
متولد سال 1311 خورشیدی در خانوادهای آذری است که هنر در بند بند زندگی آن جاری بوده است. پدرش شاعر بود و عکاس، برادرانش نیز به هنر گرایش داشتند. فرهاد فخرالدینی برادر کوچکترش، اکنون چهره سرشناسی در موسیقی ایران است.
فخرالدینی، اکنون یکی از پیشکسوتان عکاسی پرتره در ایران به شمار میرود. عکسهای او از بزرگان فرهنگ، هنر و حتی سیاست ایران از او چهرهای متفاوت در هنر ساخته است. نگاه او به اشخاص برای خلق یک عکس پرتره با دخالت روحیه افراد و شخصیت آنان در قالب یک عکس سیاه و سفید صورت میگیرد و این امر باعث شده است تا او عکاسی متفاوت در ایران نام گیرد.
برپایی نمایشگاههای هنری در ایران و کشورهای آمریکا و آلمان در زمینه شخصیتگرایی در عکاسی پرتره باعث شده است تا او هنرمندی متفاوت نام گیرد. این روزها اما او به علاقه دیرینهاش روی آورده تا نقاشیهای واقعگرایانه از طبیعت ایران را به نمایش بگذارد. نقاشیهایی که به گفته خودش تلفیقی از عکسهای او از طبیعت و زیباتر کشیدن آنها در قالب یک تابلوی نقاشی است. گفتوگوی زیر در حاشیه نمایشگاه جدید آثارش در نگارخانه فخرالدین صورت گرفته است.
خیلی از مردم شما را تنها به عنوان یک عکاس پرتره میشناسند. اما امروز ما شاهد این هستیم که شما نمایشگاهی از نقاشیهای خود را برپا کردهاید که بسیار مورد توجه نیز قرار گرفته است.
بله. برای خیلیها این امر شگفتانگیز بود، اما نکتهای که باید من در اینجا به آن اشاره کنم این است که من قبل از این که عکاسی کنم، نقاشی میکردم و حتی این رشته را در دانشگاه تحصیل کردهام. اتفاق خاصی نیفتاده است، تنها کاری را که سالها برای دلم انجام میدادم در قالب نمایشگاهی عمومی به معرض نمایش درآوردهام.
نقاشیهای شما وجه تمایز زیادی با عکسهایتان دارند. در اینباره توضیح دهید.
ببینید در این نقاشیها خواستم تا طبیعتگرایی به شیوه و شکلی خاص داشته باشم که شاید آن را بتوان منحصر بفرد برشمرد. من در این آثار سعی کردم تا طبیعت زیبای ایران را که سالها از آن عکس گرفته بودم با رنگهای شادتر نقاشی کنم. به نوعی خواستم این طبیعت زیبا را شیکتر جلوه دهم. ایران کشوری چهارفصل است که در آن میتوان بیشمار تابلوهای پنهان نقاشی را دید که شاید در نگاه اول به چشم نیایند. شاید برای شما جالب باشد که من با بسیاری از دوستان نقاش ناتورالیست (طبیعتگرا) و رئالیسم (واقعگرایی) خارجی خودم که گفتوگو میکنم، میبینم که آنها حسرت حضوری چند روزه در ایران را دارند تا فرصت ثبت بخشی از این زیباییها را داشته باشند؛ چراکه ایران خود یک تابلوی زیبای نقاشی است. درواقع آثار جدیدی که شما از آن یاد میکنید تلفیقی از عکس و نقاشی است.
همیشه در میان منتقدان این مساله وجود دارد که وقتی میتوان زیباییهای طبیعت را با عکس ثبت کرد، چرا باید از آنها نقاشی کشید. چه پاسخی در این زمینه دارید.
من اوایل نقاش بودم و سپس به عکاسی روی آوردم. نقاشی بینش بالا میخواهد. در نگاهی دیگر در میان هنرشناسان نقاشی ارجحیت بیشتری نسبت به عکس دارد و از سویی دیگر نقاشی بیشتر از عکس مرا راضی میکند. این امر از نظر اهمیت هنری نیز مورد توجه است که نقاشی بالاتر از نقاشی جای میگیرد.
این پاسخ پرسش من نبود. رئالیستها یا همان واقعگراها وقتی میتوانند با فشردن یک دکمه عکسی واقعی از یک موقعیت داشته باشند، چرا به دنبال نقاشی کردن آن موقعیت میگردند.
این یک واقعیت است که زندگی رئالیستی است. حقایق را نمیتوان پنهان کرد همان طور که طبیعت را نمیتوان غیر از آن چیزی که هست به تصویر کشید. بله با فشردن یک دکمه میتوان تصویری از یک موقعیت را تثبیت کرد، اما هنرشناسان معتقدند که رئالیست تنها در نقاشی ماندگار است. ببینیند رئالیست در هنر با مدرنیست متفاوت است، حقایق را نمیتوان پنهان کرد همانطور که طبیعت را نمیتوان غیر از آن چیزی که هست به تصویر کشید.
ببینیند نگاه رئالیستها در هنر با مدرنیستها از زمین تا آسمان متفاوت است. رئالیستها سعی میکنند تا آسیبی به جزئیات واقعی یک واقعیت نزنند، ولی در مدرنیست این امر به صورت عمدی صورت میگیرد. نکته دیگری که در این تفاوت نگاه وجود دارد، نوعی استمرار و سختی کار در رئالیست بودن است که مدرنیستها هرگز نمیتوانند آن را درک کنند. البته هر کاری سختی خود را دارد، اما شما اگر از بعد زمانی هم نگاه کنید میبینید که پدید آوردن یک اثر واقعگرا چندین ماه طول میکشد تا خلق شود، اما یک اثر مدرن در چند دقیقه یا چند ساعت به وجود میآید.
من با این امر موافق نیستم. کار مدرن را شاید بتوان اختلاط تفکر با هنر دانست. حال آن که هنر در حیطه واقعگرایانه (رئال) تنها به ثبت جز به جز واقعیتها میپردازد، ولی اندیشهای را برنمیتابد.
شما کار رامبراند را با آثار بسیاری از بزرگان نقاشی مدرن مقایسه کنید تا اختلافی که من میخواهم از آن حرف بزنم به راحتی ببینید. به نظر من کار در حوزه واقعگرایی چون وقتگیر است و جوانان نقاش این روزها کمی تنبل شدهاند و نمیخواهند برای خلق یک اثر هنری وقت بگذارند، امروز کمرنگ شده است.
هنر واقعی به نظر من در آثار روبنس و رامبراند جلوه پیدا کرده است. حال بخواهیم این آثار را کنار آثار مدرنیستها بگذاریم خواهیم دید که چه تفاوت مشهودی بین این 2 گروه آثار وجود دارد. برای نمونه پیکاسو به عنوان یکی از سردمداران هنر مدرن که در عصر خودش نیز نامدار و نامآور بوده است، اما من واقعا نمیتوانم آثار او را بفهمم. اصلا هضمش مشکل است. حال کار رئال و طبیعی رامبراند را بگذارید، کنار آثار سر درگم و مبهم پیکاسو، خواهید دید که هر کدام چقدر مخاطب خواهد داشت.
یعنی به نظر شما وقت صرف شده برای پدید آوردن 2 اثر هنری در 2 شاخه متفاوت نقاشی میتواند دلیل برتری یکی بر دیگری شود؟
بیشک تاثیر دارد. البته نظر و عقیده همه مدرنیستها و دیگر رشتههای هنری برای من محترم است، اما باز میخواهم مثالی بزنم که شاید بهتر بتوانم حرفم را منتقل کنم. اکنون به تابلوهای قرن 16 نگاه کنید. اکنون یک هنرمند به قولی مدرن میتواند آن زیبایی را دوباره خلق کند. وقتی مدرنیستها یک روزه یک تابلو را خلق میکردند رئالیستها ماهها برای خلق یک اثر مشغول به فعالیت بودند. هر روز راز و نیازی متفاوت با اثری داشتند که نفس به نفس با آنها در حال بزرگ شدن و رشد و نمو بود. اما...
شما که هم عکاس و هم نقاشی واقعگرا هستید، خوب میدانید که اختراع دوربین عکاسی خودش یکی از علتهای افول سبک رئالیسم بود. نظرتان در اینباره چیست؟
از آن موقع که عکاسی به دنیا آمده به نقاشی کمک کرد. نقاشها از عکاسی وحشت داشتند، فکر میکردند با آمدن عکاسی وضع مالیشان خراب میشود. اما دیدید که این طور نشد، چراکه بازنمایی طبیعت از نگاه نقاش و در قاب یک اثر رئالیستی با عکاسی بسیار متفاوت است.
نظرتان درباره کارهای کمالالملک چیست؟
تابلوهای او بیشتر کپی از روش نقاشان اروپایی است. با این حال نمیتوان از کمالالملک خرده گرفت، چرا زمانی که مدرنیستها در اروپا عرصه هنر را تصاحب کرده بودند، به دنبال آنان نرفت و کار رئالیستهای چند قرن قبل را تقلید کرد. کمالالملک در جامعهای زندگی میکرده که مردمش هنوز با آثار نقاشی حتی واقعگرا ارتباط برقرار نکرده بودند. حال چطور میتوان به این جامعه هنر مدرن را تزریق کرد. این امر را نیز هنوز در ایران شاهد هستیم. چطور وقتی هنوز مردم ما با نقاشی رئال ارتباط منطقی هنری برقرار نکردهاند میخواهیم هنر مدرن را به خورد آنان بدهیم. به نظر من این ظلم بزرگی در حق هنر است که میتوان روا داشت. مردم باید این ارتباط را برقرار کنند تا به قولی این چرخه اقتصاد هنر نیز بچرخد. بازهم تاکید میکنم که هنوز بخش اعظمی از مردم جهان نمیتوانند با آثار مدرن ارتباط منطقی برقرار کنند.
برای این گفته مثالی هم دارید؟
ببینید در اتاق تمامی روسای جمهور جهان میتوان یک اثر رئالیسم از یک منظره طبیعی یا کلا مفهوم واقعگرایانه یافت. اما در همین اتاقها هیچ وقت یک اثر مدرن وجود ندارد.
به نظرم همیشه اینطور نیست. چون در تزیین خانه یا محل کار آثار مدرن هم زیاد به کار میآیند.
دلیل بهتر از اینکه مردم هنر مدرن را نمیتوانند درک کنند. مگر هنر برای مردم خلق نمیشود. به نظرم هنر مدرن و پسا مدرن آنطور که باید نمیتواند وظیفه ارتباط با مخاطب را انجام دهد و در راه ارتباطگیری با مخاطب وامیماند. معتقدم که هنرمندان معاصر راه را به نوعی به اشتباه پیمودهاند. آنان باید ابتدا مقدمات ارتباط هنر با مردم را مورد بررسی قرار دهند و سپس به خلق آثار هنری بپردازند. آثار رئالیسم هر چقدر هم عینیگرایی و واقعگرایی باشند که باید باشند زود هضم هستند و وظیفهای که هنر به دنبال آن است، یعنی ارتباط با مخاطب را در ابتدا به خوبی انجام میدهد، اما آثاری که به شیوههای دیگر خلق میشوند، مقابل مخاطب سدی را ایجاد میکنند که واپسگرایی نسبت به هنر ایجاد میشود.
خب باز من با این قسمت از حرفهای شما مخالفم. شما قبل از ارائه این آثار نقاشی خود عکاس هستید و از ریزهکاریهای این هنر با خبرید. به نظر من اگر قرار است اثری نقاشی در حوزه رئالیسم (واقعگرایی) خلق شود، چه بهتر است که از آن موضوع عکس گرفته شود. دیگر چه زحمتی است که نقاشی از آن کشیده شود.
اولا برای پاسخ به این سوال شما باید بگویم که عکس رنگی تنها 30 سال دوام دارد، اما در دنیا تابلوهای نقاشی وجود دارند که 600 سال است مانند روز اول ماندهاند و ثانیا به عقیده من عکاسی قشنگ است، اما هنر نیست. هنر نقاشی بسیار بالاتر و والاتر از عکاسی است. حساب کنید این روزها هر کسی میتواند با فشار دادن یک دکمه به قول خودش یک اثر هنری را خلق کند. خود شما قبول میکنید این عکس را در کنار یک تابلوی نقاشی که چندین ماه و چندین سال برای کشیدنش وقت صرف شده است در کنار هم قرار دهید.
شما عکاسی را به عنوان هنر قبول ندارید و از آن سو بسیاری از عکاسان هستند که معتقدند دوره نقاشی به عنوان هنر تمام شده است.
آنها شاید هنر را آن طور که باید و شاید درک نکردهاند. اصلا ببینید کارتیه برسون یکی از بهترین عکاسهای مطرح جهان بوده که بعد از مدتی به نقاشی رو آورده است. این هنرمند بزرگ را شاید به عکاسی میشناسند، اما او نامآوری در حوزه نقاشی بوده است که کارهایش اکنون میلیونها دلار میارزد. هنرمندان نقاش در یک تابلوی نقاشی میتوانند ریزهکاریهایی از حس خود را در اثر هنری دخیل کنند که یک عکاس هرگز نمیتواند در یک فریم عکس آن را حتی ظاهری هم به تصویر بکشد چه برسد به آن که بخواهد به القای پیام بپردازد. به نظر من عکاسی میتواند هنر به شمار رود اما هنری که 50 درصد آن به ابزار وابسته است.
اکنون جوانان بسیاری هستند که رو به هنر آوردهاند. اصلا موج جوانان هنرمند امروز ایران قابل قیاس با هیچ دوره تاریخی نیست. اما با کمال احترام به عقاید شما بسیاری از این جوانان هستند که هم عکاسی میکنند و هم اگر نقاش هستند دوست ندارند آثار رئال (واقعگرا) خلق کنند.
من نمیتوانم کسی را از کاری منع کنم. هنر در برهههای مختلف تاریخی خود در برخی موارد هنر عصیانی هم میتوانست نام گیرد. مثل اکنون که جوان ترجیح میدهد که خیلی سریع و تند به نتیجه برسد. در حالی که تابلویی که 2 ساعته کشیده میشود با اثری که 2 سال برای آن وقت گذاشته شده، خیلی تفاوت دارد.
مطمئنا هر کدام از این تابلوها با یکدیگر متفاوت هستند. به نظر من مدرنیسم در دنیا با خود راحتطلبی را به ارمغان آورد. این امر در تمامی زوایای زندگی آدمهای مدرن رخنه کرد. حال اینکه تاثیر آن بر هنر چگونه بود یا خواهد بود هنوز راه درازی را میطلبد، اما این تفکر نسلی از هنرمندان را به وجود آورد.
درواقع خلاف آنچه گفته میشود، خلاقیت نقاشان کمتر شد، بدتر از آن اگر هنرمندی در آناتومی یا پرسپکتیو مشکل داشت، این کاستی را به گردن هنر مدرن میانداخت. میبینیم که این روزها طراحیهای آثار هنری ضعیف شده و باز این امر مشکلی است که برخی از هنرمندان به گردن مدرنیست میاندازند. میگویند ما برای خلق این اثر زمان کمتری صرف کردیم، میگویند که اگر مشکل پرسپکتیو دارد، میخواستیم که موضوع خاصی را مطرح کنیم. اما کاش از همین هنرمندان خواسته شود که در وقت فراخ به طراحی یک اثر کامل هنری بپردازند. نمیدانم کاش آنان بتوانند این کار را انجام بدهند. به عقیده من نقاشی مدرن نقاشی با فکر نیست. تلفیق رنگهاست. ما در مدرنیسم چیزی نمیبینیم جز بازی با رنگ.
با قسمتی از حرفهای شما موافقم که اکنون بسیاری از هنرمندان ضعفهای ساختاری آثار خود را به گردن سبک و شیوه کاری خود میاندازند. اما مخالفت این چنین شما با ژانری هنری که سالیان سال است ریشه دوانیده، برایم تازگی دارد.
بله، هضم این امر شاید برای بسیاری سخت باشد. اما میخواهم در ادامه تمام دلیلهایم یک مثال ساده بیاورم تا شاید بهتر بتوانم ذهنیتم را نسبت به این موضوع روشن بیان کنم. موزه لوور را نگاه کنید. یک کار مدرن در آن وجود ندارد، بلکه تمامی آثار بزرگان هنر رئالیسم (واقعگرایانه) به نمایش درآمده است. میبینید هنر مانا هنری است که سالیان سال ریشه در بدنه اجتماعی مردم داشته است. مردم دنیا نوعی همزیستی و همآوایی و همخویی با هنر واقعگرایانه پیدا کردهاند که فاصلهگذاری برای جایگزینی حضور هنرهای دیگر وجود نداشته است.
من از لوور بازدید نکردم و نمیدانم چه آثاری در دلش جا داده، اما اگر درست فهمیده باشم منظور شما این است که به جای موزه هنرهای معاصر در تمام دنیا باید موزههای دیگری ساخته میشد.
بله، سنگ بنای موزههای هنر معاصر در دنیا براساس یک سوءتفاهم بنا نهاده شد. عدهای که میخواستند به نوعی پیشرو در زمینه هنر لقب بگیرند با ادا و اصولهای منور الفکری رو به ساخت موزههای هنرهای معاصر آوردند. شاید اگر در همان زمان که این جنبشهای جهانی تازه آغاز شده بود کسی از این انحراف جلوگیری میکرد، دیگر امروز ما مجبور نبودیم هنری را به خورد مردم بدهیم که در برخی موارد هنرمندنش هم نمیداند چه خلق کرده و اصولا اثر هنری او چیست. البته از این سو هم باید بگویم که اکنون برخی که مثلا اثری رئال (واقعی) خلق میکنند را نمیتوان اثری در خور توجه برشمرد. رئالیست (واقعگرایی) در هنر یعنی تکنیک، رنگ، سوژه همه در خدمت یکدیگر تا بتوان مفهوم واحدی را به مخاطب ارائه داد.
در پرسش پایانی اجازه بدهید به عکاسی برگردیم. به عنوان عکاسی که این روزها نقاشی میکند، وضعیت عکاسی معاصر ایران را چگونه میبینید.
دیجیتال، عکاسی را مسحور خودش کرده است. دیگر عکاسی آنالوگ که زیبا بود و دلنشین جای خودش را به روشی داده که تفاوتش با اولی مانند فرش دستباف با فرش ماشینی است. عکاسان قبل از اینکه زیربنای عکاسی که همان آنالوگ است را یاد بگیرند به عکاسی با دوربینهای دیجیتال میپردازند. شاید از این موضوع بتوان به عنوان فاجعهای یاد کرد که در زمینه عکاسی در حال وقوع است. عکاسی امروز ایران در کنش و واکنش رفتارهای نامعلومی است که درک عکاسی را آن طور که باید و شاید درست نمیدانند.
عدم درک درست از مفهوم عکاسی باعث میشود در گوشه کنار شهر نگارخانهها آثاری را به نمایش بگذارند که نه هنرمند بفهمد که چه خلق کرده و نه بیننده آثار به نمایش درآمده را درک کند. عکاسی باید به راه اصلی و درستی که در دنیا برایش در نظر گرفته شده است بازگردد.
درواقع اگرچه بازهم تاکید میکنم هنر نقاشی جایگاه بالاتری نسبت به عکاسی دارد، اما این موضوع به معنی آن نیست که هنر و فنی به نام عکاسی را محترم نشماریم.
وجه هنری عکاسی در کجاست؟
در نوع نگاه. ما متاسفانه هنوز نگاه در عکاسی را نشناختهایم و تفاوت نگاه را درک نکردهایم هنوز نمیدانیم که ابزارهای عکاسی یا همان دوربینها از نظر ماهیت یکی هستند و برای همین هر روز به دنبال دوربینهای جدید میگردیم. هیچ کس نیست که به علاقهمندان جوان بگوید که دوربین آدم را عکاس نمیکند، بلکه آن نگاه و دید متفاوت شماست که میتواند اثری در خور توجه را در زمینه عکاسی خلق کند.
مهدی نورعلیشاهی / گروه فرهنگ و هنر
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
بهمناسبت نوزدهمین سالگرد تاسیس رادیو گفتوگو با مهدی شهابتالی، مدیر این شبکه گفتوگو کردیم
در گفتوگوی اختصاصی خبرنگار روزنامه «جامجم» در بیروت با حسن عزالدین، عضو بلندپایه حزبالله و نماینده پارلمان لبنان مطرح شد