
مردم سالاری:دفاع بهتر از انقلا ب و آرمان های امام خمینی (ره)
«دفاع بهتر از انقلا ب و آرمان های امام خمینی (ره)»عنوان یاددشات روز روزنامهی مردم سالاری به قلم ناصرالدین قاضی زاده است که در آن میخوانید؛هر سال که از سپیده دمان انقلا ب اسلا می دورتر می شویم، به رغم کوشش های برخی از دلسوزان نظام، متاسفانه عده ای از سقف مطالبات آرمانشهر امام فاصله می گیرند بلکه از جهاتی در گام برداشتن به سوی مطالبات رهبری- رفع فقر، تبعیض و بی عدالتی- هم گاهی دستخوش کم کاری و سهل انگاری می شویم. انقلا ب اسلا می در حوزه عمومی مطالباتی دارد که هیچ یک از گروه ها و گرایش های فکری و سیاسی در آن تردیدی ندارند. اکثر جریان های سیاسی رقیب، در مورد حقوق کرامت آدمی، آزادی بیان و قلم، حقوق زندانیان سیاسی و فعالیت آزاد احزاب و بر خورداری هر ایرانی از حقوق برابر و غیر تبعیض آلود... اتفاق نظر دارند.
ناگفته پیداست که کانون فعالیت رهبران سیاسی قبل از انقلا ب اعتراضات مردمی در جریان جنبش مردمی 42 و تظاهرات مردمی در سال های 56 و57 برخاسته از آموزه های دینی و رویکرد بشر دوستانه امام و حلقه اطرافیان او بوده است.میثاق ملی قانون اساسی به منزله میراث گرانسنگ خبرگان نخستین، فراتر از تفسیرهای نا متعارف، پیام روشنی در مورد حقوق اساسی شهروندان دارد که آن را قطعا با قانون اساسی مشروطیت و دوره رژیم ستم شاهی متمایز کرده است. متاسفانه با آن که اجرای قانون اساسی همواره مورد تاکید تمامی بزرگان انقلا ب از هر گرایش سیاسی بوده است، اما معوق ماندن برخی از اصول قانون اساسی جای نگرانی جدی دارد.
فراموش نشود گرایش غالب اجتماعی در ابتدای انقلا ب بر این باور بود که سقف آرمانی عملی انقلا ب اسلا می آنقدر بزرگ است که هر حزب و گرایش فکری و... قادر خواهد بود، دیدگاه های خود را به شکل آزاد و قانونی در اختیار افکار عمومی قرار دهد. اما امروز در برخی موارد تفسیر از قانون آنچنان مورد بی مهری و تنگناهای حقوقی واقع می شود که چندان سنخیتی با آرمان های امام، رهبری و مطالبات متراکم مردمی ندارد. بی گمان پروژه تهدید یاران امام و انقلا ب در مراسم 22 بهمن امسال و هجوم جریان هدایت شده نیروهای لباس شخصی و... به برخی شخصیت های دوره اصلا حات اگر نشانه آشکاری از بی قانونی نباشد، دیگر چه تفسیری خواهد داشت؟ و براستی آیا این پروژه چقدر با دیدگاه بلند امام تناسب دارد که اینگونه افراد مذکور که سرمایه های نظام هستند، در مراسم ملی 22 بهمن هدف قرار می گیرند؟ هر چند مفاهیم تئوریک و حقوقی همواره محل تامل و تفاسیر گوناگون واقع می شود اما اکثر دیدگاه های امام خمینی (ره) در مورد بن مایه های انقلا ب اسلا می روشن تر از آن است که با تردید یا انکار به کنار گذاشته شود.
تاکید امام خمینی (ره) بر تشکیل نظام سیاسی و تحقق آرمان های انقلا ب، نصوص کتمان ناپذیری دارد که هیچ تفسیری نمی تواند آن را قلب و تحریف کند. امام (ره) فرمود: «هدف ما از برقراری جمهوری اسلا می تحصیل آ زادی، استقلا ل و سپردن اداره کشور به کارشناسان امین است» از ابتدای اوج گرفتن انقلا ب در 19 دی 56 تا پیروزی انقلا ب اسلا می 22 بهمن و حتی در برهه حاکمیت نظام، فرازهای زیادی از مطالبات امام از انقلا ب و روشنگری ایشان از چگونگی تحقق آن وجود دارد که در مجموعه دفتر تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره) ثبت شده است.
نگاهی اجمالی به تحلیل گران این گزارش ها نشان می دهد که امام خمینی(ره) در مورد حق حاکمیت مردم و تعیین سرنوشت توسط مردم چقدر اصرار داشته اند و مخاطرات آن را بیان کرده اند. ایران امروز می تواند بهتر از دیروز و هر روز پرفروغ تر از روزهای گذشته باشد. در واقع آن روز هنگامی است که تمام ایرانیان - فراتر از گرایش های رسمی سیاسی- بتوانند آرا و اندیشه های خود را به واسطه شبکه های رسانه ای ملی و داخلی و بدون ترس و هراس به مسوولین منتقل کنند و برای پیشرفت به سوی آینده بهتر زندگی سالم و شادابی را بسازند.
رسالت:گذار به دموکراسی یا عبور از انقلاب
«گذار به دموکراسی یا عبور از انقلاب»عنوان سرمقالهی روزنامهی رسالت به قلم دکتر امیر محبیان است که در آن میخو.انید؛آن هنگام که حسین بشیریه اولین بحث دموکراتیزاسیون را به طور جدی با کلاس هایی با عنوان «نظریه های گذار به دموکراسی» در مقطع کارشناسی ارشد علوم سیاسی دانشگاه تهران آغاز نمود، شاید کمتر کسی گمان می برد ادبیات لازم برای حرکت یک جریان سیاسی غربگرا تحت پوشش اصلاحات با رویکرد شکل دهی اپوزیسیون درون حکومت در حال شکل گیری است .
آن هنگام که حسین بشیریه اولین بحث دموکراتیزاسیون را به طور جدی با کلاس هایی با عنوان «نظریه های گذار به دموکراسی» در مقطع کارشناسی ارشد علوم سیاسی دانشگاه تهران آغاز نمود، شاید کمتر کسی گمان می برد ادبیات لازم برای حرکت یک جریان سیاسی غربگرا تحت پوشش اصلاحات با رویکرد شکل دهی اپوزیسیون درون حکومت در حال شکل گیری است .
در همین راستا بشیریه کتابی را با عنوان گذار به دموکراسی به چاپ رساند و در آن خلاصه ای از پژوهش های خویش در ادبیات گذار به دموکراسی (دموکراتیزاسیون) را منتشر کرد.
برپایه نظریه او برای دموکراتیزاسیون ، فیصله اختلافات میان جناح های رقیب طبقه حاکمه و مصالحه و سازش بر سر مهم ترین وجوه اختلاف بین آنها ضروری است .
این فیصله اختلافات، تحت شرایط تاریخی خاصی امکان پذیر می گردد.
1. منازعه تاریخی مستمر میان اجزای تشکیل دهنده طبقه حاکمه.
2. سازمان یابی سیاسی جناح های مختلف به عنوان زمینه لازم برای مذاکره.
3. آزادی عمل جناح های مختلف از فشارهای توده ای برضد مصالحه.
4. وقوع بحرانی بی سابقه که موجب تشدید تضادها گردد.
بررسی این دیدگاه حاکی از آن است که افزایش منازعات و وجود بحران و طبعا اپوزیسیون فعال شرط فرایند دموکراتیزاسیون یا به عبارتی غربی سازی نظام سیاسی است.
برپایه این تئوری بود که سعید حجاریان به عنوان استراتژیست عملیاتی پروژه «دموکراتیزاسیون» تز جنجالی «فشار در پایین ، چانه زنی در بالا» را مطرح کرد و از آن زمان تاکنون، بحران سازی بخشی از استراتژی اصلاحات غربگرا شده است.
اکنون با گذشت سالها از آن دوران و ادامه دادن آن پروژه توسط بعضی از عناصر سیاسی فاقد وجهه تئوریک تحت عنوان «جنبش سبز» که شاید خود نیز نمی دانند در چه مسیری حرکت می کنند یا چه کسانی آنها را حرکت می دهند، طراحان اولیه و آقای بشیریه به جمع بندی دستاوردهای پروژه مذکور پرداخته اند.
بشیریه معتقد است که در راستای این روند و بویژه پس از انتخابات اخیر ریاست جمهوری چهار اسطوره نظام درهم شکسته است که عبارتند از.
1. «یکی اسطوره عدالت اسلامی است که دیگر در عصر سرمایه داری جهانی شده و با رویکرد خصوصی سازی و تعدیل ساختاری از دهه1370 به بعد وادامه آن تا حال حاضر و تخریب بخش عمومی اقتصاد و حذف یارانه ها وگسترش تورم و گرانی طاقت فرسا برای عموم و بیکاری فزاینده و دیگر پدیده های آشنا و شناخته شده مربوط به این مبحث، کاملا متلاشی شده وکسی آن را جدی نمی گیرد. اسطوره مستضعفان و مستضعف پروری هم یکی از اجزای همان اسطوره عدالت بود که باز هم با توجه به فرایندهای اقتصادی در کشور و عملکرد بنیادهای مربوطه و گسترش سیاست صدقه محور، به جای رفاه محور، جدی گرفته نمی شود.»
2. «دومین اسطوره پردازی اصلی انقلاب و نظام سیاسی ایران، اسطوره اخلاقی کردن سیاست از طریق ترکیب دین و سیاست بوده است.»
3. «سومین اسطوره اصلی انقلاب و نظام آن، اسطوره مبارزه با امپریالیسم بود.»
4.«چهارمین اسطوره اصلی انقلاب و نظام ، اسطوره جمهوریت یا سلطنت زدایی بود که از نظر بشیریه از هم پاشیده است.»
به زبان ساده آقای بشیریه، رسالت جریان دموکراتیزاسیون را که از منظر اقتصادی بعد از سال68 آغاز و از بعد سیاسی از سال76 شروع شد؛ در چهار محور زیر می داند:
1 .مقابله با ارزش محوری عدالت اسلامی و ایجاد انحراف در مسیر نظام در نیل به این هدف.
2. مقابله با تفکر سیاست دینی که دستاورد بزرگ امام خمینی (ره) بوده و اسلام بدون این تفکر از سوی امام، اسلام آمریکایی نامیده شده است.
3. مقابله با تفکر استکبار ستیزی انقلاب اسلامی و کشاندن نظام به ورطه درگیری های داخلی.
4. نفی وجهه مردمسالاری دینی جمهوری اسلامی.
فارغ از اینکه واضح است جمع بندی آقای بشیریه جز آنکه حاکی از نیت پشت پرده تئوریسین های این جریان باشد از هیچ واقعیت خارجی حکایت نکرده و راهپیمایی های9 دی و22 بهمن کاملا نافی آن است؛ اکنون جای این پرسش مطرح است که آیا آقایان موسوی و کروبی مسئولیت نقش خود را در اجرای پروژه مذکور که نافی اساس نظامی است که امام خمینی (ره) بنیانگذار آن است ؛ می پذیرند یا خیر؟ آیا هنوز می توان مسیر حرکت جریان غربی سازی را که هر زمان نامی برآن می نهند، در چارچوب نظام ارزیابی کرد؟ و آیا اساسا گردانندگان یا به عبارت درستتر بازیگران در نقش رهبری «بازی سبز» اکنون مایلند با تئوریسین های این بازی نظیر دکتر بشیریه و نتایجی که می جوید، در یک مسیر همسفر شوند؟
در آینده اهداف نظری و تبعات عملی « پروژه دموکراتیزاسیون» و دلایل شکست آن را مورد بررسی قرار خواهیم داد.
اعتماد:به کجا چنین شتابان
«به کجا چنین شتابان»عنوان یادداشت روز روزنامهی اعتماد به قلم محمدجواد حق شناس است که در آن میخوانید؛جمعه 16 بهمن ماه ساعت 10 صبح، بهشت زهرا، قطعه نام آوران، مصادف با اربعین حسینی، قاری با صدای حزن آلودی قرآن می خواند و در فواصل آیات نیز چند بیتی مرثیه بر زبان جاری می سازد. دو روز قبل بود که کامبیز نوروزی پس از مدت ها زنگ زد و بعد از حال و احوال خبر داد که روز جمعه برای احمدآقا بورقانی در بهشت زهرا مراسم مختصری هست و جهت یادآوری زنگ زده است و سخن از اینکه خانواده به صلاح ندیده اند مراسمی در محل و مسجد بگیرند، شاید سوءتعبیری شود.
از کامبیز تشکر کردم که فراموشم نکرده و با خود گفتم چرا سهام الدین (فرزندش) ما را به دیار فراموشی سپرده است؟پس از اندکی کلنجار مساله را برای خودم حل کردم و حق را به او دادم که اگر من هم جای او بودم شاید فراموش می کردم. در آن فضای سرد صبحگاهی نیمه بهمن در بهشت زهرا برخی دوستان را دیدم که آمده بودند و به یاد احمد در گوشه یی آرام ایستاده و نجواکنان آخرین اخبار شهر را مرور می کردند و قاری نیز مرثیه می خواند. با کامبیز که قبل از من آمده بود، حال و احوال کردم.
مدیران اسبق معاونت مطبوعاتی ارشاد را دیدم؛ همکاران احمد آقا که در دومین سالروزش برای فاتحه خوانی و دیدار با خانواده اش راهی قطعه نام آوران شده بودند و بر خلاف انتظار اهالی مطبوعات و بچه های روزنامه را کمتر دیدم. شاگردان احمد و همکاران سهام الدین بورقانی احتمالاً گرفتاری های روزمره دیگر مجالی برایشان جهت حضور در مراسم احمدآقا نگذاشته است.
دل و دماغی هم که نمانده. برای فاتحه خواندن بر مزار احمد آقا بورقانی رفتم که کنار مهران قاسمی به آرامی خوابیده بود و به ناگهان به دو سال پیش کشیده شدم؛ هنگامی که مهران قاسمی از همکاران اولیه روزنامه اعتماد ملی و دبیر سرویس بین الملل پس از یک تصادف ساده روبه روی دفتر روزنامه و به فاصله کمتر از یک ماه ناگهان غزل خداحافظی را خواند و اکثر اصحاب مطبوعات را غرق در حیرت و ماتم کرد و پس از آن التماس دعای بچه های روزنامه برای یافتن جای مناسبی که اهالی مطبوعات لااقل در زمان مرگشان در جایی آرام گیرند که با قدرشان نسبتی داشته باشد. تمامی پیگیری هایی که از مسوولان وقت ارشاد و معاونت های مربوطه داشتم و اصرار خانواده به ویژه سارا، همسر مهران، که از همکاران روزنامه و از اهالی مطبوعات بود و انکار حضرات که قطعه هنرمندان بهشت زهرا جایگاهی است مختص هنرمندان و نویسندگان،، سند و مدرک دادیم که مهران نویسنده است. مترجم کتاب است. کتابش با مجوز همین وزارت فخیمه به چاپ رسیده است اما گویا باید اتفاقی دیگر می افتاد.
با پیگیری هایی که از سوی شورای شهر و احمد آقا مسجدجامعی شد و احمد آقا بورقانی سهم عمده ماجرا را بر عهده داشت به لطف مسوولان شهرداری و بهشت زهرا شاهد شکل گیری قطعه یی جدید در بهشت زهرا بودیم که عنوان نام آوران را بر پیشانی اش حک کرده بودند و اولین میهمان این قطعه مهران عزیز ما بود که در روز تدفینش اکثر اهالی مطبوعات آمده بودند و احمد آقا بورقانی خوشحال از اینکه لااقل اصحاب مطبوعات دیگر غم خواب آخرت را کمتر خواهند خورد.اما چه کسی فکر می کرد دومین میهمان این قطعه خود احمد آقا باشد؛ مردی که با مهربانی و صلابت و ویژگی های منحصر به فردش خواهی و نخواهی شده بود تکیه گاه بچه های بی پناه مطبوعات، این را می شد در روز تشییع جنازه اش به خوبی در میان هزاران چشمی که به دنبال جنازه اش به راه افتاده بودند، دید.از سر قبر جدا شدم.
برخی چهره های شناخته شده مجلس ششم را که از دوستان احمد آقا بودند، دیدم که آمده اند و از غایبین سخن می گویند که برخی در خاکند و برخی در مجلس. قاری مرثیه را تمام کرده بود و زیارت عاشورا را می خواند.آنجا شنیدم که شب گذشته حسن رسولی و چند تن دیگر از دوستان آزاد شده اند. خوشحال شدم که در این وانفسا شنیدن خبر خوش غنیمت است. باید قدرش را بدانیم.
دوشنبه 19 بهمن، سالن انتظار مطب یک پزشک آشنا
دوشنبه بود که برای ویزیت یکی از بستگانم در مطب یکی از پزشکان به انتظار نشسته بودم. روی میز ضمیمه هفتگی اعتماد را دیدم که به مناسبت سالگرد احمد بورقانی به صورت یادنامه منتشر شده بود و یاران و دوستان احمدآقا در آن از این بزرگمرد یاد کرده و خاطره نوشته بودند. به مطلب سهام الدین رسیدم، بی اختیار درنگ کردم، قریب به این مضمون نوشته بود که چه خوب که نیستی و به عبارت دیگر به پدرش می گفت در این وانفسا اصلاً جایش خالی نیست.
از این لحن گفت وگو یکباره جا خوردم که چه می گوید این سهام، این چه طرز سخن گفتن با پدر است؟ و در یادداشتی آورده بود که این مطلب را حتی در مراسم تشییع یا ختم او نیز به زبانی دیگر بیان کرده است طبق معمول رادیو پیام روشن است و اخبار ترافیکی را هر 15 دقیقه در حال رانندگی از رادیو پی می گیرم. رادیو از قول مقامات امنیتی خبری را اعلام کرد که تعدادی خبرنگار مرتبط با رادیو فردا شناسایی و دستگیر شدند. بی اختیار به یاد بچه های روزنامه افتادم که با تعطیلی روزنامه بیکار شده بودند و روزنامه اعتماد ملی که خیلی تاب آورده بود و نزدیک به هزار شماره را با همت همین بچه ها روانه دکه ها کرده بود و برخی همکاران روزنامه اعتماد ملی محل کار ششم یا هفتم شان بود.
این بچه ها که در عشق و علاقه اکثر قریب به اتفاق شان به مملکت، کشور، مردم و آرمان های مردم نمی توان شک کرد و تجربه تلخ تعطیلی چندین نشریه را با خود داشتند که من از این تجربه بی بهره بودم و نگران از بیکاری بچه ها. یادم آمد وقتی دادستان وقت تهران اواخر مردادماه حکم توقیف موقت روزنامه را به دستم داد، اولین دغدغه و سوالم این بود که بچه ها بیکار می شوند.
می دانستم اکثر آنها لنگ همین حقوق چندرغازی هستند که آخر هر ماه با کلی تاخیر و مشکلات به دست شان می رسانیم. صاحب خانه، بانک و... که روزنامه نگار و اهل قلم را نمی شناسد. کرایه و قسطش را می خواهد. به یاد آوردم وقتی با بازپرسی که حکم توقیف موقت را داده بود، روبه رو شدم سوال کردم تکلیف حدود 200 ، 300 همکار شاغل روزنامه چه می شود. در جوابم گفت من باید جواب 70 میلیون نفر را بدهم، تو به فکر 200، 300 نفر روزنامه نگاری؟ جواب من سکوت بود. به خانه رسیدم، اوایل صبح پنجشنبه بود که زنگ پیامک تلفن همراه به صدا درآمد. به سراغش رفتم، یکی از بچه های روزنامه پیامکی ارسال کرده بود؛ «وحید پوراستاد ساعت 5/1 بامداد در منزل پدر همسرش بازداشت شد.» خبرهای بعدی هم یکی یکی رسید. اکبر منتجبی و احسان مهرابی با هم دستگیر شدند.
حالا کم کم می فهمیدم سهام چرا چنین بی رحمانه با پدر سخن می گفت. بازداشت بچه ها آن هم در دهه فجر و در آغاز جنبش انقلاب با چه منظوری و به چه دلیلی؟ برایم بسیار مبهم و پرسش برانگیز بود. این سوال بارها و بارها در این چند ماهه برایم تکرار شده بود و پاسخ روشنی نداشتم.همین سوال برایم پیش آمده بود وقتی محمد قوچانی سردبیر روزنامه ساعت دو نیمه شب از خانه اش به من زنگ زد که دوستان آمده اند تا او را ببرند.
همین سوال بی پاسخ برایم تکرار شد هنگامی که خبر بازداشت فیاض زاهد از اعضای شورای سردبیری را شنیدم و دوباره برایم تداعی شد وقتی خبر بازداشت هادی حیدری دبیر سرویس کاریکاتور و از همکاران اولیه روزنامه به گوشم رسید.این بچه ها را من در طول قریب به چهار سال همکاری از نزدیک می شناختم. اگرچه قبلاً هیچ گونه حشر و نشری با اکثر آنها نداشتم ولی در این مدت با آنها زندگی کرده بودم.
گرچه به هیچ وجه در این مدت آبمان در یک جوی نمی رفت، اما در این هزار شماره بارها و بارها با هم دعوا کردیم، تندی شنیدم و صبر کردم و در درون خودم در اغلب اوقات حق را به آنها می دادم. میانگین سنی همکارانم در روزنامه حدود 26 تا 27 بود؛ روزنامه یی که به اعتراف دوست و دشمن یکی از حرفه یی ترین های روزگار خود بود. خامی و بی صبری و تندی لازمه چنین سنی و چنین کاری و چنین حرفه یی است. صبر و پختگی و تحمل هم لازمه حکومت داری و مدیریت کلان یک کشور انقلابی است که 2500 سال استبداد را به گورستان تاریخ فرستاده است.
آخر مگر در این 22 بهمن سی ویکمین سالگرد انقلاب مان را جشن نگرفتیم. این روزنامه نگاران که همگی فرزندان انقلابند بیش از 90درصد آنها پس از 22 بهمن 1357 در این سرزمین پاک و مقدس چشم به دنیا گشوده اند، 10 درصد دیگرشان هم که در هنگامه انقلاب حداکثر دانش آموزان دبستانی بیش نبودند. چه می کنیم با فرزندان انقلاب و جمهوری اسلامی که پرورش یافتگان خود مایند؟ پدر و مادر با فرزندش چه می کند؟ حتی اگر از او بی تابی و ناصبوری و پرخاشگری ببینند آیا بیکارش می کنند تا در خرج زندگی ساده اش بماند؟ آن هم در زمانه یی که بی بی سی فارسی و صدای امریکا و رادیو زمانه و رادیو فردا و صدها بوق دیگر آغوش دلربای خود را گشوده اند تا این نورچشمان و عزیزان نورسیده را در آسمان وطن بربایند، آن هم به رایگان. آیا لحظه یی به خود اندیشیده ایم که چه می کنیم؟ از یک سو شنیدن خبر آزادی فیاض زاهد خوشحالم کرد اما وقتی خبر بازداشت نسرین وزیری را شنیدم حیرت زده شدم.
این دختر پرتلاش، بااستعداد و متدین در اوایل از همکاران سرویس سیاسی روزنامه بود که همگی او را به راستی و درستی و امانت می شناختند. با خود گفتم این یکی دیگر چرا؟ که خوشبختانه خبر آزادی او پس از دو یا سه هفته از بازداشتش آرامم کرد اما خبر بازداشت وحید پوراستاد، اکبر منتجبی و احسان مهرابی از همکاران سابقم در روزنامه مرا به صرافت انداخت که در پیشگاه خالق هستی و دادار دادآفرین که احکم الحاکمین است، شهادت دهم آنچه را که می دانم و ادای این شهادت را نیز در راستای وظیفه ام می دانم و جز خیرخواهی قصد دیگری ندارم که والله خبیر بما فی الصدور.
شهادت می دهم که در طول دوره همکاری نزدیک به 40 ماه با وحید پوراستاد و احسان مهرابی و حدود یک سال با اکبر منتجبی جز وطن دوستی و عشق به میهن و قانونگرایی و رعایت حقوق مردم و حکومت و فعالیت حرفه یی چیزی دیگر مشاهده نکردم. وحید پوراستاد در روزنامه و شورای سردبیری عملاً نقش ممیز را ایفا می کرد. و بعد از این مدت بارها شاهد بودم که با همکاران تحریریه که از دوستان 10ساله اش بودند و شاید معرف ایشان برای همکاری با روزنامه بودند به شدت درگیر می شد و حتی در چند مورد کار به جاهای باریک نیز کشیده می شد که از دوستان جوان تر تحریریه اصرار برای چاپ یادداشت یا گزارش و از وحید انکار که به مصلحت نیست و نهایتاً اینجانب نیز در اکثر مواقع در این دعوا به سود وحید حکم صادر می کردم که بقای روزنامه و خیر بچه ها و کشور را در این مصلحت سنجی می دیدم.
در روزنامه بچه ها به شوخی یا جدی وحید پوراستاد را نماینده مدعی العموم وقت، در روزنامه خطاب می کردند که بسیار تلاش می کرد سهوی صورت نگیرد و از حریم قانون پایی فراتر گذاشته نشود. همین پختگی و آرامش را در احسان مهرابی می دیدم که به عنوان خبرنگار پارلمانی به مجلس می رفت و در انعکاس اخبار پارلمان (مجالس هفتم و هشتم) سعی می کرد رعایت انصاف خبری را داشته باشد و از تمامی اطراف ماجرا در مجلس خبرها را منعکس کند.
در خصوص اکبر منتجبی نیز باید بگویم در روزگاری که محمد قوچانی سردبیر نام آشنای روزنامه در بازداشت به سر می برد و انتشار روزنامه حدوداً دوماهی دوام آورد، از معدود همکارانی بود که به رغم رفاقت جدی و قدیمی با محمد قوچانی سیطره عقلش را بر احساسش به خوبی مشاهده کردم. با اینکه از اتفاقی که برای محمد قوچانی افتاده بود دلخور بود اما صبر و تحملش نسبت به دیگر همکاران بیشتر بود و سعی در ایجاد آرامش می کرد و دائماً به همکاران جوان ترش بردباری و عمل حرفه یی را توصیه می کرد و از من نیز می خواست در این مسیر بیشتر تلاش کنم.
علی ایحال آنچه مسلم است، نه تنها من بلکه خانواده ایشان نیز از کم و کیف پرونده و اتهامات این روزنامه نگاران جوان بی خبرند. احتمال قصور و کوتاهی نیز منتفی نیست ولی برخوردی که از مسوولان ذی ربط در این زمانه پربلا و پرچالش انتظار می رود همان رفتاری است که پدر خانواده با فرزندان جوان خود هرچند پرخاشگر و عصبانی می کند. آیا انتظار رافت و رحمت و برخورد مشفقانه و حکیمانه با فرزندان جوان و پرخروش انقلاب و جمهوری اسلامی و این آب و خاک از مسوولان ذی ربط انتظار زیادی است؟ انتظاری که خانواده، اهالی مطبوعات و جایگاه قلم از ایشان دارد.
سخن فرزند شهید مطهری را باید در نظر گرفت که اگر افراط گرایان مجالی دهند، خواص و گروه های معتدل حرف های زیادی برای طرح دارند. این روزها با خود می اندیشم که در این فضای غبارآلود است که جای چنین اقداماتی و چنین تلاش هایی خالی است؛ روشی را که دوستانی چون حجت الاسلام علی اکبر ناطق نوری، علی لاریجانی، محسن رضایی، محمدرضا باهنر، عماد افروغ، احمد توکلی، علی و محمد مطهری و ابوترابی فرد از جریان اصولگرایی در هنگامه پس از انتخابات با روشن بینی برگزیدند و مصرانه جانب حق را گرفتند و مطمئن هستم اگر احمد بورقانی بود او نیز گاندی وار به میان اصلاح طلبان به ویژه جوانان روزنامه نگار می رفت و ایشان را به آرامش و خویشتنداری و متانت دعوت می کرد و از هرگونه تندروی برحذرشان می داشت. هرچند این جماعت در این دیار قدر نبینند و روزنامه هایشان را بسته ببینند. به آنها می گفت امروز بزرگ ترین نیاز کشورمان آرامش، خردورزی، دوست داشتن یکدیگر و دوری از کینه توزی و هرگونه تندروی است.
به راستی به کجا چنین شتابان؟
وام گرفته از سریالی به همین نام که از سیمای جمهوری اسلامی پخش می شود و اهالی مطبوعات را نیز بی نصیب نگذاشته است.
ابتکار: میان 2 بیست و دوم
«میان 2 بیست و دوم»عنوان سرمقالهی روزنامهی ابتکار به قلم فرشاد مهدی پور است که در آن میخوانید؛هشت ماه پس از انتخابات پرحاشیه 22 خرداد 88، خیابان های تهران در سال روز پیروزی انقلاب، شاهد شکل گیری یک صف آرایی تازه برای قدرت ملی بود. قدرتی که می خواست خود را به رخ بکشد تا فراتر از آشوب داخلی، چشمان دشمن خارجی را خیره کند و آبی باشد بر آتش و مرهمی بر تنش.
اول: اگر چه سخنران راهپیمایی 22 بهمن، به سیاق 30 سال گذشته رئیس جمهوری بود، اما درست به مانند راهپیمایی حماسی 9 دی، تصاویر یا جملات بسیار محدودی از رئیس جمهوری در دستان راهپیمایان قرار داشت و تقریبا هیچ شعاری در حمایت از دولت سر داده نمی شد. این نکته به معنای نفی حمایت از دولت نیست، بلکه نشانه ای است از آن که مساله مردم، دولت نیست و آن ها به درستی تشخیص داده اند که جدال فرسایشی 8 ماهه گذشته بر سر موضوعاتی فراتر از آرای ریخته شده به صندوق هاست. هر دولتی به طور طبیعی دارای هواداران و مخالفانی در سطح سیاسیون و مردم است (و دولت فعلی به طرز بی سابقه ای فاقد حمایت های گروه نخبگان) و طبعا نمی تواند گرانیگاه وحدت و هم دلی عمومی باشد، از این رو مردم تلاش کرده اند تا همان محورهای وحدت بخش قدیمی (امام، رهبری، اسلام و انقلاب) را بازیابی کنند و بر این اساس تجمعات اخیر حال و هوایی کاملا غیردولتی داشته و دارند.
دوم: رسانه های غربی در انتشار خبرهای راهپیمایی روز پنج شنبه، سانسور خبری بی سابقه ای را اعمال کردند; آن چه در گزارش های اولیه آن ها بیش از هر چیز دیگری جلوه داشت، تاکید بر برخوردهایی پراکنده در نقاطی نامعلوم بود; بی هیچ اشاره ای به هیمنه حضور میلیونی مردم در مسیر اصلی راهپیمایی. این گرایش خبری به ناگزیر فضای تحلیلی نارسی را شکل داده و موجب ایجاد نوعی نگاه غیرواقع بینانه به شرایط حاکم بر ایران می شود و با این ذهنیت، فضای عمومی ایران به تمامی دست خوش اغتشاش و ناآرامی تصویر شده و بر این مبنا برنامه ریزی های سیاسی و اطلاع رسانی نظم می یابد; درست به مانند برخی وب سایت های خبری متوهم که در ظهر روز راهپیمایی گزارش می دادند که در میدان انقلاب (هم زمان با پخش زنده تلویزیونی) مسلسل ها در حال شلیک اند و گاز اشک آور در فضا پخش شده است. مساله حائز اهمیت نه اصل انتشار این خبرها، بلکه بازنشر آن ها از سوی دیگران است که نشان دهنده تسلط نگرش های سطحی و ساده انگار بوده و این که اطلاع نماها، جایگزین اطلاعات شده اند. به بیانی دیگر این اطلاعات بدان جا می انجامد که برخی در دنباله تحلیل کلی خود (ملت دو پاره شده) گمانه هایشان را رصد کرده و در پی اثبات شان بر می آیند.
سوم: این پرسش پیش از این در ذهن بسیاری وجود داشته است که آیا راهپیمایی عظیم 22 بهمن پایان بخش فضای شکننده 8 ماهه گذشته خواهد بود (به طور طبیعی، بازندگان روز پنج شنبه در پی آن هستند که با کم رنگ نشان دادن اهمیت حضور چند میلیونی تهرانی ها، بر خلاف رویه 8 ماهه گذشته خود، اصل راهپیمایی را مخدوش کنند و اساسا اجازه بهره برداری از آن را ندهند). اگر راهپیمایی 22 بهمن به اغتشاش کشیده می شد و جریان ساختارشکن می توانست توانایی ای از خود به نمایش بگذارد، وضع حالتی دیگرگونه می یافت، اما اکنون این راهپیمایی (با گذر از فراز توقع معترضان و براندازان) امکانی بزرگ پدیدار آورده تا بخشی از تهدیدهای نگران کننده ماه های گذشته پایان یافته تلقی شود; اگر چه نباید با تزریق خوش بینی افراطی به این باور رسید که اکنون همه مشکلات حل شده و ماجراها رو به انتهاست، اما نباید نسبت به فرصت های پدیدآمده بی تفاوت بود و بدان ها در حد شعار و تبلیغات پرداخت: مردم با وجود همه سختی ها و ابهامات، یک بار دیگر آمدند و فارغ از مرزبندی های رایج خواهان آرامش و عدالت شدند; آن هم در چارچوب جمهوری اسلامی. این تجدید میثاق چندباره، چراغ راه آینده است برای عبور از دوران بحران.هشت ماهی که میان 2 بیست و دوم گذشت، قطعه ای فراموش نشدنی در تاریخ انقلاب بود و آرامش روانی ایجادشده از ناحیه حضور مردم در 22 بهمن می تواند دست یابی به یک آرایش جدید در نحوه تنظیم برخوردهای امنیتی و فرهنگی با فضای عمومی را (که مقدمه آن جایگزین کردن اقدامات ایجابی به جای رفتارهای سلبی است) تسهیل کند.
عبور بحران از مرزهای سیاسی و امنیتی (و کشیده شدن آن به حوزه های فرهنگی) آسیبی نگران کننده بود و حالا باید با اقداماتی متناسب با شرایط تازه، روند تنش زدایی را تشدید کرد. مردم هم دلانه خواهان جمهوری اسلامی اند و این را هم در انتخابات 22 خرداد و هم در راهپیمایی 22 بهمن ابراز کرده اند; حالا نوبت دیگران است.
کیهان:وقتی آمریکا عصبانی می شود
«وقتی آمریکا عصبانی می شود»عنوان یادداشت روز روزنامهی کیهان به قلم مهدی محمدی است که در آن میخوانید؛ظاهرا در واشینگتن همه کودن شده اند. تا همین چند وقت پیش، منطقی بود که تصور کنیم کسانی در امریکا هستند که علیه ایران «فکر» می کنند و «نقشه» می کشند. اما ظاهرا اشتباه می کرده ایم. اقدامات و اظهارات اخیر امریکایی ها، بویژه آنچه طی چند روز گذشته در منطقه رخ داده، به وضوح نشان می دهد که ما بی جهت خود را برای یافتن رگه های خردمندی در باشگاه دیوانگان خسته کرده ایم. خانم کلینتون و معاونانش در این دو سه روز اغلب تحلیلگران در تهران را متقاعد کرده اند که کسی در واشینگتن فکر نمی کند و همه آنچه هست، این است که یک دسته درون کاخ سفید در حال خیالبافی هستند و دسته ای دیگر در حال تایید خیالبافی آنها. دسته سومی هم وجود ندارد!
اگر بخواهیم راهی برای فهم آشفته بازاری که امریکایی ها زیر عنوان «تغییر استراتژی» علیه ایران بوجود آورده اند -و معلوم نیست خودشان هم بدانند چه کار دارند می کنند- پیدا کنیم، شاید بهترین راه این است که توجه کنیم امریکا در ماه های گذشته پی در پی از ایران سیلی خورده است. ایران چند ماه پیش پیشنهادی را که امریکایی ها می گفتند حسابی نان و آب دار است و می تواند علاوه بر مهار برنامه هسته ای ایران، آبروی آنها را در دنیا حفظ کند، ناکام گذاشت. بعد از آن، در پاسخ به قطعنامه خنک شورای حکام آژانس اعلام کرد 10 سایت جدید غنی سازی احداث خواهد کرد و تا 6 ماه قبل از ورود مواد رادیواکتیو به این تاسیسات آنها را به آژانس اطلاع نخواهد داد.
غربی ها بوضوح از اینکه نتوانسته بودند چنین واکنشی از جانب ایران را پیش بینی کنند، شوکه بودند همه امیدشان این بود که این پایان ماجرا باشد. چند هفته بعد در حالی که طرف های غربی تصور می کردند ایران را گیر انداخته اند و ایران آرام آرام برای پذیرفتن شروط آنها آماده می شود، تقریبا یکباره و باز در حالی که هیچ کس نه در واشینگتن و نه حتی در بروکسل، تل آویو یا مسکو آن را پیش بینی نکرده بود، ایران اعلام کرد غنی سازی اورانیوم در سطح 20 درصد را آغاز می کند. این بار واقعا می شد دید که طرف غربی کاملا مبهوت شده است. آغاز غنی سازی 20 درصد و بعد تحویل تقریبا فوری اولین بسته اورانیوم 20 درصد غنا به دانشمندان متولی ساخت صفحه سوخت، ابتدا با انکار غربی ها مواجه شد و گفتند که باور نمی کنند ایران واقعا توانایی چنین کاری را داشته باشد.
بعد که موسسات معتبر مرتبط با موضوع در خود غرب اعلام کردند ایران برای انجام این کار هیچ مشکل فنی ندارد به یکباره ورق برگشت و غربی ها گفتند ایران در حال گام برداشتن به سمت تولید سلاح هسته ای است! این ادعای مضحک در حالی مکررا از جانب منابع اروپایی و امریکایی تکرار شده که خود آنها 8 ماه است می گویند ایران سوخت 20 درصد را برای تولید رادیو ایزوتوپ در راکتور تهران می خواهد نه چیز دیگر و اساسا به همین دلیل هم بود که حاضر شدند -یا درست تر، ادعا کردند حاضرند- این سوخت را تحت شرایطی خاص دراختیار ایران بگذارند. در واقع نیت صلح آمیز غنی سازی 20 درصد، قبل از اینکه ادعای ایران باشد اعتراف خود غربی ها است که ظرف ماه های گذشته صدها بار تکرار شده است.
سیلی بعدی زمانی نواخته شد که ایران پیشنهاد تامین رادیو ایزوتوپ از جانب کشورهای غربی را رد کرد. شاید خیلی ها ندانند ولی این مسئله ای بسیار مهم است که کشورهای غربی سال هاست در یک اقدام کاملا غیر انسانی و در حالی که می دانند رادیو ایزوتوپ ها هیچ کاربردی به جز مصارف بیمارستانی ندارند، از فروش آنها به ایران خودداری می کنند. چهارشنبه گذشته (21 بهمن ماه) فیلیپ کراولی، دستیار وزیر خارجه امریکا تقریبا به طور غیر منتظره اعلام کرد امریکا آماده فروش رادیوایزوتوپ به ایران است. بعد از آن هم 3 کشور امریکا، فرانسه و روسیه در نامه ای به مدیر کل آژانس تاکید کردند که ایران حتی اگر پیشنهاد وین را نپذیرد می تواند از بازارهای بین المللی رادیودارو بخرد و نیازی به غنی سازی 20 درصد ندارد.
ایران البته به این پیشنها هیچ اعتنایی نکرد چرا که واضح بود غربی ها با هدف متوقف کردن غنی سازی 20 در صد در ایران فقط نوعی انعطاف تاکتیکی نشان داده اند. اگر ایران آن را جدی بگیرد و تولید سوخت در داخل را متوقف کند آن وقت راکتور تهران کم کم تعطیل خواهد شد، ضمن اینکه هیچ تضمینی وجود ندارد که غربی ها به طور مستمر به ایران رادیوایزوتوپ بفروشند چنانکه تا به حال نفروخته اند. ایران حداقل برای تضمین دسترسی به بازار جهانی رادیو دارو به فراهم آوردن تولید داخلی نیاز دارد، درست مثل سوخت 5/3 درصد نیروگاه بوشهر که تا ایران به توانایی داخلی تولید آن دست نیافت، روس ها آن را تحویل ایران ندادند.
همه اینها یک طرف، بزرگترین سیلی که غربی ها دراین ماه از نظام جمهوری اسلامی و مردم ایران خورده اند، خنثی شدن فتنه ای است که امریکایی ها و اسراییلی ها روزهای اول به صراحت می گفتند به زودی منجر به انقلابی جدید در ایران و از هم پاشیدن نظام جمهوری اسلامی خواهد شد. در کنار همه آسیب ها، این فتنه فرصت های بسیار فراوانی برای نظام بوجود آورد. اگر نبود این فتنه چند ماهه، پروژه جوان سازی انقلاب و ولایی سازی جامعه، آن هم پس از گذشت 31 سال هرگز آنگونه که در راهپیمایی 22 بهمن دیدیم -و همه جهانیان حتی آنها که عادت دارند با چشم بسته به ایران نگاه کنند، دیدند- محقق نمی شد.
اگر نبود این فتنه، به راستی نمی شود گفت نهادهای مسئول چقدر وقت لازم داشتند تا حجم انبوه شبکه هایی را که سرویس های اطلاعاتی غربی در محیط های واقعی و مجازی ساخته بودند کشف و خنثی کنند. و مهم تر از اینها، اگر نبود این فتنه جریان غربگرا در ایران که همچنان می توانست در پوشش هایی چون اصلاح طلبی یا هر پوشش دیگر به خیانت های آشکار و پنهان خود ادامه دهد و همچنان ادعا کند که یک جریان قانونی است و هدفی جز مبارزه سیاسی برای کسب قدرت ندارد.
این حوادث نشان داد که این جریان چگونه به عنوان بازوی اجرایی سرویس های اطلاعاتی غربی و اجرا کننده مو به موی دستور العمل های آنها رفتار می کند و به همین دلیل هم توجیه کافی برای برخورد با آنها بوجود آمد طوری که حالا دیگر می توان گفت چیزی به نام جریان اصلاح طلب در جامعه سیاسی ایران وجود ندارد.
احتمالا حالا و با توجه به این واقعیات، درک این نکته که چرا امریکایی ها عصبانی هستند آسان تر شده است. منتها، مسئله این است که ظاهرا امریکایی ها به جای اینکه حواسشان را بیشتر جمع کنند، احمق تر شده اند. مقام های امریکایی چند روزی است در منطقه دوره افتاده اند و درباره خطری به نام «سپاه» حرف می زنند، آن هم حرف هایی که اصرار دارد ثابت کند مقصر همه شکست های امریکا نه فقط در داخل ایران بلکه در تمام منطقه سپاه است و توجه نمی کنند که این به جای آنکه به سپاه صدمه بزند آن را صد چندان محبوب تر خواهد کرد. اما آیا این موضوع جدیدی است؟ کاملا روشن است که اگر مخاطب امریکا، اسراییل و دوستان داخلی آنها باشند سپاه یک خطر، آن هم یک خطر بسیار بزرگ است.
اگر موفقیت سپاه در خنثی کردن پروژه های منطقه ای امریکا طی سال های گذشته و پروژه های داخلی آن در 8 ماه اخیر، فقط یک دلیل داشته باشد همین است که امریکایی ها به رغم این همه مسئله که با آن درگیرند، فقط روی آن تمرکز کرده اند. واقعا اگر سپاه در خنثی کردن نقشه های امریکا و شکل دهی به یک نظم انقلابی جدید در منطقه موفق نبود، آیا دلیل داشت که امریکایی ها این همه عصبانی شوند و خود را به در و دیوار بکوبند؟ سوال کلیدی تر اما این است که امریکایی ها با سپاه چه می توانند بکنند؟ و کدام فعالیت سپاه تا حالا از دید امریکایی ها مجاز بوده که حالا می خواهند آن را ممنوع کنند؟! اقدامات امریکایی ها در چند روز گذشته نشان می دهد آنها اصلا نمی دانند سپاه چیست، چه رسد به اینکه بخواهند یک استراتژی دقیق برای برخورد با آن تدوین کنند.
استوارت لوی معاون ضد تروریسم وزارت خزانه داری امریکا روز 21 بهمن اعلام کرد که قرارگاه سازندگی خاتم الانبیای(ص) سپاه و فرمانده آن در فهرست تحریم های امریکا قرار گرفته اند. وقتی از او پرسیدند که چرا این نهاد انتخاب شده، گفت علت این است که قرارگاه خاتم الانبیا هزینه های عملیاتی سپاه را تامین می کند! بسیار خوب، آیا اقدامات کشوری که تصور می کند تحریم قرار گاه خاتم، تحریم سپاه و تحریم سپاه تحریم اقتصاد ایران است، باید برای ما نگران کننده باشد؟! این درک ابتدایی و کاملا سطحی از فرایندهای بسیار پیچیده نظامی و اقتصادی ایران نشان می دهد امریکایی ها به رغم ادعاهای دور ودراز از آنچه درباره ایران باید بدانند تقریبا هیچ نمی دانند.
در واقع وقتی کاخ سفید عقل نداشته خود را به دست مشتی اوباش و اراذل که در واشینگتن و لس آنجلس نام خود را اپوزیسیون گذاشته اند و به تیغ زدن دولت ومردم امریکا مشغولند، سپرده باشد، نتیجه طبعا بهتر از این از آب درنمی آید. روزنامه وال استریت ژورنال هفته پیش خبر داد که تحریم سپاه پیشنهاد اپوزیسیون ایران به دولت امریکا بوده است و ظاهرا کسی هم در سیا یا کاخ سفید نبوده که بتواند پیشنهاد بهتری عرضه کند. در اینصورت باید دنباله روی از پیشنهاد های نبوغ آمیز شیرخر خوردگان را به آقایان اوباما و پانتا -رییس سیا- تبریک گفت و برای آنها آرزوی بهبود وضع مزاجی کرد.
جمهوری اسلامی:تحلیل سیاسی هفته
«تحلیل سیاسی هفته»عنواتن سرمقالهی روزنامهی جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛در آغاز این هفته ملت ایران سوگوار پیامبر عظیم الشان اسلام و دو فرزند گرامی آنحضرت امام حسن مجتبی (ع ) و حضرت ثامن الحجج علی بن موسی الرضا(ع ) بود.
روزهای پایانی ماه صفر یادآور مصیبت جانگداز رحلت عصاره خلقت و گل سرسبد کائنات حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی (ص ) و شهادت دو امام مظلوم است ; مناسبت هایی که هریک نیاز به بازخوانی عمیق دارند و از رهگذر آنها می توان گره های افتاده در کار بشریت امروز را باز کرد.
در عصر جاهلیت مدرن که با ابزارهای خیره کننده و اغواگری های علم و تکنولوژی آراسته شده و بی توجه به نیازهای اساسی روحی انسان بشریت را به سمت تباهی و اضمحلال می کشاند ابلاغ پیام زندگی بخش پیامبر رحمت از بزرگترین رسالت های مسلمانان بویژه انقلاب اسلامی ایران است . وظیفه خطیر پیروان آئین ناب محمدی (ص ) ارائه جامعه ای معنوی و مهذب و حرمت گذار به ارزشهای اخلاقی است که بتواند الگوی جهانیان قرار بگیرد. ما امروز نه تنها با ابلاغ شفاهی جانمایه تعالیم خاتم انبیا به جهانیان باید راهنمای بشریت باشیم بلکه با ارائه الگویی علمی از جامعه اخلاقی و معنوی نمادی روشن از آئین سعادتبخش اسلام را ترسیم کنیم که این امر خطیر در صورتی محقق خواهد که مکارم اخلاق نبوی و رحمت رحمانی فیمابینی جای خود را به فریب و شقاوت دشمن شادکن ندهد.
در این هفته همچنین ماه ربیع و بهار معنویت چهره بهجت آفرین خود را به روی مومنین گشود و نوید شادیهای دلگشایی را به ارمغان آورد. از این رو باید در این ماه که رفته رفته شکوفه های بهاری جوانه خواهد زد دستهای دعا را به سوی آسمان آبی و بیکران بخشایش الهی بگشائیم و تحول در احوال و خیر بی نهایت را برای ملت ایران آرزو کنیم زیرا که این ملت هفته گذشته و در سالگرد سی و یکمین فجر انقلاب اسلامی بار دیگر خوش درخشید و با حضور شکوهمند مقتدرانه و پر معنای خود در راهپیمایی 22 بهمن خود را به رخ جهانیان کشید و به همه نشان داد که ملت ایران همیشه یار و یاور انقلاب است و اراده و انسجام ملی ایرانیان در دفاع از انقلاب و نظام همچنان مایه ناکامی و درماندگی دشمنان خواهد بود.
ملت ایران بار دیگر ثابت کرد همانگونه که در 22 بهمن 57 معجزه آفرین شد اکنون نیز سرشار از عزم و اراده قادر به حیرت آفرینی است و با حضور آگاهانه خود علاوه بر ارائه تصویری زیبا از حضور پویا و مردمی قادر به مایوس کردن دشمنان است .
حضور متحد یکپارچه و مصمم مردم در سراسر میهن اسلامی بار دیگر فتنه ها را در هم شکست ومستکبران را مایوس کرد و آنها را واقف ساخت که به رویدادهای سیاسی ایران نمی توانند طمع کنند و مردم مدبرانه و هوشمندانه پای انقلاب ایستاده اند. به همین مناسبت رهبر معظم انقلاب در پیامی از حضور ده ها میلیونی ملت شگفتی آفرین ایران در راهپیمایی 22 بهمن تشکر و قدردانی و تاکید کردند : « دوستان و دشمنان ملت ایران بدانند که این ملت راه خود را شناخته و تصمیم خود را برای رسیدن به قله پیشرفت و سعادت گرفته است و هر مانعی را از سر راه خود برخواهد داشت . »
دیروز نیز رهبر معظم انقلاب در جمع مردم تبریز که به مناسبت سی ودومین سالگرد قیام 29 بهمن این شهر به دیدار رهبری آمده بودند گفتند : ملت ایران در روز 22 بهمن نشان داد که آماده دفاع از انقلاب کشور و ارزشهاست و جمهوری اسلامی ایران در برابر تهدیدهای دشمنان از موضع خود کوتاه نخواهد آمد.
در موضوعات خارجی مسائل عراق تحولات افغانستان تازه ترین رخدادها در بحران یمن و بازتاب سفر وزیرخارجه آمریکا به منطقه اهم رویدادهای یک هفته گذشته بودند.
در عراق در حالیکه کمتر از 20 روز به برگزاری انتخابات سراسری این کشور باقیمانده اوضاع سیاسی ملتهب است و فشارهای نهان و آشکار به دولت به منظور بازگرداندن بعثی ها از سوی اشغالگران و همچنین گروههای داخلی شدت یافته است .
آمریکایی ها و جریان های اقلیت ولی زیاده طلب عراقی پس از اینکه از طریق مجلس به اهداف خود نرسیدند اکنون مستقیما نوری مالکی نخست وزیر عراق را تحت فشار قرار داده اند تا وی از قدرت قانونی خود برای لغو ممنوعیت شرکت 500 نفر از عناصر هواخواه بعث در انتخابات آتی استفاده کند. در این راستا « ایادالسامرایی » رئیس سنی مجلس عراق نیز که تاکنون ترجیح می داد ملاحظه کاری کند این هفته به صف مخالفان رد صلاحیت ها پیوست.
السامرایی گفت : رد صلاحیت ها مورد قبول نیست و باید مورد تجدیدنظر قرار گیرد. در همین چارچوب ایاد علاوی نخست وزیر اسبق و رئیس فراکسیون العراقیه نیز مدعی شد رد صلاحیت ها مغرضانه بوده است . وی با ادعای اینکه شرایط در عراق برای برگزاری انتخابات عادلانه مناسب نیست از هم اکنون نتیجه انتخابات آتی را که طبعا شیعیان اکثریت را در آن به دست خواهند آورد مورد تردید قرار داد. بدین ترتیب فشار شدیدی برای تسلیم شدن دولت و موافقت با بازگشت بعثی ها و عناصر طرفدار آنها در عراق و خارج عراق به ویژه آمریکا در جریان است و روزهای آینده مشخص خواهد کرد که آیا دولت تسلیم این فشارها می شود یا نه.
هفته جاری افغانستان نیز با آغاز عملیات گسترده ناتو در استان هلمند شاهد شدت یافتن بحران بود . 15 هزار نیروی نظامی ناتو و نیروهای دولتی افغانستان در عملیاتی که گفته می شود بزرگترین عملیات طی 9 سال اشغال افغانستان می باشد حملاتی را علیه پایگاه اصلی طالبان در استان هلمند آغاز کردند ولی به دلیل عدم حضور فعال رسانه ها جزئیات دقیقی از این عملیات و نتیجه آن مشخص نشده است .
اگرچه ناتو کوشیده است با مانورهای تبلیغاتی عملیات اخیر را مهم و نتایج آنرا موفق قلمداد کند ولی کشته شدن غیرنظامیان بی گناه به وسیله موشک های پیشرفته ناتو تا حدود زیادی ادعاها و مانور تبلیغاتی ناتو را بی رنگ ساخته است .
پس از گذشت یک هفته از این حمله مواضع ضد ونقیض ناتو در این قضیه حکایت از عدم توفیق عملیات دارد. از سویی ناتو اعلام می کند که در جنگ با طالبان به پیروزی های مهمی دست یافته است و از سوی دیگر اعلام می شود که نبرد شدیدی با طالبان در جریان است.
این عملیات در عین حال محکی نیز برای باراک اوباما تلقی می شود که به عنوان مهمترین اقدام دولت وی در افغانستان تلقی می شود و اگر به شکست انجامد می تواند تاثیر تعیین کننده ای در سیاستهای اوباما در افغانستان و حتی سرنوشت سیاسی وی دربرداشته باشد.
بسیاری از ناظران عملیات اخیر اشغالگران غربی در افغانستان را نیز همچون اقدامات 8 ساله گذشته آنها محکوم به شکست می دانند چرا که اساسا حضور نیروهای بیگانه در افغانستان خود بزرگترین عامل بروز و ادامه بحران می باشد و بدیهی است که عامل ایجاد بحران نمی تواند صلح و ثبات و آرامش به وجود بیاورد.
هفته جاری در یمن گروه مخالف دولتی موسوم به « حوثی ها » آتش بس با دولت را پذیرفت و با این اقدام فرصتی را برای دولت پدید آورد که به تعهداتش در تامین حقوق « حوثی ها » که عمدتا از قشر محروم شیعه یمن هستند عمل نماید.
حوثی ها در سال 1385 نیز آتش بسی را با دولت امضا کرده بودند که به دلیل عمل نکردن دولت به وعده هایش به شکست انجامید و مجددا جنگ ازسر گرفته شد. شرایط فعلی نیز مشابه همان زمان است و آتش بس کنونی نیز به همان اندازه شکننده است .
گرچه دولت صنعا می کوشدپذیرش آتش بس از سوی حوثی ها را نشانه موفقیت خود جلوه دهد ولی واقعیت به جز این است . حوثی ها همچنان بر مواضع سیاسی خود تاکید دارند و از مناطق تحت حاکمیت خود عقب نشینی کرده اند ولی در طرف مقابل دولت یمن با صرف میلیاردها دلار و یاری جستن از عربستان آمریکا و انگلیس به هیچیک از اهداف خود از جمله سرکوب حوثی ها دست نیافت .
سفر ضدایرانی کلینتون به منطقه دیگر رخداد مهم هفته جاری به حساب می آید. هیلاری کلینتون وزیر خارجه آمریکا در ماموریتی که مشخص بود برای فراهم ساختن یک جبهه ضدایرانی از اعراب صورت گرفته است ابتدا به قطر رفت و سپس از عربستان و اردن دیدار کرد.
دولت آمریکا که از اقدامات گذشته خود علیه ایران نتیجه ای نگرفته است چندی است که به سیاست « ایران هراسی » متوسل شده و می کوشد تصویری مخوف و تهدیدکننده از ایران برای اعراب ترسیم کند. واشنگتن از این ترفند خود چند هدف را دنبال می کند نخست اینکه در صدد است با این جنگ تبلیغی کشورها و مردم منطقه را که تاکنون زیر بار القائات آمریکا علیه ایران نرفته اند به پیروی از سیاستهای خود ترغیب نماید و خود را از انزوا برهاند.
دوم اینکه با خطرناک جلوه دادن ایران سلاح های بدون مصرف و در حال اضمحلال موجود در زرادخانه های خود را به اعراب بفروشد. سوم اینکه ذهن اعراب را از دشمن اصلی و خطر واقعی منطقه یعنی رژیم صهیونیستی دور کرده و موج بی سابقه ضدصهیونیستی حاکم بر افکار عمومی منطقه را مهار سازد.
با اینحال از هم اکنون کاملا روشن است این ترفند نیز محکوم به شکست است و کاخ سفید نمی تواند از این مستمسک برای نجات خود از ناکامی های پیاپی و ادامه دار بهره ببرد.
اکنون ملت های منطقه کاملا به شرایط سیاسی و واقعیت های جهان آگاه هستند و فریب اینگونه تبلیغات واهی و بی پایه را نمی خورند. برای ملت های منطقه ادعای خطرناک بودن ایران در حالی که به قواعد بین المللی از جمله مقررات آژانس اتمی پایبند است در کنار تهدیدات آشکار رژیم صهیونیستی علیه ثبات و صلح منطقه مضحک و وقیحانه تلقی می شود. گوشه ای از این واقعیت را هیلاری کلینتون در سخنرانی خود در یکی از دانشگاه های عربستان لمس کرد و آن زمانی بود که کلینتون از تهدید ایران سخن به میان آورد که اعتراض دختران دانشجو را برانگیخت و آنها برخلاف نظر وزیرخارجه آمریکا خطر واقعی منطقه را وجود رژیم صهیونیستی دانستند.
ایران:عبور پیروزمندانه از 245 روز سرنوشتساز
«عبور پیروزمندانه از 245 روز سرنوشتساز»عنوان یادداشت روز روزنامهی ایران به قلم احسان جهاندیده است که در آن میخوانید؛از 22 خرداد تا 22 بهمن 1388، 245 روز حساس، سرنوشتساز، تاریخی، عبرت آموز و غیر قابل بازگشت بود. کشتی انقلاب اسلامی در تلاطم توفانهای بیسابقه این دوره حساس، سرانجام به لطف و بصیرت مردم و در پناه تقوای ناخدای خود با سربلندی به ساحل سلامت و آرامش رسید؛ در حالی که دشمنان خود را دچار بهت و خسران بیسابقهای کردند و خداوند بار دیگر به وعده خود عمل کرد و «ان تتقوا الله یجعل لکم مخرجاً» را عینیت بخشید. 245 روز تحمل و خون جگر خوردن بخصوص از بیبصیرتی خواص، زمانی لازم برای تحقق یافتن وعده خدا بود.
بسیاری از اهل علم و خواص در خود سردرگم و غوطهور بودند که پایان فتنه کجاست؟ اما خداوند نشان داد که برای خروج از این شرایط نیاز به بصیرتی است که در سایه تقوا بدست میآید و تقوا شرط اساسی در نظریه حکومتی ولایت مطلقه فقیه است. اینجا بود که رهبر مدبّر انقلاب با تقوای محض پیشه کردن و تبیین شرایط فتنه و پرده برداری از راهبردها و نقشههای دشمنان برای فروپاشیدن درونی نظام ولایی و الگوی حکومت اسلامی، توانست چراغ هدایتی برای وارثان و مالکان حقیقی انقلاب اسلامی یعنی اقشار فهیم مردم باشد؛ مردمی که بنیانگذار کبیر جمهوری اسلامی آنها را برتر و بهتر از ملتهای عهد رسول مکرم و امیرمؤمنان و سیدالشهداء می دانست.
اساساً مشکل اصلی دشمنان و دوستان نادان همین جاست که نمیتوانند از پوسته ظاهر، خود را رها ساخته و به درک محتوا و باطن امر و «پدیده انقلاب اسلامی» برسند. مشکل آنهایی که نظام ولایت فقیه را با دیکتاتوری مقایسه میکنند، این است که با مفهوم دین، خداپرستی و خداترسی، بیگانه و از قدرت ایمان در انسانها بیخبرند ولو آنکه بارها اثرات اعجابآور آن را مشاهده کرده باشند. همانطور که با وجود تسلط چند دههای بر برخی ارکان قدرت در دوران طاغوت، از پیشبینی و حتی درک و فهم صحیح انقلاب اسلامی ملت ایران به رهبری یگانه دوران - امام خمینی (ره)- ناتوان بودند. افسوس که این جهل و تغافل همچنان ادامه دارد و آنها هنوز هم نتوانستهاند بفهمند که اگر چارچوب درک و معرفت خود را دگرگون نسازند و همچنان از درک قدرت ایمان به خدا و تقوای الهی عاجز بمانند و در پوسته مفاهیم مادی و خودساخته بشری باقی بمانند، در بر همان پاشنه خواهد چرخید.
البته این بیبصیرتی و بیتقوایی جز آبروریزی بیشتر برای دشمنان و خواص بیبصیرت و زماننشناس، نتایج تأسفبار دیگری همچون ایجاد زحمت برای ملت دیندار و ولایتمدار ایران در پی داشته و خواهد داشت اما در سایه تقوا و تدبر رهبری و بصیرت و ولایتمداری مردم، آنان هیچگاه نتوانسته و نخواهند توانست کشتی انقلاب اسلامی را از مسیر خود منحرف کنند. اینک دوران جدید حیات طیبه اسلامی با پشت سر گذاشتن گذرگاههای سخت که 245 روز به طول انجامید، آغاز شده است. امروز حرکت کشور و نظام اسلامی در دهه چهارم انقلاب اسلامی با ذخیرهای عظیم و گرانقدر از انرژی متراکم نسل جوان برای تحقق روزافزون پیشرفت و عدالت و در نهایت سعادت دنیوی و اخروی ملت ایران شتابی مضاعف یافته است.
ثمره بزرگ دوران اوج فتنه داخلی و جنگ نرم دشمنان خارجی در این دوره 245 روزه برای مردم و بخصوص خواص این است که بدانند مادامی که بر عهد با خدا پایبند بوده و اصرار بورزیم، میتوانیم به تحقق وعدههای الهی نیز اطمینان داشته باشیم؛ هر چند که دشمنان با تمام قوا و تجهیزات و طراحی سناریوهای پیچیده و چندلایه به میدان آمده باشند و غافلانی را نیز از درون همراه خود کرده باشند. این خود یقین و اطمینانی را در پی خواهد داشت که علاوه بر زدودن و زیر پا گذاشتن تردیدها در جبهه داخلی، دشمنان خارجی را نیز به زانو زدن در برابر ایمان و اراده ملت وادار خواهد کرد. امید است که این بار خواص موضوع را جدی بگیرند.
رسالت خواص امروز پراهمیتتر از دورانهای دیگر است و آنها باید برای شناخت این رسالت به هشدارها و رهنمودهای رهبر معظم انقلاب (مثل فرمایشات ایشان در اوایل دهه 70 درباره نقش خواص در جامعه اسلامی) رجوع کنند تا بتوانند خود را به جایگاهی که باید، برسانند. اگر خواص از عمل به رسالت خود در دوران جدید انقلاب اسلامی- که وجه ممیزه آن بلوغ بصیرت انقلابی مردم است- غفلت بورزند، اثر و نشانی از آنها باقی نخواهد ماند.
تهران امروز:دعوت به خدا برتر از تکفیر است
«دعوت به خدا برتر از تکفیر است»عنوان سرمقالهی روزنامهی تهران امروز به قلم سیدجواد سیدپور است که در آن می خوانید؛شیخ نعیم قاسم، معاون دبیر کل حزبالله لبنان کتابی دارد تحت عنوان «حزبالله لبنان؛ خطمشیها، گذشته و آینده آن» که با ترجمه خوب محمد مهدی شریعتمدار منتشر شده است، در فصلی از کتاب که درباره تشکیلات حزبالله و فعالیتهای عمومی آن سخن به میان میآید، بخشی دارد بهعنوان «رابطه با نیروها و فعالان سیاسی» که شیخ نعیم قاسم روش حزبالله را چنین تشریح میکند: «حزبالله در نگرش خود نسبت به تعامل سیاسی با نیروها، احزاب و فعالان مختلف براساس روشی عملی گام برداشته است که محتوای آن بر مسائل زیر مبتنی است: تفاهم بر دشمنی اولویت دارد، همکاری بر جدایی مقدم است، دعوت به خدا برتر از تکفیر است و تجمع نیروها بهتر از تفرقه آنهاست و رویارویی با اشغالگران، مهمتر از اختلافات داخلی است.» (حزبالله لبنان ص 117).
اگر چه وقتی این سخنان با سیاستورزان ایرانی در میان نهاده شود، احتمالا خواهند گفت: «اینها را که ما خودمان میدانیم» یا «چیز جدیدی نیست» یا «بدیهی و دمدستی است» یا... دهها مورد از این دست گفتههای عالمانه، ولی دریغ و صد افسوس از اندکی عمل مناسب و شایسته براساس همین دانستههای بدیهی، دمدستی و چیزهای قدیمی و غیرتازه. واقعیت این است که مشکلات امروز ما در عرصه سیاست داخلی چندان هم نیازمند راهحلهای جدید نیست بلکه چه بسا همان کلیدهای قدیمی، همان دریافتهای گذشته، همان نحوه ترکیب و ترتیب نیروها و شیوه تعامل و تفکر برای مبارزه، راهگشای منازعات نفسمحور امروزی باشد تا تفاهم را بر دشمنی اولویت دهیم، همکاری را بر جدایی مقدم بداریم و دعوت به خداوند را برتر از تکفیر بنشانیم.
شاید از نگاهی دیگر وقتی به میدان منازعه پس از انتخابات نگریسته شود، بسیاری از رخدادهای پیش آمده صرفا ریشه سیاسی نداشته بلکه مبنای اخلاقی داشته باشد. عدم رعایت «اخلاق سیاسی» ریشه بسیاری از نابسامانیها، حرمتشکنیها و منازعات بد فرجام پس از انتخابات است.
بدون شک درشتگویی، تهمتافکنی، اتهامزنیهای پیدرپی، تخریب، توهین، تحقیر، تخطئه و... زنجیره بیپایانی از نکبتهای نفسمحور، نتیجه انحراف اخلاقی است که متاسفانه یا توسط سیاستمداران ما - در جناحهای مختلف – تایید میشود یا به سکوتی شبیه به رضایت ختم میشود.
عجیب است که سیاستورزان ما که باید نمونه و سمبل اخلاق اسلامی و انسانی در جامعه باشند به موج گسترده دروغهای «اخلاقکش» کمترین واکنش را بروز میدهند و از فرجام انحراف اخلاق در نسوج جامعه هیچ باکی ندارند.
سیاستمداران ما گویی فراموش کردهاند که وارث انقلابی هستند که رهبرش این همه درباره مجاهدت و تهذیب نفس و علاج مفاسد اخلاقی سخن رانده و همگان را به «جهاد اکبر» فراخوانده تا از پس آن بتوانند خالصانه و برای خدا کار، تلاش و خدمت کنند.
هم او که وقتی کتاب بزرگ «چهل حدیث»اش را تقریر میکند 33 حدیث آن را فقط درباره اخلاقیات، مهلکات و منجیات آن میآورد و هفت حدیث در باب اعتقادات و معارف، همان رهبر بزرگی که از «نفس اماره» به شدت زنهار میدهد و میگوید: «مکاید شیطان و نفس به قدری دقیق و باریک است و صراط انسانیت بهطوری نازک و تاریک است که تا انسان موشکافی کامل نکند، نمیفهمد چه کاره است. خودش گمان میکند کارهایش برای خداست ولی برای شیطان است.
انسان چون مفطور به حب نفس است، لهذا پردهخودخواهی معایب او را برخود او میپوشاند». (چهل حدیث، چاپ چهارم، ص 48) رسالت سیاسی و اخلاقی باید توامان دیده و شنیده شود و هیچ سیاستی نباید به قربانی کردن اخلاق حکم کند زیرا اخلاق اسلامی والاترین و بالاترین ارزشهاست. این اخلاق نیست که باید سیاسی شود این سیاست است که باید اخلاقی شود. شاید دوای درد جامعه ملتهب سیاسی امروز ما مرور و تذکر همان آموزههای قدیمی اما جاودان اسلام پیرامون لزوم حفظ اخلاق و اخلاق محوری در امور انسانی و اجتماعی باشد.
حضرت امام(ره) در صفحه 26 کتاب چهل حدیث روایتی به نقل از بحارالانوار میآورد با این مضمون که «از گروهی از اصحاب روایت شده است که گفتند روزی پیامبر(ص) برما وارد گشت و ما در حال مجادله با یکدیگر درباره مسالهای دینی بودیم. پیامبر سخت در خشم شد چنانکه تا آنوقت وی را بدان حد خشمگین ندیده بودیم.» سپس فرمودند: «پیشینیان شما را جدال و مراء هلاک کرد.» آنگاه فرمود: «مجادله را ترک گویید چه مومن هرگز در بحث به ستیز نمیپردازد؛ مجادله را ترک گویید که مجادلهگر زیان دیده است، مجادله را ترک گویید که من در روز قیامت از آنکه مناقشه کند، شفاعت نمیکنم؛ مجادله را ترک گویید که من آن را که ترک مجادله کند در حالی که حق با اوست سه خانه را در بهشت ضمان خواهم بود، خانه در باغهای جنت و در میانه آن و بالاترین طبقه آن، مجادله را ترک کنید زیرا پرورگارم بعد از پرستش بتان اولین چیزی که مرا از آن نهی فرمود «مراء» بود.» بهراستی آیا فکر کردهایم که شفاعت پیامبر اکرم(ص) در این باب کدام یک از ما را نصیب خواهد شد؟
آفرینش:معادله خشونت یا آرامش؟
«معادله خشونت یا آرامش؟»عنوان سرمقالهی روزنامهی آفرینش است که در ان میخوانید؛
جهان کنونی یا جهان پسا مدرن ،کشورها و جوامع مختلف از جمله کشور ما را زنجیروار به هم پیوند داده است این روند باعث شده است تا هر کنش سیاسی یا فعل برآمده از دولت ،افراد یا نهادهای غیر دولتی در هر کشور به سرعت در جهان منتشر شده و باعث واکنش های چندی نیز شود در این راستا وضعیت سیاسی کشورمان با وجود گذشت ماه ها از انتخابات ریاست جمهوری هر چند رو به آرامش رفته است اما به نظر می رسد کسانی یا صاحبان اندیشه ها و رفتارهایی از بیم وحدت کلمه و ایجاد وحدت در میان جریان ها و اندیشه های متضارب کشور همچنان بر طبل نفاق و یک سو نگری می کوبند و بر آن بوده و هستند تا با زبان ارعاب و تهدید همچنان شرایط سیاسی کشور را ملتهب نگه دارند.
بی شک سخن گفتن از این جایگاه و مقام جز ایجاد و ترویج خشونت ورزی تفسیردیگری نداشته و ندارد به علاوه از آنجا که صاحبان این تفکر همواره خویش را بر حق دانسته و مخالفان را سوار بر محمل هایی چون خوارج،محارب ،معاند و منافق فرض کرده بر استفاده از زیان تهدید و ارعاب اصرار ورزیده اند. زبانی که با توجه به واکنش های متعدد آن در داخل و خارج از کشور بی گمان به سود منافع ملی کشور نبوده و نخواهد بود و عملا ره سپردن در راهی است که جز دو دستگی و نفاق و هدر دادن فرصت های بی شمار مادی ،معنوی و انسانی ره آورد دیگری نخواهد داست.
بی شک چنانچه فرض را بر عملکرد اشتباه و غلط همه و یابخشی از طرفداران ،شخصیت ها و صاحبان برخی تفکرات گوناگون و مخالف نگاه های یکسویه نگر و مطلق اندیش بدانیم باز هم سخن گفتن از تهدید و ارعاب در جایگاهی دیگر است جایگاهی که در فرهنگ ادبیات غنی ملی و مذهبی ،در شمار آخرین اهرم ها و حربه ها به شمار می رود حال اینکه اگر از نگاهی روامدارانه و همراه با تساهل و تعامل با مخالفان اندیشه ی خویش برخورد کنیم ضمن تقویت پایه های جامعه مدنی و فرهنگ سیاسی مشارکت پذیر و احترام به مخالفان اندیشه های خود عملا جدا از رفتن فضای سیاسی کشور به سوی آرامش بیشتر اصل وحدت در عین کثرت مورد توجه قرار می گیرد اصلی که امروزه در بسیاری از کشور های در حال توسعه یافته و همراه با داشتن نهادهای مدنی مسالمت آمیز مورد توجه احزاب ،گروهها و شخصیت های سیاسی قرار دارد و پروسه رقابت مسالمت آمیز و همراه ابزار و اهرم های مدنی مورد توجه قرار دارد تا بکارگیری اهرم ها و ابزار هایی چون تهدید ،استفاده از سخنان تند و گزنده ،ارعاب و خشنونت و خشونت ورزی.
بی گمان برخی از حاملان اندیشه و تفکر خشونت ورز و ارعاب آمیز بهترین شرایط سیاسی برای مانور و حرکت در مسیر خواسته های خود را فضای نا آرام ،نا امن و غیر متحد جامعه می پندارند صاحبان این نگاه از آنجا که هستی و چرایی خود را در بحران و تداوم آن می پندارند و به علاوه هنر سیاست ورزی و استفاده از منطق سخن ،گفتارو رفتار مسالمت آمیز را نا صحیح یا نا بجا تلقی کرده ،بر آن خواهد بود تا بکارگیری ابزار های لازم همچنان بر طبل اختلاف ،شکاف ،چند دستگی بکوبند و در کنار آن با پافشاری بر اندیشه ها و نظریات خود آنان را حق و مطلق پنداشته و سایر تفکرات را ناصحیح و نا بجا لذا برای آنچه اصلاح رفتارهای نابجا فرض شده است دست به تهدید و ارعاب می زنند که در کنا رآن سیکل باطل تداوم وضعیت غیر آرامش و ناامنی و چند دستگی را در فضای سیاسی هر جامعه ای تداوم می بخشند.این روند بی شک جدا از پیامد های متعدد سیاسی ضربات هنگفتی به اقتصاد و برنامه های چند بعدی هر کشوری در راه پیشرفت خواهد زد و کماکان تداوم آن دور باطلی خواهد بود.
دنیای اقتصاد:روزهای داغ اقتصاد در غیاب نقد
«روزهای داغ اقتصاد در غیاب نقد»عنوان سرمقالهی روزنامهی دنیای اقتصاد به قلم محمد صادق جنانصفت است که در آن میخوانید؛در پشت بحثهای داغ سیاسی داخلی و خارجی که این روزها در سپهر سیاست ایران دیده میشود، مسائل بسیار مهمی در حوزه کسب و کار، فعالیتهای اقتصادی و معیشت شهروندان وجود دارد که متاسفانه زیر غبار سیاست گم شدهاند.
قانون سرنوشتساز هدفمندکردن یارانهها که جامعه ایرانی را با پرسشهای زیاد مواجه کرده است، هنوز سامان پیدا نکرده و بر سر اجرای آن مجادله وجود دارد. لایحه برنامه پنجم توسعه که باید راهنمای علامت اقتصاد ایران در سالهای آتی باشد، در هالهای از ابهام قرار دارد و ماهیت و شکل آن ناپیدا است. لایحه بودجه 1389 کل کشور که دیرتر از موعد مقرر به مجلس ارائه شد، اکنون در کمیسیونهای گوناگون و کمیسیون تلفیق در حال بررسی است.موضوع نرخ ارز با اما و اگرهای متعددی مواجه است و کسی نمیداند که تحولات آتی حول این عنصر مهم اقتصادی بر پایه کدام تصمیمها شکل خواهد گرفت. آمارهای مربوط به رشد تولید ناخالص داخلی، میزان مطالبات معوقه بانکها با ابهام مواجه است و... این همه مسائل داغ در اقتصاد ایران؛ اما در وضعیتی وجود دارند که جای خالی منتقدان اقتصادی کاملا به چشم میخورد.
در سالهای پیشین و در فضای خاص سیاست داخلی، نقد برنامه، نقد بودجه، نقد قانونهای بسیار مهم مثل قانون هدفمندکردن از سوی تفکرات گوناگون اقتصادی در دستور کار بود و این انتقادها در نهایت تاثیرگذار بود. این روزهای داغ، اما در فضای نقد واقعی و کارشناسانه به کجا منجر خواهد شد، چرا نقد اقتصادی به چند چهره معدود محدود شده است و فضای نقد اقتصادی یخ زده و منجمد است؟ واقعیت این است که نقد، همانند هر پدیده دیگری تابعی از عرضه و تقاضا است و در صورتی عرضه خواهد شد که بازار تقاضای آن داغ باشد.نهادهای مجری و سیاستگذار در بخش اقتصاد به ویژه در سطح دولت و وزیران، نگاه ویژهای به اقتصاد دارند و چندان احساس نیازی به نقد را منعکس نمیکنند. تجربه چند سال گذشته نیز نشان داده است که نقد منتقدان چندان موثر نبوده و به همین دلیل تمایل چندانی برای نقد پیگیرانه و جدی ندارند.
تعامل مجلس و دولت در این سالها به گونهای بوده که منتقدان به این نتیجه رسیدهاند که دولت آنچه را که میخواهد از مجلس میگیرد و آنچه را که خود صلاح میداند در نهایت انجام میدهد. در چنین فضایی که هر نقدی از سوی هواداران دولت تاثیری از خود به دنبال ندارد، منتقدان علاقه کمتری دارند که به این وادی گام نهند. در غیاب نقدهای شجاعانه، غیرجناحی و متاثر از دیدگاه کارشناسی، لایحه بودجه و لایحه برنامه درخشندگی نخواهد داشت. راه نقد را باز بگذاریم و یادمان باشد که در غیاب نقد در شرایط امروز، کار در آینده سختتر میشود.
جهان صنعت:این بار تهاجم غذایی
«این بار تهاجم غذایی»عنوان یادداشت روز روزنامهی جهان صنعت است که در آن میخوانید؛سیامک مره صدق، عضو کمیسیون بهداشت مجلس هشتم در انتقاد از پیتزا و همبرگر این بار از تهاجم غذایی غرب سخت گله کرد.
در تایید حرفهای ایشان یاد ماجرایی افتادم که چند باری نقل کردم و آن اینکه مردی هوس یک غذای اصیل ایرانی کرد. به یک رستوران رفت و در بشقابی چینی یک پرس چلوکباب خورد که برنجش آمریکایی، گوشتش نیوزیلندی و کرهاش هلندی بود، بعد رویش کوکاکولایی سر کشید.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
دکتر حسن سبحانی، استاد دانشگاه تهران در گفتوگو با روزنامه«جامجم» مطرح کرد
عضو شورای خانواده و زنان شورای عالی انقلاب فرهنگی در گفتوگو با «جام جم» مطرح کرد