درباره فیلم «افراطی‌ها» ساخته جهانگیر جهانگیری

در مسیر ترکستان

اساسا در مواجهه با فیلمی مثل «افراطی‌ها» چند تا مشکل داریم. اول این که باید نشان دهیم این فیلم تقلیدی است. دوم، باید ثابت کنیم تقلید کار خوب و درستی نیست. سوم، باید در این باره بحث کنیم که افراطی‌ها، دنباله راه فیلمی است که خودش کار ضعیفی بوده و آخر سر هم باید به این نکته بپردازیم که این تقلید از محصول اولی ضعیف‌تر درآمده است.
کد خبر: ۳۴۵۸۷۹

افراطی‌ها، مسلما کوله‌بار کمدی‌های سطحی این روزها را سنگین‌تر می‌کند.

در این فیلم اکبر عبدی، رضا شفیعی‌جم، فتحعلی اویسی، علی اوسیوند، ارژنگ امیرفضلی، یوسف صیادی و... به ایفای نقش پرداخته‌اند.

افراطی‌ها به ارتباطات چند جوان در زندان می‌پردازد که پس از آزادی هر یک درگیر اتفاقی جدید در جامعه می‌شوند.

فیلمی که هیچ ربطی به «اخراجی‌ها» ندارد

به نظر شما 2 محصول چقدر باید با هم شباهت داشته باشند که بشود گفت دومی به تقلید از اولی ساخته شده است؟ تجربه افراطی‌ها نشان داد که تقلید کار سختی نیست و براحتی می‌شود کپی‌برداری کرد و گفت: فیلم من هیچ ربطی به آن فیلمی که شما فکر می‌کنید، ندارد.

جهانگیر جهانگیری، کارگردان افراطی‌ها درخصوص ارتباط این فیلم با فیلم پرفروش «اخراجی‌ها» گفته است: این فیلم به اخراجی‌‌ها هیچ ربطی ندارد. نه موضوع، نه آدم‌ها، نه لباس و نه طراحی، هیچ کدام ربطی به اخراجی‌ها ندارد فقط آقای بابائیان دوست داشت اسم فیلم را افراطی‌ها بگذاریم.

برای آن که بفهمید جمله «هیچ ربطی ندارد» دقیقا چه معنایی دارد، به نوع فونت کلمه افراطی‌ها در پرده‌های سردر سینماها توجه کنید و ببینید به صورت کاملا اتفاقی چقدر شبیه فونت اخراجی‌ها در آمده است!

این دو فیلم به صورت کاملا اتفاقی چند تا بازیگر مشترک هم مثل اکبر عبدی، علی اوسیوند و ارژنگ امیرفضلی که دارند! از عجایب روزگار این است که در هر دو فیلم یک عده لمپن از زندان آزاد می‌شوند. جیب‌زنی‌های ارژنگ امیرفضلی و اداهایی که درمی‌آورد، دقیقا شبیه کارهای شخصیت امین حیایی‌ در اخراجی‌هاست. اکبر عبدی دقیقا با همان لهجه بایرام صحبت می‌کند.

از همه جالب‌تر این که اسم فیلم هیچ ربطی به داستانش ندارد. در یکی از سکانس‌ها یک رهگذر به زندانیان می‌گوید «از زندان رفتید بیرون افراط نکنید.» احتمالا اگر عنوان اخراجی‌ها چیز دیگری بود، آن رهگذر دیالوگ دیگری می‌گفت که بشود از آن اسم دیگری درآورد.

نمی‌دانم چند تا مثال دیگر باید بیاوریم که ثابت شود این دو تا فیلم با هم شباهت دارند.

حتما آن حکایت معروف را شنیده‌اید که روزی انوری در بازار بلخ می‌گشت و مردی را دید که دارد قصاید انوری را به نام خود می‌خواند.

انوری پیش رفت وگفت ای مرد این اشعار کیست که می‌خوانی؟ گفت اشعار انوری. گفت تو انوری را می‌شناسی؟ گفت چه می‌گویی، انوری منم!

احتمال یک در چند میلیون

ما فکر می‌کردیم فقط هشت‌پای جام جهانی است که از عهده کارهای عجیب و غریب برمی‌آید. فکر می‌کردیم فقط اوست می‌تواند قانون‌های علم احتمالات را به هم بزند، اما ظاهرا دست‌اندرکاران افراطی‌ها هم از این هنر بی‌بهره نیستند. جالب است که آدم‌های افراطی‌ها همین طور الکلی و بدون مقدمه به صورت تصادفی جلوی هم سبز می‌شوند. در فیلم یک پسر آزاد شده از زندان را می‌بینیم که با خانم متشخصی در خیابان آشنا می‌شود. به رسم و سنت فیلمفارسی‌های دهه 40 و 50 بین این دو نفر عشق آتشینی برقرار می‌شود. پس از مدتی این آقا پسر به خواستگاری شخص دیگری می‌رود و متوجه می‌شود که دختر مورد علاقه‌اش، خواهر همان خانمی است که از قبل با او آشنا شده بود تا اینجای کار احتمال این اتفاق می‌شود یک در چند میلیون، اما بامزه‌ترش این که عروس خانم همانی است که چند بار خواستگارش او را به شکل اتفاقی در مجلس جشن شبانه و خیابان و اتوبوس دیده است، یعنی برای این که یک داستان بی‌سر و ته به سرانجام برسد، مثل فیلم‌های هندی، همه با هم دوست و فامیل می‌شوند.

رستگاری در 3 سوت

این جور فیلم‌ها باید پند و اندرز هم داشته باشند. یکی از پند و اندرزهای فیلم این است که در توبه به رویتان باز است و شما می‌توانید دست از خلافکاری بردارید. البته فکر نکنید شخصیت‌ها برای رستگار شدن راه پر پیچ و خمی را طی می‌کنند. فتحعلی اویسی در این فیلم نقش یک دزد را بازی می‌کند. او با همراهی یکی از دوستانش به یک طلافروشی دستبرد زده است. به این نکته کاری نداریم که چطور دوستش راهی زندان شده و پلیس کاری به این یکی نداشته است، نکته بامزه‌اش اینجاست؛ دزد فراری در حالت مستی به سرش می‌زند که توبه کند و به یک مسجد می‌رود و از یک روحانی می‌خواهد برایش روضه‌ بخواند. روحانی هنوز دو سه جمله‌اش را نگفته، نشانه‌هایی از یک تحول اخلاقی عمیق در چهره «آقا فتل» فیلم دیده می‌شود. او سه سوته از یک آدم خلافکار به یک آدم خوب و پاکیزه تبدیل می‌شود. فقط می‌ماند مشکل دو زنه بودنش که آن هم با گذشت و فداکاری زن اولی ختم به خیر می‌شود.

این فیلم داستانگویی به آن معنا ندارد!

جهانگیر جهانگیری، کارگردان فیلم سینمایی افراطی‌ها در گفتگو با فارس به نکات جالبی اشاره کرده است. پیشنهاد می‌شود اگر حوصله داشتید، بروید کل مصاحبه را بخوانید.

این فیلم یک کار کمدی با سوژه‌ای تفریحی است و داستان‌گویی هم به آن معنا ندارد.

توضیح:‌ منظور از «آن معنا» در این جمله مشخص نیست. کاش می‌فهمیدیم این فیلم به کدام «معنا» داستان‌گویی دارد.

«یک جاهایی هم حرف این آقایان صحیح است چراکه واقعا من و امثال من وقتی می‌بینیم یک فیلم خوب فروخت، به دنبال آن می‌رویم. تقلید و جلف‌بازی و این قبیل کارها بی‌معنی است و تماشاچی هم زده می‌شود.»

توضیح: تقلید بی‌معنی است، اما بعضی وقت‌ها انجام دادنش خیلی مزه می‌دهد. بهتر است که مدتی به معنی و این جور چیزها کاری نداشته باشیم. گیشه را عشق است.

«نباید از کارهایی که معنا و مفهوم ندارد و به صرف خنده ساخته می‌‌شود، تقلید کنیم مثلا اگر یک بازیگر را با شلوارک در پارک بدوانیم، مردم می‌خندند ولی معنی این کار، کمدی نیست.»

توضیح:‌ برای درک بهتر این جمله به سکانس‌های معناگرای فیلم افراطی‌ها توجه کنید. به عنوان مثال جایی که نوشابه گازدار ارژنگ امیرفضلی روی مسوولان زندان می‌ریزد. یا تمام سکانس‌هایی که آدم‌ها ایستاده و نشسته شکلک در می‌آورند.

«در فیلم من لحظاتی آقای اکبر عبدی، زن می‌شود و از زبانش می‌شنویم که می‌گوید در 20 سال پیش برای سرقت از جواهرفروشی، زن شده‌ام. این کار نمی‌تواند جلف باشد ولی اگر بازیگر با لباس زنانه به خیابان بیاید و پسرها دنبالش بیفتند، جلف و بی‌معنا و مفهوم خواهد بود.»

توضیح: جلف بازی فقط در خیابان و مکان‌های روباز اتفاق می‌افتد، چون اکبر عبدی در طلافروشی زن شده، اسمش جلف بازی نیست. اگر دختر و پسر دنبال هم بیفتند اشکالی ندارد، اما پسر نباید دنبال مرد زن‌ نمایی مثل اکبر عبدی برود.

گاف‌های بامزه

انتظار نداریم که این جور فیلم‌ها گاف نداشته باشند. به هر حال در فیلمی که فقط با هدف جذب گیشه ساخته شده هر اتفاقی ممکن است بیفتد. فکر می‌کنم مرور چند نمونه از این گاف‌های بامزه غیر از آنچه قبلا ذکر شد، خالی از لطف نباشد. در صحنه دزدی از طلافروشی، مرد طلافروش آنقدر ساده و کندذهن است که در حضور مشتریان به آبدارخانه‌اش می‌رود تا آن 2 نفر مغازه را خالی کنند. آدم‌های بی‌هدفی که از زندان بیرون آمده‌اند پس از چند روز بدون دلیل یاد دوست طلبه‌شان می‌افتند و تصمیم می‌گیرند هر طور شده مشکل مالی‌اش را حل کنند. داستان فیلم در اصفهان می‌گذرد اما بیشتر آدم‌ها لهجه اصفهانی ندارند.

زندانی که افراطی‌ها نشان می‌دهد، آنقدر بی‌در و پیکر است که آدم‌ها تصمیم به قتل یکدیگر می‌گیرند و در ازای گرفتن رشوه تصمیم‌شان عوض می‌شود.

یکی از زنان داستان آنقدر ساده‌لوح است که بر اساس حرف یک غریبه با همسرش قطع رابطه می‌کند؛ آن هم غریبه‌ای که خودش را به دروغ دوست همسر زن معرفی کرده است و...

در محاصره ساز و آواز

شما می‌توانید مجموعه کاملی از ترانه‌های لمپنی قدیمی را در فیلم بشنوید. در افراطی‌ها ساز و آواز حرف اول را می‌زند. اصل قضیه این است:‌ یک عده آدم دور هم جمع شده‌اند که 90 دقیقه بزنند و بخوانند و حالش را ببرند! حالا در این میان چند نفر هم می‌آیند و دیالوگ‌هایی بی‌ربط یا باربط می‌گویند. مساله این است که این ترانه‌ها هیچ ربطی به داستان اصلی ندارند. آدم‌ها دارند راه خودشان را می‌روند. به یک کافه می‌رسند و هوس آواز خواندن می‌کنند. در زندان جشن می‌گیرند. همان آدم‌ها می‌ریزند وسط و حرکات موزون انجام می‌دهند. در نقطه‌ای از شهر مهمانی برپا می‌شود، باز همان آدم‌ها دعوت می‌شوند و حضار را با آوازهایشان شاد می‌کنند. کلا در سینمای ایران برای نگه داشتن مخاطب هر کاری می‌توان کرد. مهم نیست که فیلم داستان درست و مشخصی ندارد. مهم این است که با ساز و آواز می‌توان نصف بیشتر زمان یک فیلم را پر کرد. هر ترانه‌ای هم که باشد فرقی نمی‌کند.

تازگی مد شده که هر فیلمی به یکی از ترانه‌های قدیمی هم ادای دین کند. الان همه اخراجی‌ها را با «واویلا لیلی» می‌شناسند و زم‌هریر‌ را با «لب کارون».

احسان رحیم‌زاده

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها