بررسی علل مهاجرت به پایتخت و پیامدهای آن

جامعه‌شناسی تهران‌زدگی

هنوز مدتی نیست در پایتخت مستقر شده که لهجه‌اش تغییر کرده و سعی می‌کند فارسی را روان‌تر صحبت کند و به‌گونه‌ای حرف بزند که نشانه‌های محلی و قومی در آن نباشد تا خدای ناکرده لو برود.
کد خبر: ۲۶۸۲۴۱

نشانه‌هایی که با تغییر در پوشش ظاهری و نوع آرایشش هم می‌توان حدس زد که او نیز از جمله آن افرادی است که هویت و قومیت خود را پشت نقاب تهرانی بودن پنهان می‌کند تا شان و منزلت اجتماعی‌اش را حفظ کند و کسی با دیده تحقیر و بی‌کلاسی به او نگاه نکند یا او را دست نیندازد. این مشکل فرهنگی بویژه در میان دانشجویان، سربازان و همه کسانی که به نوعی به پایتخت مهاجرت می‌کنند یا مقیم آنجا می‌شوند قابل مشاهده است. دیگر مانند گذشته، اصالت داشتن به عنوان یک ارزش اخلاقی و اجتماعی رسمیت ندارد و متجدد بودن بر خود بودن تقدم پیدا کرده است. در واقع خودباختگی تنها در غرب زدگی و در ارتباط با ملیت‌های دیگر معنی نمی‌شود، بلکه در درون مرزهای یک کشور و میان قومیت‌ها و هویت‌های محلی نیز دیده می‌شود و دامنه و عمق آن کمتر از غرب زدگی و الیناسیون نیست. اگرچه از سوی دیگر همه را نمی‌توان به یک چوب راند و کل این رفتار را بهازخود بیگانگی و بی‌اصالتی تقلیل داد. بخشی از این مساله به فرآیند بسط مدرنیته در کشور ما برمی‌گردد که بسیاری از رفتارها و فرهنگ‌های سنتی را به چالش کشیده و دچار تزلزل و دوگانگی می‌کند. ما در این نوشتار سعی می‌کنیم به بخشی از دلایل جامعه‌شناختی و روان‌شناسی این تهران‌زدگی اشاره کنیم و آنها را مورد بررسی قرار دهیم.

آنچه بیش از همه از جهان مدرن و دنیای غرب در این 150 سال تاریخ معاصر نصیب ما شده وجوه تکنولوژیک، برون ساختاری و به اصطلاح مدرنیزاسیون بود. در واقع نوعی شکل‌گرایی اجتماعی که به تعبیر و اقتباس صوری تمدن جدید بسنده کرد و از مدرنیته در مقام فرهنگ و اندیشه مدرن چندان بهره‌ای نبرد. شکاف تاریخی ما در گسست سنت و مدرنیسم با این دوگانگی رفتاری نه تنها موجب تاخیر فرهنگی ما در نسبت با جامعه جهانی شد، بلکه به پارادوکس‌های بومی و درون ساختاری ما نیز دامن زد. رشد و توسعه ناموزون مدرنیزاسیون در ساحت جغرافیایی خویش و تمرکز یافتن دستاوردهای تمدن جدید در مرکزیت ایران، بتدریج تهران را به متروپلی غول آسا بدل کرد که اقتدار خویش را فخر می‌فروخت. تهران نه تنها در عالم جغرافیا بزرگ شد که به حیث فرهنگی  اجتماعی نیز دچار خودبزرگ‌بینی شد و خود، معیار مدرن شدن قرار گرفت. در واقع تهرانی بودن به معنای مدرن و امروزی و متمدن بودن ارتقا یافت و به یک ارزش اجتماعی گرانقدری تغییر کرد و از آن پس بچه تهرون بودن به عقده‌ای تاریخی برای ایرانیان شهرستانی بدل شد. در حقیقت جغرافیا در مقام تاریخ و تمدن استحاله یافت و زمین به جای زمان نشست. گویی تهران سرزمینی بود که آدمی با ورود به آن به زمانی جلوتر پا می‌گذاشت و به ناگهان و یکشبه متمدن می‌شد و از رعیتی به شهروندی می‌رسید و شاید جالب‌ترین نکته قصه این باشد که اتفاقا کسانی به این دوگانگی و برتری تهرانیت دامن می‌زدند که مقیم تهران بودند نه متولد آن! هم آنان که تحت هژمونی متروپل با مهاجرت به این وادی تهرانی شدند. در واقع تهرانی شدن بیش از تهرانی بودن به تهرانی بودگی وارونه دامن زد. تهرانی بودنی که تفاوت خویش را تنها در مظاهر مادی تمدن و زرق و برق‌های زندگی شهری تعریف می‌کرد و آپارتمان و ترافیک و شلوغی و ماشین و میدان آزادی و... را عین تمدن می‌پنداشت! و اتفاقا تفاوت میان تهرانی و بچه زرنگ و متمدن بودن با شهرستانی و دهاتی بودن در همین سطح صوری باقی ماند. بحران هویت در مقابل جهان مدرن از همین شهر شبه مدرن آغاز شد؛ هویتی که با تغییر لهجه از بحران عبور می‌کرد و کسوتی مدرن می‌پوشید. در این میان نه می‌توان آن بچه تهرون را سرزنش کرد که خود را شهروند درجه اول می‌بیند و نه آن شهرستانی را که تهرانی شدن را کعبه آمال خود گرفته است. این نکوهش بر تفکری وارد است که جغرافیا را به جای تاریخ نشانده و مدرنیزاسیون را همان مدرنیته معنا کرده است.

همین تاکید کاذب بر رابطه این همانی تهران و تمدن از سوی دیگر به مقاومت خرده فرهنگ‌های قومی دامن زد و دعوای بیهوده قومیت‌ها را شعله‌ور کرد. نمونه‌ای از این جدال‌های متعصبانه را می‌توان در زندگی‌های جمعی مثل خوابگاه‌های دانشجویی و سربازخانه‌ها پیدا کرد. جالب این‌که ‌اندیشه‌ای غیرمدرن (تقلیل مدرنیته از مدنیت به تهرانیت) خود معیار مدرنیسم قرار می‌گیرد!

مدرن و متمدن بودن نه از زیستن در جغرافیای خاص که از زیست  جهانی بر می‌خیزد که در بستر اندیشه و تاریخ مدرن تجربه می‌شود. در این معنا شاید آن فردی که در نقطه‌ای دور افتاده در سیستان و بلوچستان زندگی می‌کند از کسی در نیاوران در تهران مدرن‌تر باشد که روح جهان مدرن را در نیافته است مگر غیر این است که تهران را بیشتر غیر تهرانیان پر کرده‌اند اگر تفکر و اندیشه و زیست بوم تاریخی معیار مدرنیسم قرار گیرد تهران نیز از برج عاج خویش پایین می‌آید و جغرافیا به معنی جغرافیایی خویش برمی‌گردد.

دلایل اقتصادی و توسعه ناموزون

بدون شک یکی از دلایل اهمیت کاذب و مضاعف تهران به عنوان شهر محل زندگی به توسعه ناموزونی برمی‌گردد که با شروع مدرنیزاسیون در کشور ما اتفاق افتاده است. تمرکز بیشتر امکانات و فرصت‌ها در زمینه‌های مختلف اقتصادی و اجتماعی باعث فربهی این شهر و لاغر و نحیف شدن شهرهای دیگر شده است. کمترین پیامد این نابرابری هجوم بی‌رویه و مهاجرت شهرستانی‌ها به پایتخت برای اشتغال، تحصیل و استفاده فرصت‌های اجتماعی و فرهنگی دیگر بود. در شرایط کنونی کمتر خانواده ایرانی در شهرستان‌های کشور است که فامیل و آشنایی در تهران نداشته باشد و اساسا بیش از نیمی از جمعیت کنونی تهران را کسانی تشکیل می‌دهند که یا به این شهر مهاجرت کرده‌اند و در آن ماندگار شده‌اند یا پدر و مادر آنها سال‌ها قبل‌تر به این شهر کوچ کرده‌اند و آنها در اینجا متولد شده‌اند، اما ریشه و اصل و نسب خانوادگی آنها به جای دیگر برمی‌گردد. این وضعیت به حدی گسترده است که کمتر می‌توان یک تهرانی اصیل پیدا کرد که اجداد آنها نیز ریشه در همین خاک داشته باشند. از طریق دیگری نیز می‌توان به درصد شهرستانی‌ها در نسبت با کل جمعیت تهران پی برد و آن مراکز و مساجد شهرهای مختلف مقیم در تهران است که هر کدام از آن بر اساس زبان و قومیت خویش به تشکیل انجمن و هیات‌های محلی در پایتخت دست زده‌اند تا به نوعی اصالت و هویت قومی خود را پاس بدارند. در کنار فرصت‌های شغلی باید به امکانات و فرصت‌های تحصیلی در تهران نیز اشاره کرد که با تمرکز بهترین دانشگاها و مراکز علمی و داشتن بهترین استادان و نخبگان، این شهر را به کعبه آمال جوانانی تبدیل کرده است که دشواری‌های کنکور را به جان می‌خرند تا سر از دانشگاه‌های تهران درآورند. مجموعه این عوامل باعث می‌شود تهران جایگاهی والاتر از یک شهر پیدا کند و هویتی مجازی به خود بگیرد که بخش عمده‌ای از آن به دلیل اهمیت توسعه نامتوازن و جمع شدن همه امکانات و فرصت‌ها در این شهر است. این مساله موجب شده است تهرانیبودن به معنی شهروند درجه یک بودن معنا شود و یک خود برتر بودن را در ضمیر ناخودآگاه شهر پرورش دهد و دامن بزند. برای درک بهتر این موضوع می‌توان به میزان گرایش شهرهای کوچک و بزرگ در ارتباط با تهرانی شدن رجوع کرد تا متوجه شد این گرایش در برخی شهرهای بزرگ با سابقه تاریخی بیشتر مثل اصفهان و شیراز و مشهد و تبریز نسبت به شهرهای دیگر کمتر است و آنها نسبت به هویت منطقه‌ای خود پایبندترند و نشانه‌های کمتری از این حس تهران‌زدگی در آنها به چشم می‌خورد. خود این مساله نشان می‌دهد اگر توسعه به شکل عادلانه و برابر اتفاق بیفتد و امکانات در سراسر کشور توزیع و پخش شود بخش زیادی از این عطش تهران‌گرایی کاهش پیدا می‌کند و پایتخت‌نشینی، فضیلت خاصی به حساب نمی‌آید. در واقع بخشی از این خودباختگی در سطوح اجتماعی و فرهنگی به محرومیت و عقب‌ماندگی اقتصادی بر می‌گردد که هویت، اعتماد به نفس و عزت نفس آدمی را خدشه دار می‌کند و زمینه از خود بیگانگی و دیگر بودن کاذب را فراهم می‌‌آورد.

تاثیر رسانه‌ها

در عصر ارتباطات و جهان رسانه‌ای شده امروز نمی‌توان نقش رسانه‌ها را در ایجاد خرده فرهنگ‌ها و هنجارهای اجتماعی نادیده گرفت. رسانه‌ها با نفوذی که در افکار عمومی و شکل‌گیری آن دارند اهرم قدرتمندی محسوب می‌شوند که به طور نامحسوس اما عمیق و ریشه‌ای به ایجاد و نهادینه کردن فرهنگ کمک می‌کنند و آن را دچار شتاب یا کندی می‌سازند. بیشتر فیلم و سریال‌هایی که ساخته می‌شوند در فضای شهر تهران و زندگی مدرنی می‌گذرد که در پایتخت وجود دارد. تصویری ایده‌آل و آرمانی که مدام وسوسه زیستن در تهران را به مخاطبان خود القا می‌کند و چه‌بسا تصوری که آنان از این شهر دارند به تصویری برمی‌گردد که رسانه‌ها بویژه تلویزیون از این شهر ترسیم می‌کنند. از سوی دیگر، در برخی سریال‌ها و فیلم‌هایی که از تلویزیون پخش می‌شود تلقی کلیشه‌ای و عوامانه‌ای از تهرانی بودن و شهرستانی بودن به نمایش درمی‌آید که شهرستانی بودن را مساوی باساده و هالو بودن و تهرانی بودن را با زرنگ و باهوش بودن یکی فرض می‌کند و در نهایت به این ذهنیت مسموم و کاذب دامن می‌زند که شهرستانی بودن نشانه و علت عقب‌ماندگی و تهرانی بودن، نماد پیشرفته و مترقی بودن است. بدیهی است تصویرسازی‌های رسانه‌ای به واسطه قدرت رسانه‌ها بویژه تلویزیون در جامعه امروز، زمینه‌های روانی و فرهنگی تهران زدگی و بیزاری از شهرستانی بودن را ایجاد می‌کند که در درازمدت این مساله به عنوان یک گزاره واقعی و پذیرفته شده در جامعه رواج می‌یابد و تهرانی بودن را از یک ماهیت تاریخی و جغرافیایی به تهرانیت و ماهیتی فرهنگی و ارزشی بدل می‌سازد که معیار تقسیم‌بندی آدم‌ها به شهروندان درجه یک ودرجه‌دو میشود و تهران را نه صرفا به عنان یک پایتخت، بلکه به نماد پیشرفت و توسعه یافتگی تبدیل می‌کند که هر کسی می‌کوشد با الصاق خود به آن، اعتباری مجازی برای خود کسب کند و عزت نفس خویش را بالا ببرد.

تاثیرات روان‌شناختی

طبیعی است همه عواملی را که در بالا به عنوان دلایل تاثیرگذار در ایجاد این حس و تمایل برشمردیم به نوعی در ذیل روان‌شناختی انسان معاصر جای می‌گیرد و از دایره آن بیرون نیست؛ اما این عوامل روانی صرفا در سویه مثبت قضیه اتفاق نمی‌افتد و چه‌بسا نتیجه واکنشی منفی به این پدیده باشد.

در حالی که ایرانی بودن ما امروزه به وسیله عوامل مختلفی مورد تهدید قرار می‌گیرد تهرانی بودن به عنوان یک هویت فانتزی و جعلی به فضیلتی انسانی بدل می‌شود

به این معنی که این نابرابری تاریخی میان تهران و شهرهای دیگر ایران، باعث نوعی سرخوردگی و ایجاد عقده‌های روانی در افراد می‌شود که بنا به تقدیر در جایی دیگر غیر از تهران به دنیا آمده‌اند. آنها هم به دلیل محرومیت و محدویت‌هایی که در شهرهای کوچک خود داشته‌اند نسبت به تهرانی بودن دچار برخی عقده‌های ریشه‌داری می‌شوند که در نوجوانی و جوانی با حضور در این شهر یا به دلیل تحصیل و اشتغال یا به دلایل دیگر مثل سربازی فرصتی برای این عقده‌گشایی می‌یابند تا حتی با تجربه کوتاه تهرانی شدن، بخشی از این عقده‌های سرکوب شده را تخلیه کنند؛ مثلا در بسیاری از شهرهای ایران بناها و نمادهای تاریخی ارزشمندی وجود دارد که قابل مقایسه با آثار موجود در تهران نیستند، اما عکس گرفتن در مناطقی از تهران مثل میدان آزادی به عنوان نماد تهرانی شدن و مخلفات آن مثل مدرن‌شدن و باکلاس شدن به ارزشی تبدیل می‌شود که به میدان آزادی هم اعتباری مضاعف می‌بخشد. در واقع به لحاظ روان‌شناختی، فرد باتجربه زندگی در تهران و اعتماد به نفس و اعتبار اجتماعی که از قبل آن به دست می‌آورد خود را در یک امنیت روانی می‌بیند که پیش از آن نداشته است، اگرچه همه اینها تصورات وارونه و کاذبی است که فرهنگ غیررسمی و ارزش‌های عرفی جامعه در افراد ایجاد و تقویت کرده است.

تهرانی‌ها چه می‌گویند؟

برای فهم بیشتر این پدیده فرهنگی یا بهتر بگویم ضدفرهنگی خوب است به افکار عمومی مراجعه کنیم و ببینیم نظر مردم در این باره چیست. قطعا تجربه‌های زیستی بیش از تئوری‌بافی‌های ذهنی به درک بیشتر این مساله کمک می‌کند. ابتدا به سراغ اهالی تهران رفتم. لازم به گفتن است که در اینجا منظور از تهرانی‌ها همه کسانی هستند که در تهران زندگی می‌کنند و خانه و شغل آنها در اینجاست. سمیه زاهدی، 25 ساله در این باره می‌گوید: «زرق و برق تهران و امکانات زندگی در این شهر آن را به یک شهر آرمانی بدل کرده که همین مساله تهرانی بودن را هم به یک ارزش و امتیاز تبدیل کرده است.» به نظر او میل به تهرانی بودن نه صرفا به خاطر پایتخت بودن آن، بلکه به دلیل اعتبار اجتماعی و پرستیژی است که به گمان برخی از افراد با زندگی در این شهر نصیبشان می‌شود.

علی‌اکبر خداوردی که نزدیک به 60 سال دارد و بقال است به این جمله معروف اشاره می‌کند که کار کار انگلیسی‌هاست و می‌گوید: «استعمار و در راس آنها انگلیس با تز تفرقه بنداز و حکومت کن بین اقوام گوناگون ایرانی اختلاف و تفرقه ایجاد کردند و میان تهرانی و ترک ولر و اصفهانی اختلاف انداختند وگرنه همه ما ایرانی و از یک ملتیم و هیچ شهری بر شهر دیگر برتری ندارد.» یاشار اکبرزاده، دانشجوی جامعه‌شناسی دانشگاه آزاد با تاکید بر نقش رسانه‌ها در ایجاد این توهم فرهنگی، فرآیند مدرنیته در ایران و سلطه فرهنگ غربی را در کشور ما بویژه در زمان پهلوی را ریشه اصلی این احساس در میان شهروندان شهرستانی می‌داند که حتی با انقلاب اسلامی و دگرگونی ارزش‌های فرهنگی هم از بین نرفته است و پیامد‌های سوء آن همچنان ادامه دارد. فرانک نوری پرتو، 30 ساله و خانه‌دار اما معتقد است: «این یک امر طبیعی است که شهرستانی‌ها تمایل به تهرانی شدن دارند. همان طور که تهرانی‌ها به شهروند اروپایی یا آمریکایی بودن علاقه دارند.» به اعتقاد او این مساله ریشه در میل طبیعی انسان به پیشرفت و ترقی دارد و چیز بدی نیست.

نظر شهرستانی‌ها چیست؟

شهرستانی‌‌ها قطعا طرف مهم‌تر این پرسش هستند، چراکه آنان متهم اصلی این دگرگونی شخصیتی بوده و مورد نقد قرار می‌گیرند. پیام امامی، دانشجوی سال اول الکترونیک، اهل شمال در این باره می‌گوید: «تهران به عنوان پایتخت کشور در همه زمینه‌ها به عنوان مرجع و الگو تصور می‌شود و بسیاری از شهرستانی‌ها به دلیل دستیابی به این برتری ظاهری، خود را تهرانی جا می‌زنند.» نسرین ذوالقدر، اهل شیراز نیز به نکته جالبی در این باره اشاره می‌کند و می‌گوید: «بسیاری از دختران شهرستانی در ترم‌های اول در خوابگاه لباس‌های محلی خود را می‌پوشند یا در دفاع از زبان و قومیت خود خیلی تعصب دارند، اما بتدریج این وضعیت تغییر می‌کند و آنها شروع به عوض شدن می‌کنند، به طوری که در پایان دوره تحصیل و پس از 4 سال کاملا به یک فرد دیگری تبدیل می‌شوند که قابل مقایسه با ترم اول نیست.» به گفته او: «همین مساله باعث شکاف و اختلاف این دانشجویان با خانواده‌هاشان می‌شود و مشکلاتی را برایشان ایجاد می‌کند که گاهی ادامه تحصیل را برای آنها مشکل می‌سازد.»

فاطمه امان‌پور، دانشجوی روان‌شناسی، اهل مشهد ریشه اصلی این گرایش در میان دانشجویان شهرستانی را محرومیت جوانان از امکانات رفاهی و تفریحی و محدودیتی که برای آنان از سوی خانواده ایجاد می‌شود، می‌داند که با آمدن به تهران و برداشته شدن بسیاری از این محدودیت‌ها، افراد احساس استقلال و آزادی بیشتری می‌کنند و به همین دلیل تهران و تهرانی شدن به تجربه شیرینی برای آنها بدل می‌شود که دوست ندارند آن را از دست بدهند.

احمدرضا مسلمی، سرباز وظیفه، اهل کرمانشاه نیز معتقد است: «تهرانی بودن به معنی باکلاس بودن و زرنگ بودن تلقی می‌شود و شهرستانی‌ها برای این که انگ دهاتی بودن نخورند خود را تهرانی معرفی می‌کنند تا مورد تمسخر و تحقیر قرار نگیرند.»

سخن پایانی

بدیهی است از منظر جامعه‌شناختی این پدیده یک نوع انحراف هویتی به حساب می‌آید که در نتیجه عوامل مختلفی که برخی از مهم‌ترین آنان را در این مقاله برشمردیم، در یک پروسه تاریخی ایجاد شده و حل آن مستلزم زمان طولانی است. شاید یکی از طنزهای تاریخی ما نیز همین باشد که در عصر جهانی شدن و تبدیل دنیا به دهکده جهانی، ما همچنان درگیر برخی تضادهای قومیتی هستیم و در حالی که ایرانی بودن ما امروزه به وسیله عوامل مختلفی مورد تهدید قرار می‌گیرد، تهرانی بودن به عنوان یک هویت فانتزی و جعلی به فضیلتی انسانی بدل می‌شود؛ البته به نظر می‌رسد با توسعه و همه‌گیر شدن فناوری‌های ارتباطی و نفوذ امکاناتی مثل اینترنت که فرصت ارتباط با دیگران و حتی جهانی شدن را فراهم می‌کند، کم‌کم عطش تهرانی شدن به عنوان یک دغدغه فرهنگی فروکش کند و از آسیب‌های اجتماعی و روانی آن کاسته شود. اساسا این خرده فرهنگ کاذب نه با دیدگاه اسلامی ما همخوانی دارد، نه با نگرش‌های ملی. از منظر اسلام، برتری انسان‌ها نه به شهرها و قومیت و زبان که به تقوا و انسان بودن سنجیده می‌شود و از دیدگاه ملی نیز همه ایران سرای ایرانیان است و هیچ قوم و شهروندی به دلیل محل تولد نسبت به دیگران برتری ندارد و آنچه اهمیت دارد ایرانی بودن است. گذر سنت به مدرنیته با چالش‌ها و آسیب‌های زیادی همراه بوده است که بخش عمده‌ای از آن نه در ارتباط با غرب و کشورهای بیگانه که در نسبت با قومیت و هویت‌های محلی و در داخل به وجود آمده و بدیهی است برون رفت از این وضعیت و بحران‌های آن نیز جز با افزایش آگاهی و شناخت بیشتر شهروندان از جامعه خود و جهان پیرامون خود میسر نمی‌شود. آن گاه است که ایرانی بودن بر تهرانی بودن و قومیت‌های دیگر رجحان می‌یابد و هویت ملی به عنوان یک ارزش اصیل و واقعی مورد احترام قرار می‌گیرد.

سید رضا صائمی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها