سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
ماجرای من هم که میخواهم تعریف کنم مربوط به 1312 سال پیش است که نظارت دولتی در خرید و فروش ماشین در بیهقی وجود نداشت. یک روز جمعه رفتم میدان بیهقی که پیکان دست چندمی بخرم که بتوانم با آن بعدازظهرها مسافرکشی کنم. چیزی حدود 5/2 میلیون تومان باهزار بدبختی جمع کرده بودم، طلاهای عیال را فروختم و 250 هزار تومان وام گرفتم و... بگذریم.
دوسه ساعتی آنجا چرخیدم و با فروشندههای زیادی سروکله زدم تا آخر سر، یک پیکان طوسی رنگ پیدا کردم که با قیمت 2 میلیون و 300 هزار تومان به توافق رسیدیم. فروشنده مرد 40 35 ساله، و بسیار خوش سر و زبانی بود که قسم میخورد، ماشین تمیز و سالمی است که (نون توشه)، یعنی جون میده برای مسافرکشی و اتفاقا خوش رکاب است. ماشین را معامله کردیم و روز بعد هم کارهای دیگرش را کم و بیش انجام دادیم اما هنوز گیر و گرفت قانونی داشت که قرار شد ظرف هفته انجام شود، ولی انجام نشد و از فروشنده هم بیخبر ماندم که ماندم، همین جا بگویم وقتی ماجرا را برای باجناقم که در شهرستان بود تلفنی تعریف کردم، گفت بنده خدا، تو چرا اینقدر سادهای، یارو که گفته نون توشه باید شک میکردی. جواب دادم بابا فروشنده قسم خورد. او جواب داد قسم خورده که خورده، دلیل نمیشه، میگی نه برو صندوق عقب یا داشبورد را به دقت وارسی کن حتما یک گوشهای، خرده نان ریخته، منظورش همین بوده، قسمی که خرده درست بوده، چون نون توی ماشین بوده. دست برقضا حرف باجناقم درست از آب درآمد، ماشین را که خوب وارسی کردم دیدم یک مشت نان، توی یک دستمال زیر کفپوش صندوق عقب است. بگذریم مشکل من این نبود،مشکل این بود، شش هفت ماه بعد، یک روز در حین مسافرکشی در میدان رسالت پلیس ماشینم را توقیف کرد. چرا؟ و چی شده؟ پلیس جواب داد این ماشین دزدی است و از شهرستان به تهران منتقل شده و با سند و مدرک جعلی به دست من رسیده است. دردسرتان ندهم از این که وقتی ماشین توقیف شد، چقدر متضرر شدم و چه حال و روزی داشتم. خوشبختانه چند فروشنده دستگیر شدند که معلوم شد، جناب فروشنده خوش سر و زبان با پسر عمویش باند سرقت درست کرده و از شهرستانهای دور افتاده، ماشین سرقت کرده و در تهران و شهرهای بزرگ به آدمهای سادهای مثل من میفروختند. به هر حال پس از دستگیری سارقان، آنها سعی کردند رضایت بعضی از شاکیان را جلب کنند که یکی از آنها من بودم و بالاخره با هزار مکافات توانستم یک میلیون و پانصدهزار تومان بگیرم که بسیار بسیار ناقابل بود، چون ارزش پول پایین آمده و با آن پول و بیشتر از آن هم نمیشد ماشین خرید. حالا سالهای سال از آن ماجرا میگذرد و من الحمدالله وضعم بهتر شده و پژوی 206 زیرپایم است. اما آن ماجرا و آن کلاهبرداری هیچ وقت از یادم نمیرود، بخصوص حرف آن دزد نامرد و کلاهبردار را که قسم میخورد، «این ماشین، نون توشه». بگذریم شما اگر اهل خرید ماشین از این جور مکانها یا مکانهای مشابه آن هستید مواظب باشید که واقعا «نون توش باشه، نه گرفتاری و بدهکاری.»
صادق ق از تهران
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
علی اصغر هادیزاده، رئیس انجمن دوومیدانی فدراسیون جانبازان و توانیابان در گفتوگو با «جامجم» مطرح کرد