در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با حجتالاسلام دکتر فتحالله نجارزادگان، عضو هیات علمی دانشگاه تهران در مورد اثرات این روش به گفتگو نشستیم که اکنون از نظرتان میگذرد.
نجارزادگان با طرح پژوهشی بررسی تطبیقی مبانی تفسیر قرآن در دیدگاه فریقین به عنوان پژوهشگر برتر حوزه دین در شانزدهمین جشنواره پژوهش دانشگاه تهران معرفی و تجلیل شد. «سلامهالقرآن منالتحریف» اولین اثر این محقق بود که در سال 1383 به عنوان کتاب سال جمهوری اسلامی انتخاب و رتبه نخست را در دوازدهمین نمایشگاه بینالمللی قرآن کریم به دست آورد. «معانی بیان الفاظالقرآن»، «تحریفناپذیری قرآن»، «التوسل و التبرک و الصلح معالعدو الصهیونی فی رسالتین بین واعظزاده و بنباز»، «تراثالشیعهالقرآن» و نگارش چندین کتاب و مقاله دیگر، بخشی از کارهای علمی این محقق و استاد دانشگاه است.
روش مطالعات تطبیقی امروزه در گستره علوم انسانی از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است، طوری که بسیاری از محققان بر این امر واقفند که این شیوه مطالعاتی نکات بسیار مهمی از گستره اندیشه را مورد نقد و بازخوانی قرار میدهد. نظر شما برای ورود به این روش مطالعاتی چه بوده و این روش دارای چه مزایایی است؟احساس کردم اگر در تفسیر تطبیقی یا مقارن بتوانیم دیدگاههای شیعه و سنی را در موضوعات مختلف قرآنی تطبیق دهیم و مقایسه کنیم، به آثار بسیار درخشانی نایل میشویم.
همان طور که شما گفتید اساسا در تفسیر تطبیقی یا در هر مطالعه تطبیقی در حوزه دینشناسی مانند فقه تطبیقی یا کلام تطبیقی به مباحث بسیار درخشانی راه پیدا میکنیم و کشف نقاط قوت و ضعف فریقین، شناخت نقاط اشتراک و افتراق فریقین و مرزبندی دقیق و اختلافهای مبنایی و تفاوتهای مبنایی امکانپذیر میشود. به نظر من اختلافهای لفظی که حجم عظیمی از اختلافهای فریقین را به خود اختصاص میدهد، در یک نگاه و بررسی تطبیقی برملا خواهد شد و محقق میتواند به آنها راه یابد. همچنین میتوانیم نقاط افتراق فریقین در بحث تطبیقی براساس مدارک و اصول پذیرفته شده نزد هر یک از فرق را محک بزنیم.
همچنین بر ملا کردن بسیاری از داوریهای ناآگاهانه یا اتهامهای متعصبانه در این روش تطبیقی صورت خواهد گرفت و یکی از بهترین نتایج این است که ما میتوانیم پس از تطبیق و مقارنه با ارزیابی و بررسی نقاط اشتراک و افتراق و کشف داوریها و پاسخ دادن اتهامها به این نتیجه برسیم که راهکارهایی را برای برونرفت از اختلافها و اتهامها میتوانیم ارائه کنیم که این امر امکانپذیر است، یعنی زمانی که درست این مسیر را بپیماییم میتوانیم تشخیص دهیم راهکارهای لازم برای برونرفت از این اختلافها چیست و باید چه کار کرد.
باید تعیین کرد یکسری از اختلافها مبنایی است و باید در مبانی این بحث پی گرفته شود و یکسری اختلافها هم لفظی است که باید از دایره بحث خارج شود و برخی بحثها هم اختلافهای مبنایی است که قابل حل و تقریب است. فارغ از نحلههایی که در جهان اهل سنت وجود دارد، نگاه تفسیر تطبیقی فقط به تفاسیر سنی است؛ یعنی توجهی به این ندارد که مفسر معتزلی است یا اشعری یا دیدگاهها و گرایشهای سلفی دارد. تفسیر سنی در جهان اهل سنت مورد قبول است، اما در جهان شیعه، تفسیر امامیه اثنیعشریه مدنظر قرار دارد.
تفسیر تطبیقی دارای چه حوزههایی است؟
تفسیر تطبیقی در واقع در دو حوزه اصلی کار خود را آغاز میکند؛ یکی در بررسی تطبیقی «مبانی» تفسیر فریقین است. خیلی از اختلافهای فریقین مربوط به اختلافهای مبنایی است، مثلا ما قول اهلبیت(ع) را در تفسیر حجت میدانیم و قول آنها را قول رسولالله(ص) میدانیم. اگر صدور روایتی برای ما احراز شود که از ناحیه معصومین (علیهمالسلام) است، معتقدیم که حرف امام(ع) همان سخن پیامبر خداست و برای ما حجت است، اما اهل سنت این اعتقاد را ندارند. یا ما عقل را در تفسیر حجت میدانیم، آن هم خیلی پررنگ و این کار تفاوتهای مبنایی را بین ما و تفاسیر اشاعره به وجود میآورد، البته با تفاسیر معتزلی در این زمینه اختلاف ما بسیار کم خواهد بود. در ازای این اهل سنت قول صحابه را در تفسیر حجت میدانند، اما ما شیعیان حجت نمیدانیم و معتقدیم نهایت اینکه صحابه شاهد و حاضر نزول وحی و شاهد ظروف نزول آیات بودند، این بسیار کارساز و اهرم قوی و مثبتی برای تفسیر است، ولی معنایش این نیست آنچه را که صحابه از قرآن برای ما تفسیر کردند، حجت باشد. بزرگان اهل سنت هم این را میپذیرند، غزالی در «المستوفی» همین مطلب را بیان میکند و میگوید، چون صحابه معصوم نبودند، بنابراین نمیتوانیم بگوییم که درک آنها برای ما حجت است، از طرف دیگر در تفسیر هم صحابه اتفاق نظر نداشتند که ما بگوییم اتفاق نظر آنها از باب اجماع برای ما حجت است، بالاخره اینکه این اختلاف مبنا در تفسیر شیعه و سنی اختلافهایی را پدید میآورد.
یکی از مبانی تفسیر شیعیان حجیت قول اهلبیت(علیهمالسلام) و عقل هست و یکی از مبانی تفسیر اهل سنت را که ما نپذیرفتیم و نمیتوان هم پذیرفت حجیت قول صحابه است. وقتی وارد تفسیر تطبیقی میشویم میتوانیم به جهان اهل سنت بگوییم که در این نقاط اختلافهای مبنایی داریم، نه شما میتوانید ما را متهم به تفسیر به رأی و خروج از دین و... کنید، نه ما میتوانیم این کار را انجام دهیم، مگر اینکه برای بررسی اختلافها در مبانی با هم صحبت کنیم که واقعا ادله آنها در اینکه میگویند قول صحابه حجت است، چیست؟ آیا این ادله قابل دفاع هست یا نه؟ به آنها هم بگوییم شما بیایید ادله ما را ببینید، ما میگوییم قول اهلبیت(علیهمالسلام) یا عقل در تفسیر حجت است، ببینید که ادله ما چیست، اگر نتوانستیم به نتیجه برسیم مشکلی وجود ندارد و میتوانیم اینرا به عنوان راهکار برای برونرفت از اختلافها قرار دهیم. به این روش، بررسی تطبیقی مبانی تفسیر فریقین میگوییم که جلد اول اثر تفسیر تطبیقی بنده به این امر اختصاص یافته و عنوانش هم دقیقا همین است.
حوزه یا محور دوم در تفسیر تطبیقی ورود به عرصه معارف قرآن است که از دو راه امکانپذیر است؛ یکی اینکه تفسیر تطبیقی ترتیبی را آغاز کنیم، به این معنا که از اول قرآن دیدگاههای اهل سنت را با دیدگاههای شیعه درباره آیات بررسی کنیم که به نظر بنده این کارساز نیست، چون اولا در خیلی از موارد فریقین با هم اختلافی ندارند، ثانیا پیمودن چنین راه وسیعی ما را به نتایج درخشانی نمیرساند. بنابراین بنده به صورت موضوعی کار تفسیر تطبیقی را انجام دادم و موضوعاتی را که میان ما و اهل سنت دارای اختلافهای جدی است به عنوان موضوعات برای تفسیر تطبیقی گزینش کردم که کتاب دوم تفسیر تطبیقی تحت عنوان بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت اهلبیت(علیهمالسلام) است. کتاب سوم هم درباره بررسی تطبیقی تفسیر آیات مهدویت است که با بررسی در مورد آیات مهدویت به این نتیجه رسیدم با اهلبیت(علیهمالسلام) نقاط بسیار مشترکی داریم و به نظر بنده براساس همین نقاط اشتراک میتوانیم یک نوع شخصیتشناسی از امام مهدی(عج) داشته باشیم که برای جهان اهل سنت بسیار درخشان، جالب و قابل توجه باشد؛ یعنی با این کار به دیدگاه شیعه درباره شخصیتشناسی امام مهدی(عج) از رهگذر تفسیر تطبیقی آیات مهدویت نزدیک میشویم. کتاب چهارم بررسی تفسیر تطبیقی آیات امامت و کتاب پنجم هم درباره بررسی تفسیر تطبیقی آیات توحید و شرک است که اگر خداوند یاری کند خواهم نگاشت و در این زمینه بررسی تطبیقی میان دیدگاههای شیعه و وهابیون به طور ویژه و سایر اهل سنت به صورت عام صورت میگیرد.
روش تفسیر موضوعی دارای چه ویژگیهایی است که شما آن را انتخاب کردید؟
در روش تفسیر تطبیقی موضوعی که وارد عرصه معارف قرآن میشویم، میتوانیم بسیاری از نکات مبهم را برطرف و ابهامزدایی کنیم و بخوبی در یک نگاه دوش به دوش و گام به گام با اهل سنت این نقاط را بررسی کنیم و بگوییم شما در مورد این آیه نظر و ادلهتان این است و شیعه هم ادله و نظرش این، تا چه اندازه این ادله قابل قبول است و تا چه اندازه نتایج از این ادله أخذ میشود و میتوان به صورت منطقی نتایج را به دست آورد و به صورت خلاصه در تطبیق خیلی از ضعفها و قوتها خود را نشان میدهد. موضوع دیگری که در تفسیر تطبیقی خود را نشان میدهد و بسیار مهم است، اثرپذیری شیعه از تفسیر اهل سنت و اثرپذیری اهل سنت از تفسیر شیعه است، چون در خیلی از آیات میبینیم که این دیدگاهها به هم نزدیک است. این امر به خاطر این است که در خیلی از موارد فریقین در تفسیر به نتایج مساوی رسیدند.
آیا پیشینه و سابقهای برای تفسیر تطبیقی به شکلی که شما کار کردید، وجود دارد؟
اگر منظور ما از پیشینه تفسیر تطبیقی این است که مفسر اهل سنت، تفسیری بنویسد و به هر دلیل ناظر به دیدگاههای شیعه بحثی را در تفسیر خود (یا به تصریح یا به کنایه) بیان کند و بعد آن را نقد کند یا بپذیرد که این کار پیشینه بسیار کهنی دارد، بویژه اگر تفسیر مفاتیحالغیب یا تفسیر کبیر فخر رازی را نگاه کنیم در خیلی از موارد ایشان بصراحت بیان میکند که دیدگاه شیعه یا ادله شیعه درباره این آیه این است، البته به شکلی که خودش از ادله شیعه بازخوانی دارد و بعد نقد میکند. آلوسی نیز که از مفسران متأخر است نیز همین طور، اما اگر نه منظورمان این است که اول مبانی را منقح کنیم و بعد گام به گام پیش برویم، یعنی اینگونه حرکت کنیم که بگوییم ادعای شیعه درباره این آیه این مطلب است و بعد اینها را با هم مقارنه و نقاط اشتراک و اختلاف را کشف کنیم و نقاط اشتراک را بر اساس ادلهاش بازخوانی، ارزیابی و داوری کنیم بویژه در نقاط اختلاف ادله هر کدام از طرفین را با توجه به مبانی و با دقت ارزیابی و اعتبارسنجی و بعد داوری نهایی کنیم که سرانجام کدام یک از دو طریق در این بحث به صواب رفتهاند؛ از اینرو به این شکل پیشینهای برای تفسیر تطبیقی نمیشناسم.
این کار مطالعاتی شما چه تأثیری در وحدت اسلامی دارد یا بعکس به اختلافها بیشتر دامان میزند؟
در تفسیر تطبیقی یا در هر مطالعه تطبیقی در حوزه دینشناسی مانند فقه تطبیقی یا کلام تطبیقی کشف نقاط ضعف و قوت فریقین، شناخت نقاط اشتراک و افتراق آنها و مرزبندی دقیق و تفاوتهای مبنایی امکانپذیر میشود
اصولا هدفگذاری اصلی ورود به عرصه تفسیر تطبیق یا مقارن به خاطر تقریب مذاهب است، نه تخریب و نه افتراق و ایجاد شکاف یا تشدید آن. اگر کسی کار تفسیر تطبیقی میکند، منصفانه عمل کند و بنویسد و این به تقریب علمی و مبنایی که دور از احساس و عواطف است خیلی کمک میکند، این نوع تقریب براساس دلیل، مطالعه و برهان است، یعنی دقیقا همه چیز شفاف و مشخص میشود که اساسا تقریب بین مذاهب به چه معنایی میتواند باشد، از همین رهگذر ما میتوانیم به این نتایج برسیم. بنابراین نگاهم این است که تفسیر تطبیقی، اهرم بسیار قویای برای تقریب است، به این معنا که اهل سنت دیدگاههای شیعی را در مقایسه با دیدگاههای خودشان ببینند و نقاط قوت و ضعف شیعه را بخوبی بشناسند و بعکس شیعه در مقارنه دیدگاههای اهل سنت دیدگاههای خود را محک بزند و نقاط قوت و ضعف دیدگاههای سنی را بشناسد، این موجب میشود که در بین فرهیختگان و نخبگان شیعه و سنی بویژه قرآنپژوهان سنی و شیعه یک نوع تقریب علمی و همراه با بصیرت و آگاهی پدید بیاید و خیلی از اتهامها را فرو بنشاند و راه را برای کارهای دیگر باز کند.
به نظرم یکی از کارهایی که باید برای آینده صورت دهیم و گام میمون و مبارکی نیز هست، این است که با علمای اهل سنت بنشینیم و تفسیر تطبیقی بنویسیم که هر کدام اگر حرفی داریم و چیزی میدانیم و اگر از مفسران اهل سنت دیدگاههایی استحصال میشود که به ذهن ما نمیآید یا دیدگاههایی در بین مفسران و قرآنپژوهان ما مطرح است که سنی آنها را نشان نمیدهد بیاوریم و بنویسیم. پس باید علمای اهل سنت و شیعه با هم بنشینند و این کار تفسیر تطبیقی را انجام دهند که در این صورت خیلی بهتر به نتیجه میرسیم یا ممکن است به این برسیم که به نتیجه نمیرسیم که نتیجهگیری نیز بسیار مهم است، وقتی به این رسیدیم که ما اختلاف مبنایی داریم و نمیتوانیم در همه جا به یک نقطه مشترک برسیم، مهم این است که به این نتیجه رسیدهایم، اگر به این نتیجه نرسیدیم این تعصبهای ناروا و این داوریهای کور و این اتهامهای پر رنگ وحدتکش و امری که چیزی جز تفرقه، نفرت و سوءاستفاده دشمنان عاید جهان اسلام نمیکند را فرو مینشاند و جهان اسلام را به یک تقریب عینی علمی نائل میکند.
در تفسیر تطبیقی آیات ولایت شما چگونه عمل کردید، منظورم روش کاری در نگارش است؟
درباره آیات ولایت، میدانید که یکی از نقاط بسیار مهم در دیدگاه متکلمان، محققان، مفسران و بزرگان شیعه این است که بسیاری از آیات ناظر به اهلبیت(علیهمالسلام) است، هیچ عالمی از شیعه منکر این مطلب نیست. کتابهای زیادی هم در این باره نوشته شده است. آیات درباره اهلبیت (علیهمالسلام) را میتوان به 3 گروه تقسیم بندی کرد؛ آیات درباره حقوق اهلبیت(علیهمالسلام)، مناقب و فضائل اهلبیت(علیهمالسلام) و درباره معرفت به اهلبیت(علیهمالسلام)، البته دستهبندی دیگری هم هست؛ در دیدگاه شیعه هم در سطح ظاهر و تنزیلی آیاتی درباره اهلبیت(علیهمالسلام) وجود دارد و هم در سطح تأویلی و بطون. (اعتقاد به سطوح بطونی به این معنا که عرض کردم اختصاص به شیعه دارد.) در بحث تفسیر تطبیقی با جهان اهل سنت نمیتوانیم وارد مباحث بطونی قرآن شویم، چون در اینجا اختلافهای مبنایی با اهل سنت داریم، البته اهل سنت بطون را قبول دارند و میدانند که قرآن کریم دارای بطن است، اغلب اهل سنت این را قبول دارند بجز ابنتیمیه که کسی به حرف او اعتنایی نکرده است، آنها اصل بطون را پذیرفتند، اما این بطونی که ما میگوییم مستند به روایات است و برای خودش هم یک راهکار خاصی دارد، یعنی اگر خواستیم معارف بطونی قرآن را به این معنا نقد و ارزیابی کنیم باید با معیارهای خاص خودش به نقد بنشینیم. نمیتوانیم با معیارهای تفسیر معارف بطونی قرآن را نقد و ارزیابی کنیم این خطای فاحشی است و در این سطح ما نمیتوانیم وارد مباحث تفسیر تطبیقی شویم، چون اهل سنت در این موضوع با ما اختلاف مبنایی دارند. در سطح ظواهر قرآن در خصوص حقوق اهلبیت(علیهمالسلام) میتوانیم حقوق اهلبیت(علیهمالسلام) را به چند گروه تقسیم کنیم که از جمله آنها حق مؤدت، مالی، وراثت کتاب، مرجعیت علمی و ولایت است.
در تفسیر تطبیقی بررسی آیات امامت وارد این عرصه شدم، یعنی بررسی تطبیقی آیات ولایت که درباره حقوق اهلبیت(علیهمالسلام) است و فقط حق ولایت اهلبیت(علیهمالسلام) و فقط در سطح ظواهر آیات نه بطون آیات که اعتقاد شیعه است. محدوده و حیطه کار در کتاب دوم این است که این حیطه موجب شده تا آیات فراوانی وارد بحث نشود، مهمترین آیاتی که در این زمینه و در این حیطه گنجانده شده به نظر من 4 آیه بوده که اهل سنت هم درباره این آیات نظر جدی دارند و بسیاری از مفسران اهل سنت درباره این چهار آیه ناظر به دیدگاه شیعه تفسیر خود را نگاشتند و دیدگاه شیعه را نقد کردند. من این 4 آیه را آوردم و در بحث تفسیر تطبیقی آیات ولایت در دیدگاه فریقین روی آن بحث کردم که شامل آیه 55 و 56 سوره مائده که مشهور به آیات ولایت هستند، آیه سوم، آیه تبلیغ یا آیه عصمت یعنی آیه 67 سوره مائده است و آیه چهارم هم آیه اکمال است. این 4 آیه در اولویت بحث حق ولایت اهلبیت(علیهمالسلام) در سطح ظواهر الفاظ قرآن است و تصورم این است که اگر منصفانه نگاه کنیم، میبینیم که دیدگاه شیعه درباره این آیات درست است، این مطلب و ادعا را محققانه و پس از تحقیق و مطالعه میگویم و یکی از دلایلش این است که شما در دیدگاه شیعه چه روایات شیعه و چه مفسران شیعه میبینید که این 4 آیه مانند یک جورچین است که با همدیگر یک نقشه منطقی، معقول و دارای عرض و طول مشخصی را پیش روی ما قرار میدهد، به عبارت دیگر این 4 آیه بخوبی همدیگر را تفسیر میکنند و ناظر به همدیگر هستند. بنابراین این چهار آیه دست به دست هم میدهد و با همدیگر انسجام کامل منطقی پیدا میکند، ولی در اهل سنت اینگونه نیست، دیدگاههای اهل سنت درباره این 4 آیه بشدت مشدد است.
در بررسی تفسیر تطبیقی آیات مهدویت هم شما همین رویه را پی گرفتید، قبلا گفته بودید که براساس نقاط اشتراک میتوانیم یک نوع شخصیتشناسی از امام مهدی(عج) داشته باشیم که برای جهان اهل سنت بسیار درخشان، جالب و قابل توجه باشد، منظور و دلایل شما در این باره چیست؟
در باره تفسیر آیات مهدویت هم باز همین دستهبندی مطرح است. ما بطونی از آیات داریم که درباره امام زمان(عج) است و البته فراوان هم هست، اما در سطح ظواهر قرآن آیاتی داریم که هم شیعه و هم سنی معتقدند که در مورد امام مهدی(عج) است.
آیه 32 و 33 سوره توبه که شبیه آن در سوره صف است و باز شبیه آن در سوره فتح هم هست، اگر روی همین آیه و آیاتی که شبیه به این آیه است در تفاسیر شیعه و سنی دقت کنیم به یک نتیجه بسیار مهم کلیدی میرسیم و آن این که عصر ظهور ـ بنا به تفاسیر مفسران شیعه و سنی از این آیه ـ عصر دینورزی است، یعنی آن نهضت اصلاحی در آخرالزمان یک نهضت اصلاحی دینی است، پیش از آنکه هر چیز دیگری باشد نه یک نهضت اصلاحی اقتصادی، اجتماعی، اخلاقی، سیاسی و... صحبت از نهضت دینی است، چنین مطلبی ما را به این رهنمون میکند که کسی میتواند یک نهضت جهانی دینی برپا کند که خود را معصومانه بشناسد و در مقام اجرا هم معصومانه عمل کند، پس باید این انسان معصومی باشد و این به دیدگاه شیعه خیلی نزدیک میشود که میفرماید: «مهدی موعود انسان معصوم برگزیدهای است که خداوند او را ذخیره کرده است تا در آخرالزمان دین حق را احیا کند.»
خوشبختانه نگاههای تقریبی و تطبیقی شیعه و سنی درباره شخصیت امام مهدی(عج) نشان میدهد که بین اهل سنت این اتفاقی است که امام مهدی(عج) از اهلبیت(علیهمالسلام) است و باز هم اتفاقی است که امام مهدی(عج) از فرزندان زهرای مرضیه است، اگر با یک نگاه تطبیقی نگاه کنیم که این اهلبیتی که پیامبر(ص) فرموده بودند: «مهدی منا اهل البیت(علیهمالسلام)» به چه معناست، آیا اهلبیت(علیهمالسلام) در لسان مبارک پیامبر خدا(ص) یک معنای اصطلاحی بوده یا نه یک معنای لغوی عرفی بوده است. طبق مدارک شیعه و سنی میتوانید ثابت کنید که واژه اهلبیت(علیهمالسلام) در زبان پیامبر(ص) یک اصطلاح خاص برای افراد خاص بوده است در حدیث ثقلین نگاه کنید در حدیث سفینه و در حدیث نجوم این تعبیر در لسان پیامبر(ص) یک اصطلاح است. به همین معناست که سلمان منا اهلالبیت(ع) معنا پیدا میکند. یعنی یک اصطلاح خاصی است برای انسانهای والا و بعد پیامبر(ص) فرمود که سلمان هم منتسب به این انسانهای والاست.
این نکته ما را به این موضوع رهنمون میکند که از جانب آیه 33 سوره توبه به ما میگوید که نهضت آخرالزمان یک نگاه اصلاحی دینی است و کسی که میخواهد این نهضت را برپا کند، باید معصوم باشد؛ هم در مقام معرفت و هم در مقام اجرا و از سوی دیگر این انسان معصوم از اهلبیت(علیهمالسلام) است و این اهلبیت(علیهمالسلام) هم در لسان پیامبر(ص) اصطلاح خاصی است. پس نتیجه این میشود که دیدگاه شیعه درست است که میگوید امام مهدی(عج) از عترت پیامبر خدا، و انسان برگزیده و انسان معصوم و امامی است که در آینده خواهد آمد و دین حق را احیا خواهد کرد.
سید حسین امامی
جامجم
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: