با حمیدرضا صدر درباره فوتبال و زندگی

آفساید یعنی عاشق شدن

فوتبال را زبان مشترک تمام ملت‌ها می‌داند، از چندگانگی‌ها و چند شخصیتی‌ها در جامعه امروزی شکوه می‌کند و البته برای این‌که سوءتفاهمی ایجاد نشود، وقتی می‌خواهد از جوانان ایرانی و مشکلات ریز و درشت جامعه حرف بزند، مرتب تنها دخترش را مصداق قرار می‌دهد. در کمتر از چند دقیقه اگر جادوی کلامش شما را تسخیر نکند، حرکت دست‌های او شما را به گوش دادن ترغیب می‌کند. ساده و صمیمی است و درد جامعه را می‌فهمد. استدلال‌های او در رد سرخابی‌ها ساده و قابل قبول است که نه تنها راحت می‌پذیرید طرفدار هیچ‌کدام از این تیم‌ها نیست، بلکه شما هم از طرفداری آنها منصرف می‌شوید. حمیدرضا صدر، دانش‌آموخته و فارغ‌التحصیل رشته اقتصاد از دانشگاه تهران و سپس شهرسازی با گرایش برنامه‌ریزی، وقتی روی صندلی اتاق مصاحبه روزنامه جام‌جم، 2 ساعتی روبه‌روی ما نشست، در همان چند دقیقه اول فهمیدیم که آدم محافظه‌کاری نیست. راحت حرف می‌زند و برای بیان کاستی‌ها و کژی‌ها دچار خودسانسوری نمی‌شود. بهانه گفتگو با نویسنده کتاب «... روزی روزگاری فوتبال»، پایان جام جهانی فوتبال و درس‌هایی است که می‌توان از این ورزش در عرصه زندگی آموخت.
کد خبر: ۳۴۴۷۰۴

نگاه ما به ورزش فوتبال چه نگاهی است و تفاوت آن با نگاه مردم در سایر کشورها در چیست؟

اجازه دهید از شما بپرسم تصور می‌کنید نگاه دیگران به فوتبال در سایر کشورها چگونه است؟ به نظر می‌رسد بین ایران و سایر کشورها تفاوت قائلید، در حالی که فکر می‌کنم نگاه ما به ورزش فوتبال با یک برزیلی، آفریقایی یا هر کشور دیگری تفاوت ماهوی ندارد. برای مثال در انگلیس هم مردم طی اوقات فراغتشان در روزهایی از هفته به بهانه فوتبال جمع می‌شوند، بحث می‌کنند و به نوعی شور و هیجان خود را بروز می‌دهند یا مثلا در همین ترکیه نزدیک خودمان با آن شور وشری که دارند. در حقیقت نوع نگاه و احساس تماشاگران در اکثر کشورها بیش و کم شبیه یکدیگر است. ولی وقتی در فوتبال پای مسائل اقتصادی پیش می‌آید ما مسائل ویژه و خاصی داریم و از اکثر کشورها فاصله می‌گیریم، چرا که حیات اقتصادی فوتبال ما تمام و کمال وابسته به دولت است.

ما به لحاظ موارد اخلاقی یک کشور صاحب فرهنگ و اخلاق هستیم، اما در فوتبال برعکس آن چیزی که هستیم رفتار می‌کنیم. به نظر شما خشونت در فوتبال ایران نسبت به سایر کشورها بیشتر شده است.

نه این‌گونه فکر نمی‌کنم. ما با دو خشونت روبه‌رو هستیم: خشونت درون میدان و خشونت روی سکوها و بین تماشاگران. فکر نمی‌کنم خشونت جاری در میادین ما بیشتر از سایر کشورها باشد. کافی است به آنچه در مسابقات باشگاهی آمریکای جنوبی می‌گذرد ، نگاه کنیم.

ولی ما روی اخلاق ورزشی در تمام صحنه‌های ورزش همواره تاکید می‌کنیم. این اخلاق ورزشی در فوتبال ما و شاید کلاً در ورزش ما رعایت می‌شود؟

مشکل ما فوتبال نیست. فوتبال بازتاب دهنده آن چیزی است که در جامعه می‌گذرد. شاید جامعه ما با نوعی بحران یا عصبیت اخلاقی روبه‌رو شده که بازتابش را در فوتبال می‌بینیم. ولی در عین حال این بدان معنی نیست که فوتبال دیگر کشور‌ها منزه است و فوتبال ما یکسره کثیف. این بحث مفصلی است.

من خشونت‌هایی را که در انگلستان مثلا طی بازی‌های چلسی و تاتنهام یا در مسابقات رم و لاتزیو دیده‌ام، هیچ‌گاه در استادیوم‌های خود مشاهده نکرده‌ام. خشونتی که در فوتبال اروپای شرقی و روسیه و ایتالیا هست، اینجا وجود ندارد. خشونت‌های آنها برگرفته از برنامه‌های تشکیلاتی گروه‌هایی از طرفداران است، گروه‌هایی که اوباشگری را هدایت می‌کنند. البته اینجا هم جدیداً مقداری باب شده (لیدرها)، ولی مثلا پیراهن سیاه‌های ایتالیایی از زمان بنیتو موسیلینی که طرفدار لاتزیو ایتالیا بودند به صورت تشکیلاتی به خشونت روی می‌آوردند. زمانی که یوگسلاوی چند پارچه شد (جنگ صرب‌ها و کروات‌ها) اولین گروه‌هایی که مقابل هم قرار گرفتند و اسلحه کشیدند طرفدارهای کروات دیناموزاگرب و طرفدارهای صرب ستاره سرخ بودند، چرا که یک گروه پرشمار سازمان یافته بودند. یعنی اولین کسانی که در فجایع یوگسلاوی پس از فروپاشی دست به اسلحه بردند از دل فوتبال برخاستند. ما از نظر خشونت خیلی از آنها دور هستیم، ولی بی‌تردید با مسائل اخلاقی جدی در فوتبال خود مواجه شده‌ایم.

جام جهانی بهانه‌ای است که نگاه اجتماعی به این موضوع داشته باشیم، بحثی که شما فرمودید جامعه با بحران اخلاقی مواجه است و این بحران در فوتبال ما بازتاب پیدا کرده است، اگر موافقید کمی در این باره حرف بزنیم.

ببینید به نظر می‌رسد ‌نسل جوان ما دو شخصیتی رشد کرده و مجبور به نقش بازی کردن شده، بچه‌ها از زمانی که وارد مدرسه می‌شوند با دوگانگی رفتاری و گفتاری در منزل و خارج از آن مواجه هستند و به نوعی مجبور به بازی کردن نقش می‌شوند. مثلاً اگر از آنها بپرسند در منزل فلان چیز را دارید با اعتماد به نفس می‌گوید: «نه». این دوگانگی ها، در روابط و شخصیت همه بخصوص نسل جوان رخنه کرده است، ما یک زندگی درون خانه با والدین و اطرافیان داریم و یک زندگی خارج از خانه.

این دو زندگی معمولا در تقابل با هم هستند و شما برای این‌که بیرون از خانه شرایطتان را حفظ کنید مجبور هستید معمولا دروغ بگویید و خودتان نباشید. شما که از کودکی زندگی دوگانه‌ای داشته‌اید، در 25 سالگی به یک سوال ساده هم صادقانه جواب نمی‌دهید، یعنی ذات شما تغییر کرده.

نمی‌دانم به نظرم می‌رسد بسیاری از ما لبریز از این دوگانگی هستیم و رفتارهایی که مبتنی بردوگانگی باشند حقیقت را فریب می‌دهند. اگر این فرض را قبول کنیم که فوتبال بازتابی از جامعه است، پس تمام این پیچیدگی‌ها را در فوتبال هم می‌بینیم.

در جامعه و به نوعی در فوتبال ما بعضی از ارزش‌ها کمرنگ شده، مثلاً وفاداری و...

بله زمانی بازیکنان تا پایان دوران حرفه‌ای خود در یک باشگاه می‌ماندند و این یعنی وفاداری، اما حالا قراردادها حداکثر یکساله است. لیگ ما 8 ماه طول می‌کشد یعنی بعد از 8 ماه ارتباط‌ها قطع می‌شود. ما همین رابطه را در جامعه هم می‌بینیم، یعنی وفاداری کمیاب شده، مثلا میزان افزایش طلاق (بی‌وفایی)، اینها واقعیت است. اینها مسائلی است که اطرافمان می‌بینیم و کتمان‌ناپذیر هستند.

راه برون رفت از این بحران‌های اجتماعی چیست؟

سوال شما براستی سوال بزرگی است. این وظیفه متولیان فرهنگی جامعه و دستگاه‌های سیاستگذار است که برای این مساله تدبیر اساسی بیندیشند.

مشکلی که در حوزه آسیب‌های اجتماعی وجود دارد همین است که کارشناسان درد را می‌شناسند، اما درمانی برای آن ندارند.

شاید چون یک راه حل وجود ندارد، شاید چون عوامل متغیر پرشماری هستند و شاید چون این امر هم با جامعه‌شناسی گره خورده و هم با روانشناسی و هم با اقتصاد و سیاست. در مدرسه معلم یک‌جور از اخلاق حرف می‌زند و همشاگردی‌ها جور دیگر. جوان هر آنچه در تلویزیون خودمان می‌بیند با آنچه از طریق ماهواره‌ها می‌بیند، فرق دارد. آنچه از رسانه می‌شنود با آنچه در اتومبیلش گوش می‌دهد به کلی فرق دارد. شیوه لباس پوشیدن او با آنچه در مدرسه و دانشگاه به او نهیب می‌زنند رعایت کند، فرق دارد. حالا نقش جامعه قوی‌تر است یا خانواده؟ یکی از این عوامل نهاد خانواده است، یعنی پدر و مادر. آیا ما پدر و مادرها در زمینه‌های تربیتی به تفاهم رسیده ایم و عملکردهایمان برابر فرزندمان یکسان است؟ به اینها شرایط اقتصادی که فاصله‌ها را زیاد کرده را هم اضافه کنیم. همه اینها اثرگذارند، یعنی عوامل متغیر در این زمینه بسیار پرشمار هستند. بنابراین یک راه حل وجود ندارد. اگر این بحث را ادامه دهیم سخت ناامید می‌شویم. اعتراف می‌کنم به دلایل شخصی ته قلبم خیلی غمگین هستم، ولی فکر می‌کنم آخرین چیزی که جامعه ما در حال حاضر به آن نیاز ندارد ناامیدی است. باید امید و انرژی مثبت داد.

برای بهبود وضعیت به نظر شما فوتبال یا سینما و در نمایی کلی‌تر رسانه‌ها می‌توانند نقش تعیین‌کننده‌ای داشته باشند؟

باید این موارد را در حوزه اوقات فراغت ببینیم. اوقات فراغت در زندگی اجتماعی، خانوادگی و فردی ما و بعد ببینیم چه اتفاقی می‌افتد. خب مثلا سینما می‌تواند کارساز باشد، ولی ما در حال حاضر از سینما فرار می‌کنیم. خیلی‌ها را به جایی رسانده‌ایم که به سوی دیدن برنامه‌های کانال‌های ماهواره‌ای رفته‌اند. این امر در ساده‌ترین شکلش، در جامعه‌ای که فاصله‌های مالی آن زیاد است و امکان سفر به کشور‌های دیگر برای همه وجود ندارد، خیلی‌ها را به بیراهه می‌کشاند. از دیدن برنامه‌های ماهواره‌ای برداشت‌هایی می‌کنند که حقیقت ندارد. مثلا این که شاید تصور کنیم همه جنبه‌های سایر کشورها خوب و روشن هستند و مردمانش جملگی در آرامش اقتصادی و اجتماعی به سر می‌برند، در حالی که آنجا هم کژی‌ها و کاستی‌های خودش را دارد. نمونه آن همین فوتبال. در فوتبال آنها دروغ هست، پول‌های پشت میزی هست و تبانی هست، داوری‌های پرسش آور هست. اما چون تماشاگر همه لانگ‌شات‌های غرب را نمی‌بیند، کدهایی می‌گیرد که کامل و جامع نیستند. در نتیجه به تله مقایسه جزییات جامعه خود با غرب می‌افتد و سرگردان می‌شود. نسل جوان یا حداقل بخشی از نسل جوان شیفته برنامه‌های غربی شده که باید مطالعه دقیق‌تری روی آن انجام پذیرد. آرایش‌های برخی دوستان جوان ما برگرفته از همین موضوع است. در حالی که جوان‌ها در برخی جوامع غربی و اروپایی ساده‌تر لباس پوشیده و آرایش می‌کنند.

غیر از این بحث دوگانگی بالاخره چه عوامل دیگری موجب این وضعیت شده است؟

قطعا برخی محدودیت‌ها معمولا به بروز واکنش می‌انجامند و وقتی واکنش‌های تند بروز می‌کنند خیلی چیزهای دیگر را نمی‌بینیم. مثلا ما میزان کتابخوانی، تحقیق در دانشگاه‌ها یا تیراژ چند میلیونی روزنامه‌ها در اروپا را نمی‌بینیم. آنجا کسی که سرکار می‌رود، 8 ساعت کار می‌کند و 20 دقیقه قهوه می‌خورد اما اینجا بازده کاری ما بسیار پایین است. من شخصا مشکلی با مد ندارم ولی اگر فقط مد را ببینم خیلی چیزها را از دست داده‌ام، خیلی چیزها.

ما در محافل عمومی کمتر کسی را می‌بینیم که مثلاً پیراهنی با اسم کریم باقری پوشیده باشند، ولی پیراهن کریستیانو رونالدو را خیلی‌ها می‌پوشند.

خب کریستیانو رونالدو بازیکن جهانی به شمار می‌رود و کریم باقری یک فوتبالیست بومی است. ولی اجازه دهید بگویم الگوپذیری از غرب فقط به فوتبال ارتباط ندارد. نباید غرب‌زدگی را فقط به فوتبال ارتباط داد. این امر مقوله‌ای پیچیده و گسترده است.

وقتی یک فوتبالیست ظاهر نامناسبی دارد، بازتاب آن در جامعه خیلی زیاد است؟

این امر لزوما برگرفته از فوتبال نیست. در حقیقت تصور نمی‌کنم همه پسرهایی که مثلا زیر ابرو بر می‌دارند شیفته فوتبال باشند که احتمالا هم نیستند.

تیپ‌هایی را که ما در بین فوتبالیست‌ها می‌بینیم شاید مشابه آنها را بیرون نمی‌بینیم، یعنی برای مثال همین ابرو برداشتن را تقریبا فوتبالیست‌ها باب کردند.

فوتبالیست‌ها عموماً جوان هستند و درآمد مالی خوبی هم دارند، مورد توجه قرار می‌گیرند و برخی به شکلی در تله ظاهرگرایی می‌افتند. گاهی به آنها به عنوان قربانی نگاه می‌کنم، کسانی که بدل به کاریکاتور شده‌اند. ولی تعداد این‌گونه فوتبالیست‌ها هم زیاد نیست، اگر اکثریت بودند می‌توانستیم بحث کنیم این موجی است که همه را با خود برده یا نبرده. این تعداد اندک در فوتبال کشورهای اروپایی هم وجود دارند، مثل جورج بست که آنقدر الکل خورد که مرد یا پل گاسکوئین و مسائل روانی که برایش حادث شده، اینها قربانی‌های شهرت و پول هستند و نمونه‌های داخلی‌اش را هم داریم.

در مورد ادبیات حاکم بر فوتبال ما، برخی جامعه‌شناسان اعتقاد دارند ادبیاتی که ما در فوتبال استفاده می‌کنیم ادبیات رقابت نیست، ادبیات جنگ است. شما موافقید؟

بله. متاسفانه ادبیات جاری در فوتبال ما سخت سخیف شده. بتدریج فرهنگ هتاکی را با فرهنگ مجادله و بحث عوض کرده‌ایم، یعنی 2 نفر که موضع آنها با هم مخالف است نمی‌توانند مسالمت‌آمیز با هم صحبت کنند. یکی از مشکلات حوزه اجتماعی همین است. نتیجه بحث‌ها اکثراً منفی می‌شود.

آقای صدر در زمان برگزاری جام جهانی، مسابقات فوتبال در پردیس‌های سینمایی پخش می‌شد. به نظر شما دیدن مسابقات ورزشی در کنار خانواده، در روابط شخصی افراد خانواده چه تاثیری دارد.

من هم یک شب با همسرم و دخترم و بچه‌های خردسال دو قلوی خواهرم که تازه وارد ایران شده بودند، همراه با جمعی از دوستان رفتیم پردیس سینمایی و بازی اسپانیا و آلمان را تماشا کردیم. یک گروه پرشمار از کوچک و بزرگ بودیم، از فوتبالدوستی مثل من و غیر فوتبالی مثل همسرم. برای اولین بار بود که همه افراد خانواده کنار هم و خانواده‌های دیگر مسابقه فوتبال را تماشا می‌کردند. فوق‌العاده بود، یک تجربه نادر. تجربه تماشای مشترک فوتبال روی پرده بزرگ کنار سایر خانواده‌ها دلپذیر بود. این یعنی جدی گرفتن اوقات فراغت برای خانواده. در حال حاضر خانم‌ها را داخل استادیوم‌ها راه نمی‌دهند، البته اگر اجازه هم می‌دادند احتمالا با توجه با شرایط جاری، هیچ یک از ما افراد خانواده خود را به آنجا نمی‌بردیم. سینماها هم معمولا فیلم‌های مورد علاقه همه افراد خانواده نمایش نمی‌دهند. در حالی که خانواده‌ها می‌توانند براحتی فوتبال را کنار هم تماشا کنند. اینجاست که تفاوت فوتبال با سایر حوزه‌ها مشخص می‌شود، چون فوتبال پیچیدگی ندارد، ساده است و براحتی همه قواعدش را درک می‌کنند. هیجان‌انگیز است و فارغ از ممیزی‌ها. همین سادگی است که افراد خانواده را دور هم جمع می‌کند و این کنار هم و با هم بودن و چشم دوختن به چیزی که تجربه مشترکی به همه می‌دهد، خیلی زیباست. یادمان باشد انسان موجودی بشدت اجتماعی است.

در دهه 80 که اوباشگری در انگلیس بیداد می‌کرد و فوتبال انگلیس را فراگرفته بود، دولت انگلیس مطالعات خیلی وسیعی انجام داد و در مورد مشکل اوباشگری از نظر جامعه‌شناسی و روان‌شناسی و پلیس انگلیس و خود دولت، یعنی هفت هشت ارگان چند سال تحقیق کردند که با این پدیده اوباشگری چگونه برخورد کنند، کارهای زیادی انجام دادند، و نهایتا به این نکته رسیدند که باید فوتبال را خانوادگی کرد، یعنی در استادیوم‌ها جایگاه‌های ویژه برای خانواده‌ها در نظر گرفت. در نتیجه تا حد بسیار زیادی اوباشگری از بین رفت و حتی حصارهای اطراف زمین را هم برداشتند.

فکر می‌کنید خانوادگی کردن استادیوم‌ها در کشور ما هم جواب می‌دهد؟

منظورم این نیست که الگوهای آنها را تکرار کنیم، ولی باید ایده‌های مثبت را گرفته و روی آنها کار کنیم. در حالی که تاکنون گفته‌ایم نه و لاغیر.

به گفته شما استقبال از این طرح خیلی زیاد بود، اما من فکر می‌کنم شاید ایده اجرای این طرح به دلیل مسائل اقتصادی بوده است.

این چنین فکر نمی‌کنم، شما تصور کنید هزینه یک سئانس پخش فوتبال در پردیس پارک ملت، یا سینما آزادی چقدر می‌ شود، واقعا اگر حساب کنیم مبلغ آنچنانی نخواهد شد، نه به نظر من به دلیل مسائل اقتصادی نبوده. بیایید تصور کنیم شاید این آزمونی برای حضور خانوارها در عرصه ورزش بوده و آن را به فال نیک بگیریم. بیایید باور کنیم ورزش امن‌ترین عرصه برای خانواده‌هاست.

دولتی بودن ورزش در کشور ما چه فشارهای را به اقشار جامعه وارد می‌کند؟

اولین فشار آن اقتصادی است، یعنی مادر 73 ساله من که فوتبالی نیست بخشی از دستمزد 100 میلیونی فلان بازیکن فوتبال را پرداخت می‌کند. فوتبال باید هزینه خود را ازخود فوتبال تامین ‌کند، باید سودآور باشد. اگر رئال مادرید، کریستیانو رونالدو را در اوج بحران اقتصادی غرب صد میلیون یورو می‌خرد، طرفدار رئال مادرید با خرید پیراهن یا خرید بلیت مراسم معارفه آن بازیکن بخشی از این پول را می‌پردازد، ولی اینجا اولین فشار دولتی بودن ورزش این است که دولت، هزینه‌های بشدت گزاف شده فوتبال را می‌پردازد. در حالی که لزوماً همه مردم فوتبالی نیستند، مثل مادر عزیز من.

چرا درآمدها در فوتبال و جامعه تا این اندازه اختلاف دارند؟

باید از مدیران دولتی پرسید.

به نظر شما می‌شود همیشه از دیدن فوتبال لذت برد؟

من همیشه لذت می‌برم، ولی طبعا این را یک قاعده قلمداد نمی‌کنم.

شما همیشه از مقوله عشق در فوتبال سخن می‌گویید، این مساله عشق به فوتبال شخصی است یا در مورد همه صدق می‌کند؟

معمولا کسانی که حرفه‌ای می‌شوند و پول می‌گیرند لذت آماتورها را نمی‌برند. ولی در نظر کلی اعتقاد دارم در مجموع فوتبال انسان‌ها را به هم نزدیک می‌کند و این فراگیر بودن فوتبال خیلی برای من رمز و راز دارد، درحوزه اجتماعی ما در 30 ساله اخیر، غیرمترقبه‌ترین حادثه بعد از بازی ایران و استرالیا رخ داد، یعنی در روستاهای شمال و جنوب، در شهرهای شرق و غرب همه فارغ از زمینه‌های مالی، فرهنگی و سیاسی فریاد شادی سر دادند. همه از هر سن و سنخی کنار هم قرار گرفتند، بنابراین عشقی که به آن اشاره می‌کنم عشق انسان‌ها از کنار هم قرار گرفتن است.

منظور شما این است که فوتبال بهانه خوبی برای مراودات اجتماعی ماست؟

من از صافی فوتبال، دوست‌های فراوانی یافته‌ام. می‌توانید با طرح سوال ساده «طرفدار کدام تیم هستید» براحتی به هم گره بخورید، در حالی که برقراری ارتباط در مسائل مثلا اقتصادی و سیاسی پیچیده است. دوستانی برزیلی، آلمانی، سوئدی و انگلیسی دارم که موضوع مشترکمان فوتبال است.

آنها مسائل سیاسی ایران را پیگیری نمی‌کنند و مثلا من هم نمی‌دانم مبارزه احزاب آلمان به کجا رسیده، ولی می‌دانیم تیم ملی آلمان چه کرده و بایرن مونیخ کجای جدول است. فوتبال یک جوری آدم‌ها را موازی با هم جلو می‌برد. یک مصداق خیلی جالب دارم. من دو برادر دارم، یکی در ونکور کانادا زندگی می‌کند و دیگری در آمستردام هلند. چیزی که پیوند ما را حفظ کرده فوتبال است، بله موضوع ساده‌ای مثل فوتبال. وقتی در واپسین لحظات فینال جام جهانی 94 روبرتو باجیو داشت آخرین ضربه پنالتی را برای ایتالیا می‌زد، برادرم از هلند تماس گرفت و همزمان برادرم در کانادا روی خط آمد. ما سه نفری در یک لحظه به یک صحنه نگاه کردیم، ما سه نفر یک موضوع مشترک یافتیم که باز هم خود را کنار هم احساس کنیم. آن هم با یک ضربه به توپ.

یعنی به نظر شما الان زبان مشترک آدم‌ها فوتبال است؟

یک جورهایی بله. دقت کنید وقتی می‌گوییم جام جهانی نامی از واژه فوتبال برده نمی‌شود. نمی‌گویند جام جهانی فوتبال، فقط جام جهانی.

برگزاری جام جهانی در اقتصاد کشورها که طبیعتاً منافع آن به خود جامعه برمی گردد تا چه اندازه تاثیر دارد؟

در کوتاه مدت در برخی از کشورها مثبت است، مثل آلمان، ژاپن و کره، اما در کشوری مثل آفریقای جنوبی ممکن است اثر منفی هم داشته باشد، چون به اقتصاد کشور در کوتاه‌مدت فشار مالی وارد آمده و مسائل و مشکلات دیگر به قوت خود پا بر جا مانده. البته کشورهایی مثل آفریقای جنوبی که جام جهانی را برگزار می‌کنند به این دلیل است که بگویند اینجا محل امنی برای سرمایه‌گذاری است، که شاید این امر در بلند مدت جواب بدهد، اما کشوری مثل ایالات متحده یا آلمان که کشورهای توسعه یافته‌ای هستند، اقتصادشان با برگزاری یک تورنمنت پایین و بالا نمی‌شود. آمریکایی‌ها با جام جهانی 94 بیشتر به برپایی لیگ باشگاهی فوتبالشان در مقیاس گسترده می‌اندیشیدند.

در همه جای دنیا تیم‌های بزرگ از شهر‌های بزرگ و ثروتمند آنها می‌آیند یعنی شهرهایی که از نظر ساختار اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی توانایی‌هایی دارند. به نظر شما ما شهری داریم که این ساختار درست را داشته باشد.

من فکر می‌کنم شهر ثروتمند داریم اما پولشان را خرج فوتبال نمی‌کنند، چون بخش خصوصی به دلیل این‌که بازگشت سرمایه اش تضمین شده نیست، سرمایه‌گذاری نمی‌کند، ولی در اروپا می‌بینیم که میلیونرها پول‌های خود را در فوتبال سرمایه‌گذاری می‌کنند، چون بازگشت سرمایه آنها تضمین شده است، اما در ایران شما باید با دولت رقابت کنید، آیا می‌شود با دولت رقابت کرد؟ می‌شود با صنایع وابسته به دولت مثل فولاد مبارکه، ذوب آهن و... رقابت کرد؟ واقعاً نمی‌شود.

فوتبال و زندگی چقدر به هم شبیه هستند؟ در مورد مصداق‌های آن هم صحبت کنید.

شما وقتی طرفدار یک تیم هستید، این طرفداری معمولا همیشگی است و پایدار. مثل زندگی ادامه دارد، باشگاه‌ها همیشه هستند، شما با تیم تان زندگی می‌کنید، کنار آن بزرگ می‌شوید، بازیکن‌ها می‌آیند و می‌روند، در حقیقت با جریانی دائمی روبه‌رو هستید. جریانی که شما در آن پیر می‌شوید و تیمتان جوان می‌ماند. آن تیم حیات دارد، هیچ وقت نمی‌میرد، شما هیچ وقت نمی‌توانید تیم خود را عوض کنید، یک طرفدار منچستر یونایتد همیشه طرفدار منچستر یونایتد باقی می‌ماند.

آقای صدر منظور من خود بازی فوتبال بود مثلا در مورد ضربه پنالتی که بازیکن تیم غنا به تیر دروازه کوبید و در یک لحظه جای شادی و غم میان دو ملت عوض شد.

اولین هدف در فوتبال، گشودن دروازه است و در زندگی روزمره مثلا کسب درآمد. هم زندگی اجتماعی قوانین دارد و هم فوتبال. مثلا برای کسب درآمد اجازه ندارید از دیوار خانه مردم بالا بروید، در فوتبال هم نمی‌توانید با ضربه دست گل بزنید. در عین حال در زندگی هم بسان فوتبال به رغم این‌که هرچقدر تلاش کنید لزوماً موفق نمی‌شوید، عنصر شانس و تقدیر اینجا هم تاثیر گذاراست.

در واقع فوتبال از اینجا از زندگی جدا می‌شود؟

نه اینطور نیست!

به شانس و تقدیر در زندگی اعتقاد دارید؟

تا حدی بله. همسرم آمریکا درس می‌خواند و به دلایلی طی دوران جنگ آمد ایران، یکدیگر را تصادفی ملاقات کردیم. ازدواج کردیم و او اینجا ماند. به همین سادگی. اگر آن ملاقات نبود زندگی هردویمان مسیر به کلی متفاوتی را می‌پیمود. فوتبال هم همین است اگر آن پنالتی به تیر نمی‌خورد یک چیز دیگر می‌شد و این یعنی شانس.

نظر شما در مورد خرافات چیست؟ این مساله خرافه به فوتبال هم تسری پیدا کرده، همین اختاپوس.

به نظر من این یک بازی ژورنالیستی است، برای من این قضیه بهانه‌ای شد تا روی اختاپوس‌ها مطالعه مختصری انجام دهم. که رفتم تاریخچه این اختاپوس خاص را پیدا کردم. این اختاپوس در یورو هم بوده اما بازی فینال را اشتباه پیش‌بینی کرد. به هرحال اگر کسی این امر را جدی بگیرد تعجب می‌کنم.

درست است که یواخیم لو در کل زمان مسابقات تی‌شرتش را عوض نکرده!

دنبال این موضوع گشتم ولی در منبع معتبری چیزی پیدا نکردم. شما باور می‌کنید یواخیم لو با آن ژست و ادا و تیپ، حمام نرفته یا لباس خودش را نشسته باشد؟

زندگی ما مدام درگیر تصمیم‌های ماست، ما تصمیم می‌گیریم برای این‌که تحولی ایجاد کنیم؟

همه ما نه.

می‌خواهم بگویم قدرت تصمیم‌گیری آنی که در فوتبال، سرنوشت بازی را عوض می‌کند واقعاً در زندگی ما هم همین‌گونه است، و اگر در یک لحظه یک تصمیم درست بگیریم آینده ما متحول می‌شود.

فوتبال دو بخش دارد، یک بخش آن برنامه‌ای است که توسط مربی به تیم داده می‌شود، که اگر درست نباشد بازیکن هر کاری که انجام دهد نتیجه‌ای ندارد، ولی اگر این استراتژی درست باشد و تیم هم خوب عمل کند، آن وقت اگر بازیکن در لحظه‌ای که برای او موقعیت پیش می‌آید تصمیم درستی بگیرد نتیجه عوض می‌شود، اما فوتبال فقط تصمیم‌گیری نیست، عکس‌العمل‌های آنی هم هست، معمولا اگر از فوتبالیست‌ها بپرسید چرا خوب بازی می‌کنند، نمی‌دانند و این یک چیز غریزی است، مصداق آن هم در زندگی می‌تواند مقوله دوست داشتن و عاشق شدن باشد، در یک فیلم آلمانی از مردم می‌پرسیدند آفساید یعنی چی؟ کسی هم نمی‌توانست درست توضیح بدهد. سرانجام یکی پاسخ داد: «آفساید مثل عاشق شدن است. وقتی عاشق می‌شوید خوب می‌فهمید عاشق شده‌اید ولی نمی‌توانید بدرستی توضیحش دهید. آفساید هم همین‌گونه است. وقتی صحنه‌ای را می‌بینیم می‌فهمیم آفساید بوده یا نه ولی نمی‌توانیم بدرستی آن را توضیح دهیم.» گاهی بازیکنی که ضربه پنالتی را از دست داده نمی‌داند چرا ضربه را آنقدر بد زده.

بازیکنی که توپ را با دست از دروازه بیرون کشید در لحظه تصمیم گرفت که این خطا را مرتکب شود.

آن هم می‌تواند واکنش غریزی باشد، یعنی هر کسی بود آن کار را می‌کرد، بعضی مواقع که بازیکن تکلی انجام می‌دهد یا یک برخورد اتفاق می‌افتد، کارت دوم را می‌گیرد و اخراج می‌شود، اما خود او هم نمی‌داند چرا، یعنی حرکات فردی فوتبال عموماً غریزی است.

بالاخره شما قرمز هستید یا آبی؟

هیچ‌کدام، به نظر من آنها باید به دلیل داشتن طرفداران پرشمار مقوله اخلاق را جدی بگیرند که نمی‌گیرند. باید برای این مشکل کاری کرد.

و آخرین سخن؟

اگر بحثمان ورزشی بوده، توصیه می‌کنم فرزندانمان را درگیر ورزش‌‌های گروهی کنیم. ساده‌ترین دستاورد این است که آنها بردباری و و شکیبایی را می‌آموزند و در کنار رقابت مجبور به انجام کار گروهی می‌شوند. فوتبال قواعد زندگی جمعی و شخصی را می‌آموزد. در فوتبال لازم نیست اندام تنومند و قد بلندی داشته باشید، هر کسی بالقوه می‌تواند فوتبالیست شود. در فوتبال همذات پنداری جاری است که در مثلا وزنه‌برداری و کشتی و بسکتبال وجود ندارد. فوتبال با سایر جنبه‌های زندگی ساده‌تر و ملموس‌تر گره می‌خورد. بله فوتبال فقط ضربه زدن به توپ نیست. فوتبال صحنه زندگی است.

مهیار عربی / جام جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها