهایی که گفتوگو میکردیم آدمهای بزرگ را میآوردیم. با میکائیل شهرستانی صحبت کردیم. با جمشید مشایخی مصاحبه کردیم. این طوری است که در بیشتر برنامههای گفتوگومحور هیچ حرف جذابی زده نمیشود. کارشناسی داشتیم که درباره تبلیغات حرف میزد. اینقدر حرفهایش جذاب بود که همه نگاه میکردند.
اگر بخواهیم برنامــههای گفتوگومحور را آسیبشناسی کنیم شما به چه مواردی اشاره میکنید؟
اولا موضوعات این برنامهها تکراری شده است. دوم این که باید ببینیم برنامه گفتوگو محور در چه ساعاتی جواب میدهد. سوم این که آیا مجری میشنود طرف دارد چه میگوید یا نه. آیا من تخصصش را دارم که با آن کارشناس حرف بزنم؟ من در بخش پزشکی اطلاعاتی ندارم. مجری پزشکی داریم که مینشیند با طرف حرف میزند. در بخش حقوق و قضا همین طور. برنامههای گفتوگومحور خیلی باید آسیبشناسی شوند. اگر این برنامهها جمع شوند هیچ اشکالی ندارد. آقای دارابی معاون سیما رویکرد جدیدی را شروع کرده که خیلی خوب است. باید به برنامهساز بگوییم 20 درصد برنامهات گفتوگو باشد. بقیهاش را برو بساز. این که یک عده بنشینند بیهدف حرف بزنند نتیجهای برای مردم ندارد.
از آن طرف میشود به شما به عنوان یک مجری این ایراد را گرفت که چرا نرفتید درباره یک موضوع کارشناسی مطالعه کنید. شما میتوانستید بروید درباره صرفهجویی برق تحقیق کنید و با آن کارشناس وارد چالش بشوید.
درباره برق و مسائل اجتماعی میشود این کار را کرد، اما درباره مسائل پزشکی نه. من تا نروم درس پزشکی را نخوانم نمیتوانم دربارهاش حرف بزنم. این ادعای گزاف است که یک نفر بگوید من درباره کاشت مو میتوانم با یک پزشک صحبت کنم. این توهین به اصحاب آن شغل است. من با کارشناسان نیروی انتظامی حرف میزنم. من خودم با مجری تغذیه حرف میزنم. چون درسش را خواندهام، اما گفتوگو جایگاه خودش را از دست داده است. هر برنامهای کم میآورد یک مهمان دعوت میکند و با او حرف میزند.
در مجموع قبول دارید که خیلی از مجریها در این برنامههای گفتوگو محور مشارکت خلاق ندارند؟ و قبول دارید که این ایراد به خودشان برمیگردد؟ چون آنقدر بر موضوع مسلط نیستند که بتوانند وارد بحث بشوند.
به خاطر این است که شما به راحتی میتوانی سوالهای خنثی بپرسی و موفق باشی. زمانی که نقره را اجرا میکردم یک روز قبلش میرفتم با منصور ضابطیان و محمد صوفی حرف میزدم. نماهنگها را با هم میدیدیم. دنبال جملاتی بودیم که تکراری نباشد. الان در شبکه آموزش رادیو هفت را اجرا میکنیم. آقای دکتر پورحسین همکاری خوبی با ما دارد. او میفهمد که ما چه میگوییم و چه میخواهیم. در نتیجه اذیت نمیشویم. شبکه آموزش با یک برنامه یک ساعته از آن حالت منفعلش در میآید.
درباره فضای کاری رادیو هفت توضیح بدهید. این برنامه را گروهی کار میکنید؟
من در این برنامه فقط مجری نیستم. به خاطر دوستی هر کمکی که از دستم بربیاید انجام میدهم. من و منصور ضابطیان شنبه و پنجشنبه به صورت ثابت برنامه را اجرا میکنیم. شاید به این خاطر بیشتر دیده بشویم. یک گروه نویسندگان داریم. من فعالیتم را در رادیو با نویسندگی شروع کردم، اما در تلویزیون ادامهاش ندادم. اینجا نویسندگی نمیکنم.
چقدر از متنهایتان از قبل نوشته شده و چقدرش را بداهه میگویید؟
بستگی به مجری دارد. مجریهایی داریم که همه پلاتوهایشان باید از روی متن باشد. من با روش نوشتن مارال دوستی آشنا هستم. میدانم چه پلیبکهایی نیاز به چه پلاتوهایی دارد. یک جاهایی احساس میکنم نوشته او بیشتر میتواند به من کمک کند. او به من زنگ میزند و میپرسد که نوشته میخواهی یا نه.
به نظر شما حالت ایدهآلش چیست؟ یعنی مجری چقدر باید از روی متن بخواند و چقدر از خودش حرف بزند؟
چیز مشخصی نیست، اما دوست ندارم که همیشه از روی نوشته بخوانم. من خودم آدم بداهه هستم. رادیو هفت برنامهای نیست که خیلی نیاز به بداهه داشته باشد. همه چیز بستگی به فضای برنامه دارد. پنجشنبه پیش به خانم دوستی گفتم برای من پلاتو ننویس. من یاد یک شعری افتادهام که میخواهم آن را بخوانم.
قبول دارید که برنامه رادیو هفت به مجریهای رادیو خیلی کمک کرد؟
بله، یک دورهای این اتفاق افتاد، اما متاسفانه دوباره حضور مجریهای رادیو در تلویزیون ممنوع شد.
چرا متاسفانه؟
چون این کار خیلی به رادیو کمک میکرد. رادیو هفت در جهت کمک به رادیو قدم بزرگی برداشت. خوشبختانه آقای صوفی معاونت رادیو خیلی به رادیو هفت کمک کرد، اما برخی یک سری قوانین عجیب و غریب برای خودشان گذاشتند.
به نظر من یک دلیلش این است که پتانسیل رادیو خالی میشود. بیشتر مجریهای رادیو دوست دارند به تلویزیون بیایند. آن وقت رادیو مجریهای خوبش را از دست میدهد.
این که قانون بگذاریم بگوییم مجری یا به تلویزیون برود یا رادیو بد است. من میگویم 2 رسانه داریم به نام رادیو و تلویزیون که هر کدامشان فضای خودشان را دارند. بنده مجری رادیو نباید آنی باشم که در تلویزیون هستم. این نکته را خود مجری باید تشخیص بدهد. اجرا روی صحنه و اجرا در رادیو و در شبکههای مختلف با هم متفاوت است، اما ریشهاش این است که شما مجری هستید. یک تهیهکننده تلویزیون به این تشخیص رسیده که فلان مجری رادیو را میخواهد. حتما یک چیزی در اینها دیده است. اینها به تلویزیون میآیند یا موفق میشوند یا نمیشوند.
کرمی: بازیگر رادیو باید بیش از گوینده برای مخاطبش تصویرسازی کند. بازیگری رادیو کار سختی است، چون همه چیز باید از طریق لحن و صدا منتقل شود
رادیو یک رسانه خیالپرداز است. مخاطب از هر مجری یک تصویر ذهنی دارد. از کجا معلوم که تصویر ذهنی من با شما یک شکل باشد؟ ممکن است یک مجری را در تلویزیون ببینید و بگویید دقیقا همان شکلی است که من تصور میکردم. شاید هم ببینی یک شکل دیگری است. نهایتا بعد از یک مدتی این مساله برای تو عادی میشود. من پیشنهاد دادم یک تیم از مجریان مشترک رادیو و تلویزیون تشکیل بشود، مثل آقای شهیدیفر و خانم صادقیان. اینها بگویند این مجریها میتوانند به تلویزیون بروند یا نه. طبق نظر این شورا عمل بشود. من در رادیو بازیگرم و در تلویزیون مجری، اما همکار من حق دارد ایراد بگیرد که چرا من هم مثل احسان کرمی نمیتوانم در تلویزیون باشم. همه مجریها یک رسالت دارند. احتیاجی نیست که مدیران نگران باشند. من واقعا هیچ دلیلی نمیبینم که مجری رادیو به تلویزیون نیاید.
این ممنوعیت شامل حال شما نشد؟
من در رادیو مجری ـ بازیگر هستم. بنابراین میتوانم در تلویزیون اجرا کنم.
شما فکر میکنید اجرا در رادیو و تلویزیون چه تفاوتی دارد؟
به هر حال بازیگر رادیو باید بیش از گوینده برای مخاطبش تصویرسازی کند. بازیگری رادیو کار سختی است. چون همه چیز باید از طریق لحن و صدا منتقل شود. من مجری ـ بازیگر رادیو هستم و تیپهای مختلف را اجرا میکنم. رادیو بداههپردازی فوقالعادهای نیاز دارد. برنامهای مثل مکث 95 متنی ندارد، اجرایش زنده است و باید سریع جواب بدهی و بداهه داشته باشی.
روزی که آمدم تلویزیون با خودم گفتم اینجا باید یک چیزی باشم و در تلویزیون چیزی دیگر. من اصلا تحت هیچ شرایطی آن چیزی که در رادیو بودم را تکرار نکردم. قبل از این که به برنامه نقره بیایم چند پیشنهاد تلویزیونی داشتم، اما قبول نکردم. چون نمیخواستم همان آدم رادیو باشم. هنوز که هنوز است خیلیها باور نمیکنند من همان آدم رادیو هستم. فکر میکنم آن کرمی برادر من است.
برای اجرا در تلویزیون آموزههای تئاتری چقدر به کمکت میآیند؟
هم در رادیو و هم در تلویزیون تئاتر به کمکم میآید. در لحنم خیلی تاثیرگذار است. من دوره بدن و بیان را پیش میکائیل شهرستانی گذراندم و در تلویزیون به ایستادنم کمک کرد. شکل نگاه و جهت نگاهم را اصلاح کردم. تئاتر چیز خیلی خوبی است. یک مجری تلویزیون یا رادیو باید تئاتر زیاد ببیند و کتاب زیاد بخواند. این طوری میتواند خیلی جهش داشته باشد.
این دلیل که چهره مجری رادیو فاش میشود نمیتواند قانعکننده باشد؟
خب بشود. در این صورت خود مجری ضربه میخورد. اگر مجری به خودش اطمینان دارد خب به تلویزیون برود. سازمان میگوید ما به مجریهایمان وابسته نیستیم. خب اگر این مجری موفق نبود یک نفر دیگر را بیاورند. مجریهای رادیویی که چهره خوبی ندارند خودشان به تلویزیون نمیآیند.
در صحبتهایتان اشاره کردید که با ممنوعیت حضور بازیگران در اجرا موافقید. چرا؟
چون دلیلی ندارد. یک بازیگر چرا باید بیاید مجری بشود؟ ببینید من نمیگویم بازیگر به اجرا نیاید. ما وقتی به سال تحویل میرسیم باید سراغ مجری با تجربه برویم. کسی که اینقدر ساعت اجرا کرده باشد، نه این که به سراغ بازیگران برویم. این که از بازیگر به عنوان یک کالای لوکس و تزئینی استفاده کنیم اشتباه است. خود بازیگران نباید این کار را قبول کنند. مشکل اینجاست که نمیگذاریم هیچ مجریای ستاره بشود. وقتی به شب نوروز میرسیم چون مجری ستاره نداریم به سراغ بازیگران ستاره میرویم. ما نباید مجریهای خوب را کنار بگذاریم. باید به آنها چارچوب بدهیم تا کارشان را اصلاح کنند. چارچوبهای کاری را باید کارشناس مشخص کند نه مدیر.
به نظر شما در دوران رونق رسانههای مدرن رسانه سنتی رادیو میتواند همچنان جذابیت داشته باشد و خودش را سرپا نگه دارد؟
آدم چیزهایی میبیند که امیدوار میشود. به هر حال در رادیو خط قرمزها بازتر از تلویزیون است. نمیدانم چرا اما این جوری است. شاید رادیوییها پوست کلفتترند. من بعضی وقتها از رادیو ناامید میشوم، اما وقتی برنامههایی مثل مکث 95 یا جمعه ایرانی خودشان را نشان میدهند آدم امیدوار میشود.
ما پتانسیل جذب مخاطب را در رادیو داریم. ایراد ما این است که تکثر شبکهها را داریم. چرا باید هم شبکه جوان داشته باشیم هم شبکه ورزش؟ وقتی این طوری میشود یک برنامههایی مثل ورزش در روستا راه میافتد. چه کسی این برنامه را گوش میدهد؟ این بحثها باید در سطح کلان مطرح بشود. رادیو معارف و قرآن میتوانند در هم ادغام بشوند. فرهنگ و گفتوگو هم همین طور. ما باید شبکههایمان را کم کنیم و کیفیتشان را بالا ببریم. چرا نباید رادیو نمایش داشته باشیم. یک جاهایی را باید اضافه کنیم.
باید از کمیت اینها کم بشود. رادیو نمیتواند با تلویزیون رقابت کند، اما پتانسیل جذب مخاطب را دارد. همین الان برخی برنامههای رادیو به مراتب از برنامههای تلویزیون بهترند. کارهای طنز رادیو شاهکارند. تلویزیون حالا حالاها باید بدود تا به طنز رادیو برسد. رادیو واقعا طنز دارد. حرفهای رادیو را نمیشود در تلویزیون زد.
شما از کار کردن در رادیو چه چیزهایی را یاد گرفتهاید؟
همه چیز. من به مجریهای تلویزیونی پیشنهاد میکنم که یک جوری بروند در رادیو کار کنند. رادیو مثل دانشگاه میماند. هنوز هم که هنوز است من از رادیو چیزی یاد میگیرم. در تلویزیون مجریهایی داریم که بیانشان خوب نیست. وقتی چشمت را میبندی نمیتوانی با چشم بسته بیانشان را بشنوی. رادیو بیان را درست میکند. روی بداههگویی اثر میگذارد. معمولا رادیوییها باهوشترند و قدرت انتقال خیلی بیشتری دارند.
مطالعه کتاب چقدر میتواند به یک مجری در اجرایش کمک کند؟
کتاب، تئاتر و رادیو چیزهایی هستند که در اجرا از آنها استفاده میکنم. از جهانبینی تئاتریها استفاده میکنم. هر کارگردانی به دنیا یک جور نگاه میکند. تئاتر خیلی فکر پشتش است. تئاتر بعد از انقلاب کاری را شروع کرد و حرفها را غیرمستقیم و در لفافه زد. این خیلی برای یک آدم رسانهای مهم است و باید یاد بگیری که چطور غیرمستقیم حرف بزنی.
به نکته خوبی اشاره کردید؛ غیرمستقیمگویی. همه دوست دارند غیرمستقیم حرف بزنند، اما در نهایت حرفشان لحن نصیحتگونه پیدا میکند. چطور میشود به این غیرمستقیم گویی رسید؟
تئاتر این کار را به آدم یاد میدهد. آموزش میدهد که دنیا را یک جور دیگری نگاه کنی. با تئاتر درک میکنی که نویسنده و بازیگر چه دیدی به دنیا دارند. من هفتهای یک بار را سعی میکنم حتما به تئاتر بروم.
میتوانی یک مثال بزنی درباره غیرمستقیمگویی؟
نصیحت کردن برای یک مجری جوان اصلا معنایی ندارد. تو وقتی تجربه شخصیات را بگویی ماجرا فرق میکند. وقتی یک چیزی را یاد گرفته باشی، موضوع را مزه مزه کرده باشی و قورت داده باشی راحت میتوانی حرفش را بزنی. یک نفر به من گفت چرا فلان غذای خارجی را استفاده کردی؟ من جواب دادم شاید یک نفر از آن طرف دنیا بخواهد بداند گلگاوزبان چه خاصیتی دارد. آیا او گناه کار است؟ این از مطالعه و تئاتر به ذهن من رسید. این طوری همه میپذیرند. اگر این حرف را نخوانده بودم باید میگفتم دوست عزیز! بهتر است ما آدمها یک جور دیگر به زندگی نگاه کنیم. این طوری میشود نصیحت، اما وقتی موضوع را از یک زاویه دیگر دیده باشی میتوانی استفاده کنی. کتابی میخواندم که یک نویسنده خارجی گفته بود ایران سرزمین تضادهاست. به خاطر این که اقلیمش اقلیم متضادی است. این حرف در ذهن من میماند و یکجا به کار من میآید. غیرمستقیمگویی آدم را از نصیحت بازمیدارد.
بعضیها میزان موفقیت یک مجری را با میزان چالشی بودن برنامهاش میسنجند. شما چقدر سعی میکنید با طرف مقابلتان وارد چالش بشوید؟
من دوست دارم برنامه چالشی داشته باشم، اما موقعیتش پیش نیامده است. در سینما به کسی برنمیخورد، اما در حوزه اجتماعی خیلی نمیشود. من قبلا در رادیو این کار را کردهام. یک برنامه در رادیو به نام «جام ارگ» داشتم که یک مجله علمی، فرهنگی، هنری و سیاسی بود.
با سیاستمداران و بازیگران گفتوگوی چالشی داشتم. سعی میکردم به صورت محترمانه خواستههای مردم را مطالبه کنم.
چالش موفق چالشی است که وقتی داری حرف میزنی حرف مردم را بزنی. وقتی یک چیزی از دل برآید بر دل مینشیند. حرفی را که قبول نداشته باشم نمیزنم. آدمهایی هستند که این جوریاند. فرزاد حسنی هم این طوری است. ما مجریها باید ثابت کنیم که صدای مردم و رسانهایم. تعادل برقرار کردن بین این دو خیلی سخت است.
اگر شما هنگام اجرا ناراحت باشی و از شما بخواهند شاد اجرا کنید چه میکنید؟
یک سری چیزها وظیفه است. این که من بخواهم غم شخصی خودم را به مردم انتقال دهم جفاست. من وظیفه دارم به مردم حس خوبی را انتقال بدهم، ولی این نیست که بیایم حرفی مخالف خواستهام بزنم. من در سختترین شرایط اجتماعی هم حرفی نزدم که مطابق خواستهام نباشد. من در رادیو هر چقدر حالم بد باشد وقتی پشت میکروفن جادویی رادیو میروم، همه چیز یادم میرود، اما در تلویزیون این طور نیست. در رادیو یک ساعت و نیم همه چیز تمام میشود، اما در تلویزیون نه. نمیدانم چرا.
در برنامه تصویر زندگی یک بخش خاطرهسازی دارید. فکر میکنید رمز موفقیت برنامههای جذاب قدیمی چه بود؟
آن برنامهها نمیگفتند این کار را بکن و این کار را نکن. رادیو در حوزه سرگرمکنندگی موفقتر است، اما تلویزیون کمرنگتر عمل میکند. یکی از بزرگترین رسالتهای تلویزیون سرگرم کردن مردم است. الان برنامههای نمایشی هم جهتگیری دارند، اما شما ببینید برنامههای قدیمی مثل سلطان و شبان، سربداران و کوچک جنگلی چقدر مردم را سرگرم میکردند.
به نظر شما چرا دوره شکوفایی برنامههای کودک و نوجوان دیگر تکرار نمیشود؟
هر وقت آن آدمهایی که آن موقع داشتند کار میکردند بیایند کار کنند آن دوره تکرار میشود. مرضیه برومند همین الان هر چه بسازد مردم نگاه میکنند. حمید جبلی و ایرج طهماسب کلاه قرمزی 90 را ساختهاند، تیزرش که پخش میشود آدم دوست دارد نگاه کند. اینها الان باتجربهتر شدهاند.
نظرتان درباره زبان معیار چیست؟
هر برنامهای زبان معیار خودش را دارد. من اصلا قائل به این نیستم که همه باید یک جور حرف بزنند. مگر میشود در برنامه کودک و خانواده یک جور حرف زد. من فکر میکنم به کار بردن واژه زبان معیار بس است. دورهاش تمام شده. ما باید به یک چیزی به نام ادب رسانهای بپردازیم. این ادب رسانهای فقط در واژههایی که از دهان مجری خارج میشود نیست. ادب رسانهای به گفتار و لحن و رفتار و نوع نگاه کردن مربوط میشود. ادب رسانهای خیلی فراگیرتر از زبان معیار است. مهران دوستی برنامهای شاد در رادیو جوان اجرا میکند، اما اصلا از چارچوب ادب خارج نمیشود، اما یک نفر یک برنامهای را آنقدر غیرمودب اجرا میکند که آدم دوست دارد سریع کانال را عوض کند. دایره واژگان ما نسبت به 10 سال قبل گستردهتر شده. ما باید یک جوری حرف بزنیم که جوان کوچه و بازار حرف ما را درک کند و بفمهد. اصلا خوشش بیاید که جذب رسانه شود. بنابراین ما الان باید دنبال ادب رسانهای بگردیم.
قواعد اجرا در دو فضای متفاوت
یکی از مجریهای رادیو تعریف میکرد در یک مراسم غیر رسانهای وقتی پشت میکروفن رفته همه فکر کردهاند او آمده میکروفن را تعمیر کند. وقتی صدایش در سالن پیچیده همه شگفتزده شدهاند و فهمیدهاند که این صدا را میشناسند. میتوانید تصور کنید که این لحظه برای یک مجری رادیو چقدر شیرین و جذاب است. یعنی لحظهای که مجری میفهمد مردم صدایش را بیشتر از چهرهاش میشناسند. اما برای برخی از مجریهای رادیو این حس به تنهایی قانع کننده نیست. آنها دوست دارند تواناییهایشان را در رسانه تلویزیون هم به اثبات برسانند. احسان کرمی یکی از مجریانی است که هم در رادیو و هم در تلویزیون اجراهای موفقی را ارائه داده است. البته خودش هم در صحبتهایش به این نکته اشاره میکند که در تلویزیون یک آدم دیگر میشود و شگردهای متفاوتی را نسبت به رادیو به کار میبرد. اگر او همان اجرای رادیوییاش را در تلویزیون تکرار میکرد نمیتوانست به این مرحله از موفقیت برسد.
از بین مجریانی که از رادیو به تلویزیون مهاجرت کردهاند تعداد معدودی در رسانه مقصد ماندگار شدهاند. رمز ماندگاری این آدمها در قدرت درک و شناختشان از دو قالب متمایز رسانهای است.
اگر مجری تلویزیون بخواهد مثل فضای رادیو رفتار کند به چند مشکل برمی خورد. اول این که خیلی زود متهم به پرحرفی میشود. مجریهای رادیو به واسطه فضایی که در آن کار میکنند باید بیشتر حرف بزنند. اما در تلویزیون تصویرها سخن میگویند و کار مجری سادهتر میشود.
تلویزیون برای مجریان شهرت را به ارمغان میآورد. اما این تمام داستان نیست. اجرا در هر یک از این رسانهها اقتضائات و قواعدی دارد. مجری که این قواعد را نشناسد و رعایت نکند محکوم به شکست است.
احسان رحیمزاده / گروه رادیو و تلویزیون
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
برای بررسی کتاب «خلبان صدیق» با محمد قبادی (نویسنده) و خلبان قادری (راوی) همکلام شدیم