بررسی چالش‌های موجود در آموزش و پرورش کشور

سرمایه گذاری برای فردا با دست خالی

نقش کلیدی نظام آموزش و پرورش عمومی در اصلاح و بهبود وضعیت یک جامعه بر کسی پوشیده نیست. آموزش و پرورش چنان که از نامش برمی‌آید، علاوه بر آموختن علوم و فنون پرورش ابعاد فکری، جسمی، روحی و اخلاقی نسل‌های جوان را به عهده دارد، ازاین‌رو در حوزه‌های متنوع و پیچیده‌ای نظیر نگرش و رفتارهای فردی و اجتماعی ، تربیت عمومی، نظام و ارزش‌ها و باورها، سلامت و بهداشت، اقتصاد و نیروی کار، توسعه فرهنگی و کلان ملی ، کاهش آسیب‌ های اجتماعی، افزایش توانمندی‌های فکری و معنوی، خلاقیت، اشتغالزایی و تولید علم و ثروت بسیار تاثیرگذار است.
کد خبر: ۲۴۳۲۷۳
مطالعه سیر تاریخی توسعه در کشورهای پیشرفته نشان می‌دهد اصلاح نظام آموزشی از ارکان تحول جامعه و خیز بلند آن به سوی پیشروی علمی و تکنولوژیکی و رهایی از شرایط نامطلوب در جهان معاصر است و بر این اساس می‌توان ریشه بسیاری از عقب‌ماندگی‌ها، رشدنیافتگی‌ها و ناهنجاری‌های اجتماعی را در ضعف و ناکارآمدی نظام آموزش عمومی جستجو کرد.

چنین نارسایی‌هایی در نظام آموزش و پرورش جامعه ما هم وجود دارد، ولی متاسفانه بیشتر کوچک و بی‌اهمیت انگاشته می‌شود یا به هر ترتیب برای رفع آنها تلاشی قاطع صورت نمی‌گیرد. این ضعف‌ها مطلوبیت و عملکرد آموزش و پرورش به مفهوم واقعی کلمه را مخدوش می‌کند و بالطبع بر بخش‌های مختلف اجتماعی نیز تاثیری منفی می‌گذارد.

بهبود کمی و کیفی این نظام در سال‌های اخیر که با مسائلی نظیر اصلاحات در محتوای کتاب‌های درسی و شیوه‌های آموزش، افزایش مهارت‌آموزی، گسترش ارتباطات با نهادهای مدنی، ارتقای سطح آموزش و تخصصی شدن برخی امور درسی و تربیتی و به‌کارگیری نیروهای تحصیلکرده پیگیری می‌شود، جوابگوی نیازهای روز نیست و هنوز ضعف‌های عمده در کلیت ساختاری و عملکرد عرفی آن مشهود است.

تجزیه و تحلیل ضعف‌های عمده نظام آموزش و پرورش کشور و آسیب‌شناسی این نهاد بزرگ و تاثیرگذار اجتماعی موضوع نوشتاری است که در ادامه می‌خوانید:
کمبود بودجه آموزش و پرورش معضلی است که از آن با عنوان سیاهچاله مالی یاد می‌شود و برای مجموعه گسترده‌ای که اداره حدود 185 هزار مدرسه و آموزش بیش از 14 میلیون دانش‌آموز را به عهده دارد، تصویری نامطلوب ترسیم می‌کند.

در حالی که انتظار می‌رود به دلیل اهمیت نظام آموزش عمومی در مناسبات کلان و زیرساختی اجتماع بودجه کافی و مناسبی برای آن اختصاص یابد در عمل چنین رویه‌ای را شاهد نیستیم و کمبود بودجه بیش از هزار میلیارد تومانی این نهاد موجب می‌شود به تناوب اخبار ناخوشایندی درباره وضعیت مالی آن به گوش برسد.

این ضعف مالی مشکلات بسیاری را برای آموزش عمومی جامعه رقم می‌زند که استیجاری بودن مدارس یکی از آنهاست. وجود حدود 6000 مدرسه استیجاری و بیش از هزار مدرسه قلع و قمعی که تملک آنها 800 میلیارد تومان بودجه می‌طلبد اولین نیاز آموزش و پرورش برای ارائه خدمات یعنی امنیت روانی را از میان می‌برد.

در بسیاری از مدارس استیجاری ترس از تعطیلی مدرسه و توقف روند آموزش دغدغه اصلی مدیران، مسوولان، معلمان و حتی دانش‌آموزان و والدین آنهاست و در چنین شرایطی فرآیند یادگیری و آموزش از کیفیت مطلوب برخوردار نخواهد بود.

ناگفته پیداست تشکیل ستاد ویژه‌ای برای حل مشکل مدارس استیجاری نیز بدون بودجه‌ای کافی برای تملک راه به جایی نمی‌برد و فقط شاید بتوان امیدوار بود چنین اقداماتی برای پیشگیری و اندیشیدن چاره‌ای پیش از وقوع بحران کارآیی داشته باشد تا چنان که در سال‌های اخیر شاهد هستیم، گرفتن حکم تخلیه برای یک مدرسه از سوی مالک با رسانه‌ای شدن موضوع همراه نباشد.

گرانی مسکن در سال‌های اخیر نیز مزید بر علت شده است و اصرار مالکان برای تصرف ساختمان و ملک خویش بالا رفتن نامعقول اجاره‌بها را به دنبال دارد که در هر صورت برای مدرسه مشکل‌ساز محسوب می‌شود. البته عمر بالای ساختمان برخی مدارس و فرسودگی آنها را هم که گاهی با خطر جانی برای دانش‌آموزان و سایر مسوولان مدرسه همراه است، باید جزو همین دسته از مشکلات طبقه‌بندی کرد.

مشکل دیگر پرداخت بموقع حقوق معلمان است. در حالی که بسیاری از معلمان از میزان حقوق دریافتی‌شان گله دارند، همین تعداد نیز در مقاطعی به صورت منظم پرداخت نمی‌شود و فهرستی از معضلات آموزشی را پشت سر هم ردیف می‌کند. معلم حلقه اصلی زنجیر آموزش است و بدون انگیزه، تلاش و دلسوزی او به قول معروف کمیت آموزش و پرورش می‌لنگد.

بی‌انگیزگی معلمان برای جذاب کردن تدریس، خستگی روحی ناشی از تامین نشدن نیازهای مالی زندگی، خستگی جسمی به دلیل اضافه‌کاری و دوشغله بودن آسیب‌هایی هستند که مطلوبیت روند آموزش را عقیم می‌گذارند و نظام آموزش و پرورش را با بهره‌وری و کارآیی پایین مواجه می‌کنند.

در حال حاضر، شرایط به گونه‌ای است که بسیاری از کارشناسان حوزه آموزش و حتی مسوولان این نهاد بار و زحمت نظام آموزش و پرورش کشور را بر دوش معلمان می‌دانند و دلسوزی و اخلاق دینی و حرفه‌ای آنان را دلیل سرپا بودن نظام آموزش عمومی در مدارس معرفی می‌کنند.

ناگفته پیداست چنین شرایطی فقط در صورت موقت بودن قابل چشم‌پوشی محسوب می‌شود، ولی در شرایط فعلی مشکلات حاد مالی بر ادامه‌دار بودن آن دامن زده است.

خروج از تحصیل را هم می‌توان یکی از مشکلات عمده ناشی از کمبود بودجه به حساب آورد. لزوم صرفه‌جویی در بودجه موجب می‌شود آموزش و پرورش برای ارائه خدمات به الگوهای بهینه متوسل شود. غالبا کیفیت قربانی کمیت می‌شود و اینجا حتی کمیت نیز از تیغ کاهش در امان نیست. مدارس روستایی و نقاط دورافتاده که به دلیل مهاجرت ساکنان به شهرها با کمبود محصل مواجه می‌شوند، چوب تعطیلی می‌خورند و معدود دانش‌آموزان باقیمانده نیز از تحصیل محروم می‌شوند.

نتایج سرشماری‌ها نشان می‌دهد ساکنان روستاها با آن که از جمعیت شهری کمترند، اما نرخ بی‌سوادی و کم‌سوادی بالاتری دارند. آمار خروج از تحصیل نیز غالبا قابل اعتماد نیست و با حدس و تخمین بیان می‌شود.

با این حال، به پایان نرسیدن ماموریت نهضت سوادآموزی پس از 30 سال فعالیت در حالی که سالانه بیش از یک میلیون نفر را باسواد می‌کند و به حدود 500 هزار نفر در قالب گروه‌های پیگیر تحصیل خدمات آموزشی می‌دهد، دلیلی بر آمار بالای خروج از تحصیل در نظام آموزش و پرورش ماست. صاحبنظران آمار خروج از تحصیل را حدود نیم میلیون نفر در سال می‌دانند.

ضعف ارتباط اولیا و مربیان

نبود ارتباط کافی و مناسب میان مسوولان مدرسه و والدین دانش‌آموزان یکی از ضعف‌های نظام آموزش و پرورش ما محسوب می‌شود که دکتر شیوا علیپور، متخصص علوم تربیتی به آن اشاره می‌کند و درباره‌اش توضیح می‌دهد: خانواده، مدرسه و جامعه 3‌ضلع مثلث فرهنگ‌ساز هستند که هر یک در دوره خاصی از زندگی فرد شخصیت و هویت وی را شکل می‌دهند.

مدرسه حلقه رابط میان خانواده و جامعه است که نوجوان را برای گسستن از تعلقات فردی، تجربه کار گروهی و آنچه روند اجتماعی شدن نامیده می‌شود، یاری می‌دهد. در نظام آموزشی ما رابطه میان مدرسه و خانواده بسیار سست و حتی گسسته است؛ چراکه نیازهای واقعی و ضروری محصل را پاسخ نمی‌دهد.

این ضعف دلایل ساختاری و رفتاری بسیار متنوعی دارد. خانواده‌ها فرزند نوجوانشان را به مدرسه می‌سپارند و به نوعی از وی رفع تکلیف فرهنگی می‌کنند. این گمان وجود دارد که مدرسه مسوول شخصیت فرزند، پر کردن فراغت وی و شکل‌دهی به باورها و رفتارهایش را به عهده دارد و دیگر به دخالت والدین نیازی نیست.

در مقابل ساختار ضعیف ارتباطی میان مسوولان مدرسه و اولیا نیز به این نارسایی دامن می‌زند. به دلیل ناهماهنگی والدین و مدرسه بیشتر مشکلات دانش‌آموز، هرچه که باشد حل نمی‌شود یا حداقل به صورت یکجانبه رفع و رجوع می‌شود.

وی به مشکلات شایع دانش‌آموزان در حوزه‌های رفتاری، بهداشت روانی و جسمی، شیوه‌های یادگیری، پیگیری امور درسی و... اشاره می‌کند و می‌افزاید: به جای آن که ارتباط میان مدرسه و والدین بستری مناسب برای تربیت و پرورش دانش‌آموز فراهم آورد، به علت ضعف پیوند اولیا و مربیان دانش‌آموز خود به حلقه اتصال میان آنها تبدیل می‌شود و پیغام کتبی، تذکر شفاهی و پیام‌های کلامی شیوه رایج این نوع رابطه محسوب می‌شود.

رابطه مستحکم میان اولیا و مربیان شرایطی ایجاد می‌کند که نه تنها دانش‌آموز بلکه خانواده وی نیز از آموزش‌های فرهنگی و رفتاری در حیطه سوادآموزی و ارتقای فکری و معنوی برخوردار شود و از این طریق دامنه نفوذ نظام آموزش و پرورش به بخش بزرگی از جامعه و در حقیقت اکثریت غالب آن تسری می‌یابد.

مدرسه حلقه رابط میان خانواده و جامعه است که نوجوان را برای گسستن از تعلقات فردی و آنچه روند اجتماعی‌شدن نامیده می‌شود یاری می‌هد

دراین‌باره باید به تصور رایج درباره ارتباط خانواده با مدرسه هم اشاره کرد که ریشه‌ای تاریخی دارد. برای بسیاری از والدین دعوت بی‌دلیل به مدرسه فرزندشان اگر در پی مشکل درسی یا انضباطی نباشد، صرفا به معنای اخذ وجوه یا کمک مالی و همیاری برای فلان برنامه یا مناسبت است و غالبا با استقبال آنها مواجه نمی‌شود.

اخذ وجوه از والدین به هر دلیل و عنوان، شیوه‌ای ناپسند در نظام آموزشی ماست که رابطه میان اولیا و مربیان را در ذهن و عرف عمومی به مناسبتی مالی تبدیل می‌کند و آخر تابستان هر سال نیز مطابق بخشنامه‌های مکرر ممنوع اعلام می‌شود! در حالی که مطابق مواد 19، 20 و 30‌قانون اساسی تحصیلات عمومی رایگان است.

نمره‌گرایی

ملاک ارزشیابی دوره‌ای و پایانی در نظام آموزش و پرورش پارامتری کمی به نام نمره است که از صفر تا 20 درجه‌گذاری می‌شود. این روش اگر چه شیوه‌ای مرسوم در ارزیابی همه نظام‌های آموزشی محسوب می‌شود، اما خالی از اشکال نیست. برخی مسائل علمی، تحقیق‌ها و پژوهش‌ها، میزان یادگیری درونی، وسعت فکری، خلاقیت، شیوه‌های حل مساله و... با پارامترهای کمی قابل بیان نیستند و در چنین شرایطی نه تنها اعتبار ارزشیابی مخدوش می‌شود، بلکه در بلندمدت توانایی نظام آموزشی برای بالفعل کردن و پرورش استعدادهای فکری و معنوی بالقوه از دست می‌رود.

مشکل دیگر رواج پدیده‌ای است که دکتر علیپور از آن با عنوان «تب 20» یاد می‌کند و می‌افزاید: نمره‌ها به طرز بی‌رحمانه‌ای همه چیز را کمی و قابل قضاوت می‌کنند. ممکن است استعدادهای ریاضی یک دانش‌آموز صرفا به دلیل بی‌دقتی سر امتحان نادیده گرفته یا حتی سرکوب شود.

طرف دیگر مساله نگاه والدین به مسائل درسی و توانایی ذهنی فرزندانشان است. این نگاه کمی شده در جامعه ما به تب 20 می‌انجامد که طبق آن والدین انتظار دارند فرزند محصلشان همه مراحل تحصیل را با نمره 20 پشت سر بگذارد.

یکی از آسیب‌های این حوزه را می‌توان درج نمره انضباط در کارنامه‌ها دانست. با وجود ضعف ارتباط میان والدین و مدرسه، کمی شدن مسائلی نظیر نظم آموزشی و رفتاری، اخلاق خوب، میزان سازگاری و انعطاف شخصیتی، حفظ حرمت‌ها و احترام متقابل، موقعیت‌شناسی، رفتار اجتماعی و... که با نگاهی ساده‌لوحانه انتظار می‌رود صرفا یک نمره الحاقی به کارنامه بیانگر آنها باشد بالطبع مشکلات بسیاری برای دانش‌آموزان و به طور کلی نظام آموزشی جامعه پدید می‌آورد.

این آسیب‌ها که در بلندمدت رخ می‌نماید با شدت و ضعف نسبی روحیه و اخلاق نسل‌های جامعه را مخدوش می‌کند و بر دیگر مناسبت‌های جمعی کلان تاثیر منفی می‌گذارد.

نظم خشک و بی‌منطق، نمایش ظاهری انضباط، دورویی و ریاکاری، سرکوب استعدادها و آزادی‌های مشروع، ناتوانی برای اظهار عقیده و اعتراض، مطلق‌گرایی و... بخشی از این آسیب‌ها هستند. ضعف در این زمینه به حدی است که در مدارس دست به سینه نشستن به مدت طولانی، بسته‌بودن دهان، تکان نخوردن و... یک ارزش انضباطی به حساب می‌آید و از نگاه سطحی مسوولان مدرسه به شکل‌گیری انضباط درونی و اخلاقی حکایت می‌کند که یکی از اهداف بزرگ و ضروری نظام آموزش عمومی است.

ساختار و مناسبات آموزشی

طراحی محیط آموزشی به عنوان یکی از فاکتورهای اصلی آموزش مطلوب ضعف دیگری محسوب می‌شود که در نظام آموزش عمومی ما وجود دارد و این متخصص علوم تربیتی درباره آن معتقد است: فقدان فضای آموزشی مدارس، عدم طراحی محیطی بر اساس روانشناختی تربیتی و یادگیری، استفاده نکردن از رنگ‌های متنوع در دیواره‌های کلاس‌ها و... ضعف عمومی مدارس کشور ماست. بیشتر مدارس، کاربری دیگری غیر از آموزش داشته‌اند و به دلیل اقتضائات مختلف و کمبود فضاهای آموزشی تغییر کاربری داده‌اند.

در حقیقت هیچ مدرسه‌ای از ابتدا مدرسه ساخته نشده است، در حالی که معماری مدرن و علوم نوین تربیتی حتی برای طراحی، چیدمان، رنگ و... فضاهای آموزشی ایده‌هایی علمی و تجربه شده ارائه می‌کنند که بدون رعایت آنها آموزش مطلوب حاصل نمی‌شود.

بدتر آن که چنین اصول اولیه‌ای برای مدارس تازه‌ساز هم رعایت نمی‌شود و انگار نه انگار که اصلا وجود دارند. چنین شرایطی مدرسه را به محیطی فاقد نشاط و شادابی تبدیل می‌کند که حضور طولانی‌مدت در آن روح و روان دانش‌آموز را می‌آزارد.

طراحی نامناسب حیاط مدرسه از نظر ایمنی و دسترسی به عناصر طبیعی نظیر گیاه و درخت، خشک و بی‌روح بودن دیوارها، وجود آلودگی صوتی و نوری در کلاس‌ها و ... مشکلات دیگری هستند که از نادیده گرفتن اصول معماری آموزشی ناشی می‌شود و کمبود بودجه‌های عمرانی و زیباسازی مدارس نیز تلاش برای رفع آنها را عقیم می‌گذارد.

دراین‌باره وضعیت نیمکت‌های فرسوده، تنگ و کوچک، سخت و ناراحت کلاس‌ها نیز موضوع مهمی است که به نظرم اصلاح آن اولین گام برای بهبود محیط آموزشی محسوب می‌شود. در برخی مدارس غیرانتفاعی، نامناسب بودن محیط آموزش بیشتر به چشم می‌آید. ضعف قوانین و نارسایی‌های پیش روی تاسیس این نوع مدارس شرایطی فراهم آورده که گاهی منازل مسکونی تغییر کاربری می‌دهند و طی چند روز در میان فلان کوچه یا محله یک مدرسه غیرانتفاعی افتتاح می‌شود!

ضعف تربیت بدنی

واژه پرورش، تربیت بدنی را هم شامل می‌شود که ورزش در مدارس مهم‌ترین مظهر آن است. در نظام‌های پیشرفته آموزشی و پرورشی، مدراس ارتباط نزدیکی با بخش ورزش جامعه دارند. در حقیقت مدارس، کانون اصلی استعدادیابی ورزشی محسوب می‌شوند و این ماموریت را از طریق برخورداری مستقیم از امکانات ورزشی نظیر سالن‌ها و تجهیزات یا ارتباط مستمر با ورزشگاه‌های محلی، منطقه‌ای یا حتی ملی انجام می‌دهند.

عدم برخورداری مدارس از سالن‌های ورزشی حلقه مفقوده نظام پرورشی ماست که در عمل حیاط مدرسه را به تنها امکانات ورزشی دانش‌آموزان تبدیل می‌کند. سرانه ناچیز ورزش در مدارس، کمبود 20‌هزار مربی ورزشی و آمار بالای ناهنجاری‌های اسکلتی و اندامی بویژه میان محصلان دختر را به این ضعف اساسی اضافه کنید تا ارتباط ورزش با نظام آموزش و پرورش آشکار شود.

رویه‌ای که برای جبران این کاستی‌ها در پیش گرفته می‌شود و مانند عذر‌بدتر از گناه آزاردهنده تلقی می‌شود، واداشتن دانش‌آموزان به انجام ورزش یا بهتر بگوییم نرمش صبحگاهی است. این حرکات اجباری اغلب توسط ناظمان مدارس که بالطبع افرادی غیرمتخصص در حوزه تربیت‌بدنی هستند هدایت می‌شوند، زیر گرمای آفتاب یا سرمای برف و در بدترین ساعات روز عملی می‌شوند.

ساعت ابتدایی صبح اصلا زمان مناسبی برای ورزش نیست آن هم در شرایطی که برخی دانش‌آموزان هنوز خواب‌آلود هستند یا صبحانه نخورده‌اند و ارگانیسم بدنشان به شرایط طبیعی دست نیافته است. چنین نرمش بدهنگامی نه تنها بر خلاف تصور عده‌ای شادابی و نشاط را به دانش‌آموزان بازنمی‌گرداند، بلکه احتمال آسیب‌های عضلانی را در آنان بالا می‌برد.

امین رحیمی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها